تحلیل خرکی از نظم نوین جهانی
سه شنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۱۱ ق.ظ
قبول مسوولیت و ورود به بازی گفتگو و لابی در دنیا
برجام، سازش و نظم جهانی
کد مطلب : 116425
عطا افشاریان
گروه سیاسی: وقتی سخن از نظم جهانی به میان میآید، هژمونی غرب بر جهان به ذهنها خطور میکند ولی آیا واقعا نظم نوین جهانی در جهت ایجاد یک نظام یکپارچه تحت سیطره آمریکا و غرب است؟ به طور یقین نمیتوان گفت چنین هدفی توسط رهبران دنیا و یا صاحبان شرکتهای چند ملیتی دنبال میگردد و مفهوم این نظم به معنای سیطره یک فرهنگ واحد و یا عقیده واحد در دنیا نیست. اصولا هر شکلی از نظم در دنیای فعلی، تقویت ساختار صلح جهانی است و سازمانهای جهانی نیز در این راستا ایجاد و تقویت شدهاند. طبیعی است که کشورهایی که به لحاظ اقتصادی و نظامی توان بیشتری دارند در این تصمیمگیریها موثرتر واقع گردند.
آیا در تصمیم گیری اقتصادی و سیاسی کشور ما، سازمانها و افراد دارای قدرت سیاسی و اقتصادی، وزن و اثرگذاری بیشتری نسبت به مردم عادی ندارند؟ آیا در نظم پدید آمده در کشور همه مردم صاحب رای و نظر بودهاند؟ این در جهان و در مورد کشورها نیز قابل بسط است. ایران نه به لحاظ نظامی و نه از نظر نفت و اقتصاد، ارزشی برای دنیا ندارد ولی موقعیت ویژه ایران در منطقه و نقطه اتصال شرق و غرب بودن آن، میتواند از بعد استراتژیکی حائز اهمیت گردد.
داشتن موقعیت استراتژیک و منابع زیرزمینی نفت و گاز البته نباید منجر به فرار از مسوولیت اجتماعی وسیاسی ایران در دنیای فردا گردد. در روزهای اخیر تیتری در یکی از خبرگزاریها از قول یکی از سیاستمداران فقید ایران آمده بود که: «نفت و گاز را علیه استکبار شرق و غرب بکار خواهیم بست.» البته در تفکر انقلابی این حرف متقن و صحیح است ولی باید باور داشته باشیم که دنیا در مسیر جدید قرار گرفته است و گفتمان نیز یکی از ابزارهای کلیدی در دنیا خواهد بود. اگر ایران بعنوان یک کشور مقتدر، قصد دارد در دنیای آینده نقش موثری را ایفا کند، که منطبق بر روحیه ملی و دینی ایرانیان میباشد، باید مدیران و سیاستمدارانی داشته باشیم که فراتر از منافع ملی بیاندیشند.
اصولا وارد شدن به ایجاد نظم جهانی، به مفهوم قدرت بازی در چینش این نظم و قبول مسوولیت در صلح پایدار است و کشورهایی که وارد این بازی میشوند باید فراتر از منافع ملی را در نظر گیرند. نفت و منابع ما نه متعلق به ایران، که نفت خاورمیانه متعلق به کل جهان است و قطعا باورهای مذهبی و دینی ما نیز آن را تایید میکند که باورهای انسانی نیز بر آن مهر تایید میزند. ایران و تمام کشورهای منطقه باید بپذیرند که نمیتوان دنیایی سراسر صلح را شاهد بود در حالیکه برخی کشورها در بحران انرژی به سر برند. توسعه در دنیا، اگر نامتقارن باشد، جنگها را به دنبال خواهد داشت، آنچنانکه عدم توسعه پایدار و متقارن در یک کشور به رقابتهای قومیتی و مذهبی ختم میگردد.
