موموکو 2 # ته چاه

گاهی کاسه به ته چاه که می رسد ، آنجا مروارید است و فیروزه

موموکو 2 # ته چاه

گاهی کاسه به ته چاه که می رسد ، آنجا مروارید است و فیروزه

استامینیفون دولت


قلب دولت


بزرگترین حامی دولت تحت هر شرایطی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۵ ، ۱۰:۲۶
محسن مطلبی کربکندی

ایشان استامینیفون دولت است


هر وقت دولت به تنگ می آید ، ایشان را به جامعه تجویز می کند


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۵ ، ۱۰:۱۷
محسن مطلبی کربکندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۵ ، ۰۸:۰۶
محسن مطلبی کربکندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۵ ، ۱۱:۲۶
محسن مطلبی کربکندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۵ ، ۱۳:۰۹
محسن مطلبی کربکندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۵ ، ۱۰:۲۱
محسن مطلبی کربکندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۵ ، ۰۹:۵۲
محسن مطلبی کربکندی

 سومین شب از ویژه برنامه محرم انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علامه طباطبایی با سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین محمد سروش محلاتی در دانشکده ادبیات دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد.

به گزارش ایلنا، حجت الاسلام والمسلمین محمد سروش محلاتی سخنان خود را با طرح یک سوال آغاز کرد و گفت: جدی‌ترین مساله در قیام امام حسین (ع) یافتن پاسخ این پرسش هست که آیا امام (ع) غیر از جنگ به فکر دیگری هم بود؟ آیا راه مذاکره با دشمن را باز می‌دید یا این راه مسدود بود؟

این کار‌شناس مسائل دینی با بیان اینکه از نظر تاریخی قطعی است که امام حسین (ع) ملاقات‌هایی با عمربن سعد داشته، خاطر نشان کرد: اما موضع گیری علمای ما درباره این ملاقات‌ها متفاوت است. موضع اول این است که امام (ع) به دنبال مذاکره و پیدا کردن راه حل برای توافق طرفین بود. تفسیر دوم این است که امام (ع) با این ملاقات‌ها درصدد بود تا عمربن سعد را از جنگ منصرف و از سپاه دشمن جدا کند. قهرا وقتی عمر از جنگ منصرف می‌شد اختلاف در سپاه دشمن پیش می‌آمد. اما باید توجه کرد حضرت درصدد مذاکرات برای داد و ستد یا تفاهم نبود. بلکه درصدد بود وی را جذب کند و یا از جنگ منصرف کند. موضع سوم هم این است که ما درباره محتوای این ملاقات‌ها چیزی نمی‌دانیم چراکه گزارش معتبری در این زمینه وجود ندارد و باید سکوت کنیم و هدف ما تحلیل اندیشه متفکران و فقیهان درباره این موضوع است.

محلاتی ادامه داد: درباره مذاکره به معنای رسیدن به یک توافق؛ در بین علمای ما مساله از سه مرحله قابل بررسی است. مرحله اول این است که گزارشات تاریخی درباره این مذاکرات چیست؟ مرحله دوم این است که گزارش‌های تاریخی به لحاظ مبانی کلامی چگونه قابل ارزیابی است چراکه مساله امامت است و باید روشن شود متکلمان اسلامی درباره این گزارش‌ها چه موضعی دارند و آیا این موضع با مبانی اعتقادی ما سازگار است؟ مرحله سوم تحلیل فقهی است که فقیه هم باید اظهار نظر کند و مقصود این است که از آن جهت که به استنباط احکام شرعی می‌پردازد به دنبال تکلیف است. فق‌ها معمولا گرایش ندارند که وظیفه امام معصوم در اینجا چیست و معتقد هستند اگر آن تکلیف به تکلیف ما ارتباط پیدا کند در قلمرو بحث‌های فقهی قرار می‌گیرد.

حجت الاسلام والمسلمین سروش محلاتی با اشاره به کتاب «تاریخ طبری» یادآور شد: مطابق با این کتاب اما حسین (ع) نماینده‌ای را به سوی عمرسعد فرستاد. همه منابع بر اینکه پیش دستی در مذاکرات با امام حسین (ع) بود، توافق دارند. پیشنهاد امام حسین توسط پیک این بود که ملاقاتی در منطقه‌ای بین دو سپاه داشته باشیم. عمر سعد هم چون امام با ۲۰ سواره به سوی یکدیگر آمدند و به همراهان خود گفتند که از آن‌ها فاصله بگیرند و این فاصله به حدی بود که همراهان کلام و صدای آن‌ها را نمی‌شنیدند. در همه تاریخ‌های مکتوب نوشته شده که این دو با یکدیگر گفت‌و‌گو کردند و صحبت آن‌ها تا پاسی از شب به طول انجامید. این موضوع نشان می‌دهد که بحث‌های آن‌ها جدی بوده و ابعاد مختلف داشته است. در تاریخ طبری نوشته شده که بعد از این حدس‌هایی درباره محتوای ملاقات‌ها زده شد که از جمله آن‌ها این بود که امام (ع) به عمر گفته با هم نزد یزید برویم و مشکل را حل کنیم اما عمر گفته اگر سپاه را‌‌ رها کنم خانه و زندگی من را در کوفه خراب می‌کنند و من چنین اجازه‌ای از طرف عبیدالله ندارم و حضرت نیز در پاسخ گفته‌اند من این خسارات را جبران می‌کنم. البته این‌ها شایعات بین مردم بود.

وی خاطرنشان کرد: تاریخ ابن مخلب از آثاری است که درباره تاریخ عاشورا روایت‌هایی دارد اما از بین رفته و طبری نقل‌هایی را از آن می‌آورد. از او نقل شده که امام (ع) و عمر سه تا چهار بار با یکدیگر ملاقات کردند. ابن مخلب می‌گوید پس از ملاقات‌ها نتیجه این شد که عمر به عبیدالله نامه نوشت. از مضمون آن می‌توان حدس زد که محور گفت‌و‌گو‌ها چه بوده است. در این نامه او نوشته که خدا را شکر آتش جنگ خاموش و اختلاف نظر‌ها حل شد و خدا با لطفش کار امت را سامان داد. حسین (ع) پذیرفته که یکی از این چند کار را انجام دهد؛ ۱- به‌‌ همان جا که آمده بازگردد-۲-حسین (ع) را به یکی از نقاط مرزی بفرستیم-۳-به شام برود و به طور مستقیم با یزید ملاقات کند. در نقل‌هایی که می‌شود اینطور آمده که عبیدالله از این پیشنهادات استقبال کرد و گفت معقول است و می‌توان آن را تغییر داد و یا تفسیر کرد. اما شمر و برخی دیگر مخالفت کردند و گفتند حسین (ع) در دسترس ماست و ما چنین اجازه‌ای از طرف یزید نداریم و راه حل دیگری جز جنگ نیست. عبیدالله هم منصرف شد و گفت تو نماینده سیاسی ما برای حل و فصل اختلاف با حسین (ع) نیستی. یا باید بجنگیم و یا حسین (ع) باید خود را تسلیم ما کند.

این مدرس حوزه و دانشگاه اضافه کرد: از بزرگ‌ترین علمای شیعه شیخ مفید است که در کتاب الارشاد خود نوشته است هزار نفر با عمرسعد روز سوم نزد امام آمدند حسین (ع) و عمرسعد نماینده‌ای را فرستاد و امام (ع) گفتند «این نامه‌های مردم شهر شماست و من به خاطر دعوت آن‌ها آمده‌ام. اگر مردم نمی‌خواهند و یا پشیمان شده‌اند برمی گردم.» همین مطلب حتی نسبت به قبل از برخورد با عمرسعد هم هست. که حضرت به حربن یزید هم همین پیشنهاد را دادند که ما برمی گردیم. اما حر گفت: «من اجازه ندارم شما را‌‌ رها کنم.» امام حسین (ع) که دید سپاه عمر پیوسته در حال افزایش هستند و خود را برای جنگ آماده می‌کنند پیام به عمر سعد دادند که می‌خواهم تو را ببینم؛ شب با یکدیگر گفتگوی طولانی و مفصل به صورت نجوا داشتند. عمر سعد و امام برگشتند و عمر به عبیدالله نامه نوشت که محتوای این نامه با نامه‌ای که در تاریخ طبری و روندی که در آنجا ذکر شده، یکسان است.

وی در ادامه به بررسی این روند‌ها از دیدگاه متفکران پرداخت و گفت: شیخ مفید در کتابی که درباره امامت نوشته این گزارش را می‌آورد و مخالفتی با اصول شیعه ندیده است. متاسفانه وضع فکری و گرایش‌های سیاسی و اجتماعی ما در دهه‌های اخیر تغییراتی ایجاد کرده و باعث شده از نقل گزارش‌هایی که در منابع آمده، پرهیز کنیم. اما ذکر این حقایق برای شیخ مفید مشکلی نداشته تا آن‌ها را بنویسد. قرن‌ها این موضوعات در کتاب‌های تاریخی نوشته می‌شد اما در دهه‌های اخیر گویا علمای ما خجالت می‌کشند بگویند که امام (ع) قصد مذاکره داشت. آن‌ها سعی کرده‌اند تاریخی را روایت کنند که اینگونه نباشد.

سروش محلاتی در ادامه علاوه بر شیخ مفید، از سید مرتضی و شیخ طوسی هم در ردیف اولین متکلمان نام برد و گفت: شیخ مفید در کتاب الارشاد موضع خود را مشخص کرده که این روایات از نظر او قابل قبول است. سید مرتضی در کتاب الشافی و شیخ طوسی هم در تلخیص کتاب الشافی می‌نویسند پس از اینکه وضع کوفه دگرگون شد حضرت تمایل پیدا کرد که بازگردد و مسیر را ادامه ندهد اما عموزاده‌ها آمدند و گفتند باید ادامه دهیم. سپس سپاهیان حر آمدند و گفتند باید فرمان عبید را بپذیری. وقتی حضرت دید راهی برای برگشت نیست و نمی‌تواند آزادانه به کوفه برود فرمودند: «به طریق شام حرکت می‌کنیم و نزد یزید می‌رویم.» چراکه امام می‌دانست یزید انعطاف پذیر‌تر از عبیدالله است و راحت‌تر می‌تواند با او کنار بیاید اما عبیدالله عمر را فرستاد. حضرت به عمر گفت: «یا قبول کنید برگردم همانجا که بودم، یا ببینم یزید خودش چه می‌گوید و یا من را به یکی از نقاط مرزی تبعید کنید.»

وی در ادامه بررسی تاریخی خود به کتاب تنزیه الانبیا سید مرتضی اشاره کرد و گفت: در این کتاب آورده شده که اگر حسین (ع) معصوم بود چرا به کربلا رفت و خود را به کشتن داد؟ او می‌گوید امام (ع) تصمیم بر جنگ نداشته و راه‌های دیگر را مسدود نمی‌دانسته است. فاضل مقداد هم همین مطلب را نقل می‌کند و متکلمین ما هم این مواضع را پذیرفته‌اند. یکی از اصحاب امام غلام رباب است که جان سالم به در برد و در کتب تاریخی نقل است که می‌گوید نشنیدم از امام که بگوید می‌خواهم به شام بروم و با یزید صحبت کنم اما می‌گوید شنیده‌ام که می‌گفته می‌خواهم برگردم. در این بحث تقریبا توافقی بین مورخین و متکلمین وجود دارد.

این استاد حوزه و دانشگاه در ادامه این مباحث را از دیدگاه فقها پیگیری کرد و گفت: موضع فقیه این است که صلح با دشمن جایز است یا خیر؟ اگر او فتوا داد که جایز است این سوال پیش می‌آید که چرا امام صلح نکرد و اگر بخواهد توضیح دهد که امام در شرایطی بود که امکان صلح برای او مسدود بود و امام مصلحت جنگ یا صلح را تشخیص می‌دهد. فقها وقتی به این مرحله می‌رسند می‌گویند صلح جایز است. یک راه را خود حضرت نپذیرفت اینکه تسلیم شود.

وی در ادامه سخنی از علامه حلی را مطرح کرد و گفت: او در کتاب قواعد می‌فرماید: «اگر مصلحت مسلمین اقتضا کند عهد و پیمان برای ترک جنگ جایز است و اگر جامعه اسلامی نیاز دارد ترک جنگ واجب است.» این یعنی جنگ و صلح تابع شرایط و انعطاف پذیر است. محقق کرکی در شرح خود بر قواعد می‌گوید: «امام با توجه به مصلحت عمل کرده و می‌دانست اگر قراردادی با یزید ببندد او وفا نمی‌کند و وضعیت به گونه‌ای است که به ضرر جامعه اسلامی است.

سروش محلاتی با تاکید بر اینکه مجموعا فقها هیچ تصلبی برای اینکه صلح را درصورتی که مصلحت است، بپذیرند، ندارند؛ گفت: اصلا در کلام بزرگان و فقهای خودمان خودداری از بیان اینکه می‌خواهیم مذاکره و صلح با دشمن کنیم و این کار قبیح است، وجود ندارد. این تحلیل که گفته می‌شود امام ملاقات کردند نه مذاکره و اخطار و موعظه اخلاقی دادند شاهد تاریخی ندارد بلکه شاهد عکس هم دارد.

وی با بیان اینکه فضای کلی سیاسی و اجتماعی ما این است که در این باره چیزی نگوییم و مسائل را مسکوت بگذاریم، گفت: در ۳۰ مهر ماه ۹۳ حسن روحانی در سخنرانی خود در زنجان گفت: «درس و پیام امام حسین (ع) درس برادری، وحدت، گذشت و قبول توبه از یکدیگر است و درس کربلا هم درس تعامل سازنده و مذاکره در چارچوب منطق و موازین می‌‌باشد. در شب تاسوعایی که شما مردم زنجان بزرگ‌ترین مراسم گرامیداشت را برای آن برگزار می‌کنید به طوری که مایه افتخار و غرور همه ایرانیان است، امام حسین (ع) خیمه‌ای برپا کرد و عمر سعد را به مذاکره دعوت نمود؛ امامی که آگاه است که فردا او و یارانش توسط همین عمر بن سعد و یاران نادانش به شهادت خواهند رسید، اما خواست که با دنیا اتمام حجت کند و از همین‌رو در آن شب، ساعت‌ها با عمر سعد مذاکره کرد، تا نتیجه رویارویی آنان به جنگ ختم نشود. این به معنای آن نیست که امام حسین (ع) از شهادت می‌ترسید، بلکه امام حسین (ع) از شهادت استقبال هم می‌کرد اما با این حرکت خود به ما یاد داد که حتی با دشمن خود باید به گونه‌ای رفتار کنیم که دنیا منطق ما را در صحنه مذاکره پیروز بداند.»

وی ادامه داد: بعد از این موضع گیری رییس جمهوری غوغایی پیش آمد که اصلا مذاکره غلط است و حضرت، عمرسعد را برای توبیخ فراخوانده است. برخی تشکل‌ها اطلاعیه دادند که مراقب باشید که امام را مصادره کرده‌اند. متاسفانه در فضایی پیش می‌رویم که در برخی مسائل که علما باید تکلیف مسائل و بحث‌ها را روشن کنند، هزینه‌بر می‌شود و این کار را دشوار می‌کند و زیبنده نظام ما نیست. اسلام جنگ و صلح را به صورت مطلق مطرح نکرده و این به شرایط و مصالح خودمان بستگی دارد. جای اینکه از امام (ع) خرج کنیم کار خود را استدلال کنیم و اثبات کنیم که افزایش تشنجات به صلاح ما نیست. در گذشته علمای ما درگیر مسائل سیاسی به صورت مستقیم نبودند و در استدلال‌های خود مستقل عمل می‌کردند، اکنون هم فقها و علما باید استقلال خود را حفظ کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۵ ، ۱۹:۰۴
محسن مطلبی کربکندی

روحانی: درس کربلا تعامل سازنده و مذاکره است/ رهبر انقلاب: امام حسین(ع) با عمربن‌سعد، مذاکره به معنای امروز نکردند بلکه نهیب زدند

۳۰ مهر ۹۳ حسن روحانی تاکید کرد امام حسن در کربلا با عمر بن سعد مذاکره کرده است. یک سال بعد، رهبری تاکید کردند که آن اقدام، مذاکره به معنای امروز یعنی معامله نبود.

چهارشنبه ۳۰ مهر ۹۳، حسن روحانی در اجتماع مردم زنجان در ورزشگاه کارگران این شهر سخنرانی کرد.

به گزارش شلمچه نیوز، روحانی در بخشی از سخنان خود تصریح کرد: درس و پیام امام حسین(ع) درس برادری، وحدت، گذشت و قبول توبه از یکدیگر است و درس کربلا هم درس تعامل سازنده و مذاکره در چارچوب منطق و موازین می‌باشد.

رییس جمهور افزود: در شب تاسوعایی که شما مردم زنجان بزرگترین مراسم گرامیداشت را برای آن برگزار می‌کنید به طوری که مایه افتخار و غرور همه ایرانیان است، امام حسین(ع) خیمه‌ای برپا کرد و عمر سعد را به مذاکره دعوت نمود؛ امامی که آگاه است که فردا او و یارانش توسط همین عمر بن سعد و یاران نادانش به شهادت خواهند رسید، اما خواست که با دنیا اتمام حجت کند و از همین‌رو در آن شب، ساعت‌ها با عمر سعد مذاکره کرد، تا نتیجه رویارویی آنان به جنگ ختم نشود.

روحانی اظهار داشت: این به معنای آن نیست که امام حسین(ع) از شهادت می‌ترسید، بلکه امام حسین(ع) از شهادت استقبال هم می‌کرد اما با این حرکت خود به ما یاد داد که حتی با دشمن خود باید به گونه‌ای رفتار کنیم که دنیا منطق ما را در صحنه مذاکره پیروز بداند.

کمتر از یک سال بعد، در ۱۵ مهر ۹۴، فرماندهان و کارکنان نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و جمعی از خانواده های آنان و همچنین خانواده های شهدای این نیرو به دیدار مقام معظم رهبری رفتند.

در این دیدار، حضرت آیت الله خامنه ای با اشاره به طرح برخی مسائل از جانب افراد سهل اندیش و سهل انگار درخصوص مذاکره با آمریکا، گفتند: این افراد می گویند چگونه است که حضرت علی علیه السلام و حضرت امام حسین علیه السلام با دشمنان خود مذاکره کردند اما اکنون با مذاکره با آمریکا مخالفت می شود؟

ایشان در پاسخ به این شبهه افزودند: چنین تحلیلی درخصوص مسائل تاریخ اسلام و مسائل کشور، نهایت ساده اندیشی است زیرا حضرت علی علیه السلام با زبیر و حضرت امام حسین علیه السلام با عمر بن سعد، مذاکره به معنای امروز یعنی معامله نکردند بلکه هر دوی این بزرگواران به طرف مقابل خود نهیب زدند و آنها را نصیحت به خداترسی کردند.

رهبر انقلاب اسلامی گفتند: متأسفانه عده ای برای توجیه مذاکره جمهوری اسلامی ایران با شیطان بزرگ، با نگاهی عوامانه، اینگونه مسائل را در روزنامه ها، سخنرانی ها و فضای مجازی مطرح می کنند، که کاملاً اشتباه است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۵ ، ۱۹:۰۱
محسن مطلبی کربکندی



هی می گفتید در رشد هستیم


بعد معلوم شد رکود مطلق هستیم


حالا هم آمارهای کارتان بهم ریخته است 


واقعا در هیچ دوره ای کارهای زیرساختی در کشور منتفی نشد چه چپی و چه راستی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۵ ، ۱۱:۵۷
محسن مطلبی کربکندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۵ ، ۰۶:۳۲
محسن مطلبی کربکندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۵ ، ۰۹:۴۱
محسن مطلبی کربکندی

قبول مسوولیت و ورود به بازی گفتگو و لابی در دنیا
برجام، سازش و نظم جهانی
کد مطلب : 116425
برجام، سازش و نظم جهانی
عطا افشاریان

گروه سیاسی: وقتی سخن از نظم جهانی به میان می‌آید، هژمونی غرب بر جهان به ذهن‌ها خطور می‌کند ولی آیا واقعا نظم نوین جهانی در جهت ایجاد یک نظام یکپارچه تحت سیطره آمریکا و غرب است؟ به طور یقین نمی‌توان گفت چنین هدفی توسط رهبران دنیا و یا صاحبان شرکتهای چند ملیتی دنبال می‌گردد و مفهوم این نظم به معنای سیطره یک فرهنگ واحد و یا عقیده واحد در دنیا نیست. اصولا هر شکلی از نظم در دنیای فعلی، تقویت ساختار صلح جهانی است و سازمانهای جهانی نیز در این راستا ایجاد و تقویت شده‌اند. طبیعی است که کشورهایی که به لحاظ اقتصادی و نظامی توان بیشتری دارند در این تصمیم‌گیریها موثرتر واقع گردند.

