تفکر فرهادی یعنی طوری ایران را نشان بده که یاس و نا امیدی هم را بگیرد
تازه ژست بگیر که نه من می خواهم عیب هایمان را نشان دهم
چه جالب
اگر همان تفکر را به حوزه خبر بیاوریم می شود خبر ذیل :
بحث نویسنده این است که با توجه به کاهش ازدواج ها به علت مشکلات اقتصادی سه سال اخیر و بالارفتن سن ازدواج ، تعداد مراسمات و درخواست برای فیلم برداری افزایش یافته .
ولی با توجه به گسترش بحث نیاز به فیلمبردار بخشی از حوزه کارهای جدید در مراسمات عزا و ... انجام می شوند .
ولی نویسنده اصلاح طلب می خواهد سوء استفاده کند و بنویسد که فرهنگ ما مرده پرست است و ما به غم ها نزدیک شده ایم و در حال رفتن به سمت بداخلاقی ها هستیم . یعنی جامعه رو به افول و ....
یعنی از ماست کره می گیرند این اصغر فرهادی ها .
وای بر فرهادیسم
آقای روحانی چه نسبتی را بین خود و جناحهای سیاسی تعریف کرده است؟
به نظر من آقای روحانی در مدت سه سال سعی کرد در مرکز یا وسط طیف سیاسی کشور حرکت کند. بهعبارت دیگر عمده مناسبات او متوجه دو بخش میانهرو اصولگرایان و اصلاحطلبان بود. یعنی عملا مناسبترین رابطه را سعی کرد با اصولگرایان معتدل و میانهرو و اصلاحطلبان معتدل و میانهرو داشته باشد. در عین حال مخالفت و انتقاد از او عمدتا از ناحیه اصولگرایان رادیکال جبهه پایداری و طرفداران آقای احمدینژاد و اصلاحطلبان رادیکال بود چون این دو گروه کارنامه او را خیلی مثبت ارزیابی نمیکنند بنابراین میشود گفت که بیشترین حمایت و تلاش و موفقیت را در زمینه ایجاد ارتباط سیاسی با بخش میانهرو داشت.
الان نه اصولگرایان و نه اصلاحطلبان هیچ کدام از آقای روحانی راضی نیستند، اصلاحطلبان که برای حمایت از آقای روحانی در انتخابات سال 96 بحث تعیین شرط و شروط را مطرح میکنند، جریان آقای عارف که کلا منتقد آقای روحانی هستند. از این طرف اصولگرایان سنتی معتقدند آقای روحانی برعکس شعار اعتدالی که داد از نیروهای اصولگرا استفاده نکرد بلکه خودش را به همکاری با آقای لاریجانی محدود کرد و فقط از برخی نیروهای همسو با رئیس مجلس بهرهبرد؛ شما این نظر را قبول دارید؟
وقتی موضوع حرکت آقای روحانی گام برداشتن در مرکز ثقل میانه طیف سیاسی ایران است طبیعتا مجبور میشود امتیازاتی را هر چند که خیلی با آن موافق نیستند به هر دو جریان میانهرو کشور بدهد. براساس این خطمشی آقای روحانی تلاش کرد فاصله خودش را با اصلاحطلبان حفظ کند و خیلی اظهار نزدیکی با اصلاحطلبان نداشته باشد چون نگران این است که شاید اصولگرایان معتدل و میانهرو ناراحت شوند. در عین حال خیلی نیز به اصولگرایان نزدیک نشد چون نگران این است که داد اصلاحطلبان دربیاید. این استراتژی کلی آقای روحانی بود اما در عمل طبیعی است که هم اصلاحطلبان از او رضایت کاملی نداشته باشند و هم اصولگرایان؛ منتها باید یادمان باشد که این عدم رضایت هر چقدر که به طرف رادیکالها و تندروهای دو جناح سیاسی نزدیکتر میشویم تشدید میشود. ضمن آنکه اضافه کنم در سال 92 هم آقای روحانی هیچ وقت اصلاحطلب تعریف نشد و هم اصلاحطلبان هیچ وقت او را به چشم و عنوان یک شخصیت اصلاحطلب نگاه نکردند. حتی میگویم اگر به اصلاحطلبی، میانهروی، اعتدال، خواسته باشیم نمره دهیم قطعا نمره ناطقنوری از آقای روحانی خیلی بیشتر میشود، منتها آقای ناطقنوری مسئولیت نداشت، اگر آقای ناطقنوری مسئولیت داشت و مجبور بود بدهبستانهایی هم با جریان اصلاحطلب و هم با جریان اصولگرا داشته باشد آن وقت این نگاه و این نظر متبوعی که نسبت به او وجود دارد نسبت به آقای ناطقنوری هم مقداری خدشهدار میشد، بنابراین در بهترین حالت باید اصطلاحی را که غربیها به کار میبرند مطرح کنم، غربیها از اصطلاح راست میانه استفاده میکنند، به عبارت بهتر ما یک راست، یک چپ، یک راست میانه و یک چپ میانه داریم. به گمان من آقای روحانی را میتوانیم در بهترین حالت راست میانه تعریف کنیم به همین دلیل گفته میشود اصلاحطلبان که سمت چپ سیاسی ایران هستند از دست آقای روحانی دلخورند که درست هم هست و بعد اضافه میشود که راستهای رادیکال هم از آقای روحانی رضایت ندارند که این حرف هم درست است چون جایگاه سیاسی آقای روحانی راست میانه است و براساس همین خط مشی حرکت میکند.