برجام حتی در بدترین شکل دستاوردهای آن، نوعی سازش در دنیا نبوده، بلکه قبول مسوولیت و ورود به بازی گفتگو و لابی در دنیا بوده است. ایرانیان برای تحریمها هزینه بالایی پرداخت کردند ولی برجام و گفتگوهای ایران و قدرتهای بزرگ توانست، ایران را وارد فضای گفتمانی جدیدی نماید. اگر تفکر ایران بزرگ را در سر داریم تنها با تقابل با دنیا امکان پذیر نخواهد بود، بلکه تعامل و گفتگو در کنار نمایش اقتدار هر دو با هم موثر هستند. پس نمیتوان گفت برجام یا ورود به سازمانهای جهانی، سازش با قدرتهای بزرگ بوده و هست، بلکه تمرینی بزرگ برای وارد شدن دستگاه دیپلماسی کشور به قبول مسوولیتهای جدی در صلح پایدار دنیا است.
در ساختار جدید دنیا و در نظم نوین، مبارزه و تنش و تقابل تا چه میزان اثر گذار خواهد بود؟ فراموش نکنیم از بعد اعتقادی، ما که معتقد به ایجاد جامعه و حکومت جهانی هستیم، پس نباید در مقابل ایجاد آن مقاومت داشته باشیم. مسلما جامعه جهانی که با رهبری غرب شکل گیرد برای دنیای شرق و به طبع آن ایران چندان خوشآیند نیست ولی تنش میان کشورها و جریانها نیز، جز ویرانی و آوارگی انسانها نتیجهای نداشته است. سوریه و عراق امروز، گواه ناتوانی رهبران دنیا در ایجاد صلح پایدار بوده است. ایران بعنوان کشوری مقتدر و با هویت ملی و عقاید مذهبی خاص، همواره درصدد احیای خود بوده و هست و این قابل ستایش است اما آیا ایران بعنوان یک گفتمان و نه کشوری که با سپاه و ارتش آن شناخته شود، توانسته در این نظم جای خود را پیدا کند و با لابی گری با قدرتهای دنیا و سایر کشورها، اثر گذاری گفتمانی داشته باشد؟ دنیای فردا قطعا دنیای ساختارهای نظامی نیستند و موازی با تقویت ساختارهای نظامی و تقویت دوستان ایران، باید در ساختار جهانی جای خود را شناخته و هر چه زودتر رسالتی در آن بر عهده بگیریم. چرا بزرگانی از ایران در سازمانهای جهانی دیده نمیشوند؟
چرا شرکتهای بزرگ خصوصی ایرانی برای شراکت با شرکتهای بزرگ چند ملیتی شکل نگرفتهاند؟ و چرا سیاستمداران کهنه کار ایرانی بجایترک قدرت و ایجاد سازمانهای تحلیلی و مشاورهای و تدوین استراتژی، به مبارزه طلبی داخلی و متهمسازی یکدیگر روی آوردهاند؟ آیا شرایط منطقه و شان ایران و ایرانیان وضعیت جاری است؟ آیا امروز باید نسل ایرانی شاهد پنجه در پنجه شدن سیاستمداران چهل سال گذشته و سیاستمداران جوان باشد؟
نسل جوان امروز چشم به عملکرد مدیران دیروز و امروز دوخته است و این وظیفه حاکمیت و باقیمانده نسل انقلاب است که قبل از اتمام فرصت نسبت به تغییر ساختار ایران به وضعیتی پایدار اقدام نماید و رویکردهای غلط گذشته را کنار نهد. بازگشت به تاریخ و رویای ایجاد امپراطوریهای ساسانی، سلجوقی و صفوی، تنها عقبگردی تاریخی است و پذیرفته شده نیست. ما باید و لازم است در گذر تاریخ حرکت کنیم و رو به جلو بیاندیشیم و برنامه ریزی نماییم.
اقتصاد و سیاست دولتی در ایران متاسفانه آنچنان طعم شیرینی دارد که برخی وزرا و مدیران مادام العمر شدهاند و این خلاف روح جمهوریت است که اتفاقا همانها از آن دم میزنند! شاید وقت آن رسیده است که سیاستمداران کهنه کار و مدیران با تجربه ایرانی را در سازمانهای غیرانتفاعی ایران و جهان ببینیم. افرادی که نه در جهت منافع ملی که در جهت منافع انسانی در کل دنیا قدم بردارند.