آیا در تصمیم گیری اقتصادی و سیاسی کشور ما، سازمان‌ها و افراد دارای قدرت سیاسی و اقتصادی، وزن و اثرگذاری بیشتری نسبت به مردم عادی ندارند؟ آیا در نظم پدید آمده در کشور همه مردم صاحب رای و نظر بوده‌اند؟ این در جهان و در مورد کشورها نیز قابل بسط است. ایران نه به لحاظ نظامی و نه از نظر نفت و اقتصاد، ارزشی برای دنیا ندارد ولی موقعیت ویژه ایران در منطقه و نقطه اتصال شرق و غرب بودن آن، می‌تواند از بعد استراتژیکی حائز اهمیت گردد. 

داشتن موقعیت استراتژیک و منابع زیرزمینی نفت و گاز البته نباید منجر به فرار از مسوولیت اجتماعی وسیاسی ایران در دنیای فردا گردد. در روزهای اخیر تیتری در یکی از خبرگزاری‌ها از قول یکی از سیاستمداران فقید ایران آمده بود که: «نفت و گاز را علیه استکبار شرق و غرب بکار خواهیم بست.» البته در تفکر انقلابی این حرف متقن و صحیح است ولی باید باور داشته باشیم که دنیا در مسیر جدید قرار گرفته است و گفتمان نیز یکی از ابزارهای کلیدی در دنیا خواهد بود. اگر ایران بعنوان یک کشور مقتدر، قصد دارد در دنیای آینده نقش موثری را ایفا کند، که منطبق بر روحیه ملی و دینی ایرانیان می‌باشد، باید مدیران و سیاستمدارانی داشته باشیم که فراتر از منافع ملی بیاندیشند. 

اصولا وارد شدن به ایجاد نظم جهانی، به مفهوم قدرت بازی در چینش این نظم و قبول مسوولیت در صلح پایدار است و کشورهایی که وارد این بازی می‌شوند باید فراتر از منافع ملی را در نظر گیرند. نفت و منابع ما نه متعلق به ایران، که نفت خاورمیانه متعلق به کل جهان است و قطعا باورهای مذهبی و دینی ما نیز آن را تایید می‌کند که باورهای انسانی نیز بر آن مهر تایید می‌زند. ایران و تمام کشورهای منطقه باید بپذیرند که نمی‌توان دنیایی سراسر صلح را شاهد بود در حالیکه برخی کشورها در بحران انرژی به سر برند. توسعه در دنیا، اگر نامتقارن باشد، جنگ‌ها را به دنبال خواهد داشت، آنچنانکه عدم توسعه پایدار و متقارن در یک کشور به رقابت‌های قومیتی و مذهبی ختم می‌گردد. 

برجام حتی در بدترین شکل دستاوردهای آن، نوعی سازش در دنیا نبوده، بلکه قبول مسوولیت و ورود به بازی گفتگو و لابی در دنیا بوده است. ایرانیان برای تحریم‌ها هزینه بالایی پرداخت کردند ولی برجام و گفتگوهای ایران و قدرت‌های بزرگ توانست، ایران را وارد فضای گفتمانی جدیدی نماید. اگر تفکر ایران بزرگ را در سر داریم تنها با تقابل با دنیا امکان پذیر نخواهد بود، بلکه تعامل و گفتگو در کنار نمایش اقتدار هر دو با هم موثر هستند. پس نمی‌توان گفت برجام یا ورود به سازمان‌های جهانی، سازش با قدرت‌های بزرگ بوده و هست، بلکه تمرینی بزرگ برای وارد شدن دستگاه دیپلماسی کشور به قبول مسوولیت‌های جدی در صلح پایدار دنیا است. 

در ساختار جدید دنیا و در نظم نوین، مبارزه و تنش و تقابل تا چه میزان اثر گذار خواهد بود؟ فراموش نکنیم از بعد اعتقادی، ما که معتقد به ایجاد جامعه و حکومت جهانی هستیم، پس نباید در مقابل ایجاد آن مقاومت داشته باشیم. مسلما جامعه جهانی که با رهبری غرب شکل گیرد برای دنیای شرق و به طبع آن ایران چندان خوشآیند نیست ولی تنش میان کشورها و جریان‌ها نیز، جز ویرانی و آوارگی انسانها نتیجه‌ای نداشته است. سوریه و عراق امروز، گواه ناتوانی رهبران دنیا در ایجاد صلح پایدار بوده است. ایران بعنوان کشوری مقتدر و با هویت ملی و عقاید مذهبی خاص، همواره درصدد احیای خود بوده و هست و این قابل ستایش است اما آیا ایران بعنوان یک گفتمان و نه کشوری که با سپاه و ارتش آن شناخته شود، توانسته در این نظم جای خود را پیدا کند و با لابی گری با قدرتهای دنیا و سایر کشورها، اثر گذاری گفتمانی داشته باشد؟ دنیای فردا قطعا دنیای ساختارهای نظامی نیستند و موازی با تقویت ساختارهای نظامی و تقویت دوستان ایران، باید در ساختار جهانی جای خود را شناخته و هر چه زودتر رسالتی در آن بر عهده بگیریم. چرا بزرگانی از ایران در سازمانهای جهانی دیده نمی‌شوند؟ 

چرا شرکت‌های بزرگ خصوصی ایرانی برای شراکت با شرکتهای بزرگ چند ملیتی شکل نگرفته‌اند؟ و چرا سیاستمداران کهنه کار ایرانی بجای‌ترک قدرت و ایجاد سازمان‌های تحلیلی و مشاوره‌ای و تدوین استراتژی، به مبارزه طلبی داخلی و متهم‌سازی یکدیگر روی آورده‌اند؟ آیا شرایط منطقه و شان ایران و ایرانیان وضعیت جاری است؟ آیا امروز باید نسل ایرانی شاهد پنجه در پنجه شدن سیاستمداران چهل سال گذشته و سیاستمداران جوان باشد؟ 

نسل جوان امروز چشم به عملکرد مدیران دیروز و امروز دوخته است و این وظیفه حاکمیت و باقیمانده نسل انقلاب است که قبل از اتمام فرصت نسبت به تغییر ساختار ایران به وضعیتی پایدار اقدام نماید و رویکردهای غلط گذشته را کنار نهد. بازگشت به تاریخ و رویای ایجاد امپراطوری‌های ساسانی، سلجوقی و صفوی، تنها عقبگردی تاریخی است و پذیرفته شده نیست. ما باید و لازم است در گذر تاریخ حرکت کنیم و رو به جلو بیاندیشیم و برنامه ریزی نماییم. 

اقتصاد و سیاست دولتی در ایران متاسفانه آنچنان طعم شیرینی دارد که برخی وزرا و مدیران مادام العمر شده‌اند و این خلاف روح جمهوریت است که اتفاقا همان‌ها از آن دم می‌زنند! شاید وقت آن رسیده است که سیاستمداران کهنه کار و مدیران با تجربه ایرانی را در سازمان‌های غیرانتفاعی ایران و جهان ببینیم. افرادی که نه در جهت منافع ملی که در جهت منافع انسانی در کل دنیا قدم بردارند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۱۱
محسن مطلبی کربکندی

 نائب رئیس مجلس شورای اسلامی با اشاره به نامه عذرخواهی سعید مرتضوی در مورد وقایع بازداشتگاه کهریزک گفت که مرتضوی در این نامه خطای خود را پذیرفته و با به کار بردن عنوان «شهید» برای کشته شدگان کهریزک در واقع معترضان سال 88 را محق دانسته است.

علی مطهری در گفت‌وگو با ایسنا اظهار کرد: نامه آقای مرتضوی در مجموع یک کار مثبت بود. در این نامه او خطای خود را پذیرفت و خوب است نامه ای هم در مورد زهرا کاظمی بنویسد و موضوع را روشن کند.

واکنش ها به نامه مرتضوی را در اینجا به خوانید.

گزیده سخنان مطهری را می خوانید: 

  •  این که ایشان سه جوان مرحوم روح الله امینی، کامرانی و جوادی فرد را «شهید» نامیده است نشان می‌دهد که اعتراض مدنی را در جمهوری اسلامی ایران به رسمیت می شناسد و مانند برخی افراد نیست که معتقدند - اگر چه به زبان نمی آورند - اساسا در جمهوری اسلامی ایران خطایی رخ نمی دهد و کسی هم حق اعتراض ندارد و هر معترضی را ضد نظام وحتی ضد اسلام و ولایت معرفی می‌کنند.
  • این هم یک نقطه مثبت برنامه ایشان بود و حتی می‌تواند تعبیر «شهید» نتیجه  گرفته آقای مرتضوی معترضان سال ۸۸ را محق می‌داند، اما به نظر من بیش از آنکه آقای مرتضوی به عنوان مسئول خطاهای خود مجرم است کسانی که چیزی به نام مرتضوی را ساختند و از او حمایت کردند مجرم هستند. وقتی شما به جوانی کم تجربه آن هم اختیارات بدهید که هر نشریه ای را که خواست تعطیل کند و هر رفتاری با متهمان داشته باشد خود به خود سرکش می‌شود و طبیعت آن است.
  • هر جا تمرکز قدرت بدون نظارت ایجاد شود و منتقدان سرکوب شوند فساد به وجود می آید. افرادی از آقای مرتضوی که دنبال قدرت بود به عنوان ابزار دست استفاده کردند و در پشت سر او پنهان شدند به نظر من پرونده آن‌ها هم باید مورد رسیدگی قرار گیرد.
  • مسأله ای که برای من حل نشده است حمایت عجیب آقای احمدی‌نژاد به عنوان رئیس جمهور از آقای مرتضوی است که با علم به تخلفات و خطاهای ایشان این مقدار از او حمایت کرد تا آنجا که حاضر شد وزیر کار به خاطر حمایت رئیس جمهور از آقای مرتضوی برکنار شود و حادثه یکشنبه سیاه مجلس نهم در روز استیضاح وزیر کار رخ دهد. چرا که دلیل اصلی استیضاح وزیر کار دولت دهم عزل نکردن آقای مرتضوی از ریاست سازمان تامین اجتماعی بود در حالی که طبق قانون و خصوصا رای دیوان عدالت اداری باید او را عزل می کرد.
  • به هر حال این‌ها باید برای ما درس شود تا در آینده با اختیارات وسیع دادن به یک فرد موجب بدبختی خودش و افراد دیگر و آسیب اجتماعی نشویم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۳۳
محسن مطلبی کربکندی

بسمه‌تعالی
جناب آقای سعید مرتضوی
قاضی و دادستان سابق قوه قضاییه جمهوری اسلامی ایران،
با سلام و تحیات
من همیشه در نامه‌هایم از باب احترام سمت و جایگاه مسئولین را می‌نویسم؛ اما در مورد جنابعالی دقیقاً نمی‌دانم چه عنوانی را باید بکار ببرم؟ من همیشه جنابعالی را به‌عنوان قاضی مرتضوی معروف می‌شناختم که به‌اندازه موهای سرش روزنامه، هفته‌نامه، ماهنامه و فصل‌نامه تعطیل نموده و نویسندگان آن‌ها را هم روانه زندان نموده. شاید هم حق با شما می‌بوده و آن‌ها سزاوار محکومیت بودند. بگذریم.

خبر عذرخواهی‌تان از خانواده‌های قربانیان کهریزک را در رسانه‌ها دیدم. برخی آن را خیلی دیر و برخی هم آن را به انگیزه تأثیرگذاری بر تعیین مجازاتتان می‌دانند. من اما معتقدم که فقط خداوند سبحان از دل مخلوقاتش آگاهی دارد و ای‌بسا شما واقعاً هم بر این باور رسیده‌اید که می‌توانستید جلوی اعزام بازداشت‌شدگان اعتراضات سال۸۸ به بازداشتگاه کهریزک را می‌گرفتید؛ ای‌بسا می‌توانستید جلوی پرپرشدن سه جگرگوشه‌ای که به‌جز شرکت در اعتراضات خیابانی جرم دیگری مرتکب نشده بودند را می‌گرفتید.

البته فقط تراژدی کهریزک و رفتار مأمورین با بازداشت‌شدگان نیست که همچنان در پرده ابهام قرار دارد. فی‌الواقع بسیاری از حوادث و رویدادهای سال۸۸ بعد از گذشت ۷سال همچنان در تاریکی‌اند؛ و همچون عذرخواهی شما بالاخره روزی روشن خواهند شد. البته دنیا خیلی زیباتر می‌شد اگر قاضی مرتضوی‌های آن حوادث، نه بعد از ۷ سال، بلکه درهمان خرداد ۸۸ متوجه می‌شدند؛ اما و درعین‌حال هم اگر این‌چنین می‌شد آن‌وقت ارزش انسان‌هایی همچون ماهاتما گاندی، محمد مصدق، مهدی بازرگان، آیت‌الله حسینعلی منتظری یا نلسون ماندلا هیچ‌وقت هویدا نمی‌شد.

ایام به کام باد.
صادق زیباکلام
بیست و دوم شهریورماه یک هزار و سیصد و نودوپنج
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۳۳
محسن مطلبی کربکندی

آمریکا که کدخداست باید دمش را دید


اروپا که پیشرفته است و قوی ، فقط باید به او چشم بگوییم


و امروز کار به جایی رسیده که اگر به ملتمان تجاوز کنند و هزار تا هزار تا از ما بکشند ، و صدایمان در بیاید افتاده ایم در دام طرف مقابل 


اگر به اسرائیل بگوییم چه و چه ، داریم در دام آمریکا می افتیم


اگر به ترکیه چیزی بگوییم می گویند روسیه را رها کردید


اگر ....



تنها چیزی که این اصلاح طلبان به آن راضی می شوند ، سکوت مطلق است 



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۲۴
محسن مطلبی کربکندی

تمام‌‌قد پشت روحانی ایستاده‌ایم

آرمان- احسان اسقایی: در هفته گذشته شاهد تلاش‌هایی از سوی اصلاح‌طلبان برای معرفی فردی برای جانشینی احتمالی روحانی بودیم. از یک‌ سو خبرهایی درباره مذاکره برخی از روحانیون قم با محمدجواد ظریف در خبرها منتشر شد که به نظر می‌رسد درباره انتخابات با ایشان مذاکره کرده باشند. از سوی دیگر محمدرضا عارف انتقادات جدی و مهمی را متوجه دولت کرد. همچنین شورای عالی اصلاحات نیز درباره انتخابات تشکیل جلسه داده‌اند و برخی از چهره‌های اصلاح‌طلب مجددا موضوع حمایت مشروع از روحانی را مطرح کردند. احتمالا مقصود آنها این است که اگر آقای روحانی شروط اصلاح‌طلبان را نپذیرند، شاید اصلاح‌طلبان تصمیم دیگری بگیرند. لذا با در نظر گرفتن موارد فوق «آرمان امروز» گفت‌وگویی با دکترصادق زیبا کلام انجام داده است که درادامه می‌خوانید.

تحرکات اخیر در جبهه اصلاح‌طلبان درباره حمایت از روحانی به چه علت است؟ آیا اصلاح‌طلبان در حمایت از حسن روحانی دچار تردید شده‌اند؟

بله، همان طور که شما فرمودید تحرکاتی در هفته گذشته اتفاق افتاده است. آقای عارف برای نخستین بار انتقادات جدی نیست به آقای روحانی به عمل آوردند و خبرهایی هم درباره دیدار برخی روحانیون با دکتر ظریف منتشرشده است؛ اما هیچ ‌کدام از این تحرکات به این معنی نیست که اصلاح‌طلبان به گزینه دیگری درانتخابات سال آتی می‌اندیشند.

اگر گزینه دیگری برای اصلاح‌طلبان در مقابل روحانی مطرح نیست، علت تحرکات اخیر در جبهه اصلاح‌طلبان چیست؟ دلیل ابراز ناراحتی ازسوی آقای عارف نسبت به روحانی چیست؟ آقای عارف شخصیت محافظه‌کاری دارند ولی این‌بار به ‌صورت جدی و علنی از آقای روحانی انتقاد کردند و اتفاقا انتقادات خوبی درباره عدم ‌تغییر و تحول در مدیران ارشد پیرامون روحانی داشته‌اند. شاید واقعا اصلاح‌طلبان از روحانی رضایت ندارند.

اصلاح‌طلبان ممکن است از آقای روحانی در برخی موارد ناراضی باشند و شاید بیشترین انتقاد را خود من از آقای روحانی در سه سال و اندی پیش داشته‌ام. بنده در همین امسال از برخی انتصابات که باید صورت می‌گرفت و روحانی از کنار آن گذشت و از برخی انتظارات درباره زندانی‌های سیاسی شخصا به آقای روحانی انتقاد داشته‌ام ولی تا آنجا که من اطلاع دارم هیچ ‌گونه بحثی درباره اینکه اصلاح‌طلبان از آقای روحانی حمایت نکنند، وجود ندارد.

منظورشما این است که اصلاح‌طلبان همچنان پشت آقای روحانی هستند؟

بله، بله؛ وما همچنان تمام ‌قد پشت روحانی هستیم و هیچ تردیدی در ما وجود ندارد.

اگر قرار است از روحانی حمایت کنید، به چه علت از دولت انتقاد می‌کنید؟

ببینید! گفتن اینکه ما تمام ‌قد پشت روحانی هستیم، اعلام اینکه ما بعد از سه سال و نیم از روحانی حمایت می‌کنیم، به معنی این نیست که از ایشان رضایت داریم و اتفاقا انتقادهای زیادی به دولت آقای روحانی و شخص رئیس‌جمهور وارد می‌کنیم و این انتقاد از دولت را صرفا به عنوان انتقاد مطرح نمی‌کنیم. اگر انتقاداتی از روحانی از سوی اصلاح‌طلبان صورت می‌گیرد، این انتقادات با توجه به محدودیت‌های کشور به آقای روحانی است.

ولی این محدودیت‌ها ومعذوریت‌ها را رئیس‌جمهورهای دیگر هم داشته‌اند. احمدی‌نژاد هم از قدرت کامل برخوردار نبود؟

محدودیت‌های آقای احمدی‌نژاد با محدودیت‌های آقای روحانی متفاوت است. شما چطور حمایتی که مراکز اصلی قدرت از آقای‌احمدی‌نژاد انجام می‌دادند را با نوع نگرش مراکز قدرت در حمایت از روحانی مقایسه می‌کنید. احمدی‌نژاد بعد از قهر ۱۱ روزه، حمایت از دولت خود را از دست داد. ضمن اینکه خیلی از اصولگرایان حتی بعد از خانه‌نشینی ۱۱ ‌روزه احمدی‌نژاد همچنان از احمدی‌نژاد حمایت می‌کردند و امروز هم از وی حمایت می‌کنند. لذا حمایت مراکز قدرت از احمدی‌نژاد با حمایت از روحانی کاملا متفاوت بود. از همان روز اول اصولگرایان‌ ساز مخالف با روحانی را کوک کردند و تا به امروز هم شاهد هستیم که چگونه با وی از سوی اصولگرایان مخالفت می‌شود؛ بنابراین هرگونه انتقاد ما به روحانی با توجه به محدودیت‌های دولت و توانمندی‌های اجرایی مدیران روحانی است اما به ‌هیچ‌وجه مساله به این شکل نیست که اصلاح‌طلبان به دنبال گزینه دیگری در انتخابات ۹۶ باشند.

این نظر شخصی شماست یا اینکه با یک جمع‌‌بندی به این نکات رسیده‌اید؟

نه، این حدس و گمان و تحلیل نیست. به‌هیچ‌وجه شخص دیگری برای اصلاح‌طلبان مطرح نیست مگر اینکه...

