موموکو 2 # ته چاه

گاهی کاسه به ته چاه که می رسد ، آنجا مروارید است و فیروزه

موموکو 2 # ته چاه

گاهی کاسه به ته چاه که می رسد ، آنجا مروارید است و فیروزه

۱۹ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

کد خبر: 24179
تاریخ انتشار: 29 مرداد 1395 - 23:59
خیابان‌های تهران به روایت یک دختر ژاپنی
مردم از او می‌پرسند چرا روی این موضوعات کار می‌کنی، چرا عربی می‌خوانی یا چرا این‌جا هستی؟ او می‌خواهد تصویری واقعی از مردم داشته باشد، با آنها زندگی کند، فرهنگ و زندگی روزمره‌شان را بشناسد و با نتایج تحقیقات و سفرهایش پیش‌داوری‌ها را درباره مردم خاورمیانه و مسلمان‌ها از بین ببرد. یک عروسک سنتی قشم از گوشه کیف پارچه‌ای‌اش آویزان است. عروسکی با چادر رنگی و برقعی روی صورت. شاید دورترین تصویر به دختری که یک روز از شرق دور آمد تا شرق میانه را ببیند. از کشوری پیشرفته و قدرتمند و در عین حال سنتی، از ژاپن به خاورمیانه آمد، به کشورهای عربی، حوزه خلیج فارس و بعد راه پیدا کرد به ایران، جایی که حالا هشت ماه است در آن زندگی می‌کند. به تازگی درباره «برقع» در تهران سخنرانی کرد. برقع‌هایی به رنگ‌های مختلف روی میز گذاشت و از تحقیقاتش در کشورهای خلیج فارس گفت. عربی می‌داند و کمی فارسی. چینی و انگلیسی هم خوب صحبت می‌کند و می‌گوید حالا دیگر فرانسه، اسپانیایی و تایلندی را فراموش کرده. می‌خواهد تا سه‌سال دیگر، یعنی ٣٠سالگی صد کشور را ببیند، حالا عدد کشورها به ٥٤ رسیده و به نظر می‌رسد مدتی را باید برای ادامه تحقیقاتش روی برقع در ایران بماند.

مانامی گوتو، درسش را در رشته حقوق در ژاپن نیمه‌کاره رها کرده و رفته بود آمریکا که انگلیسی و روابط بین‌الملل بخواند. تا قبل از آن، نه عرب‌ها را دیده بود، نه مسلمان‌ها و نه ایرانی‌ها را. می‌گوید: «در ژاپن زیاد مسلمان و عرب نمی‌بینید. آن موقع ٢٠ساله بود. مسلمان‌ها و عرب‌ها را نمی‌شناختم و تصویر خوبی هم از آنها نداشتم. فکر می‌کردم همیشه خشونت‌طلب هستند. در کلاس چند همکلاسی مسلمان‌ داشتم اما واقعا زیاد با آنها صحبت نمی‌کردم، کمی می‌ترسیدم. آنها هر روز روبه‌روی خوابگاه من والیبال بازی می‌کردند و من همیشه آنها را از پنجره نگاه می‌کردم. می‌خواستم با آنها بازی کنم اما نمی‌دانستم از کجا شروع کنم.»

یک روز از همکلاسی عربش خواست که او را هم به گروه والیبال‌شان ببرند. پسر گفت: ان‌شاءالله اما تا دو هفته از او خبری نشد. آنها ٤٠-٣٠ پسر عرب بودند که مانامی به آنها اضافه شد. در تعطیلات تابستانی و بعد از کلاس‌های زبان انگلیسی‌‌، هر روز از ساعت یک ظهر تا ٩-٨ شب با آنها والیبال بازی کرد: «اول نمی‌خواستند با من والیبال بازی کنند اما دوستم گفت می‌توانی بیایی توی تیم من. یک بازی کردم و فهمیدند که چه بازیکن خوبی هستم و اگر من با آنها باشم، بازی را می‌برند، نظرشان عوض شد. هر روز یکی از آنها برای بقیه غذا درست می‌کرد. یک روز به شام دعوتم کردند. خوابگاه ما رستوران نداشت و غذای بیرون هم خیلی گران بود. دعوت‌شان را با خوشحالی قبول کردم اما بلد نبودم مثل آنها با دست غذا بخورم، ما با چاپستیک غذا می‌خوریم. آنها یک توپ برنجی در مشت‌شان درست می‌کردند و می‌خوردند. اتاق‌شان خیلی گرم بود و روی زمین نشسته بودیم با دست غذا می‌خوردیم. اما برایم مهم نبود چون دوست دارم همه چیز را امتحان کنم.»

برای او که در کودکی دوست داشت پلیس شود، دیدن رفتار مردم و پلیس‌ها با دوستان عربش سخت بود. در آمریکا دید که چطور مردم در خیابان سرشان داد می‌زدند و پلیس‌ها هیچ کاری نمی‌کردند. مردم نسبت به مسلمان‌ها و عرب‌ها پیش‌داوری داشتند. این رفتارها برای مانامی عجیب بود: «هرچه بیشتر آنها را شناختم دیدم خیلی آدم‌های خوب و مهمان‌نوازی هستند. از من خیلی مراقبت می‌کردند. نمی‌توانستم خشونت‌ مردم نسبت به آنها را ببینم و تحمل کنم. دوستان دیگرم- غربی‌ها و کره‌ای‌ها- می‌گفتند از این دنیا بیا بیرون اینها خطرناکند. اما می‌گفتم اینها دوستان من هستند و خیلی چیزها از آنها یاد گرفته‌ام. می‌دانستم این تفکر به خاطر این است که هیچ کدام‌شان با مسلمان‌ها از نزدیک حرف نزده‌اند. من خیلی خوش‌شانس بودم که این تجربه را داشتم و حس می‌کردم وظیفه‌ای دارم. دوستانم درباره فلسطین و اسراییل زیاد حرف می‌زدند، یک‌بار از من پرسیدند چه چیزی درباره‌شان می‌دانی. گفتم می‌دانم که آن‌جا مشکلی هست اما نمی‌دانم دقیقا چه مشکلی. آنها عکس‌های کودکانی که کشته شده‌اند و از بین رفتن زندگی و بی‌آبی را به من نشان دادند. من فکر کردم که چنین چیزی نمی‌تواند واقعی باشد. اگر این بچه‌ها بدون دلیل می‌میرند حتما سازمان‌ بین‌الملل کاری دراین‌باره می‌کند. گفتم شما عرب هستید و درباره فلسطین حرف می‌زنید من فکر می‌کنم اسراییل هم دچار مشکل است. من می‌روم آن‌جا، خودم می‌بینم و به شما می‌گویم.»