فکر میکنید آقای روحانی در سه سال بعد از قرار گرفتن در جایگاه ریاستجمهوری هر چه زمان گذشت محافظهکارتر شد یا صریحتر حرف میزند؟
من فکر میکنم کارنامه آقای روحانی در مجموع از این نظر مثبت بود. بعضی جاها او موضعگیریاش خیلی شفاف و درست و اصولی و شجاعانه و تا حدودی رادیکال بود که باعث خشم و غضب اصولگرایان رادیکال نسبت به او شد و آنها عصبانیت و ناراحتی خود را به سوی دولت یازدهم سرازیر کردند، در عین حال یک جاهایی نیز او پرهیز کرد و خیلی رادیکال نبود که باعث دلخوری اصلاحطلبان شد. حالا میتوانم مثال بزنم در جریان ایستادگی و اصرارش روی رفع حصر و آزادی زندانیان سیاسی اصلاحطلبان خیلی به آقای روحانی انتقاد دارند و معتقدند بهرغم اینکه تلویحا رفع حصر و تلاش در جهت رفع حصر یکی از تعهدات و وعدههای او بود ولی در عمل آقای روحانی ظرف سه سال گذشته ترجیح داد کاری به حصر نداشته باشد و جوری رفتار کرد که اساسا حصر در یک کشور دیگری اتفاق افتاده و ادامه دارد و به ایران ارتباط پیدا نمیکند. این مساله خیلی باعث رنجش بسیاری از اصلاحطلبان از او شد.
این تحلیل را که برخی میگویند وزرای آقای روحانی مقابل برخیاصولگرایان در حال عقبنشینی هستند، قبول دارید؟ از دولت آقای هاشمی نقل میشود که او به وزرای خود گفت شما به سیاست کاری نداشته باشید و سیاست با من؛ این جمله معروفی است. آیا آقای روحانی نیز همین جمله را به وزرای خودش گفت یا خیر وزرا با او همراهی و هماهنگی ندارند و دائم مقابل انتقاد برخیاصولگرایان عقبنشینی میکنند؟
خیر. تفاوتی میان آقای هاشمی و کابینهاش با آقای روحانی و کابینهاش وجود دارد و آن اینکه صرفنظر از اینکه دولتمردان و اعضای کابینه آقای هاشمی چقدر رادیکال بودند و چقدر میخواستند در مسائل سیاسی موضعگیری کنند اما آقای هاشمی عملا موافق این مساله نبود و آنها را بیشتر تشویق میکرد که به کارهای وزارتخانهشان بپردازند. یک بار هم آقای هاشمی گفت: «کابینه من، کابینه تکنوکرات است». حالا اگر هم خیلی اعضای کابینه آقای هاشمی تکنوکرات نبودند، آقای هاشمی انتظار داشت مثل تکنوکراتها رفتار کنند. درباره آقای روحانی اینطور نیست که از وزرایش خواسته باشد به مسائل سیاسی کاری نداشته باشند. ذاتا و خصلتا نزدیکان و اطرافیان و وزرای آقای روحانی آدمهای محافظهکاری هستند. شاید رادیکالترین آنها آقای مهندس زنگنه و آقای آخوندی و با مقداری فاصله آقای دکتر ظریف و مهندس اکبر ترکان هستند. اگر اینها استثنا شوند مابقی چه آقای روحانی به آنها میگفتند که دست از پا خطا نکنند و چه نمیگفتند فرقی نمیکرد. چون کسانی نبودند که یک مقدار جسارت سیاسی داشته باشند که یکسری مباحث را بگویند و یکسری موضعگیریها را انجام دهند. نمونه بارزش همین آقای جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی است که میبینیم با کوچکترین نهیبی که به او میزنند، او فوری دستهایش را بالا میبرد و تسلیم میشود. آقای نوبخت از آقای جنتی بدتر، آقای نهاوندیان از هر دوی آنها بدتر، آقای نعمتزاده از همه بدتر. هیچ کدام جسارت و شهامت اینکه سر مواضع اصولی خود بایستند ندارند. خیلی جالب است من فکر میکنم آقای رحمانیفضلی که یک اصولگرای به تمام معناست جسارت و شهامت و ایستادگی او روی مواضع اصولی و عقلمدارانه دولت خیلی از آقای نوبخت، نعمتزاده، اسحاق جهانگیری، نهاوندیان و حسامالدین آشنا بیشتر است و نگرانی از اینکه واکنش جناح راست چه باشد ندارد.