مگر اینکه چه؟

 مگر اینکه آقای روحانی بنا به دلایلی خود علاقه‌ای به ایستادگی نداشته باشند یا اینکه مانند آیت‌ا... هاشمی رد صلاحیت شوند. در این شرایط باید دید رهبری اصلاحات چه تصمیمی خواهند گرفت، بعد از رد صلاحیت آقای هاشمی هم خود حاج‌ آقا و هم سایر رهبران اصلاح‌طلب به‌ هیچ‌وجه نمی‌گفتند که ما از انتخابات کناره‌گیری می‌کنیم. اتفاقا یکی از امیدهای اصولگرایان این بود که با رد صلاحیت حاج‌آقا اصلاح‌طلبان اعلام کنند که در انتخابات شرکت نخواهند کرد، تا اصولگرایان ازخداخواسته با حداقل آرا بتوانند رئیس‌جمهور بعدی را تعیین کنند. اما آیت‌ا... هاشمی اجازه ندادند که اصلاح‌طلبان در چنین دام و تله‌ای که اصولگرایان برای آنها طراحی کرده بودند بیفتند؛ ودر ساعتی که وی رد صلاحیت شدند بلافاصله اعلام کردند که با تمام وجود در انتخابات شرکت خواهند کرد و پشت آقای روحانی خواهند ایستاد. در حال حاضر هم همین ‌طور باید دید به فرض رد صلاحیت روحانی، رهبری اصلاحات چه تصمیمی خواهند گرفت.

یعنی شما احتمال رد صلاحیت آقای روحانی را می‌دهید؟

امیدوار هستم این اتفاق نیفتد. شاید تنها راهی که اصولگرایان می‌توانند جلوی آقای روحانی را بگیرند، این است که آرزو کنند وی رد صلاحیت شود و طبق معمول اعلام کنند که دلایلی برای رد صلاحیت آقای روحانی وجود دارد. ممکن است اصولگرایان مخالف روحانی بگویند ما می‌گوییم ایشان صلاحیت این پست را ندارند نه اینکه صلاحیت ندارد! هرچند احتمال رد صلاحیت ایشان ضعیف است ولی درباره آقای هاشمی هم کسی این تصور را نمی‌کرد که وی رد صلاحیت شود که شدند. چون این مساله‌ای نیست که به‌سادگی از آن عبور شود، اما اگر آقای روحانی تایید صلاحیت شد و تمایل داشت در دور دوم ایستادگی کند، آنگاه خیلی علنی اعلام می‌کنیم که نه آقای ظریف و نه آقای عارف و نه هیچ شخص دیگری نامزد اصلاح‌طلبان نیست و ما پشت روحانی خواهیم ایستاد.

پس انتقادات آقای دکترعارف درباره حداقل انتظار از دولت چیست؟

زمانی ممکن است تغییری در کابینه اعمال شود، به ‌صرف اینکه اعلام کنید تغییر انجام ‌شده است. من اعتقادی به ‌چنین تغییری ندارم که آقای روحانی وزیر ورزش و جوانان، نوبخت و نعمت‌زاده را عوض کنند. من حقیقتا به چنین تغییراتی که صرفا به مردم اعلام شود که آقای روحانی دست به تغییرات زده‌اند، اعتقادی ندارم.

یعنی شما ضرورتی برای تغییر نمی‌بینید؟

 من هیچ ارتباطی بین انتخابات و تغییر دردولت نمی‌بینم و اعتقاد دارم که اگر این وزیر یا آن وزیر باید تغییر پیدا کنند چون کارایی ندارند و مدیریت ضعیفی داشته‌اند، ربطی به انتخابات ندارد. فرض کنیم اصلاح‌طلبان در انتخابات اخیر پیروز نشده بودند، این بدان معناست که اگر مدیری ناتوان است آقای روحانی همچنان او را نگاه دارد.

نه مقصود آقای دکتر عارف این بود که با توجه به تغییری که در مجلس به وجود آمده و حمایت از آقای روحانی بیش از گذشته شده، انتظار تغییر به وجود آمده است. به چه علت رئیس‌جمهور دست به تغییرات نمی‌زنند؟

نه، من خیلی با آقای عارف همراه نیستم و اعتقاد دارم اگر قرار است وزیری تغییر کند باید دغدغه آقای روحانی مشخص باشد. اگر حقیقت این مطلب را بخواهید، به اعتقاد من جز چند وزیر یعنی ظریف، زنگنه، رحمانی فضلی، آخوندی و طیب نیا بقیه وزرای دولت در یک سطح هستند. من هیچ تفاوت بنیادین بین وزیر علوم با سایر وزرا نمی‌بینم. اگر قرار است این وزرا تغییر یابند آن‌گاه سایر وزرا هم باید تغییر کنند. چون من اعتقاد دارم جز چند نفر نام‌برده‌شده تمامی وزرا در یک سطح هستند. اگر علی جنتی را کنار بگذاریم، نوبخت با کناری چه قدر فاصله خواهد داشت؟ من نگاهی این‌چنینی به ترکیب دولت آقای روحانی دارم و معتقد هستم از نظر اجرایی تفاوتی میان روحانی، جنتی، ربیعی، سیف و قاضی‌زاده هاشمی وجود ندارد. اگر قرار است معدل بگیریم که کسانی که زیر ده یا پانزده از نظر اجرایی نمره دریافت می‌کنند را کنار بگذاریم، آنگاه اکثریت کابینه را باید کنار گذاشت. به همین علت است که من با آقای عارف اختلاف ‌نظر دارم. من اعتقاد دارم که تغییر به ‌صرف تغییر نباید باشد. بلکه تغییر باید دلایل منطقی داشته باشد.

یعنی شما نمره قبولی به کابینه آقای روحانی می‌دهید؟

من کجا گفتم که نمره قبولی می‌دهم. تمام استدلال من این است که وقتی شما می‌خواهید چند نفر از وزرا را تغییر دهید باید دلایل و استدلال شما برای تغییر کابینه درست باشد و چرا فقط آن وزیر را کنار بگذاریم، چون همه وزرا در یک سطح هستند. اگر قرار است همه را کنار بگذارم آن‌گاه کابینه روحانی جدید خواهد شد. این در صورتی است که آقای عارف اعلام کرده‌اند که تنها باید تغییراتی همین ‌طور به وجود آید. مشکل دیگر اینکه آقای احمدی‌نژاد زمانی که رئیس‌جمهور شدند پشت تراکتور نشستند و از مدیران ارشد تا آبدارچی را تغییر دادند. یعنی هرکسی که در دوران اصلاحات پستی داشت، آقای احمدی‌نژاد به ‌صرف همین مورد آن شخص را کنار گذاشتند. حال سوال از آقای عارف این است که آیا آقای احمدی‌نژاد شیوه درستی را اجرا کردند. اینکه یک مقام اجرایی را به‌ صرف مدیریت وی در دولت احمدی‌نژاد کنار بزنیم، اشتباه است و من به‌شدت با این نگرش فکری مخالف هستم. من اعتقاد دارم اگر قرار است استاندار احمدی‌نژاد را به ‌صرف مدیریتش در آن دوران تغییر دهیم، رویکرد درستی نیست و نباید خطای احمدی‌نژاد و اصولگرایان را تکرار کنیم و به منافع ملی ضربه بزنیم. اگر مدیری را آقای روحانی قرار است تغییر دهند باید بر اساس عملکرد نامطلوب، وی را تغییر دهند و تا آنجا که من می‌دانم نه اصلاح‌طلبان و نه اعتدالیون و میانه ‌روها هیچ‌ گونه بررسی در این مورد انجام نداده‌اند. اینکه به ‌صورت فله‌ای اعلام شود که در سطح استان‌ها باید تغییرات صورت بگیرد، روش احمدی‌نژاد است. من اعتقاد دارم اگر ده سال هم طول بکشد باید مدیریت مدیران را در نظر بگیریم. به این معنا که آقای روحانی باید یک جمع ۵ تا ۱۰ نفره را که تصمیم‌گیری جهت‌دار ندارند، مامور کنند که عملکرد مدیران استان‌های مختلف را بررسی کنند و اگر یک مدیری ازنظر اجرایی خوب کار می‌کند و با تجربه و موفق است، چرا باید به ‌صرف مدیریت وی در زمان احمدی‌نژاد وی را کنار بگذاریم.

ولی آقای احمدی‌نژاد همین کار را کرد

تمام حرف من همین است. مگر آقای احمدی‌نژاد معلم اخلاق اصلاح‌طلبان است؟ ما نباید کارهای اشتباه احمدی‌نژاد را تکرار کنیم. اگرآقای احمدی‌نژاد یک مدیر موفق و استاندار موفقی را کنار گذاشتند، روحانی هم باید همین کار را بکند؟ بسیاری از مدیرانی که در زمان احمدی‌نژاد کنار گذاشته شدند، مدیران بدی نبودند ولی چون زمان دو دولت قبل سمت داشتند، باید کنار گذاشته می‌شدند. این سیاست ضربه به مملکت است. ما باید مدیر توانمند خود را نگاه ‌داریم حتی اگر عکس احمدی‌نژاد را بالای سرخود نصب کند و بگوید من احمدی‌نژادی هستم ولی اگر او مدیر موفقی است، باید از وی استفاده کرد.

نظرشما درباره خبر حمایت برخی از روحانیون از ظریف برای کاندیداتوری چیست؟

 من دقیقا از کم و کیف این مساله خبر ندارم ولی از نظر من صورت ‌مساله روشن است و ۱۹ میلیونی هم که به آقای روحانی رای دادند از جامعه مدرسین حوزه و روحانیت مبارز حرف‌ شنوی ندارند؛ بنابراین اینکه جامعه مدرسین از ظریف حمایت کنند، بعید است وی چندان رای بیاورد. زیرا بدنه اجتماعی روحانی از جامعه روحانیت خیلی حرف ‌شنوی ندارند؛ و اینکه جامعه روحانیت مبارز و سایر جوامع از روحانی یا عارف یا ظریف حمایت کنند چندان بازی را تغییر نخواهد داد.

پس شما اعتقاد دارید گزینه اصلاح‌طلبان تنها روحانی خواهد بود؟

 بله، من معتقدم تنها گزینه اصلاح‌طلبان روحانی است و ما تمام‌ قد از روحانی حمایت خواهیم کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۴۲
محسن مطلبی کربکندی

تا سال ها این گروه برای بررسی مبحث پولشویی بود


ولی در یازدهم سپتامبر ، بحث برخورد با تامین مالی تروریسم نیز به آن افزوده شد


اما سوالها :


1- چرا در تمام این سال های قبل از یازدهم سپتامبر این موضوع مطرح نشد؟ چرا با تمام عملیات های تروریستی در ایران این مبحث مطرح نشد؟




2- در ابتدا صرفا موضوع های برخورد با پولشویی و مباحث مالی مطرح بود که همان 50 تا پیشنهاد است . اما بعدا موضوع تروریست هم به آن اضافه شد. خب چرا بحث های اعتیاد و بحث های فرهنگی را هم پوشش نداد . تروریست چه ربطی دارد به سلامت فرآیندهای مالی ؟

چرا یک کمیته تخصصی را با سوء استفاده و پروپاگاندا تبدیل کردند به یک کمیته سیاسی ؟




سوال سوم از مسئولان خودمان :


شما می گویید که این کمیته تعیین مصادیق تروریست را به خودمان سپرده . این درحالی است که ما خودمان جزو تروریست طبقه بندی می شویم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۵۳
محسن مطلبی کربکندی

داشتند کمی شفاف سازی می کردند که روحانی سخنرانی کرد و گفت که با دخالت در زندگی مردم مخالف است 


با سرک کشی مخالف است 


چرا مردم مخالف باشند ؟ مگر مال زیاد یا بادآورده ای دارند؟ مگر دزدی کرده اند



شما ها مخالفید که کاخ هایتان رو می شود ، ما که از خدامان است زندگیمان را بررسی کنند تا مجبور شوند تا بهمان برسند


وای بر دروغ هایتان


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۳۷
محسن مطلبی کربکندی

وقتی چهارسال یک دولت را شبانه روزی بگویی کدخدا و ارتباط با او و کلید را هم بدهی به دست ظریف، خب یعنی مردم با خود می گویند پس این روحانی چه کاره است 


این است که او شاخ می شود و شما می شوید گزینه توخالی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۳۴
محسن مطلبی کربکندی

بسیاری از بمب هایی که ارتش آمریکا در سال های 1964 تا 1973 به صورت گسترده و مخفیانه بر سر مردم لائوس ریخت هنوز عمل نکرده است. گفته می شود بیش از دو میلیون تن بمب طی آن سال ها در این کشور آسیایی پرتاب شد که حدود 30 درصد از آنها هنوز منفجر نشده و هراز چندگاهی باعث انفجار و تلفات می شوند.
تاکنون بیش از 50 هزار تن از شهروندان این کشور در موقعیت های مختلف با انفجارهای تصادفی بمب های برجای مانده کشته و مصدوم شده اند. گفته می شود علت عمده بیشتر تلفات و خسارت ها از تلاش روستاییان و کشاورزان برای خنثی کردن بمب ها و فروش و مواد منفجره و ضایعات آنها است. 
لائوس از دشمنان سرسخت آمریکا در زمان جنگ ویتنام بود و از ویتنام تجزیه شد. روابط آمریکا و لائوس از سال 1975 (1354) که جنگ ویتنام با تجزیه این کشور از ویتنام پایان یافت، کاملا قطع بود.
عکس ها نشان می دهد در کنار معلولیت های ناشی از انفجار، بمب های امریکایی آنقدر در اینجا فراوان است که بسیاری از چیزها با پوکه های فلزی آنها ساخته شده‌اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۲۷
محسن مطلبی کربکندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۲۱
محسن مطلبی کربکندی

تفکر فرهادی یعنی طوری ایران را نشان بده که یاس و نا امیدی هم را بگیرد 


تازه ژست بگیر که نه من می خواهم عیب هایمان را نشان دهم


چه جالب 


اگر همان تفکر را به حوزه خبر بیاوریم می شود خبر ذیل :





بحث نویسنده این است که با توجه به کاهش ازدواج ها به علت مشکلات اقتصادی سه سال اخیر و بالارفتن سن ازدواج ، تعداد مراسمات و درخواست برای فیلم برداری افزایش یافته .


ولی با توجه به گسترش بحث نیاز به فیلمبردار بخشی از حوزه کارهای جدید در مراسمات عزا و ... انجام می شوند . 


ولی نویسنده اصلاح طلب می خواهد سوء استفاده کند و بنویسد که فرهنگ ما مرده پرست است و ما به غم ها نزدیک شده ایم و در حال رفتن به سمت بداخلاقی ها هستیم . یعنی جامعه رو به افول و ....



یعنی از ماست کره می گیرند این اصغر فرهادی ها .


وای بر فرهادیسم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۳۶
محسن مطلبی کربکندی

وقتی بحث از میرحسین می شود می گویند دیگر گذشته است 


رافت اسلامی را هم می کوبند بر فرق سرمان


جذب حداکثری را هم می گویند 


به احمدی نژاد که می رسد حق الناس می شود


آن همه تحریم به خاطره بحث مخالفت با حقوق بشر بر اثر فتنه ها به کشور تحمیل شد،‌باز هم می گویند رفع حصر


وای به حالتان


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۲۵
محسن مطلبی کربکندی

آقای روحانی چه نسبتی را بین خود و جناح‌های سیاسی تعریف کرده است؟

 به نظر من آقای روحانی در مدت سه سال سعی کرد در مرکز یا وسط طیف سیاسی کشور حرکت کند. به‌عبارت دیگر عمده مناسبات او متوجه دو بخش میانه‌رو اصولگرایان و اصلاح‌طلبان بود. یعنی عملا مناسب‌ترین رابطه را سعی کرد با اصولگرایان معتدل و میانه‌رو و اصلاح‌طلبان معتدل و میانه‌رو داشته باشد. در عین حال مخالفت و انتقاد از او عمدتا از ناحیه اصولگرایان‌ رادیکال جبهه پایداری و طرفداران آقای احمدی‌نژاد و اصلاح‌طلبان رادیکال بود چون این دو گروه کارنامه او را خیلی مثبت ارزیابی نمی‌کنند بنابراین می‌شود گفت که بیشترین حمایت و تلاش و موفقیت را در زمینه ایجاد ارتباط سیاسی با بخش میانه‌رو داشت.

الان نه اصولگرایان و نه اصلاح‌طلبان هیچ کدام از آقای روحانی راضی نیستند، اصلاح‌طلبان که برای حمایت از آقای روحانی در انتخابات سال 96 بحث تعیین شرط و شروط را مطرح می‌کنند، جریان آقای عارف که کلا منتقد آقای روحانی هستند. از این طرف اصولگرایان سنتی معتقدند آقای روحانی برعکس شعار اعتدالی که داد از نیروهای اصولگرا استفاده نکرد بلکه خودش را به همکاری با آقای لاریجانی محدود کرد و فقط از برخی نیروهای همسو با رئیس مجلس بهره‌برد؛ شما این نظر را قبول دارید؟

 وقتی موضوع حرکت آقای روحانی گام برداشتن در مرکز ثقل میانه طیف سیاسی ایران است طبیعتا مجبور می‌شود امتیازاتی را هر چند که خیلی با آن موافق نیستند به هر دو جریان میانه‌رو کشور بدهد. براساس این خط‌‌‌مشی آقای روحانی تلاش کرد فاصله خودش را با اصلاح‌طلبان حفظ کند و خیلی اظهار نزدیکی با اصلاح‌طلبان نداشته باشد چون نگران این است که شاید اصولگرایان معتدل و میانه‌رو ناراحت شوند. در عین حال خیلی نیز به اصولگرایان نزدیک نشد چون نگران این است که داد اصلاح‌طلبان در‌بیاید. این استراتژی کلی آقای روحانی بود اما در عمل طبیعی است که هم اصلاح‌طلبان از او رضایت کاملی نداشته باشند و هم اصولگرایان؛ منتها باید یادمان باشد که این عدم رضایت هر چقدر که به طرف رادیکال‌ها و تندروهای دو جناح سیاسی نزدیکتر می‌شویم تشدید می‌شود. ضمن آنکه اضافه کنم در سال 92 هم آقای روحانی هیچ وقت اصلاح‌طلب تعریف نشد و هم اصلاح‌طلبان هیچ وقت‌ ‌او را به چشم و عنوان یک شخصیت اصلاح‌طلب نگاه نکردند. حتی می‌گویم اگر به اصلاح‌طلبی، میانه‌روی، اعتدال، خواسته باشیم نمره دهیم قطعا نمره ناطق‌نوری از آقای روحانی خیلی بیشتر می‌شود، منتها آقای ناطق‌نوری مسئولیت نداشت، اگر آقای ناطق‌نوری مسئولیت داشت و مجبور بود بده‌‌بستان‌هایی هم با جریان اصلاح‌طلب و هم با جریان اصولگرا داشته باشد آن وقت این نگاه و این نظر متبوعی که نسبت به او وجود دارد نسبت به آقای ناطق‌نوری هم مقداری خدشه‌دار می‌شد، بنابراین در بهترین حالت باید اصطلاحی را که غربی‌ها به کار می‌برند مطرح کنم، غربی‌ها از اصطلاح راست میانه استفاده می‌کنند، به عبارت بهتر ما یک راست، یک چپ، یک راست میانه و یک چپ میانه داریم. به گمان من آقای روحانی را می‌توانیم در بهترین حالت راست میانه تعریف کنیم به همین دلیل گفته می‌شود اصلاح‌طلبان که سمت چپ سیاسی ایران هستند از دست آقای روحانی دلخورند که درست هم ‌هست و بعد اضافه می‌شود که راست‌های ‌رادیکال هم از آقای روحانی رضایت ندارند که این حرف هم درست است چون جایگاه سیاسی آقای روحانی راست میانه است و بر‌اساس همین خط‌ مشی حرکت می‌کند.

فکر می‌کنید آقای روحانی در سه سال بعد از قرار گرفتن در جایگاه ریاست‌جمهوری هر چه زمان گذشت محافظه‌کارتر شد یا صریح‌تر حرف می‌زند؟

 من فکر می‌کنم کارنامه آقای روحانی در مجموع از این نظر مثبت بود. بعضی جاها او موضعگیری‌اش خیلی شفاف و درست و اصولی و شجاعانه و تا حدودی رادیکال بود که باعث خشم و غضب اصولگرایان ‌رادیکال نسبت به او شد و آنها عصبانیت و ناراحتی خود را به سوی دولت یازدهم سرازیر کردند، در عین حال یک جاهایی نیز او پرهیز کرد و خیلی رادیکال نبود که باعث دلخوری اصلاح‌طلبان شد. حالا می‌توانم مثال بزنم در جریان ایستادگی و اصرارش روی رفع حصر و آزادی زندانیان سیاسی اصلاح‌طلبان خیلی به آقای روحانی انتقاد دارند و معتقدند به‌رغم اینکه تلویحا رفع حصر و تلاش در جهت رفع حصر یکی از تعهدات و وعده‌های او بود ولی در عمل آقای روحانی ظرف سه سال گذشته‌ ‌ترجیح داد کاری به حصر نداشته باشد و جوری رفتار کرد که اساسا حصر در یک کشور دیگری اتفاق افتاده و ادامه دارد و به ایران ارتباط پیدا نمی‌کند. این مساله خیلی باعث رنجش بسیاری از اصلاح‌طلبان از او شد.