در ژاپن کرسی داریم و اشپل ماهی
از آمریکا به ژاپن برگشت، پیش خانواده‌‌اش. خانواده مانامی در توکیو زندگی‌ می‌کنند. پدرش در کار مدلینگ است و مادرش سالن آرایش دارد. خانواده‌ای سنتی که هیچ‌کس در آن انگلیسی صحبت نمی‌کند. پدر و مادرش اهل شهری به نام هوکوکا در جنوب ژاپن هستند اما مانامی در پایتخت به دنیا آمده و زندگی کرده‌است. جایی که هرچند خارجی‌ها به آن رفت‌وآمد دارند اما زیاد نیستند و مردم هم عموما با آنها تعاملی ندارند. شهری که مردمانش همیشه عجله دارند و از سویی به سوی دیگر می‌دوند:   «در توکیو کسی با شما صحبت نمی‌کند.» برخلاف تصویر یک خانواده ژاپنی با یک یا هیچ فرزند، مانامی یک برادر و دو خواهر دوقلو دارد.  برادرش بازیگر است و خواهرهایش در دانشگاه توکیو درس می‌خوانند. او دو هفته در آپارتمان‌شان نزدیک ایستگاه مرکزی توکیو ماند و بعد اعلام کرد که می‌خواهد برود فلسطین. به خانواده‌ای که تا به حال فقط به ‌هاوایی سفر کرده‌اند. سفر او به فلسطین دو هفته طول کشید: «آن‌جا واقعیت ماجرای فلسطین و اسراییل را دیدم و متوجه شدم که تا به حال خیلی نسبت به این مسأله بی‌تفاوت بودم، چون در ژاپن و در یک جامعه کوچک زندگی کردم و این مشکلات را درک نمی‌کردم. فکر می‌کردم جهان مثل ژاپن است. آن زمان بیشتر درباره کار و وظایفم و این‌که بالاخره می‌خواهم درباره خاورمیانه کار کنم به نتیجه رسیدم.»

سفرهایش به خاورمیانه شروع شد، به سوریه و مصر رفت، همچنین لبنان، ترکیه، کشورهای حوزه خلیج فارس و تصمیم گرفت عربی یاد بگیرد: «مردم محلی را پیدا کردم و پیش آنها ماندم، چون نمی‌خواستم در هتل بمانم. هدف سفر من رفتن به یک جای مشخص نبود. می‌خواستم مردم،  طرز فکر و زندگی‌شان را بشناسم. فهمیدم به خاطر نوع پوشش مسلمان‌ها در موردشان سوءتفاهم‌ و پیش‌داوری وجود دارد. همچنین درباره زن‌های خلیج‌فارس کار تحقیقی زیادی انجام نشده‌است. مردم فکر می‌کنند همه زن‌های این کشورها ضعیف‌اند و اجازه صحبت‌کردن ندارند. اما من فهمیدم که این تصویر درست نیست و مادر نقش قدرتمندی در خانواده دارد.»

مانامی مثل خیلی از نوجوان‌های ژاپنی از ١٦سالگی بعد از مدرسه کار پاره‌وقت را شروع کرد. می‌خواست هزینه سفرهایش را تهیه کند. روزهایی که در رستوران‌های ژاپنی، هندی، لبنانی یا ایتالیایی کار می‌کرد به وقتی فکر می‌کرد که حقوق ٢٠٠ تا ٣٠٠ دلاری‌اش در ماه را پس‌انداز کند و بتواند دنیا را ببیند: «اگر از پدر و مادرم برای بلیت پول می‌خواستم می‌توانستند بگویند نه. اما من گفتم که خودم پول درمی‌آورم و می‌خواهم تنهایی به سفر بروم. زیاد خوشحال نشدند ولی نمی‌توانستند چیزی هم بگویند. این‌طوری سفرهایم شروع شد. باید کاری را شروع می‌کردم.»

آن وقت‌ها ایران برای مانامی جایی بود که قالی‌های گرانقیمت از آن می‌آمد و به خاطر تصاویر انقلاب و زن‌هایی که چادر سرشان می‌کنند و حتما هیچ حقوقی ندارند، جای ترسناکی به‌نظر می‌رسید. بعد از یک سالی که در آمریکا درس خواند، به ژاپن برگشت تا درسش را در رشته حقوق تمام کند. یک ماه برای وزارت خارجه کار کرد، چون آن وقت‌ها می‌خواست دیپلمات شود اما از آن شغل خوشش نیامد: «بعد رفتم چین تا زبان چینی یاد بگیرم و همزمان به‌عنوان کارآموز در یک هتل کار کردم؛ تا این‌که از دولت کویت کمک هزینه تحصیلی گرفتم که به مدت ٩ ماه در آن کشور عربی بخوانم.» دوستی که در خوابگاه دانشگاه کویت پیدا کرد، کم‌کم تصویر دیگری از ایران برایش ساخت. آن زمان مانامی از فرهنگ و مردم خلیج‌فارس خوشش آمده بود: «دلم می‌خواست در خلیج فارس بمانم. آن‌ موقع بیشتر مردم برای عربی خواندن به سوریه و مصر می‌رفتند اما من می‌خواستم لهجه کرانه جنویب خلیج فارس یاد بگیرم. بعد کمک هزینه دیگری از دانشگاه قطر گرفتم و رفتم دوحه تا عربی بخوانم و بعد از آن، برای فوق‌لیسانس مطالعه خلیج‌فارس را انتخاب کردم. این مطالعات همه‌چیز را دربرمی‌گرفت. درباره تاریخ، اقتصاد، سیاست و فرهنگ منطقه می‌خواندیم. انسان‌شناسی هم بخشی از آن بود. تحقیقات فوق‌لیسانسم انسان‌شناسانه بود. فهمیدم اگر بخواهم خلیج‌فارس را بشناسم باید به ایران بیایم.»