گروه سیاسی: وقتی سخن از نظم جهانی به میان میآید، هژمونی غرب بر جهان به ذهنها خطور میکند ولی آیا واقعا نظم نوین جهانی در جهت ایجاد یک نظام یکپارچه تحت سیطره آمریکا و غرب است؟ به طور یقین نمیتوان گفت چنین هدفی توسط رهبران دنیا و یا صاحبان شرکتهای چند ملیتی دنبال میگردد و مفهوم این نظم به معنای سیطره یک فرهنگ واحد و یا عقیده واحد در دنیا نیست. اصولا هر شکلی از نظم در دنیای فعلی، تقویت ساختار صلح جهانی است و سازمانهای جهانی نیز در این راستا ایجاد و تقویت شدهاند. طبیعی است که کشورهایی که به لحاظ اقتصادی و نظامی توان بیشتری دارند در این تصمیمگیریها موثرتر واقع گردند.
آیا در تصمیم گیری اقتصادی و سیاسی کشور ما، سازمانها و افراد دارای قدرت سیاسی و اقتصادی، وزن و اثرگذاری بیشتری نسبت به مردم عادی ندارند؟ آیا در نظم پدید آمده در کشور همه مردم صاحب رای و نظر بودهاند؟ این در جهان و در مورد کشورها نیز قابل بسط است. ایران نه به لحاظ نظامی و نه از نظر نفت و اقتصاد، ارزشی برای دنیا ندارد ولی موقعیت ویژه ایران در منطقه و نقطه اتصال شرق و غرب بودن آن، میتواند از بعد استراتژیکی حائز اهمیت گردد.
داشتن موقعیت استراتژیک و منابع زیرزمینی نفت و گاز البته نباید منجر به فرار از مسوولیت اجتماعی وسیاسی ایران در دنیای فردا گردد. در روزهای اخیر تیتری در یکی از خبرگزاریها از قول یکی از سیاستمداران فقید ایران آمده بود که: «نفت و گاز را علیه استکبار شرق و غرب بکار خواهیم بست.» البته در تفکر انقلابی این حرف متقن و صحیح است ولی باید باور داشته باشیم که دنیا در مسیر جدید قرار گرفته است و گفتمان نیز یکی از ابزارهای کلیدی در دنیا خواهد بود. اگر ایران بعنوان یک کشور مقتدر، قصد دارد در دنیای آینده نقش موثری را ایفا کند، که منطبق بر روحیه ملی و دینی ایرانیان میباشد، باید مدیران و سیاستمدارانی داشته باشیم که فراتر از منافع ملی بیاندیشند.
اصولا وارد شدن به ایجاد نظم جهانی، به مفهوم قدرت بازی در چینش این نظم و قبول مسوولیت در صلح پایدار است و کشورهایی که وارد این بازی میشوند باید فراتر از منافع ملی را در نظر گیرند. نفت و منابع ما نه متعلق به ایران، که نفت خاورمیانه متعلق به کل جهان است و قطعا باورهای مذهبی و دینی ما نیز آن را تایید میکند که باورهای انسانی نیز بر آن مهر تایید میزند. ایران و تمام کشورهای منطقه باید بپذیرند که نمیتوان دنیایی سراسر صلح را شاهد بود در حالیکه برخی کشورها در بحران انرژی به سر برند. توسعه در دنیا، اگر نامتقارن باشد، جنگها را به دنبال خواهد داشت، آنچنانکه عدم توسعه پایدار و متقارن در یک کشور به رقابتهای قومیتی و مذهبی ختم میگردد.