این تحلیل را که برخی می‌گویند وزرای آقای روحانی مقابل ‌برخی‌اصولگرایان در حال عقب‌‌نشینی هستند، قبول دارید؟ از دولت آقای هاشمی نقل می‌شود که او به وزرای خود گفت شما به سیاست کاری نداشته باشید و سیاست با من؛ این جمله معروفی است. آیا آقای روحانی نیز همین جمله را به وزرای خودش گفت یا خیر وزرا با او همراهی و هماهنگی ندارند و دائم مقابل انتقاد ‌برخی‌اصولگرایان عقب‌نشینی می‌کنند؟

 خیر. ‌تفاوتی میان آقای هاشمی و کابینه‌اش با آقای روحانی و کابینه‌اش وجود دارد و آن اینکه صرف‌نظر از اینکه دولتمردان و اعضای کابینه آقای هاشمی چقدر رادیکال بودند و چقدر می‌خواستند در مسائل سیاسی موضعگیری کنند اما آقای هاشمی عملا موافق این مساله نبود و آنها را بیشتر تشویق می‌کرد که به کارهای وزارتخانه‌شان بپردازند. یک بار هم آقای هاشمی گفت: «کابینه من، کابینه تکنوکرات است». حالا اگر هم خیلی اعضای کابینه آقای هاشمی تکنوکرات نبودند، آقای هاشمی انتظار داشت مثل تکنوکرات‌ها رفتار کنند. درباره آقای روحانی این‌طور نیست که از وزرایش خواسته باشد ‌به مسائل سیاسی کاری نداشته باشند. ذاتا و خصلتا نزدیکان و اطرافیان و وزرای آقای روحانی آدم‌های محافظه‌کاری هستند. شاید رادیکال‌ترین آنها آقای مهندس زنگنه و آقای آخوندی و با مقداری فاصله آقای دکتر ظریف و مهندس اکبر ترکان هستند. اگر اینها استثنا شوند مابقی چه آقای روحانی به آنها می‌گفتند که دست از پا خطا نکنند و چه نمی‌گفتند فرقی نمی‌کرد. چون کسانی نبودند که یک مقدار ‌جسارت سیاسی داشته باشند که یکسری مباحث را بگویند و یکسری موضعگیری‌ها را انجام دهند. نمونه بارزش همین آقای جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی است که می‌بینیم با کوچکترین نهیبی که‌ به او می‌زنند، او فوری دست‌هایش را بالا می‌برد و تسلیم می‌شود. آقای نوبخت از آقای جنتی بدتر، آقای نهاوندیان از هر دوی آنها بدتر، آقای نعمت‌‌‌زاده از همه بدتر. هیچ کدام جسارت و شهامت اینکه سر مواضع اصولی ‌خود بایستند ندارند. خیلی جالب است من فکر می‌کنم آقای رحمانی‌‌فضلی که یک اصولگرای به تمام معنا‌ست جسارت و شهامت و ایستادگی او روی مواضع اصولی و عقل‌‌مدارانه دولت خیلی از آقای نوبخت، نعمت‌زاده، اسحاق جهانگیری، نهاوندیان و حسام‌الدین آشنا بیشتر است و نگرانی از اینکه واکنش جناح راست چه باشد ندارد.

شما این تحلیل را قبول دارید که دولتمردان آقای روحانی و نه شخص آقای روحانی حاضر هستند به هر قیمتی در قدرت بمانند، بر همین اساس وزرا در مقابل انتقادهایی که به آنها وارد می‌شود پله‌پله از اصول و مواضع خود عقب می‌نشینند تا همچنان بر کرسی وزارت تکیه بزنند و هیچ تهدیدی متوجه جایگاه آنها نشود؟

 حداقل ظاهرش این‌طور است، حتی یک مورد در سه سال گذشته نمی‌توان یافت که مثلا آقای نوبخت، جهانگیری، نعمت‌زاده و نهاوندیان موضعگیری کرده باشند که این موضعگیری بر‌حق باشد و جسارت آنها را نشان دهد. هیچ‌کدام آنها از گل نازکتر نگفتند چون خوف این را داشتند که مبادا اصولگرایان از دست ما ناراحت شوند و برنجند. همه همّ و غم‌شان این بود که مبادا کاری کنیم یا حرفی بزنیم که به‌ تریج قبای اصولگرایان بر‌بخورد و این خیلی برای دولتی که از پشتوانه رای 19 میلیونی برخوردار است جای تأسف دارد.

یکسری همچون شما معتقد بود‌‌‌ند بعد از برجام آقای روحانی باید تغییری در ترکیب کابینه‌اش بدهد، حتی در اردیبهشت امسال خیلی قوی خبر تغییرات کابینه مطرح شد که با روی کار آمدن مجلس دهم این کار انجام می‌شود، به نظر شما چرا آقای روحانی این کار را انجام نداد‌؛ ‌ترجیح داد تا آخر دوره نخست ریاست‌جمهوری‌اش با همین ترکیب کابینه کار کند با این استدلال که مبادا تغییرات در ماه‌های پایانی دولت خللی در کارهای اجرایی ایجاد کند و همین مساله دستاویز منتقدان و مخالفان برای هجمه بیشتر به دولت یازدهم شود؟

 همان‌طور که گفتم کابینه و دولت آقای روحانی، یک کابینه ائتلافی راست میانه است و همه هم‌و‌غم‌شان این است که دل اصولگرایان را به‌دست بیاورند و هر کاری می‌کنند تا مبادا اصولگرایان از دست آنها ناراحت شوند. حالا این ترکیب و ساختار اصلی دولت آقای روحانی است. اگر او خواسته باشد این ساختار و پارادایم و رویکرد کلی دولت را عوض کند آن وقت خیلی‌ها را او باید عوض کند یعنی از آقای نهاوندیان گرفته تا خیلی‌های دیگر. یعنی مجبور است دست به یک خانه‌تکانی وسیع در کابینه بزند. در واقع جز آقای ظریف، زنگنه، ترکان، رحمانی‌فضلی، آخوندی و خانم ابتکار بقیه باید تغییر کنند و این مساله هم عملا نشدنی است.

اما شما یک زمانی می‌گفتید آقای روحانی در اولین گام بعد از اجرای برجام حتما باید وزیر کشور خود را عوض کند، چه طور امروز او را حتی برای دیگر وزرا الگو می‌خوانید؟

 من سال 92 و 93 برای سخنرانی به شهرستان‌های مختلف می‌رفتم، کسانی که مدعو بودند، اصلاح‌طلبان یا اعضای ستادهای انتخاباتی آقای روحانی خیلی شاکی بودند از اینکه تغییری در مسئولیت‌های استانی به وجود نیامده است. می‌گفتند مدیران استانی احمدی‌نژاد همچنان در استان مدیر هستند و آقای رحمانی‌فضلی و سایر وزرا مدیران استانی خود را تغییر ندادند. من فکر می‌کردم آقای رحمانی‌فضلی اگر واقعا نمی‌خواهد با دولت آقای روحانی همراه شود، ‌چرا اصرار داشت که او وزیر کشور باشد اما به تدریج متوجه شدم درست است که آقای رحمانی‌فضلی خیلی دست به تغییر نزد و خیلی از مدیران استانی دولت احمدی‌نژاد‌ همچنان بر سر کار بودند و حتی یکسری از منصوبانش اصلاح‌طلب یا در طیف سیاسی آقای روحانی تعریف نمی‌شوند اما باز صد‌رحمت به آقای رحمانی‌فضلی. یعنی وقتی عملکرد آقایان نوبخت، نهاوندیان، نعمت‌زاده و سیف را دیدم، متوجه شدم من اشتباه می‌کردم و اتفاقا شاگرد اول کابینه همان رحمانی‌فضلی اصولگرا‌ست که من می‌گفتم چرا او باید وزیر کشور شود، بنابراین درست است من در یک مقطعی حد انتظارات و توقعاتم خیلی بالا بود ولی به تدریج متوجه شدم، اشتباه می‌کنم و ارزیابی‌ام از شهامت و جسارت دولتمردان آقای روحانی زیاد است و باید انتظاراتم را پایین بیاورم. در این صورت آقای رحمانی‌فضلی نه تنها مشمول کنار رفتن نمی‌شود بلکه او یک سر و گردن از نوبخت، نهاوندیان، نعمت‌زاده و سیف از نظر ایستادگی روی اصول بالاتر است.

اصلاح‌طلبان گلایه‌هایی  از آقای روحانی دارند و بحث حمایت مشروط از او را در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 96 مطرح می‌کنند، می‌گویند او باید یکسری استانداران و فرمانداران را عوض کند تا ما بتوانیم دوباره بدنه رای‌مان را دعوت کنیم، بیایند و به آقای روحانی رای بدهند، فکر می‌کنید چرا آقای روحانی این کار را انجام نمی‌دهد‌؟ آقای علی صوفی، عضو شورای عالی سیاستگذاری اصلاح‌طلبان می‌گوید «ما دیگر دلسرد شدیم از اینکه آقای روحانی این شجاعت را به خرج دهد»، آیا ایستادگی آقای روحانی مقابل این خواسته به خاطر شجاعت نداشتن است یا می‌خواهد در چند ماه باقیمانده تزلزل در بحث مدیریت‌های استانی ایجاد نشود؟

 واقع مطلب این است که اصلاح‌طلبان چاره‌ای ندارند جز آنکه از آقای روحانی دفاع و حمایت کنند. من یک مرحله جلوتر می‌آیم و برخلاف آنچه آقای صوفی گفت یا برخی نزدیکان آقای عارف یا سایر اصلاح‌طلبان می‌گویند معتقدم ما همچنان باید تمام‌قد از آقای روحانی دفاع کنیم و در کنارش بایستیم. دلیلش هم واضح است چون در شرایطی که آقای روحانی زیر‌سنگین‌ترین حملات از جانب اصولگرایان قرار دارد و ما شاهد هستیم بعد از هفتم اسفند 94 شبانه روز دارند به دولت روحانی حمله می‌کنند و دارند تخریبش می‌کنند و حتی اصولگرایان معتدل و میانه‌رو هم حاضر نیستند‌ از او به دفاع برخیزند ما نمی‌توانیم واقعیت‌های جامعه را نادیده بگیریم و بگوییم که ما دست از روحانی شستیم یا یکسری شروط بگذاریم و بگوییم آقای روحانی باید به این شروط و بحث‌های ما تن دهد. واقعیت امر این است که اصلاح‌طلبان و آقای روحانی مثل زن و شوهری هستند که به‌رغم همه دلخوری‌هایی که از همدیگر دارند مجبورند به‌خاطر بچه‌ها با همدیگر زندگی کنند. اصلاح‌طلبان با وجود همه گلایه‌هایی که دارند مجبورند با آقای روحانی همراهی کنند چون آلترناتیو دیگری ندارند. به فرض شورای راهبردی یا سیاستگذاری یا هر مجموعه تصمیم‌گیر دیگری در جناح اصلاحات به جمع‌بندی برسد که دیگر حاضر به حمایت از آقای روحانی نیست چون حرف‌ها را به رئیس‌جمهور منتقل کرده و رئیس‌جمهور حاضر نشده شرط‌های حداقلی را بپذیرد و بر همین اساس اصلاح‌طلبان رسما اعلام کنند دیگر از آقای روحانی در انتخابات اردیبهشت 96 حمایت نمی‌کنند، سوال این است که از چه کسی می‌خواهند حمایت کنند؟ یا باید بگویند مردم جریان اصلاحات در انتخابات شرکت نمی‌کند و نامزدی ندارد یا باید بگویند آقای روحانی نه ولی مردم بیایید به این گزینه که رهبری اصلاحات می‌گوید رای بدهید که هیچ کدام از این دو حالت نمی‌شود.

امکان دارد آقای ظریف یا آقای جهانگیری به صحنه بیایند؟

 آقای جهانگیری هیچ فرقی با آقای روحانی ندارد و رئیس‌جمهور شدن او هیچ تغییری به وجود نمی‌آورد اما گزینه دم دستی‌تر و شناخته‌تر را می‌گویم که آقای دکتر عارف است. واقع امر بر این است که اگر اصلاح‌طلبان روحانی را کنار بگذارند و نامزد خود را در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 96 عارف انتخاب کنند، جریان اصلاحات از چاله در‌می‌آید و به چاه می‌افتد. دستاوردهای اصلاحات در شرایطی که آقای عارف رئیس‌جمهور شود به مراتب بدتر و محدودتر از دوران ریاست‌جمهوری آقای روحانی خواهد شد. مثال می‌زنم؛ در جریان انتخابات مجلس دهم ‌کدورت‌هایی بین من و اصلاح‌طلبان بر سر ریاست مجلس به وجود آمد چون من می‌گفتم ریاست مجلس باید همچنان در دست آقای علی لاریجانی بماند اما دوستان اصلاح‌طلب می‌گفتند، نباید این اتفاق رخ دهد ما از مردم دعوت کردیم مردم به پای صندوق‌های رای آمدند حماسه 7 اسفند 94 و 10 اردیبهشت 95 خلق شد و بیش از یک صد نماینده جدید اصلاح‌طلب وارد مجلس شدند، پس آقای عارف حتما باید رئیس مجلس شود اما من مخالف این تحلیل بودم و می‌گفتم خیر آقای عارف نباید رئیس مجلس شود، همچنان باید علی لاریجانی بر کرسی ریاست مجلس باقی بماند. الان نزدیک به سه ماه گذشته آقای عارف و بیش از یکصد نماینده جدید اصلاح‌طلب راه یافته به مجلس واقعا چه کار کردند؟ یعنی عملکرد آقای عارف و یکصد نماینده اصلاح‌طلب بهترین دلیلی است که من می‌توانم بگویم آن روزها درست فکر می‌کردم و درست ماجرا را دیده بودم. آقای عارف یا یکی دیگر از نمایندگان ائتلاف امید حتی یک سخنرانی و یک نطق ‌پنج‌دقیقه‌ای قوی میان دستور نکردند که ما همان را برای مردم مصداق و دلیل بیاوریم که این نتیجه مثبت بارز و ملموس رای دادن به لیست امید بود، دیدید فلانی چه نطقی کرد شجاعت و شهامتش را مشاهده کردید. ما حتی عُرضه نداشتیم یک کمیسیون ابتدایی و ساده را هم بگیریم. یعنی مایی که مدعی گرفتن ریاست مجلس بودیم حتی عُرضه نداشتیم مدیریت یک کمیسیون ساده و ابتدایی را بگیریم. بنابراین هنوز اصلاح‌طلب‌ترین نماینده مجلس علی مطهری است و تنها صدای اصلاح‌طلبی اوست. الان خیلی‌ها دارند متوجه می‌شوند که صادق زیباکلام درست می‌گفت ما قدرت نداریم، ما کسی را نداریم که بایستیم و مدعی شویم و خواسته باشیم که ریاست مجلس را بگیرد. بنابراین اگر بیاییم و روحانی را کنار بگذاریم کسی را نداریم که به مردم بگوییم روحانی دیگر تحت حمایت اصلاح‌طلبان نیست چون عملکردش خوب نبود بیایید به این فرد رای دهید. حالا دیگر مساله ردصلاحیت و مسائلی از این دست بماند. فرض کنید شورای نگهبان نوشته بدهد که شورای هماهنگی اصلاح‌طلبان هر کسی را نامزد کرد، تایید صلاحیت می‌شود، آن وقت چه کسی را می‌خواهیم جای آقای روحانی بگذاریم تا حداقل انسجام و مدیریتی که ما در دولت یازدهم و شخص آقای روحانی سراغ داریم بتواند همان را به اجرا بگذارد. اگر گزینه اصلاح‌طلبان آقای عارف است، ما نزدیک به سه ماه گذشته توانایی‌های اجرایی و عملی آقای عارف را در مجلس دهم دیدیم. انگار نه انگار اصلا آقای عارف در مجلس حضور دارد نه آقای عارف بلکه هیچ‌یک از نمایندگانی که با این همه تلاش و تقلّای مردم وارد مجلس شدند اقدام و حرکت محسوس و ملموسی انجام ندادند.

آقای حجاریان گفته اصولگرایان در نهایت سمت آقای روحانی می‌آیند، منطق حرف او چیست؟

 آقای حجاریان در حقیقت اصولگرایان معتدل و میانه‌رو را می‌گوید. در واقع جریانات میانه‌رو اعم از اصلاح‌طلب و اصولگرا هیچ آلترناتیو دیگری به جز حمایت از آقای روحانی ندارند. یعنی همان سوالی که مطرح کردم که اگر اصلاح‌طلبان نخواهند از آقای روحانی حمایت کنند از چه کسی می‌توانند حمایت کنند؟ این سوال اتفاقا درباره اصولگرایان معتدل و میانه‌رو هم مطرح است. اصولگرایان معتدل و میانه‌رو اگر از آقای روحانی حمایت نکنند واقعا از چه شخصیت اصولگرایی می‌خواهند حمایت کنند که حداقل شانس موفقیت داشته باشد؛ قالیباف، رضایی، احمدی‌نژاد، جلیلی و پرویز فتاح کسانی نیستند که اصولگرایان معتدل و میانه‌رو بخواهند از او حمایت کنند بنابراین حرفی که آقای حجاریان می‌گوید در تجزیه و تحلیل نهایی چه اصولگرایان معتدل و میانه‌رو و چه اصلاح‌طلبان معتدل و میانه‌رو چاره‌ای جز حمایت از آقای روحانی و ایستادن پشت سر او ندارند، چون بدیل آقای روحانی چه برای اصلاح‌طلبان و چه برای اصولگرایان فردی نیست که از او بهتر باشد بلکه بدیلش فردی خواهد بود که در حقیقت می‌گوییم صد‌رحمت به خود آقای روحانی.

به نظر شما آقای هاشمی حاضر است بعد از سال‌ها به جلسه جامعه روحانیت مبارز برود و آنها را مجاب کند که از آقای روحانی حمایت کنند؟

 آقای هاشمی‌‌رفسنجانی نشان داده برای نظام و انقلاب و پیشرفت کشور و پیشبرد اعتدال و میانه‌روی هر کاری که لازم باشد می‌کند. بالاترین کاری که کرد سکوت و همراهی با نظام بود وقتی آن توهین بزرگ به او شد و او را ردصلاحیت کردند، با‌وجود این اتفاق هاشمی حاضر نشد دست از همکاری و همیاری و کمک به نظام بکشد بنابراین اگر ضرورت پیدا کند که او در جلسه روحانیت مبارز حاضر شود این کار را خواهد کرد و غرورش را به‌خاطر نظام و انقلاب زیر پا می‌گذارد و می‌روند با روحانیت مبارز می‌نشیند تا آنها را مجاب کند پشت آقای روحانی قرار بگیرند.

آقای روحانی به آقای هاشمی در این سه سال نزدیک‌تر شد یا دورتر‌؟

 آقای روحانی سعی کرد خودش را از آقای هاشمی دور نشان دهد‌، فقط و فقط برای اینکه دلربایی و دل‌فریبی از اصولگرایان کند. یعنی این طور جلوه داد که ببینید من چقدر خوبم، ببینید من با آقای هاشمی کاری ندارم ببینید من با او مراوده و رفت و آمدی ندارم چون آقای روحانی می‌داند بغض و کینه اصولگرایان ‌رادیکال از آقای هاشمی رفسنجانی به مراتب بیشتر از خاتمی است. ممکن است آقای روحانی با آقای خاتمی سلام وعلیک کند و اصولگرایان ‌رادیکال این مساله را هضم کنند اما اگر ببینند آقای روحانی حشر و نشر و سر و سری با آقای هاشمی دارد به هیچ وجه از گناه آقای روحانی نمی‌گذرند.