می‌گوید سفر به ایران سخت است و اگر یکی از کارمندان سابق سفارت ژاپن در ایران به او کمک نمی‌کرد، سخت‌تر می‌شد. دو‌سال پیش به سوییس رفت،‌ ویزای ایران را گرفت و برای نخستین‌بار در تابستانی گرم، برای حدود چهار هفته به ایران آمد، به بندرعباس. می‌گوید ایران همه‌چیز را یک‌جا دارد. شما فرهنگ‌های مختلفی دارید،  فارس، ترک، کرد، عرب و بلوچ همه در کنار هم: «خانه‌ای متعلق به صدها ‌سال پیش دیدم که هنوز مردم در آن زندگی می‌کنند. انگار تاریخ و مدرنیته را با هم دارید. مکان‌های تاریخی که در یونسکو ثبت شده، غذاهای متفاوت و خیلی چیزهای دیگر که من را غافلگیر کرد و فکر کردم باز هم باید به ایران بیایم.»

او دو هفته دیگر به عروسی نخستین دوست ایرانی‌اش در شیراز می‌رود، همان دوستی که در خوابگاه کویت با او آشنا شد.

چیزهای زیادی در ایران هست که برای این دختر ژاپنی آشناست. مثلا مهمان‌نوازی ایرانی‌ها یا احترام به بزرگترها یا مثلا کرسی:   «ما در ژاپن به آن می‌گوییم کوداتسو. نخستین باری که به رشت رفتم هم خیلی غافلگیر شدم که دیدم ایرانی‌ها اشپل ماهی می‌خورند، فکر می‌کردم این فقط غذای ژاپنی‌هاست.» می‌گوید من بیشتر از یک رشتی اشپل ماهی می‌خورم و هر روز صبح با یک لیوان دمنوش بهارنارنج روزش را شروع می‌کند. می‌گوید ایران خیلی زیباست اما مردم عادت کرده‌اند همه‌چیز را گردن دیگران بیندازند و هی بگویند همه چیز «خرابه!» برایش عجیب است در کشوری که مردم طبیعت و خاک را دوست دارند، روی زمین آشغال می‌ریزند.

گشتن در تهران با مینی‌بوس
در خوابگاه دانشگاه شهید بهشتی در ولنجک، مانامی حالا هم‌اتاقی ندارد. هر روز ساعت پنج صبح بیدار می‌شود و بعد از صبحانه و انجام تکالیفش با مینی‌بوس راه می‌افتد طرف تجریش که به کلاس‌هایش برسد. در موسسه دهخدا زبان فارسی یاد می‌گیرد:   «خیلی از مینی‌بوس خوشم می‌آید. از این مینی‌بوس‌های قدیمی که می‌نشینی و قرقرقر صدا می‌دهند. ما در ژاپن نداریم. دوست دارم یک روز یک مینی‌بوس بخرم، هیچ ماشین مدل بالایی دلم نمی‌خواهد. هر روز پانصد تومن می‌دهم تا به کلاسم برسم. ظهر معمولا برای نهار به خوابگاه برمی‌گردم. خیار، گوجه و پنیر و هر روز اشپل می‌خورم. بعد معمولا می‌روم به خانه دوستم در کوچه مجلل. دوست‌هایم بیشتر شیرازی‌ها هستند و اما دوستان رشتی و کرد هم دارم. بعضی وقت‌ها من برای آنها غذای ژاپنی درست می‌کنم یا آنها غذای ایرانی برای من درست می‌کنند.»

مانامی‌ همیشه «تکلیف» دارد، سال‌هاست که درس می‌خواند. بعضی وقت‌ها دوستانش تعجب می‌کنند و می‌گویند تو چقدر امتحان می‌دهی، پس کی  تمام می‌شود؟ دوست دارد تحقیقاتش را ادامه بدهد. فرقی ندارد استاد دانشگاه باشد یا در یک موسسه تحقیقاتی کار کند، می‌خواهد پروژه‌هایش را به‌خصوص روی زنان و توانمندسازی آنها انجام دهد.

دوست دارد سفر کند و دلش یک جا ماندن را نمی‌خواهد. اما اگر ازدواج کند و بچه‌دار شود آن وقت مهم است که آنها کجا بتوانند زندگی کنند. ایران برای ماندن آسان‌تر از کشورهای دیگر است اما درآمد در ایران تعریفی ندارد و به مشکل برمی‌خورد، تازه باید جایی زندگی کند که بچه‌هایش بتوانند به مدرسه ژاپنی بروند:   «در جامعه ژاپن اخلاق و احترام به دیگران خیلی مهم است. می‌خواهم بچه‌هایم این‌طور بزرگ شوند. اگر بخواهم در کشورهای خلیج فارس بمانم فکر کنم امارات را انتخاب کنم، چون دوبی مدرسه ژاپنی دارد. هرچند شاید برای بچه‌هایم سخت شود، چون من یک آسیایی هستم و در این منطقه آسیایی‌ها بیشتر به‌عنوان خدمتکار، کارگر و راننده شناخته می‌شوند.»