شما این تحلیل را قبول دارید که دولتمردان آقای روحانی و نه شخص آقای روحانی حاضر هستند به هر قیمتی در قدرت بمانند، بر همین اساس وزرا در مقابل انتقادهایی که به آنها وارد میشود پلهپله از اصول و مواضع خود عقب مینشینند تا همچنان بر کرسی وزارت تکیه بزنند و هیچ تهدیدی متوجه جایگاه آنها نشود؟
حداقل ظاهرش اینطور است، حتی یک مورد در سه سال گذشته نمیتوان یافت که مثلا آقای نوبخت، جهانگیری، نعمتزاده و نهاوندیان موضعگیری کرده باشند که این موضعگیری برحق باشد و جسارت آنها را نشان دهد. هیچکدام آنها از گل نازکتر نگفتند چون خوف این را داشتند که مبادا اصولگرایان از دست ما ناراحت شوند و برنجند. همه همّ و غمشان این بود که مبادا کاری کنیم یا حرفی بزنیم که به تریج قبای اصولگرایان بربخورد و این خیلی برای دولتی که از پشتوانه رای 19 میلیونی برخوردار است جای تأسف دارد.
یکسری همچون شما معتقد بودند بعد از برجام آقای روحانی باید تغییری در ترکیب کابینهاش بدهد، حتی در اردیبهشت امسال خیلی قوی خبر تغییرات کابینه مطرح شد که با روی کار آمدن مجلس دهم این کار انجام میشود، به نظر شما چرا آقای روحانی این کار را انجام نداد؛ ترجیح داد تا آخر دوره نخست ریاستجمهوریاش با همین ترکیب کابینه کار کند با این استدلال که مبادا تغییرات در ماههای پایانی دولت خللی در کارهای اجرایی ایجاد کند و همین مساله دستاویز منتقدان و مخالفان برای هجمه بیشتر به دولت یازدهم شود؟
همانطور که گفتم کابینه و دولت آقای روحانی، یک کابینه ائتلافی راست میانه است و همه هموغمشان این است که دل اصولگرایان را بهدست بیاورند و هر کاری میکنند تا مبادا اصولگرایان از دست آنها ناراحت شوند. حالا این ترکیب و ساختار اصلی دولت آقای روحانی است. اگر او خواسته باشد این ساختار و پارادایم و رویکرد کلی دولت را عوض کند آن وقت خیلیها را او باید عوض کند یعنی از آقای نهاوندیان گرفته تا خیلیهای دیگر. یعنی مجبور است دست به یک خانهتکانی وسیع در کابینه بزند. در واقع جز آقای ظریف، زنگنه، ترکان، رحمانیفضلی، آخوندی و خانم ابتکار بقیه باید تغییر کنند و این مساله هم عملا نشدنی است.
اما شما یک زمانی میگفتید آقای روحانی در اولین گام بعد از اجرای برجام حتما باید وزیر کشور خود را عوض کند، چه طور امروز او را حتی برای دیگر وزرا الگو میخوانید؟
من سال 92 و 93 برای سخنرانی به شهرستانهای مختلف میرفتم، کسانی که مدعو بودند، اصلاحطلبان یا اعضای ستادهای انتخاباتی آقای روحانی خیلی شاکی بودند از اینکه تغییری در مسئولیتهای استانی به وجود نیامده است. میگفتند مدیران استانی احمدینژاد همچنان در استان مدیر هستند و آقای رحمانیفضلی و سایر وزرا مدیران استانی خود را تغییر ندادند. من فکر میکردم آقای رحمانیفضلی اگر واقعا نمیخواهد با دولت آقای روحانی همراه شود، چرا اصرار داشت که او وزیر کشور باشد اما به تدریج متوجه شدم درست است که آقای رحمانیفضلی خیلی دست به تغییر نزد و خیلی از مدیران استانی دولت احمدینژاد همچنان بر سر کار بودند و حتی یکسری از منصوبانش اصلاحطلب یا در طیف سیاسی آقای روحانی تعریف نمیشوند اما باز صدرحمت به آقای رحمانیفضلی. یعنی وقتی عملکرد آقایان نوبخت، نهاوندیان، نعمتزاده و سیف را دیدم، متوجه شدم من اشتباه میکردم و اتفاقا شاگرد اول کابینه همان رحمانیفضلی اصولگراست که من میگفتم چرا او باید وزیر کشور شود، بنابراین درست است من در یک مقطعی حد انتظارات و توقعاتم خیلی بالا بود ولی به تدریج متوجه شدم، اشتباه میکنم و ارزیابیام از شهامت و جسارت دولتمردان آقای روحانی زیاد است و باید انتظاراتم را پایین بیاورم. در این صورت آقای رحمانیفضلی نه تنها مشمول کنار رفتن نمیشود بلکه او یک سر و گردن از نوبخت، نهاوندیان، نعمتزاده و سیف از نظر ایستادگی روی اصول بالاتر است.