آقای مسیح‌مهاجری گفته آقای روحانی برای نامزدی در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 96‌تردید داشت اما راضی‌اش کردیم، این ‌تردید از کجا ناشی می‌شود؟

 نه من فکر نمی‌کنم این روایت خیلی درست باشد و خود آقای روحانی تمایل دارد دوباره نامزد انتخابات ریاست‌جمهوری شود.

 رأی آقای روحانی نسبت به سال 92 کمتر یا بیشتر می‌شود؟

به هر حال نارضایتی از آقای روحانی کم نیست. در میان کسانی که در سال 92 به او رای دادند‌، فکر می‌کنم که به هر حال آنها هم به این نقطه خواهند رسید که چاره‌ای جز رای دادن مجدد به آقای روحانی ندارند.

از کابینه کسی رقیب او می‌شود، مثل آقایان قاضی‌زاده، رحمانی‌فضلی، ظریف یا جهانگیری؟

 خیر شاید دلشان بخواهد ولی هیچ کدام نامزد نمی‌شوند چون می‌دانند هیچ شانسی ندارند. البته ممکن است برخی اصولگرایان با وعده حمایت دکتر‌ قاضی‌زاده، او را وسوسه کنند که بیاید. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۵ ، ۰۸:۴۹
محسن مطلبی کربکندی

بسمه تعالی
سرور مکرم
جناب آقای دکتر حسن روحانی
ریاست‌محترم جمهوری اسلامی ایران شیدالله ارکانه
با سلام وتحیات ،در آخرین سخن رانیتان برای چندمین بار بگونه ایی بسیارقاطع سخن از ضرورت مبارزه با فساد بمیان آوردید. با این تفاوت که برای نخستین بارضرورت ریشه یابی فساد رامطرح فرمودید و اینکه بدون پرداختن به اسباب وعلل عمیق تر بوجود آمدن فساد، نمی توان با صرف گرفتن، زدن و بستن امید چندانی به پیشرفت در از بین بردن آن داشت.

هنوز سخنان تان در فضا بود که موضوع فساد در"صندوق فرهنگیان" مطرح شد؛ و هنوز کم وکیف پرونده این مورد جدید فساد روشن نشده بودکه باز خبر فساد دیگری آمد. این بار پای شهرداری و برخی از اعضاء شورای شهر به میان آمده بود. البته در این فقره چون پای"خودی‌ها" در میان است سر و صدایی که برای "فیش های حقوقی"براه افتاد اتفاق نخواهد افتاد و برعکس سعی خواهد شد تا موضوع جمع وجور شود. من فرضم بر آنست که جنابعالی در خصوص معضل عظیم فساد صادق هستید و واقعا آنگونه که فرمودید بدنبال اسباب و علل بوجود آمدن و ریشه یابی آن هستید.

تصور می‌کنم جنابعالی هم با بنده هم رای باشید که حجم مفاسد اقتصادی آنقدر در جامعه مان زیادشده که کمتر هفته ایی می‌گذرد که در آن خبر یک فساد اقتصادی جدید بیرون نیامده باشد. جوامع پیشرفته که جای خود را دارند، آیا در هیچ جامعه همردیف خودمان هم آمار مفاسد اقتصادی حتی نزدیک به آمار مفاسد اقتصادی در ایران می‌شود؟

جنابعالی بالاترین خدمتی که در مبارزه با فساد می‌توانید بنمایید آنست که از جایگاه رئیس جمهور کشور این پرسش ابتدایی و ساده را مطرح فرمایید که "ما را چه می‌شود که اینقدر مفاسد اقتصادی در جامعه مان عمومیت پیداکرده است؟" آیا در ساختار ژنتیکی ما ایرانیان کمبودی وجود دارد که این همه تمایل به مفاسد اقتصادی در میان مان رواج دارد؟ یا بقول عباس میرزا به موسیو ژوبرفرانسوی در۲۰۰ سال پیش: "درآبی که می‌نوشیم، در خاک‌مان و یا در آفتابی که بر سرما می‌تابد عناصری وجوددارند" که ما ایرانیان را این همه متمایل به مفاسد اقتصادی می‌نمایند؟ آیا در کشورهای دیگر هم این همه دستگاه، سازمان، نهادهای مراغبتی، حفاظتی، حراستی، بازرسی، نظارتی، تعزیراتی، اطلاعاتی، امنیتی و.... که در نظام ما برای کنترل و مراغبت تشکیل شده، وجوددارند؟ آیا در جوامع دیگر هم این همه دقت، وسواس، بررسی، موشکافی و رسیدگی های عقیدتی، سیاسی، اخلاقی، اطلاعاتی و امنیتی که ما در جریان انتصاب، انتخاب، استخدام و گزینش مدیران‌مان بکار می‌بریم، اساسا وجوددارند و اعمال می‌شوند؟

می دانیم که پاسخ به همه این پرسش ها منفی است. در جوامع دیگر نه این همه دستگاههای عریض و طویل مراقبتی، نظارتی و "مچ گیری" وجود دارند، و نه این همه بررسی، دقت و مته به خشخاش گذاردن بهنگام استخدام و یا عزل و نصب های مدیران و مسئولین شان صورت می‌گیرد؛ مع‌ذالک نه این همه فساد در جوامع شان وجود دارد، و نه مدیران و مسئولین شان این همه مثل ما خطاکار و "کج دست" از آب درمی آیند.

جناب دکتر روحانی بزرگوار
بزرگترین گامی که در جهت مبارزه با فساد و بقول خودتان "ریشه یابی" آن می‌توانید بردارید، طرح همین پرسش ساده است که "مارا چه می‌شود که این همه فساد در جامعه مان بوجود آمده؟" طرح این سئوال باعث می‌شود که بجای رفتن بدنبال آدرس های بیهوده ایی که یک عمر است در مبارزه با فساد بدنبال آنها رفته ایم همچون "ضرورت یک عزم واراده ملی (بمنظور مبارزه با فساد)"؛ "همکاری و هماهنگی میان سه قوه"؛ "برخورد قاطع و انقلابی با مفسدین (تا دیگران درس عبرت بگیرند)"؛"وضع قوانین و اجرای مقررات سخت گیرانه تر"و سایر راه حل های بی حاصل، برای یکبار هم که شده از خودمان بپرسیم که چرا در جوامع دیگر که نه این همه دستگاه های بگیر و ببند دارند، نه این همه اصرار می‌ ورزند که مدیران و مسئولین شان متدین و طرفدار نظام های شان باشند، نه جرمی بنام"مفسد فی الارض"دارند، و نه کسی را به این اتهام تا کنون اعدام کرده اند، یک دهم و شاید یک صدم ما مفاسد اقتصادی ندارند؟

شاید اگر جنابعالی این پرسش را مطرح نمایید سرانجام موفق به این کشف بزرگ شویم که ریشه فساد نه در آب ایران است نه درخاک آن؛ نه ما ایرانی ها بیشتر از دیگران تمایل به فساد داریم و نه مشکل در توطئه های دشمنان نظام است و نه در نبود قوانین و مقررات. مشکل درنظام اقتصادی بیمار، ناکارآمد و فاسد دولتی حاکم برکشورمان است. ظرف ۲۵۰سالی که از انقلاب صنعتی و شکل گرفتن اقتصاد آزاد می‌گذرد تا به امروز حتی محض نمونه یک اقصاد دولتی موفق نتوانسته ظاهر شود. اقتصادفاسد و ناکارآمد دولتی حاکم بر ایران هم نخواهد توانست استثنایی براین قاعده تاریخی شود. تنها محصول موفق اقتصاد دولتی ایران فساد وفساد و بازه فسادبیشتر بوده است.

بیست و هفت سال پیش جناب هاشمی رفسنجانی که قدرت و اقتدارشان بسی بیش ازجنابعالی می‌بود بعلاوه مخالفین شان هم به همان نسبت از مخالفین امروزی شما کم عده وعده ترمی بودند، با یک عزم واراده راسخی به سودای تخریب اقتصاد درمانده دولتی کشور (که آنروز یک صدم فساد امروزی هنوزدرآن ظاهرنشده بود) وارد پاستورشدند.

اما هنوز به نیمه راه ریاست جمهوری شان نرسیده بودند که مجبور شدند سودای اقتصاد آزاد آدام اسمیت را از سر بدر کنند و به همان"سازندگی"بسنده نمایند. هنوز بعد از گذشت سه دهه ایشان متهم هستند که "نسخه بانک جهانی را می‌خواسته اند درکشور اجرء نمایند و الگوی توسعه شان این بوده که ایران را تبدیل به "ژاپن اسلامی" نمایند". واقعا هم باورنکردنی نیست که کسی خواسته باشد چنین ضربه و لطمه ایی به کشورش وارد کرده باشد و آنرا تبدیل به ژاپن نماید. احتمال موفقیت جنابعالی دردست بگریبان شدن با ریشه های عمیق‌تر مفاسد اقتصادی و جایگزین نمودن اقتصاد فاسد دولتی ایران با اقتصاد آزاد ادام اسمیت یقینا و بطریق اولی از آقای هاشمی رفسنجانی هم بمراتب کمتر می‌باشد.

می‌ماند این پرسش که پس چرا می‌نویسم و امیدم به چیست؟ می‌نویسم چون امیدم بحضرت باریتعالی است. می‌نویسم تا جنابعالی را وادار نمایم تا مرتبه بعدی که در تلویزیون ظاهر شدید، به این پرسش مجبور شوید پاسخ دهید که چرا روز به روزما داریم بیشتر و بیشتر در فساد فرو می‌رویم؟ می‌نویسم تا شاید فردا روزی فرزندان مان توانستند گامی را که نسل ما نتوانست بردارد، و نتوانستیم این بنای اقتصاد فاسد و ناکارآمد دولتی را از جای برکنیم و برروی ویرانه های آن بنای اقتصاد مدرن و موفق ادام اسمیت را بنا نهیم تحقق ببخشند. می‌نویسم تا نسل های بعدی بدانند که اجدادشان آنقدر ایدئولوژیک زده بودند که اقتصاد آزاد و ژاپن شدن را ننگ و عار می‌پنداشتند.

ایام بکام باد
صادق زیباکلام
سیزدهم شهریورماه یکهزار و سیصد و نود و پنج
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۵ ، ۰۷:۵۱
محسن مطلبی کربکندی

تابلو نه حالت خاصی دارد 


و نه مضمون خاصی 


فقط چون دیوانه بوده است و دیوانگی را انعکاس داده است و چند تن از خانواده به فنا رفته اند ، شده است گران ترین تابلو در چه و چه .


واقعا که از این حالت های روشنفکرانه بیزارم



محققان راز لکه سفیدرنگ و مرموز روی تابلوی «جیغ» ادوارد مونک را تشخیص دادند.

به گزارش ایسنا، «آرت نت» نوشت: دانشمندان سال‌ها در مورد لکه سفیدرنگی که روی بوم نقاشی «جیغ» ـ معروف‌ترین اثر «ادوارد مونک» ـ به چشم می‌آمد،‌ تحقیق کردند و با وجود گمانه‌زنی‌های بسیار به این نتیجه رسیدند که این لکه، موم آب‌شده شمع است.

پیش از این تصور می‌شد این لکه سفیدرنگ که بالای شانه راست مرد جیغ‌کشان نقاشی این هنرمند بزرگ نروژی دیده می‌شود، فضله پرنده است اما حالا مشخص شده که این لک،‌ موم آب‌شده از شمع است.

پژوهشگران دانشگاه «انترپ» بلژیک با بررسی شاهکار پاستل سال 1890 این نقاش به این نتیجه رسیده‌اند. این تابلو اولین اثر از چهار نسخه‌ای است که «مونک» در مجموعه «جیغ» خلق کرد.

عکس‌هایی که از قرن نوزدهم به جای مانده نشان می‌دهد،‌ «مونک» نقاشی‌هایش را در فضای باز و بدون هیچ حفاظی روی بوم‌ها می‌کشیده و همین باعث شد برخی تصور کنند این لکه بر اثر فضله پرندگان به وجود آمده است. اما تحقیقات جدیدی که با اسکنرهای اشعه ایکس مایکرو انجام شد، نشان داد، آب شدن شمعی که احتمالا در استودیوی این نقاش روشن بوده، ‌این لکه را ایجاد کرده است.

«جیغ» شاهکار اکسپرسیونیست «ادوارد مونک» است که عنوان گران‌ترین اثر هنری حراجی‌های جهان را یدک می‌کشد. چند سال پیش یکی از نسخه‌های «جیغ» به قیمت بی‌نظیر 120 میلیون دلار در شعبه نیویورک حراجی بزرگ «ساتبی» به فروش رسید و به شهرت این نقاش نروژی افزود.
«مونک» در این تابلو، فردی وحشت‌زده را در پس‌زمینه‌ای به رنگ قرمز نشان می‌دهد که صورتش را میان دو دست گرفته و فریاد می‌زند. در حال حاضر سه نسخه از «جیغ» موجود است که همگی در نروژ (دو تابلو در موزه «مونک» و سومی در ناسیونال گالری نروژ) نگهداری می‌شوند.

«مونک» مادرش را در سال 1868 میلادی به‌خاطر بیماری سل از دست داد و بعد از او نیز خواهرش درگذشت. پس از مرگ مادرش، پدر «مونک» این ترس را در ذهن کودکانه‌ی او جا داد که اگر به هر طریقی گناه کند، بدون هیچ بخششی محکوم به مرگ و فنا خواهد شد. یکی از خواهران این هنرمند در سن جوانی به بیماری روحی مبتلا شد. «مونک» نیز تقریبا بیمار بود. از این شش خواهر و برادر، فقط یکی از برادران «مونک» ازدواج کرد که او نیز مدتی پس از عروسی مرد. 

وی بعدها در این‌باره گفت: بیماری، دیوانگی و مرگ، فرشته‌هایی بودند که تمام زندگی من را احاطه کرده بودند.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۵ ، ۰۷:۴۱
محسن مطلبی کربکندی

زشته بقیه می فهمن که شلوارتون رو .... کردید ...........


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۵۶
محسن مطلبی کربکندی

تمام گفتمان ما می توانیم و گفتمان رشد علمی و ... بر باد رفت 



خدایا ، رئیس جمهور بعدی را کسی کن که چه چپی باشد و چه راستی ، اقتدار و غرور و حس من و ما می توانیم را بازگرداند


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۵ ، ۰۸:۰۸
محسن مطلبی کربکندی

چرا یک عده در ایران نمی گویند چون زن ها به سربازی نمی روند پس حتما اسلام زن را برتر از مرد می داند؟


فقط به دیه و ارث گیر می دهند .


چرا نمی گویید چون زن مهریه می گیرد پس اسلام زن را بالاتر از مرد می داند ؟


شاید روزی بفهمند که تمام اینها ناشی از نقش افراد است و تبعی است و نه مربوط به ذات افراد


اما نکته دیگر :


این هم اروپایی که سنگش را به سینه می زنیم


زنان معصوم را درگیر تانک و اسلحه و ... می کنند !!!!!!!!!!!!!!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۵ ، ۰۷:۴۰
محسن مطلبی کربکندی

روزی هزار مرتبه بازنده میشوم

از بازی ظریف تو شرمنده میشوم

 اینبار فرق میکند اما به شوق برد

آماده جدال درآینده میشوم

موعود می رسد تو سفیدی ومن سیاه

بر شاه بی شکست تو تازنده میشوم

یک لحظه میخروشم و زورم نمی رسد

با این خیال خام که کوبنده میشوم

باران کیش های تو آغاز می شود

چون مرغ پرشکسته ی سرکنده میشوم

یکجا تمام قدرتم از دست می رود

تا کیش آن وزیر برازنده میشوم

می تازد اسب سرکش عشقت به هر طرف

وقتی که محو آن رخ تابنده میشوم

بی هیچ قلعه های مرا فتح می کنی

در خانه ی سیاه پناهنده میشوم

حالا میان صفحه ی تاریک زندگی

از مهره های سوخته آکنده میشوم

من مات می شوم به همین سادگی وباز

روزی هزار مرتبه بازنده میشوم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۰۷
محسن مطلبی کربکندی

کد خبر: 24179
تاریخ انتشار: 29 مرداد 1395 - 23:59
خیابان‌های تهران به روایت یک دختر ژاپنی
مردم از او می‌پرسند چرا روی این موضوعات کار می‌کنی، چرا عربی می‌خوانی یا چرا این‌جا هستی؟ او می‌خواهد تصویری واقعی از مردم داشته باشد، با آنها زندگی کند، فرهنگ و زندگی روزمره‌شان را بشناسد و با نتایج تحقیقات و سفرهایش پیش‌داوری‌ها را درباره مردم خاورمیانه و مسلمان‌ها از بین ببرد. یک عروسک سنتی قشم از گوشه کیف پارچه‌ای‌اش آویزان است. عروسکی با چادر رنگی و برقعی روی صورت. شاید دورترین تصویر به دختری که یک روز از شرق دور آمد تا شرق میانه را ببیند. از کشوری پیشرفته و قدرتمند و در عین حال سنتی، از ژاپن به خاورمیانه آمد، به کشورهای عربی، حوزه خلیج فارس و بعد راه پیدا کرد به ایران، جایی که حالا هشت ماه است در آن زندگی می‌کند. به تازگی درباره «برقع» در تهران سخنرانی کرد. برقع‌هایی به رنگ‌های مختلف روی میز گذاشت و از تحقیقاتش در کشورهای خلیج فارس گفت. عربی می‌داند و کمی فارسی. چینی و انگلیسی هم خوب صحبت می‌کند و می‌گوید حالا دیگر فرانسه، اسپانیایی و تایلندی را فراموش کرده. می‌خواهد تا سه‌سال دیگر، یعنی ٣٠سالگی صد کشور را ببیند، حالا عدد کشورها به ٥٤ رسیده و به نظر می‌رسد مدتی را باید برای ادامه تحقیقاتش روی برقع در ایران بماند.

مانامی گوتو، درسش را در رشته حقوق در ژاپن نیمه‌کاره رها کرده و رفته بود آمریکا که انگلیسی و روابط بین‌الملل بخواند. تا قبل از آن، نه عرب‌ها را دیده بود، نه مسلمان‌ها و نه ایرانی‌ها را. می‌گوید: «در ژاپن زیاد مسلمان و عرب نمی‌بینید. آن موقع ٢٠ساله بود. مسلمان‌ها و عرب‌ها را نمی‌شناختم و تصویر خوبی هم از آنها نداشتم. فکر می‌کردم همیشه خشونت‌طلب هستند. در کلاس چند همکلاسی مسلمان‌ داشتم اما واقعا زیاد با آنها صحبت نمی‌کردم، کمی می‌ترسیدم. آنها هر روز روبه‌روی خوابگاه من والیبال بازی می‌کردند و من همیشه آنها را از پنجره نگاه می‌کردم. می‌خواستم با آنها بازی کنم اما نمی‌دانستم از کجا شروع کنم.»

یک روز از همکلاسی عربش خواست که او را هم به گروه والیبال‌شان ببرند. پسر گفت: ان‌شاءالله اما تا دو هفته از او خبری نشد. آنها ٤٠-٣٠ پسر عرب بودند که مانامی به آنها اضافه شد. در تعطیلات تابستانی و بعد از کلاس‌های زبان انگلیسی‌‌، هر روز از ساعت یک ظهر تا ٩-٨ شب با آنها والیبال بازی کرد: «اول نمی‌خواستند با من والیبال بازی کنند اما دوستم گفت می‌توانی بیایی توی تیم من. یک بازی کردم و فهمیدند که چه بازیکن خوبی هستم و اگر من با آنها باشم، بازی را می‌برند، نظرشان عوض شد. هر روز یکی از آنها برای بقیه غذا درست می‌کرد. یک روز به شام دعوتم کردند. خوابگاه ما رستوران نداشت و غذای بیرون هم خیلی گران بود. دعوت‌شان را با خوشحالی قبول کردم اما بلد نبودم مثل آنها با دست غذا بخورم، ما با چاپستیک غذا می‌خوریم. آنها یک توپ برنجی در مشت‌شان درست می‌کردند و می‌خوردند. اتاق‌شان خیلی گرم بود و روی زمین نشسته بودیم با دست غذا می‌خوردیم. اما برایم مهم نبود چون دوست دارم همه چیز را امتحان کنم.»