وقتی عرب‌ها می‌گویند از ایران خوش‌شان نمی‌آید یا برعکس، مانامی به همه‌شان می‌گوید این طرز فکر به این خاطر است که شما شانس این را نداشته‌اید که با آنها صحبت و زندگی کنید. من آنها را می‌شناسم: «می‌خواهم نتایج تحقیقات آکادمیکم را به دیگران نشان ‌دهم تا تصویر واقعی و فرهنگ واقعی مسلمان‌ها و خاورمیانه را از نگاه یک ژاپنی بشناسند. کنفرانس می‌دهم، به جاهای مختلف می‌روم و با استادان مختلف درباره تحقیقاتم صحبت می‌کنم. خیلی برای آنها جالب است. نقاب در کشورهای اروپایی ممنوع است، پس آنها نمی‌توانند متوجه شوند که معنای پوشاندن صورت چیست. «برقع» که من روی آن تحقیق می‌کنم می‌تواند بخشی از سنت باشد که زن‌ها آن را نمایش می‌دهند، حتی خودشان آن را می‌دوزند. اگر این‌طور باشد باید به آن احترام بگذاریم. البته ممکن هم هست بعضی جاها مسأله سیاسی باشد اما باید درباره‌اش بیشتر تحقیق کنم. با مردم زیاد صحبت می‌کنم. مثلا درباره ایرانی‌ها یا عرب‌ها حرف می‌زنم و آنها می‌پرسند پس ترسناک نیستند و من می‌گویم نه. به ژاپن هم که رفتم با معلمم در همین باره صحبت کردم. آنها سوال‌های زیادی داشتند درباره این‌که اسلام چیست و آنها چرا به خدا اعتقاد دارند. این گفت‌وگوها بین مردم نشان می‌دهد که چقدر شناخت از مسلمان‌ها، عرب‌ها و ایرانی‌ها کم است. این نوع کج‌فهمی‌ها می‌تواند کم و کمتر شود. انسان‌شناسی و تحقیقات محلی می‌تواند کمک کند دیدگاه مردم نسبت به هم تغییر کند، چون بیشتر مردم تصویرهایی دارند که واقعیت ندارد. آنها اطلاعات ندارند، هرچه می‌دانند سیاسی است و از نگاه دولت می‌آید. شناختن فرهنگ‌های دیگر و احترام گذاشتن به آنها جایی است که باید برای تغییر این شرایط از آن شروع کنیم. وقتی شما از چیزی می‌ترسید به آن نزدیک نمی‌شوید اما اگر بدانیم که طرف مقابل هم مثل ما است، می‌توانیم جنگ را محو و مباحثه کنیم. لازم نیست با همه‌چیز موافق باشیم اما فهمیدن این‌که دیگران چطور فکر می‌کنند و چه عقایدی دارند کمک می‌کند مردم همدیگر را بپذیرند.»

درباره نظریه گفت‌وگوی تمدن‌ها که از سوی ایران مطرح شد، چیزی شنیده‌ای؟
بله. می‌دانم. همیشه فکر می‌کنم این مسائل نباید فقط بین دولت‌ها بماند، بلکه باید بین مردم بیاید. ترجیح می‌دهم مردم با رویدادهای فرهنگی مثل نمایشگاه‌ها با هم آشنا شوند. به ملاقات‌های سران دولت یا دیپلمات‌ها علاقه ندارم. اما مردم محلی و به‌خصوص کودکان اگر درباره‌ هم بدانند خیلی مهم است.

یادگرفتیم از کسی متنفر نباشیم
سال ٢٠٠٣، زمانی که آمریکا به عراق حمله کرد، مانامی در مدرسه بود. قبل از آن، زمان حمله طالبان به برج‌های دوقلو یک روز معلم‌شان در کلاس تلویزیون را روشن کرد و همه اخبار و تصاویر را دیدند. وقتی آمریکا تصمیم گرفت حمله کند و گفت عراق بخشی از این حملات و برای دنیا خطرناک است مانامی نمی‌دانست دقیقا چه اتفاقی دارد می‌افتد: «ما تصویر آمریکا را باور کردیم، الان می‌دانم که آن دیدگاه اشتباه است.»   

برای یک ژاپنی در نسل مانامی جنگ جهانی دوم، بمباران هیروشیما و ناکازاکی تاریخی است که باید از آن درس گرفت. می‌گوید ما کارهای اشتباهی انجام دادیم که باید از آن یاد بگیریم، چون در جنگ فرقی نمی‌کند پیروز شوی یا بازنده، چیزهای زیادی را از دست می‌دهی: «ژاپن بعد از جنگ جهانی به کشور قدرتمندی تبدیل شد اما باید به اشتباهات‌مان اعتراف کنیم. این بخشی از تاریخ ما است. باید اشتباهات‌مان را اصلاح کنیم و از آن یاد بگیریم. آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم قانون و نظام ما را تغییر داد و ما نیروی نظامی نداریم و نمی‌توانیم بجنگیم. فکر می‌کنم نباید با کشورهای دیگر وارد هیچ جنگی شویم. در ژاپن هیچ وقت به ما گفته نشد که از آمریکا یا کشورهای دیگر متنفر باشیم. ما جنگ داشتیم و خیلی‌ها هم در این جنگ رنج کشیدند و مردند اما این دلیل نمی‌شود که از کسی متنفر باشیم. باید یاد بگیریم چرا این اتفاق افتاد و ما به جنگ ملحق شدیم. اما بعضی کشورها هستند که به خاطر کارهایی که زمان جنگ انجام دادیم، از ژاپنی‌ها بدشان می‌آید. مثل چینی‌ها، کره‌ای‌ها و بعضی‌ کشورهای جنوب آسیا مثل اندونزی. اما در ژاپن آموزش ما متفاوت است و ما از کسی متنفر نیستیم.» 