اصلاحطلبان گلایههایی از آقای روحانی دارند و بحث حمایت مشروط از او را در انتخابات ریاستجمهوری سال 96 مطرح میکنند، میگویند او باید یکسری استانداران و فرمانداران را عوض کند تا ما بتوانیم دوباره بدنه رایمان را دعوت کنیم، بیایند و به آقای روحانی رای بدهند، فکر میکنید چرا آقای روحانی این کار را انجام نمیدهد؟ آقای علی صوفی، عضو شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان میگوید «ما دیگر دلسرد شدیم از اینکه آقای روحانی این شجاعت را به خرج دهد»، آیا ایستادگی آقای روحانی مقابل این خواسته به خاطر شجاعت نداشتن است یا میخواهد در چند ماه باقیمانده تزلزل در بحث مدیریتهای استانی ایجاد نشود؟
واقع مطلب این است که اصلاحطلبان چارهای ندارند جز آنکه از آقای روحانی دفاع و حمایت کنند. من یک مرحله جلوتر میآیم و برخلاف آنچه آقای صوفی گفت یا برخی نزدیکان آقای عارف یا سایر اصلاحطلبان میگویند معتقدم ما همچنان باید تمامقد از آقای روحانی دفاع کنیم و در کنارش بایستیم. دلیلش هم واضح است چون در شرایطی که آقای روحانی زیرسنگینترین حملات از جانب اصولگرایان قرار دارد و ما شاهد هستیم بعد از هفتم اسفند 94 شبانه روز دارند به دولت روحانی حمله میکنند و دارند تخریبش میکنند و حتی اصولگرایان معتدل و میانهرو هم حاضر نیستند از او به دفاع برخیزند ما نمیتوانیم واقعیتهای جامعه را نادیده بگیریم و بگوییم که ما دست از روحانی شستیم یا یکسری شروط بگذاریم و بگوییم آقای روحانی باید به این شروط و بحثهای ما تن دهد. واقعیت امر این است که اصلاحطلبان و آقای روحانی مثل زن و شوهری هستند که بهرغم همه دلخوریهایی که از همدیگر دارند مجبورند بهخاطر بچهها با همدیگر زندگی کنند. اصلاحطلبان با وجود همه گلایههایی که دارند مجبورند با آقای روحانی همراهی کنند چون آلترناتیو دیگری ندارند. به فرض شورای راهبردی یا سیاستگذاری یا هر مجموعه تصمیمگیر دیگری در جناح اصلاحات به جمعبندی برسد که دیگر حاضر به حمایت از آقای روحانی نیست چون حرفها را به رئیسجمهور منتقل کرده و رئیسجمهور حاضر نشده شرطهای حداقلی را بپذیرد و بر همین اساس اصلاحطلبان رسما اعلام کنند دیگر از آقای روحانی در انتخابات اردیبهشت 96 حمایت نمیکنند، سوال این است که از چه کسی میخواهند حمایت کنند؟ یا باید بگویند مردم جریان اصلاحات در انتخابات شرکت نمیکند و نامزدی ندارد یا باید بگویند آقای روحانی نه ولی مردم بیایید به این گزینه که رهبری اصلاحات میگوید رای بدهید که هیچ کدام از این دو حالت نمیشود.
امکان دارد آقای ظریف یا آقای جهانگیری به صحنه بیایند؟
آقای جهانگیری هیچ فرقی با آقای روحانی ندارد و رئیسجمهور شدن او هیچ تغییری به وجود نمیآورد اما گزینه دم دستیتر و شناختهتر را میگویم که آقای دکتر عارف است. واقع امر بر این است که اگر اصلاحطلبان روحانی را کنار بگذارند و نامزد خود را در انتخابات ریاستجمهوری سال 96 عارف انتخاب کنند، جریان اصلاحات از چاله درمیآید و به چاه میافتد. دستاوردهای اصلاحات در شرایطی که آقای عارف رئیسجمهور شود به مراتب بدتر و محدودتر از دوران ریاستجمهوری آقای روحانی خواهد شد. مثال میزنم؛ در جریان انتخابات مجلس دهم کدورتهایی بین من و اصلاحطلبان بر سر ریاست مجلس به وجود آمد چون من میگفتم ریاست مجلس باید همچنان در دست آقای علی لاریجانی بماند اما دوستان اصلاحطلب میگفتند، نباید این اتفاق رخ دهد ما از مردم دعوت کردیم مردم به پای صندوقهای رای آمدند حماسه 7 اسفند 94 و 10 اردیبهشت 95 خلق شد و بیش از یک صد نماینده جدید اصلاحطلب وارد مجلس شدند، پس آقای عارف حتما باید رئیس مجلس شود اما من مخالف این تحلیل بودم و میگفتم خیر آقای عارف نباید رئیس مجلس شود، همچنان باید علی لاریجانی بر کرسی ریاست مجلس باقی بماند. الان نزدیک به سه ماه گذشته آقای عارف و بیش از یکصد نماینده جدید اصلاحطلب راه یافته به مجلس واقعا چه کار کردند؟ یعنی عملکرد آقای عارف و یکصد نماینده اصلاحطلب بهترین دلیلی است که من میتوانم بگویم آن روزها درست فکر میکردم و درست ماجرا را دیده بودم. آقای عارف یا یکی دیگر از نمایندگان ائتلاف امید حتی یک سخنرانی و یک نطق پنجدقیقهای قوی میان دستور نکردند که ما همان را برای مردم مصداق و دلیل بیاوریم که این نتیجه مثبت بارز و ملموس رای دادن به لیست امید بود، دیدید فلانی چه نطقی کرد شجاعت و شهامتش را مشاهده کردید. ما حتی عُرضه نداشتیم یک کمیسیون ابتدایی و ساده را هم بگیریم. یعنی مایی که مدعی گرفتن ریاست مجلس بودیم حتی عُرضه نداشتیم مدیریت یک کمیسیون ساده و ابتدایی را بگیریم. بنابراین هنوز اصلاحطلبترین نماینده مجلس علی مطهری است و تنها صدای اصلاحطلبی اوست. الان خیلیها دارند متوجه میشوند که صادق زیباکلام درست میگفت ما قدرت نداریم، ما کسی را نداریم که بایستیم و مدعی شویم و خواسته باشیم که ریاست مجلس را بگیرد. بنابراین اگر بیاییم و روحانی را کنار بگذاریم کسی را نداریم که به مردم بگوییم روحانی دیگر تحت حمایت اصلاحطلبان نیست چون عملکردش خوب نبود بیایید به این فرد رای دهید. حالا دیگر مساله ردصلاحیت و مسائلی از این دست بماند. فرض کنید شورای نگهبان نوشته بدهد که شورای هماهنگی اصلاحطلبان هر کسی را نامزد کرد، تایید صلاحیت میشود، آن وقت چه کسی را میخواهیم جای آقای روحانی بگذاریم تا حداقل انسجام و مدیریتی که ما در دولت یازدهم و شخص آقای روحانی سراغ داریم بتواند همان را به اجرا بگذارد. اگر گزینه اصلاحطلبان آقای عارف است، ما نزدیک به سه ماه گذشته تواناییهای اجرایی و عملی آقای عارف را در مجلس دهم دیدیم. انگار نه انگار اصلا آقای عارف در مجلس حضور دارد نه آقای عارف بلکه هیچیک از نمایندگانی که با این همه تلاش و تقلّای مردم وارد مجلس شدند اقدام و حرکت محسوس و ملموسی انجام ندادند.
آقای حجاریان گفته اصولگرایان در نهایت سمت آقای روحانی میآیند، منطق حرف او چیست؟
آقای حجاریان در حقیقت اصولگرایان معتدل و میانهرو را میگوید. در واقع جریانات میانهرو اعم از اصلاحطلب و اصولگرا هیچ آلترناتیو دیگری به جز حمایت از آقای روحانی ندارند. یعنی همان سوالی که مطرح کردم که اگر اصلاحطلبان نخواهند از آقای روحانی حمایت کنند از چه کسی میتوانند حمایت کنند؟ این سوال اتفاقا درباره اصولگرایان معتدل و میانهرو هم مطرح است. اصولگرایان معتدل و میانهرو اگر از آقای روحانی حمایت نکنند واقعا از چه شخصیت اصولگرایی میخواهند حمایت کنند که حداقل شانس موفقیت داشته باشد؛ قالیباف، رضایی، احمدینژاد، جلیلی و پرویز فتاح کسانی نیستند که اصولگرایان معتدل و میانهرو بخواهند از او حمایت کنند بنابراین حرفی که آقای حجاریان میگوید در تجزیه و تحلیل نهایی چه اصولگرایان معتدل و میانهرو و چه اصلاحطلبان معتدل و میانهرو چارهای جز حمایت از آقای روحانی و ایستادن پشت سر او ندارند، چون بدیل آقای روحانی چه برای اصلاحطلبان و چه برای اصولگرایان فردی نیست که از او بهتر باشد بلکه بدیلش فردی خواهد بود که در حقیقت میگوییم صدرحمت به خود آقای روحانی.
به نظر شما آقای هاشمی حاضر است بعد از سالها به جلسه جامعه روحانیت مبارز برود و آنها را مجاب کند که از آقای روحانی حمایت کنند؟
آقای هاشمیرفسنجانی نشان داده برای نظام و انقلاب و پیشرفت کشور و پیشبرد اعتدال و میانهروی هر کاری که لازم باشد میکند. بالاترین کاری که کرد سکوت و همراهی با نظام بود وقتی آن توهین بزرگ به او شد و او را ردصلاحیت کردند، باوجود این اتفاق هاشمی حاضر نشد دست از همکاری و همیاری و کمک به نظام بکشد بنابراین اگر ضرورت پیدا کند که او در جلسه روحانیت مبارز حاضر شود این کار را خواهد کرد و غرورش را بهخاطر نظام و انقلاب زیر پا میگذارد و میروند با روحانیت مبارز مینشیند تا آنها را مجاب کند پشت آقای روحانی قرار بگیرند.
آقای روحانی به آقای هاشمی در این سه سال نزدیکتر شد یا دورتر؟
آقای روحانی سعی کرد خودش را از آقای هاشمی دور نشان دهد، فقط و فقط برای اینکه دلربایی و دلفریبی از اصولگرایان کند. یعنی این طور جلوه داد که ببینید من چقدر خوبم، ببینید من با آقای هاشمی کاری ندارم ببینید من با او مراوده و رفت و آمدی ندارم چون آقای روحانی میداند بغض و کینه اصولگرایان رادیکال از آقای هاشمی رفسنجانی به مراتب بیشتر از خاتمی است. ممکن است آقای روحانی با آقای خاتمی سلام وعلیک کند و اصولگرایان رادیکال این مساله را هضم کنند اما اگر ببینند آقای روحانی حشر و نشر و سر و سری با آقای هاشمی دارد به هیچ وجه از گناه آقای روحانی نمیگذرند.