برای او که در کودکی دوست داشت پلیس شود، دیدن رفتار مردم و پلیس‌ها با دوستان عربش سخت بود. در آمریکا دید که چطور مردم در خیابان سرشان داد می‌زدند و پلیس‌ها هیچ کاری نمی‌کردند. مردم نسبت به مسلمان‌ها و عرب‌ها پیش‌داوری داشتند. این رفتارها برای مانامی عجیب بود: «هرچه بیشتر آنها را شناختم دیدم خیلی آدم‌های خوب و مهمان‌نوازی هستند. از من خیلی مراقبت می‌کردند. نمی‌توانستم خشونت‌ مردم نسبت به آنها را ببینم و تحمل کنم. دوستان دیگرم- غربی‌ها و کره‌ای‌ها- می‌گفتند از این دنیا بیا بیرون اینها خطرناکند. اما می‌گفتم اینها دوستان من هستند و خیلی چیزها از آنها یاد گرفته‌ام. می‌دانستم این تفکر به خاطر این است که هیچ کدام‌شان با مسلمان‌ها از نزدیک حرف نزده‌اند. من خیلی خوش‌شانس بودم که این تجربه را داشتم و حس می‌کردم وظیفه‌ای دارم. دوستانم درباره فلسطین و اسراییل زیاد حرف می‌زدند، یک‌بار از من پرسیدند چه چیزی درباره‌شان می‌دانی. گفتم می‌دانم که آن‌جا مشکلی هست اما نمی‌دانم دقیقا چه مشکلی. آنها عکس‌های کودکانی که کشته شده‌اند و از بین رفتن زندگی و بی‌آبی را به من نشان دادند. من فکر کردم که چنین چیزی نمی‌تواند واقعی باشد. اگر این بچه‌ها بدون دلیل می‌میرند حتما سازمان‌ بین‌الملل کاری دراین‌باره می‌کند. گفتم شما عرب هستید و درباره فلسطین حرف می‌زنید من فکر می‌کنم اسراییل هم دچار مشکل است. من می‌روم آن‌جا، خودم می‌بینم و به شما می‌گویم.»

در ژاپن کرسی داریم و اشپل ماهی
از آمریکا به ژاپن برگشت، پیش خانواده‌‌اش. خانواده مانامی در توکیو زندگی‌ می‌کنند. پدرش در کار مدلینگ است و مادرش سالن آرایش دارد. خانواده‌ای سنتی که هیچ‌کس در آن انگلیسی صحبت نمی‌کند. پدر و مادرش اهل شهری به نام هوکوکا در جنوب ژاپن هستند اما مانامی در پایتخت به دنیا آمده و زندگی کرده‌است. جایی که هرچند خارجی‌ها به آن رفت‌وآمد دارند اما زیاد نیستند و مردم هم عموما با آنها تعاملی ندارند. شهری که مردمانش همیشه عجله دارند و از سویی به سوی دیگر می‌دوند:   «در توکیو کسی با شما صحبت نمی‌کند.» برخلاف تصویر یک خانواده ژاپنی با یک یا هیچ فرزند، مانامی یک برادر و دو خواهر دوقلو دارد.  برادرش بازیگر است و خواهرهایش در دانشگاه توکیو درس می‌خوانند. او دو هفته در آپارتمان‌شان نزدیک ایستگاه مرکزی توکیو ماند و بعد اعلام کرد که می‌خواهد برود فلسطین. به خانواده‌ای که تا به حال فقط به ‌هاوایی سفر کرده‌اند. سفر او به فلسطین دو هفته طول کشید: «آن‌جا واقعیت ماجرای فلسطین و اسراییل را دیدم و متوجه شدم که تا به حال خیلی نسبت به این مسأله بی‌تفاوت بودم، چون در ژاپن و در یک جامعه کوچک زندگی کردم و این مشکلات را درک نمی‌کردم. فکر می‌کردم جهان مثل ژاپن است. آن زمان بیشتر درباره کار و وظایفم و این‌که بالاخره می‌خواهم درباره خاورمیانه کار کنم به نتیجه رسیدم.»

سفرهایش به خاورمیانه شروع شد، به سوریه و مصر رفت، همچنین لبنان، ترکیه، کشورهای حوزه خلیج فارس و تصمیم گرفت عربی یاد بگیرد: «مردم محلی را پیدا کردم و پیش آنها ماندم، چون نمی‌خواستم در هتل بمانم. هدف سفر من رفتن به یک جای مشخص نبود. می‌خواستم مردم،  طرز فکر و زندگی‌شان را بشناسم. فهمیدم به خاطر نوع پوشش مسلمان‌ها در موردشان سوءتفاهم‌ و پیش‌داوری وجود دارد. همچنین درباره زن‌های خلیج‌فارس کار تحقیقی زیادی انجام نشده‌است. مردم فکر می‌کنند همه زن‌های این کشورها ضعیف‌اند و اجازه صحبت‌کردن ندارند. اما من فهمیدم که این تصویر درست نیست و مادر نقش قدرتمندی در خانواده دارد.»

مانامی مثل خیلی از نوجوان‌های ژاپنی از ١٦سالگی بعد از مدرسه کار پاره‌وقت را شروع کرد. می‌خواست هزینه سفرهایش را تهیه کند. روزهایی که در رستوران‌های ژاپنی، هندی، لبنانی یا ایتالیایی کار می‌کرد به وقتی فکر می‌کرد که حقوق ٢٠٠ تا ٣٠٠ دلاری‌اش در ماه را پس‌انداز کند و بتواند دنیا را ببیند: «اگر از پدر و مادرم برای بلیت پول می‌خواستم می‌توانستند بگویند نه. اما من گفتم که خودم پول درمی‌آورم و می‌خواهم تنهایی به سفر بروم. زیاد خوشحال نشدند ولی نمی‌توانستند چیزی هم بگویند. این‌طوری سفرهایم شروع شد. باید کاری را شروع می‌کردم.»

آن وقت‌ها ایران برای مانامی جایی بود که قالی‌های گرانقیمت از آن می‌آمد و به خاطر تصاویر انقلاب و زن‌هایی که چادر سرشان می‌کنند و حتما هیچ حقوقی ندارند، جای ترسناکی به‌نظر می‌رسید. بعد از یک سالی که در آمریکا درس خواند، به ژاپن برگشت تا درسش را در رشته حقوق تمام کند. یک ماه برای وزارت خارجه کار کرد، چون آن وقت‌ها می‌خواست دیپلمات شود اما از آن شغل خوشش نیامد: «بعد رفتم چین تا زبان چینی یاد بگیرم و همزمان به‌عنوان کارآموز در یک هتل کار کردم؛ تا این‌که از دولت کویت کمک هزینه تحصیلی گرفتم که به مدت ٩ ماه در آن کشور عربی بخوانم.» دوستی که در خوابگاه دانشگاه کویت پیدا کرد، کم‌کم تصویر دیگری از ایران برایش ساخت. آن زمان مانامی از فرهنگ و مردم خلیج‌فارس خوشش آمده بود: «دلم می‌خواست در خلیج فارس بمانم. آن‌ موقع بیشتر مردم برای عربی خواندن به سوریه و مصر می‌رفتند اما من می‌خواستم لهجه کرانه جنویب خلیج فارس یاد بگیرم. بعد کمک هزینه دیگری از دانشگاه قطر گرفتم و رفتم دوحه تا عربی بخوانم و بعد از آن، برای فوق‌لیسانس مطالعه خلیج‌فارس را انتخاب کردم. این مطالعات همه‌چیز را دربرمی‌گرفت. درباره تاریخ، اقتصاد، سیاست و فرهنگ منطقه می‌خواندیم. انسان‌شناسی هم بخشی از آن بود. تحقیقات فوق‌لیسانسم انسان‌شناسانه بود. فهمیدم اگر بخواهم خلیج‌فارس را بشناسم باید به ایران بیایم.»

می‌گوید سفر به ایران سخت است و اگر یکی از کارمندان سابق سفارت ژاپن در ایران به او کمک نمی‌کرد، سخت‌تر می‌شد. دو‌سال پیش به سوییس رفت،‌ ویزای ایران را گرفت و برای نخستین‌بار در تابستانی گرم، برای حدود چهار هفته به ایران آمد، به بندرعباس. می‌گوید ایران همه‌چیز را یک‌جا دارد. شما فرهنگ‌های مختلفی دارید،  فارس، ترک، کرد، عرب و بلوچ همه در کنار هم: «خانه‌ای متعلق به صدها ‌سال پیش دیدم که هنوز مردم در آن زندگی می‌کنند. انگار تاریخ و مدرنیته را با هم دارید. مکان‌های تاریخی که در یونسکو ثبت شده، غذاهای متفاوت و خیلی چیزهای دیگر که من را غافلگیر کرد و فکر کردم باز هم باید به ایران بیایم.»

او دو هفته دیگر به عروسی نخستین دوست ایرانی‌اش در شیراز می‌رود، همان دوستی که در خوابگاه کویت با او آشنا شد.

چیزهای زیادی در ایران هست که برای این دختر ژاپنی آشناست. مثلا مهمان‌نوازی ایرانی‌ها یا احترام به بزرگترها یا مثلا کرسی:   «ما در ژاپن به آن می‌گوییم کوداتسو. نخستین باری که به رشت رفتم هم خیلی غافلگیر شدم که دیدم ایرانی‌ها اشپل ماهی می‌خورند، فکر می‌کردم این فقط غذای ژاپنی‌هاست.» می‌گوید من بیشتر از یک رشتی اشپل ماهی می‌خورم و هر روز صبح با یک لیوان دمنوش بهارنارنج روزش را شروع می‌کند. می‌گوید ایران خیلی زیباست اما مردم عادت کرده‌اند همه‌چیز را گردن دیگران بیندازند و هی بگویند همه چیز «خرابه!» برایش عجیب است در کشوری که مردم طبیعت و خاک را دوست دارند، روی زمین آشغال می‌ریزند.

گشتن در تهران با مینی‌بوس
در خوابگاه دانشگاه شهید بهشتی در ولنجک، مانامی حالا هم‌اتاقی ندارد. هر روز ساعت پنج صبح بیدار می‌شود و بعد از صبحانه و انجام تکالیفش با مینی‌بوس راه می‌افتد طرف تجریش که به کلاس‌هایش برسد. در موسسه دهخدا زبان فارسی یاد می‌گیرد:   «خیلی از مینی‌بوس خوشم می‌آید. از این مینی‌بوس‌های قدیمی که می‌نشینی و قرقرقر صدا می‌دهند. ما در ژاپن نداریم. دوست دارم یک روز یک مینی‌بوس بخرم، هیچ ماشین مدل بالایی دلم نمی‌خواهد. هر روز پانصد تومن می‌دهم تا به کلاسم برسم. ظهر معمولا برای نهار به خوابگاه برمی‌گردم. خیار، گوجه و پنیر و هر روز اشپل می‌خورم. بعد معمولا می‌روم به خانه دوستم در کوچه مجلل. دوست‌هایم بیشتر شیرازی‌ها هستند و اما دوستان رشتی و کرد هم دارم. بعضی وقت‌ها من برای آنها غذای ژاپنی درست می‌کنم یا آنها غذای ایرانی برای من درست می‌کنند.»

مانامی‌ همیشه «تکلیف» دارد، سال‌هاست که درس می‌خواند. بعضی وقت‌ها دوستانش تعجب می‌کنند و می‌گویند تو چقدر امتحان می‌دهی، پس کی  تمام می‌شود؟ دوست دارد تحقیقاتش را ادامه بدهد. فرقی ندارد استاد دانشگاه باشد یا در یک موسسه تحقیقاتی کار کند، می‌خواهد پروژه‌هایش را به‌خصوص روی زنان و توانمندسازی آنها انجام دهد.

دوست دارد سفر کند و دلش یک جا ماندن را نمی‌خواهد. اما اگر ازدواج کند و بچه‌دار شود آن وقت مهم است که آنها کجا بتوانند زندگی کنند. ایران برای ماندن آسان‌تر از کشورهای دیگر است اما درآمد در ایران تعریفی ندارد و به مشکل برمی‌خورد، تازه باید جایی زندگی کند که بچه‌هایش بتوانند به مدرسه ژاپنی بروند:   «در جامعه ژاپن اخلاق و احترام به دیگران خیلی مهم است. می‌خواهم بچه‌هایم این‌طور بزرگ شوند. اگر بخواهم در کشورهای خلیج فارس بمانم فکر کنم امارات را انتخاب کنم، چون دوبی مدرسه ژاپنی دارد. هرچند شاید برای بچه‌هایم سخت شود، چون من یک آسیایی هستم و در این منطقه آسیایی‌ها بیشتر به‌عنوان خدمتکار، کارگر و راننده شناخته می‌شوند.»

وقتی عرب‌ها می‌گویند از ایران خوش‌شان نمی‌آید یا برعکس، مانامی به همه‌شان می‌گوید این طرز فکر به این خاطر است که شما شانس این را نداشته‌اید که با آنها صحبت و زندگی کنید. من آنها را می‌شناسم: «می‌خواهم نتایج تحقیقات آکادمیکم را به دیگران نشان ‌دهم تا تصویر واقعی و فرهنگ واقعی مسلمان‌ها و خاورمیانه را از نگاه یک ژاپنی بشناسند. کنفرانس می‌دهم، به جاهای مختلف می‌روم و با استادان مختلف درباره تحقیقاتم صحبت می‌کنم. خیلی برای آنها جالب است. نقاب در کشورهای اروپایی ممنوع است، پس آنها نمی‌توانند متوجه شوند که معنای پوشاندن صورت چیست. «برقع» که من روی آن تحقیق می‌کنم می‌تواند بخشی از سنت باشد که زن‌ها آن را نمایش می‌دهند، حتی خودشان آن را می‌دوزند. اگر این‌طور باشد باید به آن احترام بگذاریم. البته ممکن هم هست بعضی جاها مسأله سیاسی باشد اما باید درباره‌اش بیشتر تحقیق کنم. با مردم زیاد صحبت می‌کنم. مثلا درباره ایرانی‌ها یا عرب‌ها حرف می‌زنم و آنها می‌پرسند پس ترسناک نیستند و من می‌گویم نه. به ژاپن هم که رفتم با معلمم در همین باره صحبت کردم. آنها سوال‌های زیادی داشتند درباره این‌که اسلام چیست و آنها چرا به خدا اعتقاد دارند. این گفت‌وگوها بین مردم نشان می‌دهد که چقدر شناخت از مسلمان‌ها، عرب‌ها و ایرانی‌ها کم است. این نوع کج‌فهمی‌ها می‌تواند کم و کمتر شود. انسان‌شناسی و تحقیقات محلی می‌تواند کمک کند دیدگاه مردم نسبت به هم تغییر کند، چون بیشتر مردم تصویرهایی دارند که واقعیت ندارد. آنها اطلاعات ندارند، هرچه می‌دانند سیاسی است و از نگاه دولت می‌آید. شناختن فرهنگ‌های دیگر و احترام گذاشتن به آنها جایی است که باید برای تغییر این شرایط از آن شروع کنیم. وقتی شما از چیزی می‌ترسید به آن نزدیک نمی‌شوید اما اگر بدانیم که طرف مقابل هم مثل ما است، می‌توانیم جنگ را محو و مباحثه کنیم. لازم نیست با همه‌چیز موافق باشیم اما فهمیدن این‌که دیگران چطور فکر می‌کنند و چه عقایدی دارند کمک می‌کند مردم همدیگر را بپذیرند.»

درباره نظریه گفت‌وگوی تمدن‌ها که از سوی ایران مطرح شد، چیزی شنیده‌ای؟
بله. می‌دانم. همیشه فکر می‌کنم این مسائل نباید فقط بین دولت‌ها بماند، بلکه باید بین مردم بیاید. ترجیح می‌دهم مردم با رویدادهای فرهنگی مثل نمایشگاه‌ها با هم آشنا شوند. به ملاقات‌های سران دولت یا دیپلمات‌ها علاقه ندارم. اما مردم محلی و به‌خصوص کودکان اگر درباره‌ هم بدانند خیلی مهم است.

یادگرفتیم از کسی متنفر نباشیم
سال ٢٠٠٣، زمانی که آمریکا به عراق حمله کرد، مانامی در مدرسه بود. قبل از آن، زمان حمله طالبان به برج‌های دوقلو یک روز معلم‌شان در کلاس تلویزیون را روشن کرد و همه اخبار و تصاویر را دیدند. وقتی آمریکا تصمیم گرفت حمله کند و گفت عراق بخشی از این حملات و برای دنیا خطرناک است مانامی نمی‌دانست دقیقا چه اتفاقی دارد می‌افتد: «ما تصویر آمریکا را باور کردیم، الان می‌دانم که آن دیدگاه اشتباه است.»   

برای یک ژاپنی در نسل مانامی جنگ جهانی دوم، بمباران هیروشیما و ناکازاکی تاریخی است که باید از آن درس گرفت. می‌گوید ما کارهای اشتباهی انجام دادیم که باید از آن یاد بگیریم، چون در جنگ فرقی نمی‌کند پیروز شوی یا بازنده، چیزهای زیادی را از دست می‌دهی: «ژاپن بعد از جنگ جهانی به کشور قدرتمندی تبدیل شد اما باید به اشتباهات‌مان اعتراف کنیم. این بخشی از تاریخ ما است. باید اشتباهات‌مان را اصلاح کنیم و از آن یاد بگیریم. آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم قانون و نظام ما را تغییر داد و ما نیروی نظامی نداریم و نمی‌توانیم بجنگیم. فکر می‌کنم نباید با کشورهای دیگر وارد هیچ جنگی شویم. در ژاپن هیچ وقت به ما گفته نشد که از آمریکا یا کشورهای دیگر متنفر باشیم. ما جنگ داشتیم و خیلی‌ها هم در این جنگ رنج کشیدند و مردند اما این دلیل نمی‌شود که از کسی متنفر باشیم. باید یاد بگیریم چرا این اتفاق افتاد و ما به جنگ ملحق شدیم. اما بعضی کشورها هستند که به خاطر کارهایی که زمان جنگ انجام دادیم، از ژاپنی‌ها بدشان می‌آید. مثل چینی‌ها، کره‌ای‌ها و بعضی‌ کشورهای جنوب آسیا مثل اندونزی. اما در ژاپن آموزش ما متفاوت است و ما از کسی متنفر نیستیم.» 

دوست دارد یک روز به سردشت ایران، جایی که سلاح شیمیایی در جنگ ایران و عراق، زندگی‌های زیادی را از بین برد هم سفر کند. می‌گوید تاریخ، گذشته و مشکلات سیاسی نباید روی مردم و نگاه‌شان به یکدیگر تأثیر بگذارد: «می‌دانم که ایران و عراق با هم جنگیدند و الان هم با این‌که جنگی نیست اما مثلا با آمریکا مشکلات سیاسی دارند. من چینی‌ها و کره‌ای‌ها را دوست دارم، ممکن است با بعضی از سیاست‌های دولت‌هایشان مشکل داشته باشم همان‌طور که با بعضی از سیاست‌های ژاپن هم مشکل دارم اما باعث تنفرم از آن آدم‌ها نمی‌شود. می‌دانم که در ایران هم بعضی‌ها به خاطر مسائل سیاسی عرب‌ها را دوست ندارند اما این فقط به این خاطر است که شما شانس این را که آن مردم را از نزدیک ببینید نداشتید. با آنها حرف نزدید و این باعث سو‌ءتفاهم و کج‌فهمی شده‌است.»