دوست دارد یک روز به سردشت ایران، جایی که سلاح شیمیایی در جنگ ایران و عراق، زندگی‌های زیادی را از بین برد هم سفر کند. می‌گوید تاریخ، گذشته و مشکلات سیاسی نباید روی مردم و نگاه‌شان به یکدیگر تأثیر بگذارد: «می‌دانم که ایران و عراق با هم جنگیدند و الان هم با این‌که جنگی نیست اما مثلا با آمریکا مشکلات سیاسی دارند. من چینی‌ها و کره‌ای‌ها را دوست دارم، ممکن است با بعضی از سیاست‌های دولت‌هایشان مشکل داشته باشم همان‌طور که با بعضی از سیاست‌های ژاپن هم مشکل دارم اما باعث تنفرم از آن آدم‌ها نمی‌شود. می‌دانم که در ایران هم بعضی‌ها به خاطر مسائل سیاسی عرب‌ها را دوست ندارند اما این فقط به این خاطر است که شما شانس این را که آن مردم را از نزدیک ببینید نداشتید. با آنها حرف نزدید و این باعث سو‌ءتفاهم و کج‌فهمی شده‌است.»

مانامی کم‌کم خداحافظی می‌کند تا برود پیش دوستانش. دنبال یک تاکسی مطمئن است. می‌گوید چیزی که در این سفرها بیشتر اذیتش کرده آزار و اذیت خیابانی است. گاهی هم مردم بی‌اجازه از او عکس می‌گیرند که به نظرش بی‌احترامی است. وقتی می‌خواست به خاورمیانه بیاید خیلی‌ها گفتند آن‌جا جای یک زن نیست، خطرناک است و به درد مردها می‌خورد: «کارمندان سفارت ژاپن در کشورهای خاورمیانه همگی مرد هستند. زن‌ها اگر باشند همسران کارمندان‌اند و آمده‌اند که در خانه بمانند و برای مردها غذا درست کنند. مردهای ژاپنی وقتی من را این‌جا می‌بینند می‌گویند حتما پدرت این‌جا کار می‌کند و من می‌گویم نه، این‌جا تنها هستم و تحقیق می‌کنم. در دوحه به یکی‌شان گفتم من از شما بهتر انگلیسی حرف می‌زنم، مستقل هستم و در دانشگاه کار می‌کنم. آنها به من احترام می‌گذارند و در عین حال کمی می‌ترسند از این‌که من یک زن قوی هستم. فکر می‌کنم رفتار نسبت به زن‌ها باید تغییر کند، ژاپنی‌ها خیلی مردسالار هستند البته نه در توکیو ولی در شهرهای کوچک و روستاها اغلب این‌طور است. از زن‌هایی که می‌خواهند کار کنند یا زن‌هایی که می‌خواهند قوی باشند، حمایت نمی‌شود. فکر می‌کنند چون زن‌ها ازدواج می‌کنند و حامله می‌شوند، کارکردن‌شان مشکل است. این خیلی ناراحت‌کننده است. ما برای زن‌هایی که بخواهند بعد از ازدواج یا به دنیا آمدن فرزندشان به کار برگردند، سیستم حمایتی نداریم. این چیزها باید تغییر کند. مردها عادت داشتند که خودشان با هم رقابت کنند و حالا نمی‌توانند ببینند که زن‌ها هم به آنها اضافه شده‌اند. اما فکر می‌کنم مردها بالاخره مجبورند ما را به‌عنوان افرادی برابر با خودشان ببینند.»
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۳۲
محسن مطلبی کربکندی

صادق زیباکلام در گفتگو با فرارو:
کد خبر: ۲۸۵۵۹۷
۲۴ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۰:۵۸
فرارو- اخیرا باران کوثری بازیگر سینما که از حامیان روحانی در سال 92 بود در مصاحبه ای از سیاست‌های فرهنگی دولت یازدهم گلایه کرده و گفته: «به عنوان کسی که هم به این دولت رأی دادم و هم تا جایی که توانستم برایش رأی جمع کردم سخنم این است که مطالبات ما را برآورده کنند. کوثری ادامه داده: اینکه می گویند تحت فشارند توجیه مناسبی نیست. قطعا به این فشارها آگاه بودید و بعد پیشقدم شده‌اید برای کاندیداتوری پس باید به مطالبات ما پاسخ گویید. کوثری افزوده: اگر بیضایی نتواند برگردد فیلم بسازد و اگر تقوایی نتواند فیلم بسازد پس دیگر چه فرقی هست میان این دولت و دولت قبل.

این تنها گوشه ای از دلخوری طرفداران روحانی از عملکرد وی در سه سال اخیر است. برخی تحلیل گران معتقدند روحانی با برخی اقدامات موجب ناامیدی طرفداران خود شده است. 

چرا طرفداران روحانی از وی ناامید شده اند؟

دکتر صادق زیباکلام استاد دانشگاه و فعال سیاسی اصلاح طلب در گفتگو با فرارو گفت: «مشکل آقای روحانی از جایی شروع می شود که بخش عمده ای از کسانی که به ایشان رای دادند بیشتر دغدغه مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی داشتند و مسائل اقتصادی کمتر برای آنها مهم بود؛ در حالی که ظرف سه سال گذشته هر بار که آقای روحانی با مردم صحبت کردند عمدتا درباره مسائل اقتصادی بوده و یک کلام درباره مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نگفتند.»

وی ادامه داد: «این موضوع باعث شده آقای روحانی خسر الدنیا و الآخره شود. یعنی به لحاظ اقتصادی که ایشان خیلی نتوانسته برنامه های مثبت و موفقیت آمیزی داشته باشد. مهم ترین کاری که ایشان در حوزه اقتصادی کردند این بود که جلوی روند تخریبی که در دوران آقای احمدی نژاد شکل گرفته بود را گرفتند. به طور مثال تورم وحشتناکی که در زمان آقای احمدی نژاد بود را کاهش داده یا رشد منفی اقتصادی را به سمت مثبت سوق داده است.»

وی افزود: «اما در زمینه مسائلی که مردم متوجه آن بشوند و با گوشت و پوست و استخوان خود آن را لمس کنند همچون کاهش رکود یا بیکاری عملا کاری نکردند و در زمینه جذب سرمایه گذاری خارجی که موجب رونق در کشور شود نیز موفق نبودند.»