آقای مسیحمهاجری گفته آقای روحانی برای نامزدی در انتخابات ریاستجمهوری سال 96تردید داشت اما راضیاش کردیم، این تردید از کجا ناشی میشود؟
نه من فکر نمیکنم این روایت خیلی درست باشد و خود آقای روحانی تمایل دارد دوباره نامزد انتخابات ریاستجمهوری شود.
رأی آقای روحانی نسبت به سال 92 کمتر یا بیشتر میشود؟
به هر حال نارضایتی از آقای روحانی کم نیست. در میان کسانی که در سال 92 به او رای دادند، فکر میکنم که به هر حال آنها هم به این نقطه خواهند رسید که چارهای جز رای دادن مجدد به آقای روحانی ندارند.
از کابینه کسی رقیب او میشود، مثل آقایان قاضیزاده، رحمانیفضلی، ظریف یا جهانگیری؟
خیر شاید دلشان بخواهد ولی هیچ کدام نامزد نمیشوند چون میدانند هیچ شانسی ندارند. البته ممکن است برخی اصولگرایان با وعده حمایت دکتر قاضیزاده، او را وسوسه کنند که بیاید.
بسمه تعالی
سرور مکرم
جناب آقای دکتر حسن روحانی
ریاستمحترم جمهوری اسلامی ایران شیدالله ارکانه
با سلام وتحیات ،در آخرین سخن رانیتان برای چندمین بار بگونه ایی بسیارقاطع سخن از ضرورت مبارزه با فساد بمیان آوردید. با این تفاوت که برای نخستین بارضرورت ریشه یابی فساد رامطرح فرمودید و اینکه بدون پرداختن به اسباب وعلل عمیق تر بوجود آمدن فساد، نمی توان با صرف گرفتن، زدن و بستن امید چندانی به پیشرفت در از بین بردن آن داشت.
هنوز سخنان تان در فضا بود که موضوع فساد در"صندوق فرهنگیان" مطرح شد؛ و هنوز کم وکیف پرونده این مورد جدید فساد روشن نشده بودکه باز خبر فساد دیگری آمد. این بار پای شهرداری و برخی از اعضاء شورای شهر به میان آمده بود. البته در این فقره چون پای"خودیها" در میان است سر و صدایی که برای "فیش های حقوقی"براه افتاد اتفاق نخواهد افتاد و برعکس سعی خواهد شد تا موضوع جمع وجور شود. من فرضم بر آنست که جنابعالی در خصوص معضل عظیم فساد صادق هستید و واقعا آنگونه که فرمودید بدنبال اسباب و علل بوجود آمدن و ریشه یابی آن هستید.
تصور میکنم جنابعالی هم با بنده هم رای باشید که حجم مفاسد اقتصادی آنقدر در جامعه مان زیادشده که کمتر هفته ایی میگذرد که در آن خبر یک فساد اقتصادی جدید بیرون نیامده باشد. جوامع پیشرفته که جای خود را دارند، آیا در هیچ جامعه همردیف خودمان هم آمار مفاسد اقتصادی حتی نزدیک به آمار مفاسد اقتصادی در ایران میشود؟
جنابعالی بالاترین خدمتی که در مبارزه با فساد میتوانید بنمایید آنست که از جایگاه رئیس جمهور کشور این پرسش ابتدایی و ساده را مطرح فرمایید که "ما را چه میشود که اینقدر مفاسد اقتصادی در جامعه مان عمومیت پیداکرده است؟" آیا در ساختار ژنتیکی ما ایرانیان کمبودی وجود دارد که این همه تمایل به مفاسد اقتصادی در میان مان رواج دارد؟ یا بقول عباس میرزا به موسیو ژوبرفرانسوی در۲۰۰ سال پیش: "درآبی که مینوشیم، در خاکمان و یا در آفتابی که بر سرما میتابد عناصری وجوددارند" که ما ایرانیان را این همه متمایل به مفاسد اقتصادی مینمایند؟ آیا در کشورهای دیگر هم این همه دستگاه، سازمان، نهادهای مراغبتی، حفاظتی، حراستی، بازرسی، نظارتی، تعزیراتی، اطلاعاتی، امنیتی و.... که در نظام ما برای کنترل و مراغبت تشکیل شده، وجوددارند؟ آیا در جوامع دیگر هم این همه دقت، وسواس، بررسی، موشکافی و رسیدگی های عقیدتی، سیاسی، اخلاقی، اطلاعاتی و امنیتی که ما در جریان انتصاب، انتخاب، استخدام و گزینش مدیرانمان بکار میبریم، اساسا وجوددارند و اعمال میشوند؟
می دانیم که پاسخ به همه این پرسش ها منفی است. در جوامع دیگر نه این همه دستگاههای عریض و طویل مراقبتی، نظارتی و "مچ گیری" وجود دارند، و نه این همه بررسی، دقت و مته به خشخاش گذاردن بهنگام استخدام و یا عزل و نصب های مدیران و مسئولین شان صورت میگیرد؛ معذالک نه این همه فساد در جوامع شان وجود دارد، و نه مدیران و مسئولین شان این همه مثل ما خطاکار و "کج دست" از آب درمی آیند.