مانامی کم‌کم خداحافظی می‌کند تا برود پیش دوستانش. دنبال یک تاکسی مطمئن است. می‌گوید چیزی که در این سفرها بیشتر اذیتش کرده آزار و اذیت خیابانی است. گاهی هم مردم بی‌اجازه از او عکس می‌گیرند که به نظرش بی‌احترامی است. وقتی می‌خواست به خاورمیانه بیاید خیلی‌ها گفتند آن‌جا جای یک زن نیست، خطرناک است و به درد مردها می‌خورد: «کارمندان سفارت ژاپن در کشورهای خاورمیانه همگی مرد هستند. زن‌ها اگر باشند همسران کارمندان‌اند و آمده‌اند که در خانه بمانند و برای مردها غذا درست کنند. مردهای ژاپنی وقتی من را این‌جا می‌بینند می‌گویند حتما پدرت این‌جا کار می‌کند و من می‌گویم نه، این‌جا تنها هستم و تحقیق می‌کنم. در دوحه به یکی‌شان گفتم من از شما بهتر انگلیسی حرف می‌زنم، مستقل هستم و در دانشگاه کار می‌کنم. آنها به من احترام می‌گذارند و در عین حال کمی می‌ترسند از این‌که من یک زن قوی هستم. فکر می‌کنم رفتار نسبت به زن‌ها باید تغییر کند، ژاپنی‌ها خیلی مردسالار هستند البته نه در توکیو ولی در شهرهای کوچک و روستاها اغلب این‌طور است. از زن‌هایی که می‌خواهند کار کنند یا زن‌هایی که می‌خواهند قوی باشند، حمایت نمی‌شود. فکر می‌کنند چون زن‌ها ازدواج می‌کنند و حامله می‌شوند، کارکردن‌شان مشکل است. این خیلی ناراحت‌کننده است. ما برای زن‌هایی که بخواهند بعد از ازدواج یا به دنیا آمدن فرزندشان به کار برگردند، سیستم حمایتی نداریم. این چیزها باید تغییر کند. مردها عادت داشتند که خودشان با هم رقابت کنند و حالا نمی‌توانند ببینند که زن‌ها هم به آنها اضافه شده‌اند. اما فکر می‌کنم مردها بالاخره مجبورند ما را به‌عنوان افرادی برابر با خودشان ببینند.»
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۳۲
محسن مطلبی کربکندی

صادق زیباکلام در گفتگو با فرارو:
کد خبر: ۲۸۵۵۹۷
۲۴ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۰:۵۸
فرارو- اخیرا باران کوثری بازیگر سینما که از حامیان روحانی در سال 92 بود در مصاحبه ای از سیاست‌های فرهنگی دولت یازدهم گلایه کرده و گفته: «به عنوان کسی که هم به این دولت رأی دادم و هم تا جایی که توانستم برایش رأی جمع کردم سخنم این است که مطالبات ما را برآورده کنند. کوثری ادامه داده: اینکه می گویند تحت فشارند توجیه مناسبی نیست. قطعا به این فشارها آگاه بودید و بعد پیشقدم شده‌اید برای کاندیداتوری پس باید به مطالبات ما پاسخ گویید. کوثری افزوده: اگر بیضایی نتواند برگردد فیلم بسازد و اگر تقوایی نتواند فیلم بسازد پس دیگر چه فرقی هست میان این دولت و دولت قبل.

این تنها گوشه ای از دلخوری طرفداران روحانی از عملکرد وی در سه سال اخیر است. برخی تحلیل گران معتقدند روحانی با برخی اقدامات موجب ناامیدی طرفداران خود شده است. 

چرا طرفداران روحانی از وی ناامید شده اند؟

دکتر صادق زیباکلام استاد دانشگاه و فعال سیاسی اصلاح طلب در گفتگو با فرارو گفت: «مشکل آقای روحانی از جایی شروع می شود که بخش عمده ای از کسانی که به ایشان رای دادند بیشتر دغدغه مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی داشتند و مسائل اقتصادی کمتر برای آنها مهم بود؛ در حالی که ظرف سه سال گذشته هر بار که آقای روحانی با مردم صحبت کردند عمدتا درباره مسائل اقتصادی بوده و یک کلام درباره مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نگفتند.»

وی ادامه داد: «این موضوع باعث شده آقای روحانی خسر الدنیا و الآخره شود. یعنی به لحاظ اقتصادی که ایشان خیلی نتوانسته برنامه های مثبت و موفقیت آمیزی داشته باشد. مهم ترین کاری که ایشان در حوزه اقتصادی کردند این بود که جلوی روند تخریبی که در دوران آقای احمدی نژاد شکل گرفته بود را گرفتند. به طور مثال تورم وحشتناکی که در زمان آقای احمدی نژاد بود را کاهش داده یا رشد منفی اقتصادی را به سمت مثبت سوق داده است.»

وی افزود: «اما در زمینه مسائلی که مردم متوجه آن بشوند و با گوشت و پوست و استخوان خود آن را لمس کنند همچون کاهش رکود یا بیکاری عملا کاری نکردند و در زمینه جذب سرمایه گذاری خارجی که موجب رونق در کشور شود نیز موفق نبودند.»

این استاد دانشگاه تصریح کرد: «لذا ایشان در حالی دائما از اقتصاد صحبت می کنند که خیلی کارنامه موفقی در این حوزه نداشته اند. این در حالی است که خیلی از آن 19 میلیون نفر دغدغه های اجتماعی و فرهنگی داشتند و آقای روحانی یکبار هم در این زمینه ها صحبت نکردند.»

زیباکلام در پاسخ به این سوال که آیا آقای روحانی در زمینه فرهنگی و اجتماعی موفق بوده اند که بخواهند درباره آن صحبت کنند؟، گفت: «من نمی گویم در این زمینه ها موفق بوده است. من معتقدم کارنامه آقای روحانی در حوزه های سیاست داخلی، اجتماعی و فرهنگی حتی از اقتصاد هم ناموفق تر است؛ اما حداقل آقای روحانی می تواند راجع این مسائل با مردم صحبت کند.»

وی ادامه داد: «حداقل ایشان می تواند از اینکه دولتش قادر نیست یک کنسرت قانونی را در خیلی از استان ها برگزار کند با مردم صحبت کند. می تواند به مردم عنوان کند من می خواهم اما نتوانستم. حداقل می تواند راجع رفع حصر، زندانیان سیاسی، توقیف مطبوعات و فشار به رسانه ها به مردم بگوید به فکر این مسائل هستم اما نتوانستم کاری کنم.»

وی افزود: «اینکه آقای روحانی یک کلام راجع مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی صحبت نمی کند خیلی بیشتر موجب دلخوری و نارضایتی آن 19 میلیون نفری می شود که به خاطر این موضوعات به ایشان رای دادند. اینکه ایشان می آیند می خندند و دائم درباره اقتصاد صحبت می کنند به نوعی نمک روی زخم کسانی می پاشند که درد اجتماعی، سیاسی و فرهنگی دارند.»

این فعال سیاسی اصلاح طلب اظهار کرد: «منظور من این نیست که آقای روحانی بیاید بگوید در این زمینه ها موفق بوده چون همه ما می دانیم که موفق نبوده، اما اینکه راجع این موضوعات با مردم صحبت نمی کند بیشتر موجب دلخوری طرفداران ایشان می شود.»

وی افزود: «لذا سوال من این است که آقای روحانی اصلا به فکر این موارد بوده است یا خیر؟ متاسفانه آقای روحانی اصلا نشان نمی دهد که مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاست داخلی برای ایشان مهم است.»

زیباکلام در پاسخ به این سوال که چرا آقای روحانی نشان نمی دهند که مسائل اجتماعی و فرهنگی برای ایشان اهمیت دارد؟، گفت: «دلیلش این است که آقای روحانی نیم نگاهی به اصولگرایان و سبد رای آنها دارد و نمی خواهد خیلی آنها را علیه خود کند و مراقب است که مثلا اگر راجع کنسرت صحبت کند ممکن است موجب ناراحتی و عصبانیت اصولگرایان شود.»

زیباکلام در پاسخ به این سوال که آیا معنای این رفتار نوعی عدم صداقت و عدم رو راستی با مردم نیست؟، گفت: «بله و به همین دلیل روحانی خسر الدنیا و الآخره است. یعنی آقای روحانی می خواهد وارد مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی نشود تا اسباب کدورت، عصبانیت و ناراحتی اصولگرایان را فراهم نکند که این موضوع باعث می شود هم اصولگرایان را از دست بدهد هم آن 19 میلیون نفری که به ایشان رای دادند.»

وی ادامه داد: «وقتی ایشان راجع این مسائل صحبت نمی کند اینطور نیست که اصولگرایان بگویند آقای روحانی ما شما را قبول داریم. خیر؛ اصولگرایان اصلا و ابدا آقای روحانی را قبول ندارند چنانکه حملات سنگینی در ماههای اخیر به ایشان کردند. متاسفانه آقای روحانی دچار اشتباه محاسباتی شده اند و گمان می کنند اگر به مسائل فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ورود نکنند اصولگرایان از وی رضایت خواهند داشت در حالی که اصولگریان تحت هیچ شرایطی از ایشان رضایت نخواهند داشت.»

وی افزود: «لذا تنها نتیجه عدم ورود آقای روحانی به مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی از دست رفتن طرفداران ایشان است و در این شرایط باید گفت آقای روحانی از اصولگرایان مانده و از طرفدارانش رانده شده است.»
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۴۱
محسن مطلبی کربکندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۵۸
محسن مطلبی کربکندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۵ ، ۰۸:۲۲
محسن مطلبی کربکندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۰۲
محسن مطلبی کربکندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۱۵
محسن مطلبی کربکندی

 از دولت هاشمی به بعد پدیده ای در دولت های ایران شکل گرفته که قابل تامل است. چهار رئیس جمهور قبلی ایران هرکدام مسئولیت های مهمی در نهاد ریاست جمهوری را به نزدیکان نسبی یا سببی خود واگذار کرده اند. 

در دولت هاشمی خواهرزاده همسر آقای هاشمی مسئول دفتر رئیس جمهور بود و پسر ارشد رئیس جمهور مسئول بازرسی ویژه رئیس جمهوری و بعد رئیس دفتر رئیس جمهور شد. در دولت آقای خاتمی نیز اول خواهرزاده ایشان رئیس دفتر رئیس جمهور بود و بعد از وی برادر رئیس جمهور این سمت را تحویل گرفت. در دولت احمدی نژاد برادر وی به ریاست بازرسی نهاد ریاست جمهوری منصوب شد و پدر عروس رئیس جمهور ابتدا به معاونت اولی انتخاب شد اما بعد از مخالفت ها رئیس دفتر رئیس جمهور شد. در دولت آقای روحانی نیز برادر ایشان سمت دستیار ارشد رئیس جمهور را یدک می کشد. 

این مسئولیت ها در حالی به این افراد واگذار شده که در تمام دوره های مذکور منتقدان برای تخریب رئیس جمهور وقت به طرح اتهاماتی علیه این افراد پرداخته اند. با این حال بازهم این اصرار از سوی روسای جمهور برای دادن مسئولیت به نزدیکان خود ادامه دارد؟

چرا در ایران روسای جمهور مسئولیت های مهمی را به نزدیکان نسبی و سببی خویش واگذار می کنند؟

دکتر صادق زیباکلام استاد دانشگاه و کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با فرارو گفت: «این پدیده ناشی از فقدان تحزب و فعالیت سیاسی حزبی و تشکیلاتی در ایران است. در جوامع توسعه یافته احزاب و تشکل های سیاسی در انتخابات پیروز می شوند و دولت جدید را تشکیل می دهند. لذا سمت های اجرایی مهم میان رهبران حزب پیروز تقسیم می شود. اما در ایران متاسفانه چون تحزب و فعالیت حزبی وجود ندارد یا بسیار کم رنگ است، در انتخابات احزاب پیروز نمی شوند بلکه اشخاص و چهره های سیاسی پیروز می شوند.»

وی ادامه داد: «البته این چهره های سیاسی در خلاء پیروز نمی شوند و قطعا از یک عقبه اجتماعی برخوردار هستند. اما عقبه اجتماعی برای روسای جمهور در ایران خیلی نمی تواند جای حزب را بگیرد و بدون آنکه یک تشکیلات سازمان یافته و نیرومند که در سطح استان ها، دانشگاهها و نهادهای مختلف اجتماعی پایگاه و شبکه داشته باشند قوه مجریه را در دست می گیرند. لذا در نهایت روسای جمهور در ایران مجبور می شوند در فقدان یاران حزبی و شرکای سیاسی از کسانی که می شناسند که طبیعی است اعضای خانواده هستند در پُست های مهم و حساس استفاده کنند.»

وی افزود: «البته کارآمدی این افراد، دیگر به شانس و اقبال مردم ایران بستگی دارد. به عنوان مثال آقای حسین مرعشی واقعا یکی از بهترین مدیران اجرایی بعد از انقلاب بودند که در عین حال می توانست یکی از بدترین مدیران هم باشد. یعنی این موضوع به شانس، بخت و اقبال مردم ایران بستگی دارد که نزدیکان روسای جمهور از چه صلاحیت و کارآمدی برخوردار باشند.»

زیباکلام در پاسخ به این سوال که چرا علی رغم وجود این تجربه در ایران که برای تخریب رئیس جمهور نزدیک ترین فرد به وی را مورد اتهام قرار می دهند باز هم روسای جمهور اصرار دارند به نزدیکان خود پست و مقامی بدهند؟، گفت: «دلیلش این است که چاره دیگری ندارند. روسای جمهور به فردی نیاز دارند که هم نزدیک به وی باشد، هم مورد اعتماد وی باشد و هم اسرار رئیس جمهور را فاش نکند.»

وی ادامه داد: «آقای هاشمی باید چکار می کرد؟ آیا باید در روزنامه همشهری آگهی می کرد که به یک رئیس دفتر با این مشخصات نیاز دارد؟! رئیس دفتر رئیس جمهور را که نمی توان با استخدام به کار گماشت. البته در جوامع توسعه یافته احزاب و تشکل های سیاسی کلی نیرو دارند و لذا لازم نیست به طور مثال رئیس جمهور فرانسه خواهرزاده یا برادر خود را به کار بگمارد.»

زیباکلام در پاسخ به این سوال که اتهامات وارده به نزدیکان روسای جمهور در دوره های اخیر تا چه اندازه وجه سیاسی داشته و تا چه اندازه واقعی می تواند باشد؟، گفت: «بخشی از این اتهامات سیاسی است و به همین دلیل شرایط را تا حدودی کدر و تیره می کند.»

وی ادامه داد: «درباره اتهاماتی که به نزدیکان روسای جمهور در دوره های اخیر وارد شده یک نکته وجود دارد: اینکه اگر تخلفی از سوی این افراد صورت گرفته سوال این است که چقدر این تخلف در ایران استثناء بوده است. یعنی اگرچه ممکن است این افراد تخلفی هم مرتکب شده باشند اما سوال این است که چه کسی در ایران چنین تخلفی انجام نداده است. چراکه گر حکم شود که مست گیرند، در شهر هر آنکه هست گیرند.»

وی افزود: «به عبارت دیگر ممکن است همه این تخلف را انجام دهند اما با آنها برخورد سیاسی نمی شود اما با نزدیکان روسای جمهور به دلیل آنکه هدف اصلی تخریب رئیس جمهور است این برخورد سیاسی صورت می گیرد و اینجاست که معلوم نمی شود آیا واقعا این نزدیکان روسای جمهور اساسا تخلفی انجام داده اند یا خیر.»

این استاد دانشگاه اظهار کرد: «تخلفی که ممکن است نزدیکان روسای جمهور مرتکب شوند قطعا در جوامع توسعه یافته پذیرفته نیست و غیراخلاقی محسوب می شود. اما متاسفانه در جامعه ایران این موضوعات باب است و تبدیل به هنجار شده است.»

وی ادامه داد: «بنده از این تخلفات دفاع نمی کنم اما صحبتم این است که این تخلفات در جامعه وجود دارد. در ایران آبدارچی هم بخواهید بشوید باید از جایی توصیه داشته باشید. این عبارت در ایران کاملا آشناست که افراد به همدیگر عنوان می کنند که مثلا «در شهرداری آشنا نداری؟»، «در آموزش و پرورش آشنا نداری؟» و ... . اما در جوامع توسعه یافته این موضوعات وجود ندارد.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۴۶
محسن مطلبی کربکندی

امام سجاد علیه‌السلام در دعای شانزدهم صحیفه سجادیه می‌فرماید: «وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِذَا اسْتَقَالَ مِنْ ذُنُوبِهِ، أَوْ تَضَرَّعَ فِی طَلَبِ الْعَفْوِ عَنْ عُیُوبِهِ»؛

اقاله در بیع و معامله هم پیش می‌آید، اقاله یعنی اینکه شما یک زمانی منزلی را می‌فروشید و بعداً پشیمان می‌شوید، آدم‌های فرصت‌طلبی وجود دارند که در این مواقع سوءاستفاده می‌کنند و می‌گویند این خانه اکنون مال من است و اگر بخواهی آن را به تو می‌فروشم. من پول تو را به تو نمی‌دهم بلکه آن را به تو می‌فروشم.

«اقاله» یعنی اینکه بیع و شراء را نادیده گرفتن. کسی که خانه تو را خریده است، پول تو را پس می‌دهد و تو خانه را تحویل می‌گیری. معامله را اقاله می‌کند یعنی نادیده می‌گیرد و چیزی اضافی بر آن از تو دریافت نمی‌کند.

اقاله در بیع، ثواب دارد

می‌فرماید: «مَنْ أقالَ اَخاهُ مُؤمِناً أقالَهُ اللّه‌ُ عز و جل عَثْرتَهُ یَومَ القیامةِ»؛ هر کس با برادر دینی‌اش بیع را اقاله کند خداوند هم در روز قیامت، نادیده می‌گیرد و انگار اصلاً او گناه نکرده است.

یکی از دعاهای خیلی مهم که اگر عوام‌‌بازی در نیاوریم و متوجه معنایش باشیم دعای «یا مقیل العثرات» است یعنی؛ ای خدایی که لغزش‌ها را اقاله می‌کنی، ای خدایی که لغزش‌ها را نادیده می‌گیری. گاهی وقت‌ها بعضی از توفیقات از انسان سلب می‌شود اگر این ذکر را در سجده یا قنوت بگویید،‌ این توفیقات بازمی‌گردد. خدایی که گناهان و لغزش‌ها را نادیده می‌گیرد؛ «مقیل‌العثرات».

ما هم از امام سجاد (ع) یاد می‌گیریم خدایی داریم که گناهان ما را اقاله می‌کند این قدر مهربان است یعنی اگر ما پشیمان شویم و توبه کنیم با ما یک معامله‌ای می‌کند که گویی اصلاً گناه نکرده‌ایم.

«اللَّهُمَّ یَا مَنْ بِرَحْمَتِهِ یَسْتَغیثُ الْمُذْنِبُونَ»؛ اگر بخواهیم نقل به معنا کنیم معنای این عبارت می‌شود: ای کسی که گناهکاران از او فریادخواهی می‌کنند و کمک می‌خواهند.

گنهکاران به سبب و به کمک رحمت خداوند، استغاثه می‌کنند «وَ یَا مَنْ إِلَى ذِکْرِ إِحْسَانِهِ یَفْزَعُ الْمُضْطَرُّونَ»؛ ای خدایی که بیچارگان به ذکر احسان او پناه می‌برند. ذکر به یاد افتادن است ما به خدا پناه می‌بریم یا به یاد او. مقصود این است که به احسان او پناه می‌برند.

چرا «ذکر»‌ آورده است. انسان اول یک چیزی را یاد می‌کند و سپس به دنبال آن می‌رود شاید مقصود این باشد که گناهکاران یادشان می‌افتد چه خدای مهربانی دارند و متنبه می‌شوند به این معنا و بعد به احسان او پناه می‌برند.

«وَ یَا مَنْ لِخِیفَتِهِ یَنْتَحِبُ الْخَاطِئُونَ»؛ گریه چند جور است یک گریه‌ای است که اشکی به چشم انسان می‌آید و صدایی هم ظاهر نمی‌شود. یک گریه‌ای هم با صدای بلند است و وقتی فرد،‌گریه می‌‌کند دیگران نیز صدای او را می‌شنوند به این گریه در زبان عربی «انتحاب» می‌گویند.

«یَا أُنْسَ کُلِّ مُسْتَوْحِشٍ غَرِیبٍ»؛ ای خدایی که تو انس هر غریب وحشت‌زده هستی.

غربت،‌ مراتب دارد یک وقتی ما یک غربت‌های نیکو داریم یک وقتی غربتی داریم که به مدح و ذم اعتنا نمی‌کند و هر چه این افراد غربت بیشتری داشته باشند حالشان بهتر است.

غربت‌های سطح پایین، انسان را وحشت‌زده می‌کند مثل اینکه من بگویم «امروز روز تولدم بود و کسی به من تبریک نگفت»! یک غربت‌های سطح بالا داریم که فرد اصلاً دوست ندارد کسی متوجه این غربت او شود و بداند چه خبر است.