این استاد دانشگاه تصریح کرد: «لذا ایشان در حالی دائما از اقتصاد صحبت می کنند که خیلی کارنامه موفقی در این حوزه نداشته اند. این در حالی است که خیلی از آن 19 میلیون نفر دغدغه های اجتماعی و فرهنگی داشتند و آقای روحانی یکبار هم در این زمینه ها صحبت نکردند.»

زیباکلام در پاسخ به این سوال که آیا آقای روحانی در زمینه فرهنگی و اجتماعی موفق بوده اند که بخواهند درباره آن صحبت کنند؟، گفت: «من نمی گویم در این زمینه ها موفق بوده است. من معتقدم کارنامه آقای روحانی در حوزه های سیاست داخلی، اجتماعی و فرهنگی حتی از اقتصاد هم ناموفق تر است؛ اما حداقل آقای روحانی می تواند راجع این مسائل با مردم صحبت کند.»

وی ادامه داد: «حداقل ایشان می تواند از اینکه دولتش قادر نیست یک کنسرت قانونی را در خیلی از استان ها برگزار کند با مردم صحبت کند. می تواند به مردم عنوان کند من می خواهم اما نتوانستم. حداقل می تواند راجع رفع حصر، زندانیان سیاسی، توقیف مطبوعات و فشار به رسانه ها به مردم بگوید به فکر این مسائل هستم اما نتوانستم کاری کنم.»

وی افزود: «اینکه آقای روحانی یک کلام راجع مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی صحبت نمی کند خیلی بیشتر موجب دلخوری و نارضایتی آن 19 میلیون نفری می شود که به خاطر این موضوعات به ایشان رای دادند. اینکه ایشان می آیند می خندند و دائم درباره اقتصاد صحبت می کنند به نوعی نمک روی زخم کسانی می پاشند که درد اجتماعی، سیاسی و فرهنگی دارند.»

این فعال سیاسی اصلاح طلب اظهار کرد: «منظور من این نیست که آقای روحانی بیاید بگوید در این زمینه ها موفق بوده چون همه ما می دانیم که موفق نبوده، اما اینکه راجع این موضوعات با مردم صحبت نمی کند بیشتر موجب دلخوری طرفداران ایشان می شود.»

وی افزود: «لذا سوال من این است که آقای روحانی اصلا به فکر این موارد بوده است یا خیر؟ متاسفانه آقای روحانی اصلا نشان نمی دهد که مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاست داخلی برای ایشان مهم است.»

زیباکلام در پاسخ به این سوال که چرا آقای روحانی نشان نمی دهند که مسائل اجتماعی و فرهنگی برای ایشان اهمیت دارد؟، گفت: «دلیلش این است که آقای روحانی نیم نگاهی به اصولگرایان و سبد رای آنها دارد و نمی خواهد خیلی آنها را علیه خود کند و مراقب است که مثلا اگر راجع کنسرت صحبت کند ممکن است موجب ناراحتی و عصبانیت اصولگرایان شود.»

زیباکلام در پاسخ به این سوال که آیا معنای این رفتار نوعی عدم صداقت و عدم رو راستی با مردم نیست؟، گفت: «بله و به همین دلیل روحانی خسر الدنیا و الآخره است. یعنی آقای روحانی می خواهد وارد مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی نشود تا اسباب کدورت، عصبانیت و ناراحتی اصولگرایان را فراهم نکند که این موضوع باعث می شود هم اصولگرایان را از دست بدهد هم آن 19 میلیون نفری که به ایشان رای دادند.»

وی ادامه داد: «وقتی ایشان راجع این مسائل صحبت نمی کند اینطور نیست که اصولگرایان بگویند آقای روحانی ما شما را قبول داریم. خیر؛ اصولگرایان اصلا و ابدا آقای روحانی را قبول ندارند چنانکه حملات سنگینی در ماههای اخیر به ایشان کردند. متاسفانه آقای روحانی دچار اشتباه محاسباتی شده اند و گمان می کنند اگر به مسائل فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ورود نکنند اصولگرایان از وی رضایت خواهند داشت در حالی که اصولگریان تحت هیچ شرایطی از ایشان رضایت نخواهند داشت.»

وی افزود: «لذا تنها نتیجه عدم ورود آقای روحانی به مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی از دست رفتن طرفداران ایشان است و در این شرایط باید گفت آقای روحانی از اصولگرایان مانده و از طرفدارانش رانده شده است.»
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۴۱
محسن مطلبی کربکندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۵۸
محسن مطلبی کربکندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۵ ، ۰۸:۲۲
محسن مطلبی کربکندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۰۲
محسن مطلبی کربکندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۱۵
محسن مطلبی کربکندی

 از دولت هاشمی به بعد پدیده ای در دولت های ایران شکل گرفته که قابل تامل است. چهار رئیس جمهور قبلی ایران هرکدام مسئولیت های مهمی در نهاد ریاست جمهوری را به نزدیکان نسبی یا سببی خود واگذار کرده اند. 

در دولت هاشمی خواهرزاده همسر آقای هاشمی مسئول دفتر رئیس جمهور بود و پسر ارشد رئیس جمهور مسئول بازرسی ویژه رئیس جمهوری و بعد رئیس دفتر رئیس جمهور شد. در دولت آقای خاتمی نیز اول خواهرزاده ایشان رئیس دفتر رئیس جمهور بود و بعد از وی برادر رئیس جمهور این سمت را تحویل گرفت. در دولت احمدی نژاد برادر وی به ریاست بازرسی نهاد ریاست جمهوری منصوب شد و پدر عروس رئیس جمهور ابتدا به معاونت اولی انتخاب شد اما بعد از مخالفت ها رئیس دفتر رئیس جمهور شد. در دولت آقای روحانی نیز برادر ایشان سمت دستیار ارشد رئیس جمهور را یدک می کشد. 