جناب دکتر روحانی بزرگوار
بزرگترین گامی که در جهت مبارزه با فساد و بقول خودتان "ریشه یابی" آن میتوانید بردارید، طرح همین پرسش ساده است که "مارا چه میشود که این همه فساد در جامعه مان بوجود آمده؟" طرح این سئوال باعث میشود که بجای رفتن بدنبال آدرس های بیهوده ایی که یک عمر است در مبارزه با فساد بدنبال آنها رفته ایم همچون "ضرورت یک عزم واراده ملی (بمنظور مبارزه با فساد)"؛ "همکاری و هماهنگی میان سه قوه"؛ "برخورد قاطع و انقلابی با مفسدین (تا دیگران درس عبرت بگیرند)"؛"وضع قوانین و اجرای مقررات سخت گیرانه تر"و سایر راه حل های بی حاصل، برای یکبار هم که شده از خودمان بپرسیم که چرا در جوامع دیگر که نه این همه دستگاه های بگیر و ببند دارند، نه این همه اصرار می ورزند که مدیران و مسئولین شان متدین و طرفدار نظام های شان باشند، نه جرمی بنام"مفسد فی الارض"دارند، و نه کسی را به این اتهام تا کنون اعدام کرده اند، یک دهم و شاید یک صدم ما مفاسد اقتصادی ندارند؟
شاید اگر جنابعالی این پرسش را مطرح نمایید سرانجام موفق به این کشف بزرگ شویم که ریشه فساد نه در آب ایران است نه درخاک آن؛ نه ما ایرانی ها بیشتر از دیگران تمایل به فساد داریم و نه مشکل در توطئه های دشمنان نظام است و نه در نبود قوانین و مقررات. مشکل درنظام اقتصادی بیمار، ناکارآمد و فاسد دولتی حاکم برکشورمان است. ظرف ۲۵۰سالی که از انقلاب صنعتی و شکل گرفتن اقتصاد آزاد میگذرد تا به امروز حتی محض نمونه یک اقصاد دولتی موفق نتوانسته ظاهر شود. اقتصادفاسد و ناکارآمد دولتی حاکم بر ایران هم نخواهد توانست استثنایی براین قاعده تاریخی شود. تنها محصول موفق اقتصاد دولتی ایران فساد وفساد و بازه فسادبیشتر بوده است.
بیست و هفت سال پیش جناب هاشمی رفسنجانی که قدرت و اقتدارشان بسی بیش ازجنابعالی میبود بعلاوه مخالفین شان هم به همان نسبت از مخالفین امروزی شما کم عده وعده ترمی بودند، با یک عزم واراده راسخی به سودای تخریب اقتصاد درمانده دولتی کشور (که آنروز یک صدم فساد امروزی هنوزدرآن ظاهرنشده بود) وارد پاستورشدند.
اما هنوز به نیمه راه ریاست جمهوری شان نرسیده بودند که مجبور شدند سودای اقتصاد آزاد آدام اسمیت را از سر بدر کنند و به همان"سازندگی"بسنده نمایند. هنوز بعد از گذشت سه دهه ایشان متهم هستند که "نسخه بانک جهانی را میخواسته اند درکشور اجرء نمایند و الگوی توسعه شان این بوده که ایران را تبدیل به "ژاپن اسلامی" نمایند". واقعا هم باورنکردنی نیست که کسی خواسته باشد چنین ضربه و لطمه ایی به کشورش وارد کرده باشد و آنرا تبدیل به ژاپن نماید. احتمال موفقیت جنابعالی دردست بگریبان شدن با ریشه های عمیقتر مفاسد اقتصادی و جایگزین نمودن اقتصاد فاسد دولتی ایران با اقتصاد آزاد ادام اسمیت یقینا و بطریق اولی از آقای هاشمی رفسنجانی هم بمراتب کمتر میباشد.
میماند این پرسش که پس چرا مینویسم و امیدم به چیست؟ مینویسم چون امیدم بحضرت باریتعالی است. مینویسم تا جنابعالی را وادار نمایم تا مرتبه بعدی که در تلویزیون ظاهر شدید، به این پرسش مجبور شوید پاسخ دهید که چرا روز به روزما داریم بیشتر و بیشتر در فساد فرو میرویم؟ مینویسم تا شاید فردا روزی فرزندان مان توانستند گامی را که نسل ما نتوانست بردارد، و نتوانستیم این بنای اقتصاد فاسد و ناکارآمد دولتی را از جای برکنیم و برروی ویرانه های آن بنای اقتصاد مدرن و موفق ادام اسمیت را بنا نهیم تحقق ببخشند. مینویسم تا نسل های بعدی بدانند که اجدادشان آنقدر ایدئولوژیک زده بودند که اقتصاد آزاد و ژاپن شدن را ننگ و عار میپنداشتند.