برجام حتی در بدترین شکل دستاوردهای آن، نوعی سازش در دنیا نبوده، بلکه قبول مسوولیت و ورود به بازی گفتگو و لابی در دنیا بوده است. ایرانیان برای تحریمها هزینه بالایی پرداخت کردند ولی برجام و گفتگوهای ایران و قدرتهای بزرگ توانست، ایران را وارد فضای گفتمانی جدیدی نماید. اگر تفکر ایران بزرگ را در سر داریم تنها با تقابل با دنیا امکان پذیر نخواهد بود، بلکه تعامل و گفتگو در کنار نمایش اقتدار هر دو با هم موثر هستند. پس نمیتوان گفت برجام یا ورود به سازمانهای جهانی، سازش با قدرتهای بزرگ بوده و هست، بلکه تمرینی بزرگ برای وارد شدن دستگاه دیپلماسی کشور به قبول مسوولیتهای جدی در صلح پایدار دنیا است.
در ساختار جدید دنیا و در نظم نوین، مبارزه و تنش و تقابل تا چه میزان اثر گذار خواهد بود؟ فراموش نکنیم از بعد اعتقادی، ما که معتقد به ایجاد جامعه و حکومت جهانی هستیم، پس نباید در مقابل ایجاد آن مقاومت داشته باشیم. مسلما جامعه جهانی که با رهبری غرب شکل گیرد برای دنیای شرق و به طبع آن ایران چندان خوشآیند نیست ولی تنش میان کشورها و جریانها نیز، جز ویرانی و آوارگی انسانها نتیجهای نداشته است. سوریه و عراق امروز، گواه ناتوانی رهبران دنیا در ایجاد صلح پایدار بوده است. ایران بعنوان کشوری مقتدر و با هویت ملی و عقاید مذهبی خاص، همواره درصدد احیای خود بوده و هست و این قابل ستایش است اما آیا ایران بعنوان یک گفتمان و نه کشوری که با سپاه و ارتش آن شناخته شود، توانسته در این نظم جای خود را پیدا کند و با لابی گری با قدرتهای دنیا و سایر کشورها، اثر گذاری گفتمانی داشته باشد؟ دنیای فردا قطعا دنیای ساختارهای نظامی نیستند و موازی با تقویت ساختارهای نظامی و تقویت دوستان ایران، باید در ساختار جهانی جای خود را شناخته و هر چه زودتر رسالتی در آن بر عهده بگیریم. چرا بزرگانی از ایران در سازمانهای جهانی دیده نمیشوند؟
چرا شرکتهای بزرگ خصوصی ایرانی برای شراکت با شرکتهای بزرگ چند ملیتی شکل نگرفتهاند؟ و چرا سیاستمداران کهنه کار ایرانی بجایترک قدرت و ایجاد سازمانهای تحلیلی و مشاورهای و تدوین استراتژی، به مبارزه طلبی داخلی و متهمسازی یکدیگر روی آوردهاند؟ آیا شرایط منطقه و شان ایران و ایرانیان وضعیت جاری است؟ آیا امروز باید نسل ایرانی شاهد پنجه در پنجه شدن سیاستمداران چهل سال گذشته و سیاستمداران جوان باشد؟
نسل جوان امروز چشم به عملکرد مدیران دیروز و امروز دوخته است و این وظیفه حاکمیت و باقیمانده نسل انقلاب است که قبل از اتمام فرصت نسبت به تغییر ساختار ایران به وضعیتی پایدار اقدام نماید و رویکردهای غلط گذشته را کنار نهد. بازگشت به تاریخ و رویای ایجاد امپراطوریهای ساسانی، سلجوقی و صفوی، تنها عقبگردی تاریخی است و پذیرفته شده نیست. ما باید و لازم است در گذر تاریخ حرکت کنیم و رو به جلو بیاندیشیم و برنامه ریزی نماییم.
اقتصاد و سیاست دولتی در ایران متاسفانه آنچنان طعم شیرینی دارد که برخی وزرا و مدیران مادام العمر شدهاند و این خلاف روح جمهوریت است که اتفاقا همانها از آن دم میزنند! شاید وقت آن رسیده است که سیاستمداران کهنه کار و مدیران با تجربه ایرانی را در سازمانهای غیرانتفاعی ایران و جهان ببینیم. افرادی که نه در جهت منافع ملی که در جهت منافع انسانی در کل دنیا قدم بردارند.
۹۵/۰۶/۳۰