این مسئولیت ها در حالی به این افراد واگذار شده که در تمام دوره های مذکور منتقدان برای تخریب رئیس جمهور وقت به طرح اتهاماتی علیه این افراد پرداخته اند. با این حال بازهم این اصرار از سوی روسای جمهور برای دادن مسئولیت به نزدیکان خود ادامه دارد؟

چرا در ایران روسای جمهور مسئولیت های مهمی را به نزدیکان نسبی و سببی خویش واگذار می کنند؟

دکتر صادق زیباکلام استاد دانشگاه و کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با فرارو گفت: «این پدیده ناشی از فقدان تحزب و فعالیت سیاسی حزبی و تشکیلاتی در ایران است. در جوامع توسعه یافته احزاب و تشکل های سیاسی در انتخابات پیروز می شوند و دولت جدید را تشکیل می دهند. لذا سمت های اجرایی مهم میان رهبران حزب پیروز تقسیم می شود. اما در ایران متاسفانه چون تحزب و فعالیت حزبی وجود ندارد یا بسیار کم رنگ است، در انتخابات احزاب پیروز نمی شوند بلکه اشخاص و چهره های سیاسی پیروز می شوند.»

وی ادامه داد: «البته این چهره های سیاسی در خلاء پیروز نمی شوند و قطعا از یک عقبه اجتماعی برخوردار هستند. اما عقبه اجتماعی برای روسای جمهور در ایران خیلی نمی تواند جای حزب را بگیرد و بدون آنکه یک تشکیلات سازمان یافته و نیرومند که در سطح استان ها، دانشگاهها و نهادهای مختلف اجتماعی پایگاه و شبکه داشته باشند قوه مجریه را در دست می گیرند. لذا در نهایت روسای جمهور در ایران مجبور می شوند در فقدان یاران حزبی و شرکای سیاسی از کسانی که می شناسند که طبیعی است اعضای خانواده هستند در پُست های مهم و حساس استفاده کنند.»

وی افزود: «البته کارآمدی این افراد، دیگر به شانس و اقبال مردم ایران بستگی دارد. به عنوان مثال آقای حسین مرعشی واقعا یکی از بهترین مدیران اجرایی بعد از انقلاب بودند که در عین حال می توانست یکی از بدترین مدیران هم باشد. یعنی این موضوع به شانس، بخت و اقبال مردم ایران بستگی دارد که نزدیکان روسای جمهور از چه صلاحیت و کارآمدی برخوردار باشند.»

زیباکلام در پاسخ به این سوال که چرا علی رغم وجود این تجربه در ایران که برای تخریب رئیس جمهور نزدیک ترین فرد به وی را مورد اتهام قرار می دهند باز هم روسای جمهور اصرار دارند به نزدیکان خود پست و مقامی بدهند؟، گفت: «دلیلش این است که چاره دیگری ندارند. روسای جمهور به فردی نیاز دارند که هم نزدیک به وی باشد، هم مورد اعتماد وی باشد و هم اسرار رئیس جمهور را فاش نکند.»

وی ادامه داد: «آقای هاشمی باید چکار می کرد؟ آیا باید در روزنامه همشهری آگهی می کرد که به یک رئیس دفتر با این مشخصات نیاز دارد؟! رئیس دفتر رئیس جمهور را که نمی توان با استخدام به کار گماشت. البته در جوامع توسعه یافته احزاب و تشکل های سیاسی کلی نیرو دارند و لذا لازم نیست به طور مثال رئیس جمهور فرانسه خواهرزاده یا برادر خود را به کار بگمارد.»

زیباکلام در پاسخ به این سوال که اتهامات وارده به نزدیکان روسای جمهور در دوره های اخیر تا چه اندازه وجه سیاسی داشته و تا چه اندازه واقعی می تواند باشد؟، گفت: «بخشی از این اتهامات سیاسی است و به همین دلیل شرایط را تا حدودی کدر و تیره می کند.»

وی ادامه داد: «درباره اتهاماتی که به نزدیکان روسای جمهور در دوره های اخیر وارد شده یک نکته وجود دارد: اینکه اگر تخلفی از سوی این افراد صورت گرفته سوال این است که چقدر این تخلف در ایران استثناء بوده است. یعنی اگرچه ممکن است این افراد تخلفی هم مرتکب شده باشند اما سوال این است که چه کسی در ایران چنین تخلفی انجام نداده است. چراکه گر حکم شود که مست گیرند، در شهر هر آنکه هست گیرند.»

وی افزود: «به عبارت دیگر ممکن است همه این تخلف را انجام دهند اما با آنها برخورد سیاسی نمی شود اما با نزدیکان روسای جمهور به دلیل آنکه هدف اصلی تخریب رئیس جمهور است این برخورد سیاسی صورت می گیرد و اینجاست که معلوم نمی شود آیا واقعا این نزدیکان روسای جمهور اساسا تخلفی انجام داده اند یا خیر.»

این استاد دانشگاه اظهار کرد: «تخلفی که ممکن است نزدیکان روسای جمهور مرتکب شوند قطعا در جوامع توسعه یافته پذیرفته نیست و غیراخلاقی محسوب می شود. اما متاسفانه در جامعه ایران این موضوعات باب است و تبدیل به هنجار شده است.»

وی ادامه داد: «بنده از این تخلفات دفاع نمی کنم اما صحبتم این است که این تخلفات در جامعه وجود دارد. در ایران آبدارچی هم بخواهید بشوید باید از جایی توصیه داشته باشید. این عبارت در ایران کاملا آشناست که افراد به همدیگر عنوان می کنند که مثلا «در شهرداری آشنا نداری؟»، «در آموزش و پرورش آشنا نداری؟» و ... . اما در جوامع توسعه یافته این موضوعات وجود ندارد.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۴۶
محسن مطلبی کربکندی

امام سجاد علیه‌السلام در دعای شانزدهم صحیفه سجادیه می‌فرماید: «وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِذَا اسْتَقَالَ مِنْ ذُنُوبِهِ، أَوْ تَضَرَّعَ فِی طَلَبِ الْعَفْوِ عَنْ عُیُوبِهِ»؛

اقاله در بیع و معامله هم پیش می‌آید، اقاله یعنی اینکه شما یک زمانی منزلی را می‌فروشید و بعداً پشیمان می‌شوید، آدم‌های فرصت‌طلبی وجود دارند که در این مواقع سوءاستفاده می‌کنند و می‌گویند این خانه اکنون مال من است و اگر بخواهی آن را به تو می‌فروشم. من پول تو را به تو نمی‌دهم بلکه آن را به تو می‌فروشم.