تابلو نه حالت خاصی دارد
و نه مضمون خاصی
فقط چون دیوانه بوده است و دیوانگی را انعکاس داده است و چند تن از خانواده به فنا رفته اند ، شده است گران ترین تابلو در چه و چه .
واقعا که از این حالت های روشنفکرانه بیزارم
محققان راز لکه سفیدرنگ و مرموز روی تابلوی «جیغ» ادوارد مونک را تشخیص دادند.
به گزارش ایسنا، «آرت نت» نوشت: دانشمندان سالها در مورد لکه سفیدرنگی که روی بوم نقاشی «جیغ» ـ معروفترین اثر «ادوارد مونک» ـ به چشم میآمد، تحقیق کردند و با وجود گمانهزنیهای بسیار به این نتیجه رسیدند که این لکه، موم آبشده شمع است.
پیش از این تصور میشد این لکه سفیدرنگ که بالای شانه راست مرد جیغکشان نقاشی این هنرمند بزرگ نروژی دیده میشود، فضله پرنده است اما حالا مشخص شده که این لک، موم آبشده از شمع است.
پژوهشگران دانشگاه «انترپ» بلژیک با بررسی شاهکار پاستل سال 1890 این نقاش به این نتیجه رسیدهاند. این تابلو اولین اثر از چهار نسخهای است که «مونک» در مجموعه «جیغ» خلق کرد.
عکسهایی که از قرن نوزدهم به جای مانده نشان میدهد، «مونک» نقاشیهایش را در فضای باز و بدون هیچ حفاظی روی بومها میکشیده و همین باعث شد برخی تصور کنند این لکه بر اثر فضله پرندگان به وجود آمده است. اما تحقیقات جدیدی که با اسکنرهای اشعه ایکس مایکرو انجام شد، نشان داد، آب شدن شمعی که احتمالا در استودیوی این نقاش روشن بوده، این لکه را ایجاد کرده است.
«جیغ» شاهکار اکسپرسیونیست «ادوارد مونک» است که عنوان گرانترین اثر هنری حراجیهای جهان را یدک میکشد. چند سال پیش یکی از نسخههای «جیغ» به قیمت بینظیر 120 میلیون دلار در شعبه نیویورک حراجی بزرگ «ساتبی» به فروش رسید و به شهرت این نقاش نروژی افزود.
«مونک» در این تابلو، فردی وحشتزده را در پسزمینهای به رنگ قرمز نشان میدهد که صورتش را میان دو دست گرفته و فریاد میزند. در حال حاضر سه نسخه از «جیغ» موجود است که همگی در نروژ (دو تابلو در موزه «مونک» و سومی در ناسیونال گالری نروژ) نگهداری میشوند.
«مونک» مادرش را در سال 1868 میلادی بهخاطر بیماری سل از دست داد و بعد از او نیز خواهرش درگذشت. پس از مرگ مادرش، پدر «مونک» این ترس را در ذهن کودکانهی او جا داد که اگر به هر طریقی گناه کند، بدون هیچ بخششی محکوم به مرگ و فنا خواهد شد. یکی از خواهران این هنرمند در سن جوانی به بیماری روحی مبتلا شد. «مونک» نیز تقریبا بیمار بود. از این شش خواهر و برادر، فقط یکی از برادران «مونک» ازدواج کرد که او نیز مدتی پس از عروسی مرد.
وی بعدها در اینباره گفت: بیماری، دیوانگی و مرگ، فرشتههایی بودند که تمام زندگی من را احاطه کرده بودند.
چرا یک عده در ایران نمی گویند چون زن ها به سربازی نمی روند پس حتما اسلام زن را برتر از مرد می داند؟
فقط به دیه و ارث گیر می دهند .
چرا نمی گویید چون زن مهریه می گیرد پس اسلام زن را بالاتر از مرد می داند ؟
شاید روزی بفهمند که تمام اینها ناشی از نقش افراد است و تبعی است و نه مربوط به ذات افراد
اما نکته دیگر :
این هم اروپایی که سنگش را به سینه می زنیم
زنان معصوم را درگیر تانک و اسلحه و ... می کنند !!!!!!!!!!!!!!
روزی هزار مرتبه بازنده میشوم
از بازی ظریف تو شرمنده میشوم
اینبار فرق میکند اما به شوق برد
آماده جدال درآینده میشوم
موعود می رسد تو سفیدی ومن سیاه
بر شاه بی شکست تو تازنده میشوم
یک لحظه میخروشم و زورم نمی رسد
با این خیال خام که کوبنده میشوم
باران کیش های تو آغاز می شود
چون مرغ پرشکسته ی سرکنده میشوم
یکجا تمام قدرتم از دست می رود
تا کیش آن وزیر برازنده میشوم
می تازد اسب سرکش عشقت به هر طرف
وقتی که محو آن رخ تابنده میشوم
بی هیچ قلعه های مرا فتح می کنی
در خانه ی سیاه پناهنده میشوم
حالا میان صفحه ی تاریک زندگی
از مهره های سوخته آکنده میشوم
من مات می شوم به همین سادگی وباز
روزی هزار مرتبه بازنده میشوم