«اقاله» یعنی اینکه بیع و شراء را نادیده گرفتن. کسی که خانه تو را خریده است، پول تو را پس می‌دهد و تو خانه را تحویل می‌گیری. معامله را اقاله می‌کند یعنی نادیده می‌گیرد و چیزی اضافی بر آن از تو دریافت نمی‌کند.

اقاله در بیع، ثواب دارد

می‌فرماید: «مَنْ أقالَ اَخاهُ مُؤمِناً أقالَهُ اللّه‌ُ عز و جل عَثْرتَهُ یَومَ القیامةِ»؛ هر کس با برادر دینی‌اش بیع را اقاله کند خداوند هم در روز قیامت، نادیده می‌گیرد و انگار اصلاً او گناه نکرده است.

یکی از دعاهای خیلی مهم که اگر عوام‌‌بازی در نیاوریم و متوجه معنایش باشیم دعای «یا مقیل العثرات» است یعنی؛ ای خدایی که لغزش‌ها را اقاله می‌کنی، ای خدایی که لغزش‌ها را نادیده می‌گیری. گاهی وقت‌ها بعضی از توفیقات از انسان سلب می‌شود اگر این ذکر را در سجده یا قنوت بگویید،‌ این توفیقات بازمی‌گردد. خدایی که گناهان و لغزش‌ها را نادیده می‌گیرد؛ «مقیل‌العثرات».

ما هم از امام سجاد (ع) یاد می‌گیریم خدایی داریم که گناهان ما را اقاله می‌کند این قدر مهربان است یعنی اگر ما پشیمان شویم و توبه کنیم با ما یک معامله‌ای می‌کند که گویی اصلاً گناه نکرده‌ایم.

«اللَّهُمَّ یَا مَنْ بِرَحْمَتِهِ یَسْتَغیثُ الْمُذْنِبُونَ»؛ اگر بخواهیم نقل به معنا کنیم معنای این عبارت می‌شود: ای کسی که گناهکاران از او فریادخواهی می‌کنند و کمک می‌خواهند.

گنهکاران به سبب و به کمک رحمت خداوند، استغاثه می‌کنند «وَ یَا مَنْ إِلَى ذِکْرِ إِحْسَانِهِ یَفْزَعُ الْمُضْطَرُّونَ»؛ ای خدایی که بیچارگان به ذکر احسان او پناه می‌برند. ذکر به یاد افتادن است ما به خدا پناه می‌بریم یا به یاد او. مقصود این است که به احسان او پناه می‌برند.

چرا «ذکر»‌ آورده است. انسان اول یک چیزی را یاد می‌کند و سپس به دنبال آن می‌رود شاید مقصود این باشد که گناهکاران یادشان می‌افتد چه خدای مهربانی دارند و متنبه می‌شوند به این معنا و بعد به احسان او پناه می‌برند.

«وَ یَا مَنْ لِخِیفَتِهِ یَنْتَحِبُ الْخَاطِئُونَ»؛ گریه چند جور است یک گریه‌ای است که اشکی به چشم انسان می‌آید و صدایی هم ظاهر نمی‌شود. یک گریه‌ای هم با صدای بلند است و وقتی فرد،‌گریه می‌‌کند دیگران نیز صدای او را می‌شنوند به این گریه در زبان عربی «انتحاب» می‌گویند.

«یَا أُنْسَ کُلِّ مُسْتَوْحِشٍ غَرِیبٍ»؛ ای خدایی که تو انس هر غریب وحشت‌زده هستی.

غربت،‌ مراتب دارد یک وقتی ما یک غربت‌های نیکو داریم یک وقتی غربتی داریم که به مدح و ذم اعتنا نمی‌کند و هر چه این افراد غربت بیشتری داشته باشند حالشان بهتر است.

غربت‌های سطح پایین، انسان را وحشت‌زده می‌کند مثل اینکه من بگویم «امروز روز تولدم بود و کسی به من تبریک نگفت»! یک غربت‌های سطح بالا داریم که فرد اصلاً دوست ندارد کسی متوجه این غربت او شود و بداند چه خبر است.

یک آقایی که از معارف الهی محروم بود، می‌گفت علامه طباطبایی نور ندارد، یک طلبه ساده‌لوحی این مطلب را گذاشت کف دست علامه طباطبایی. آقای طباطبایی خندید. گفته می‌شود شاید به آن کیفیت در عمرش نخندیده بود. علامه طباطبایی این‌قدر خوشش آمد احساس کرد هنوز بعضی از دیوارهای غربت از آن باقی است. طوبی للغربا، همه چیز در غربت درست می‌شود. سجده‌های نماز شب باید در غربت باشد.

آیت‌الله العظمی بهجت اگر یکی از کراماتش کشف می‌شد حالش بد می‌شد چرا چون یکی از دیوارهای غربتش شکسته می‌شد. بناست که ما غریب باشیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۵ ، ۱۰:۰۸
محسن مطلبی کربکندی

حاج آقا شیری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۴۷
محسن مطلبی کربکندی

پس از قطع امید از هر چیز 


هر روز یک یاسین و بعد زیارت عاشورا به مدت 16 روز


هدیه به 14 معصوم و اولاد صالحین و پدر و مادرشون و حضرت عبدالمطلب و اولاد صالحش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۴۶
محسن مطلبی کربکندی