یک آقایی که از معارف الهی محروم بود، می‌گفت علامه طباطبایی نور ندارد، یک طلبه ساده‌لوحی این مطلب را گذاشت کف دست علامه طباطبایی. آقای طباطبایی خندید. گفته می‌شود شاید به آن کیفیت در عمرش نخندیده بود. علامه طباطبایی این‌قدر خوشش آمد احساس کرد هنوز بعضی از دیوارهای غربت از آن باقی است. طوبی للغربا، همه چیز در غربت درست می‌شود. سجده‌های نماز شب باید در غربت باشد.

آیت‌الله العظمی بهجت اگر یکی از کراماتش کشف می‌شد حالش بد می‌شد چرا چون یکی از دیوارهای غربتش شکسته می‌شد. بناست که ما غریب باشیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۵ ، ۱۰:۰۸
محسن مطلبی کربکندی

حاج آقا شیری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۴۷
محسن مطلبی کربکندی

پس از قطع امید از هر چیز 


هر روز یک یاسین و بعد زیارت عاشورا به مدت 16 روز


هدیه به 14 معصوم و اولاد صالحین و پدر و مادرشون و حضرت عبدالمطلب و اولاد صالحش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۴۶
محسن مطلبی کربکندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۲۹
محسن مطلبی کربکندی

نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَقُولُونَ إِذْ یَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِیقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا یَوْمًا ﴿۱۰۴﴾

وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ یَنْسِفُهَا رَبِّی نَسْفًا ﴿۱۰۵﴾

فَیَذَرُهَا قَاعًا صَفْصَفًا ﴿۱۰۶﴾

لَا تَرَى فِیهَا عِوَجًا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۱۲
محسن مطلبی کربکندی

بگویید !!!!!!!!!!!!!!!!!!!


آن همه چیزهایی را که نگفته اید !!!!!!!!!!!!!!!!!!!


بگویید !!!!!!!!!!!!!!!!!



نامه ها را که سوزانده شدند، بسازید


دره گوشی هایی که بودند را در بلندگوها بخوانید 



راحت باشید فقط، جناب آقای هاشمی !!!!!!!!!!!!!!!!!



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۵ ، ۰۷:۲۳
محسن مطلبی کربکندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۵۰
محسن مطلبی کربکندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۴۴
محسن مطلبی کربکندی

خداییش خوب شد بردنت، وگرنه باید یه صد تا جراحی پلاستیک می کردی تا ............




شبکه جم، دستت را می بوسم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۳۵
محسن مطلبی کربکندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۵ ، ۱۲:۵۱
محسن مطلبی کربکندی

پادگان اشرف


چقدر ترشیده


پادگان نبود اینا کجا می رفتند ؟


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۴۲
محسن مطلبی کربکندی

چون اسمش مشایی است حتی حق مجلس ترحیم رفتن را هم ندارد 


و اگر برود خیلی جای تعجب دارد 


به همین علت است که خبرگزاری های اصلاح طلبی در خبرهایشان هی از علامت تعجب استفاده کردند


یعنی چرا آمدی بیرون؟ چرا حق حیات داری؟ تو مگر مخالف اصلاح طلبی نیستی؟


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۳۹
محسن مطلبی کربکندی

البت با بعضی هاش به شدت مخالفم ولی بعضی هاش جالب هستند



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۵ ، ۰۹:۱۰
محسن مطلبی کربکندی

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۵ ، ۰۸:۵۹
محسن مطلبی کربکندی
قم - سمت مسجد آقای بهجت - گذرخان (بازارچه) - کتابفروشی میرزایی

تهران - مسجد امام (شاه قدیم) که در بازار هست - نوادگان آقای مرعشی

اهواز - حاج آقای حجت

مشهد - حاج آقای حجت

مشهد - خسروی

اصفهان - اون حاج آقا

اصفهان - استاد هنری

تهران - استاد اخروی (سادات)

آیت الله حسن زاده عاملی

آیت الله زابلی

آیت الله فاطمی نیا

دفتر آیت الله وحید خراسانی

اسماعیلی (قم - جاودان )
جیحون ( تهران - جاودان )

عرفان (تهران - یزدی)

اخروی ( تهران -سادات )


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۵ ، ۱۵:۴۳
محسن مطلبی کربکندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۵ ، ۱۵:۲۸
محسن مطلبی کربکندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۵ ، ۱۵:۳۶
محسن مطلبی کربکندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۵ ، ۲۲:۵۵
محسن مطلبی کربکندی

مریم رجوی در جلسه همبستگی خلقهای خاورمیانه

دسته بندی // رخدادها

مریم رجوی در جلسه همبستگی خلقهای خاورمیانه

روز یکشنبه، ۲۰تیر ۱۳۹۵، جلسه‌یی با عنوان همبستگی خلقهای خاورمیانه تنها راه در هم کوبیدن رژیم ولایت فقیه و خلع ید از آن در منطقه با شرکت شخصیتهای عرب و هیأتهای پارلمانی از کشورهای منطقه برگزار شد. در این جلسه مریم رجوی طی سخنانی گفت:

عید سعید فطر را به همه شما تبریک می‌گویم امیدوارم هرچه زودتر عید واقعی همه ملتهای منطقه و عید رهایی از اشغالگری و جنگ‌افروزی فرا برسد.
این عید را به‌خصوص به مردم سوریه و رزمندگان دلیرشان تبریک می‌گویم. مردم شجاعی که در داریا، حمص، حلب و دیرالزور و سایر شهرهای مقاوم ایستادگی می‌کنند، سوری‌های مصمم و فداکاری که در دل محاصره و سختی در عزم شکست دادن بشاراسد و خامنه‌ای تردیدی به‌خود راه نمی‌دهند، آری، این عید مربوط به ‌آنهاست که مقاومت می‌کنند و نویدبخش پیروزی نهایی این قهرمانان است. 
ابتدا می‌خواستم از حضور همه شما در گردهم‌آیی دیروز تشکر کنم. هیأت‌های عربی با حضور چشمگیر خود اتحاد قدرت‌مندی را علیه رژیم ولایت فقیه یعنی دشمن اصلی ملت‌های منطقه نشان دادند. به‌خصوص باید از هیأت بلندپایه مصر تشکر کنم که پیام دوستی و همبستگی مصر را برای مردم ایران آورده بود.
در شرایطی گردآمده‌ایم که جنایت‌ بی‌سابقه تعرض و انفجار در کنار حرم نبوی، قلب‌های همه مسلمانان را جریحه‌دار کرده است. هم‌چنین کشتار شوکه‌کننده صدها نفر از مردم بغداد در انفجارهای اخیر، بازهم فاجعه ترور و افراطی‌گری تحت نام اسلام را برجسته می‌کند. 
اجازه می‌خواهم امروز سخنانم را به‌‌درد مشترک تمام کشورهای منطقه اختصاص دهم یعنی صدور بنیادگرایی و ایجاد گروه‌های شبه‌نظامی و جنگ‌افروزی که در یک کلام، اشغالگری توسط دیکتاتوری دینی حاکم بر ایران است. 
این داستان تلخی است که عراق و سوریه و یمن و لبنان آن را به طور کامل تجربه کرده‌اند و به‌تدریج به کشورهای دیگر منطقه کشیده شده است. آنچه این بنیادگرایی و اشغالگری را ویرانگرتر می‌کند این است‌که بخش اعظم سوخت و نیروی انسانی آن را با ایجاد گروه‌های شبه‌نظامی از خود این کشورها تأمین می‌کند.
دهها گروه شبه‌نظامی عراقی، حزب‌الشیطان لبنان، نیروهای افغانی و پاکستانی و یمنی سوخت جنگی است که رژیم ایران با نقض حاکمیت ملی کشورهای اسلامی و عربی به‌آن‌ها تحمیل کرده است. 
آخوندها با وقاحت می‌گویند بر چهار پایتخت عربی سلطه دارند. و می‌گویند که سوریه، استان سی و پنجم ماست. یعنی عراق و یمن و لبنان را هم استان‌های ۳۲ و ۳۳ و ۳۴خود محسوب می‌کنند. در عین حال، کشورهای همسایه نظیر بحرین را هم تهدید می‌کنند.
این رژیم حتی در کشورهایی که تعداد شیعیان قابل توجه نیست، به شیعه‌سازی، دامن‌زدن به اختلافات فرقه‌یی و اعزام واحدهای نیروی قدس روی آورده است. این سیاست، حتی تا نیجریه و تشکیل حزب‌الشیطان در آنجا ادامه یافته است و این اواخر از طریق عوامل عراقی اش در صدد پیاه کردن این طرح شوم در الجزایر بر آمده است. در حالی‌که این تجاوزکاری ها و اشغالگری ها نقض منشور ملل متحد و معاهده کنفرانس اسلامی است.
رهاورد دیگر رژیم آخوندی برای منطقه، بلایی به اسم داعش است که محصول سرکوب ملت‌های عراق و سوریه توسط مالکی و بشاراسد، تحت هدایت مستقیم ولایت فقیه است. داعش به‌رغم پاره‌یی از تضادهای تاکتیکی و مقطعی با رژیم ایران، در بنیادهای سیاسی و نظری همان چیزی را ارائه می‌کند که نظام ولایت فقیه از سال ۱۳۵۷ ارائه کرده است. در صحنه عملی نیز هماهنگی ها و همکاری‌های رژیم آخوندی و ایادیش با داعش، امر اثبات‌شده‌یی است. 
کسانی که ادعا می‌کنند که مردم منطقه باید بین داعش و رژیم ایران یکی را انتخاب کنند، مدافعان ملاها هستند. آن‌ها می‌خواهند موقعیت ضربه‌خورده ملاها در عراق و سوریه را حفظ کنند. اما درست به عکس، روزی که این رژیم در هم بشکند، جایی برای داعش و دیگر تروریستها تحت نام اسلام باقی نخواهد ماند. زیرا ملت‌های خاورمیانه، مردم عرب و مسلمان، هیچ دشمنی بدتر از رژیم آخوندی ندارند.

دوستان عزیز!
بگذارید در اینجا بر یک حقیقت بسیار مهم تأکید کنم، مداخلات رژیم ایران در منطقه، نه از موضع قدرت، بلکه ناشی از بحرانها و ضعف‌های بنیادین آن است. 
چنان که مسعود رهبر مقاومت گفته است:‌« از آغاز دخالت‌های این رژیم در کشورهای منطقه« همه سرپوش ظلم و جور و اختناق و ناتوانی یک حکومت قرون‌وسطایی در هدایت نیروهای آزاد شده در انقلاب ضدسلطنتی به‌جانب عدالت و آزادی و توسعه اقتصادی ـ اجتماعی بوده است».
بله،صدور بحران وجنگ، تضمین بقای این رژیم است به‌نحوی که اگر این رژیم در مرزهای ایران محدود شود، به‌سرعت با تلاطم‌های مرگبار درونی مواجه می شود و در مقابل موج آزادیخواهی مردم ایران سرنگون می شود. 
حقیقت مهم دیگر این است که قدرت‌نمایی ظاهری رژیم بازهم، نه از قدرت آن بلکه از بی‌عملی و عدم قاطعیت جامعه ‌جهانی و قدرت‌های منطقه‌یی است. کما این که هر کجا که با رویکرد قاطع و مقاومت جدی مواجه شود به‌سرعت در هم می‌شکند. اولین ضربه را در یمن، از توفان قاطع دریافت کرد و طرح‌هایش نقش بر آب شد. 
شکست‌های پی درپی پاسداران در سوریه و هلاکت انبوهی پاسدار و مزدور و دهها سرکرده سپاه پاسداران نشان داد که این رژیم به‌سادگی شکست‌پذیر است. 
حقیقت مهم دیگر این‌که در کشورهای مختلفی که در آن رژیم به‌جنگ و تروریسم مشغول است، ضربه‌پذیرترین نقطه، همانا سوریه است. بنابراین باید بر ضرورت سرنگونی بشار اسد تأکید کرد زیرا محور اساسی منافع آخوندها محسوب می‌شود. تردیدی نیست که مردم سوریه و رزمندگانش از توانایی مکفی برای پایان دادن به‌عمر این دیکتاتوری پوسیده برخوردارند و این البته، آغاز پایان رژیم ولایت فقیه هم خواهد بود.

میهمانان گرامی!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۵ ، ۲۲:۵۰
محسن مطلبی کربکندی

کتاب ایران بدون اعدام

iran bedon edam


کتاب حاضر، متن سخنرانی مریم رجوی در یک کنفرانس بین‌المللی در پاریس به مناسبت روز جهانی علیه اعدام در روز ۱۸ مهر ۹۴ است.  در این سخنرانی مریم رجوی اعلام کرد: طرح ما برای آینده، یک ایران بدون اعدام و برچیدن احکام شریعت آخوندی است.
در این جلسه شماری از شخصیتهای بین‌المللی و اروپایی، منتخبان مردم فرانسه، فعالان حقوق بشری و حقوق زنان شرکت داشتند و به سخنرانی پرداختند از جمله: از فرانسه ژیلبر میتران، نماینده سابق مجلس و رئیس بنیاد فرانس لیبرته دانیل میتران؛ حقوقدانان و وکلای برجسته از جمله هانری لوکلرک، فرانسوا کلکومبه و پاتریک بودوئن؛ راما یاد، وزیر سابق حقوق بشر؛ شماری از منتخبان مردم فرانسه از جمله ژان فرانسوا لوگاره، شهردار منطقه یک پاریس و ژان پیر بکه، شهردار سابق اورسوراواز و ژان پیر برار نماینده سابق مجلس ملی و پیر برسی، رئیس سازمان حقوق بشر نوین  و اسقف ترقیخواه ژاک گایو؛ فوما ماگازیوه ماندلا، فعال حقوق زنان و دختر نلسون ماندلا رهبر فقید آفریقای جنوبی؛ از آلبانی خانم ارمونافای وزیر رابط دولت با مجلس؛ ادموند اسپاهو، معاون پارلمان و شماری از نمایندگان مجلس این کشور شامل خانمها اویس کوشی، بلرینا گیومتی؛ و آقایان طاهیرموحدینی، آربن چوکو، موسی یولکینی، بدری هوجا که به نمایندگی از سوی یک هیأت بزرگ سیاسی در این برنامه شرکت کرده بودند،
ژانی ویکتور سیکو، رهبر ارکسترسمفونیک آلبانی نیز، برنامه هنری زیبایی را به همراه هیأتی از هنرمندان این کشور به اجرا درآورد. از دیگر سخنرانان این برنامه، دیوید جونز و مارک ویلیامز، از اعضای مجلس عوام انگلستان، حنان البلخی، نماینده ائتاف سوریه در اسلو؛ و طاهر بومدرا، رئیس سابق حقوق بشر ملل متحد در عراق بودند.
در این اجاس نمایشگاهی به یاد ۱۲۰ هزار تن از شهیدان راه آزادی ایران، ازجمله ۳۰ هزار زندانی سیاسی قتل‌عام شده برپا شده بود که مورد بازدید و استقبال شرکت کنندگان قرار گرفت.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۵ ، ۲۲:۴۶
محسن مطلبی کربکندی

آزادی گوهر حقیقی اسلام

cover fa

لااکراه فی الدین
آزادی گوهر و پیام اسلام است. پس آنچه بر اساس آزادی نیست و آنچه مبتنی بر جهل و اجبار و تحمیل است، اسلام نیست
۳۸ سال پس از روی کار آمدن یک حکومت خودکامه تحت نام اسلام در ایران، ربع قرن بعد از جنگ کویت، 15 سال بعد از 11 سپتامبر 2001 و جنگ افغانستان، 13 سال پس از جنگ آمریکا علیه عراق و باز شدن درهای آن بر روی بنیادگرایان حاکم بر ایران و در ششمین سال کشتار مردم سوریه توسط بشار اسد و رژیم ایران، کمتر نقطهای از جهان از آسیب بنیادگرایی تحت نام اسلام و تروریسم برخاسته از آن بهدور مانده است. حملات تروریستی ژانویه و نوامبر 2015 در پاریس، دسامبر ۲۰۱۵ در کالیفرنیا، مارس ۲۰۱۶ در بلژیک و انفجار هواپیمای روسی در شبهجزیره سینا در نوامبر 2015 بهخوبی نشان میدهد که این پدیده شوم خود را به کشورهای اسلامی محدود نکرده است. 
هیچکس نمیتواند تاثیر تعیینکنندة تحولات در خاورمیانه، در پیدایش داعش و کوتاهی جامعة بینالمللی در حمایت از مردم سوریه در برابر جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت توسط بشار اسد را کتمان کند. هم چنین سکوت در مقابل کشتار مردم عراق توسط رژیم ایران و حکومت دستنشاندهاش در عراق، قبل از ظهور و گسترش داعش، قابل کتمان نیست. هم چنان که هیچکس نمیتواند سوء استفاده بنیادگرایان را که بر برخی نارساییها در میان جوامع مسلمان در اروپا انگشت میگذارند نادیده بگیرد. 
در این میان دیدگاههایی هم وجود دارد که تلاش میکنند اسلام و افراطگرایی را در یک سبد بریزند، و وضعیت کنونی را بهطور اساسی ناشی از رویکردهای خود اسلام معرفی کنند و نظامهایی مانند رژیم ایران، دولت مالکی و بشار اسد را تبرئه نموده و یا عوامل فرعی قلمداد کنند. عدهای نیز تلاش میکنند که فقط دایره تهدید را به یک فرقه محدود کنند و سلفیسم و افراطیگری سنی را تهدید اصلی معرفی کنند و جنبههای دیگر افراطگرایی تحت نام اسلام را به فراموشی بسپارند و تا آنجا پیش بروند که بگویند باید بنیادگرایی سنی را با کمک گرفتن از بنیادگرایی شیعه در هم شکست. تداخل منافع پشت پرده، مسئله را بغرنجتر ساخته است. 
هدف از گردآوری این مجموعه نیز، یک بررسی همهجانبه از این پدیده نیست. بلکه تلاشی است برای روشنگری و پاسخ دادن به این سؤال که بهطور طبیعی بعد از وقایع اخیر، یکبار دیگر مطرح شده است و شاید کلید حل مشکل نیز در آن باشد که: دیدگاه واقعی اسلام در مورد این گونه جنایات چیست و آیا کسانی که دست به چنین جنایاتی میزنند، واقعا اسلام را نمایندگی میکنند؟ بدون تردید جواب منفی است. بنابراین، سؤال بعدی این است که موضع اسلام درمورد موضوعاتی مانند حاکمیت مردم، اصل آزادی و استفاده ازخشونت کور و تروریسم چیست؟
مجموعة حاضر گزیدههایی است از سخنرانیهای مریم رجوی، یک زن مسلمان که مبارزة بی‌وقفهای برای برقراری آزادی و دمکراسی در ایران را رهبری میکند. 
او پیوسته سوءاستفاده استبداد مذهبی از اسلام و تاریکاندیشی و تحجری را که از تفسیر ارتجاعی از آیینپاک محمدی به مثابه ایدئولوژی سرکوبی و زنستیزی و تروریسم سود میبرد، افشا کرده و صدایی را نمایندگی میکند که مدافع اسلام اصیل یعنی اسلام دمکراتیک و بردبار است.
طبیعی است که این سخنرانیها در ظرف زمانی خاص خود و برای پرداختن به موضوعات همان زمان بوده است. مشخصة این مطالب، این است که حاصل رویارویی همهجانبه با رژیمی است که منشأ و الهامبخش بنیادگرایی اسلامی است. به علاوه، راهنمای عمل یک مقاومت گسترده و طولانی بوده و هست. به نحوی که مفاهیم، سنتها و ارزشهای اصیل اسلامی، که از صبغههای ارتجاعی و بهرهکشانه پیراسته شده، به رهنمون روابط جمعی و طرز عمل مبارزاتی تبدیل شده است.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۵ ، ۲۲:۴۶
محسن مطلبی کربکندی

«یک سالی که از امضای برجام گذشت سالی دشوار برای برجام بود که این دشواری از سه موضوع نشات می گیرد.»

وی ادامه داد: «موضوع اول مربوط به متن برجام است که متنی فنی، تکنیکی، حقوقی و بسیار پیچیده است که طرفین باید وقتی اختلافی پیش می آید به طور منظم به آن رجوع کنند. به طور مثال یکی از مهم ترین اختلاف ها درباره برنامه موشکی ایران بود. ایران معتقد است برنامه موشکی آن هیچ ارتباطی با برجام و توافق هسته ای ندارد و لذا از همان ابتدا چند آزمایش موشکی انجام داد و دلمان خواست که روی موشک ها هم بنویسیم فلان کشور باید نابود شود. اما برداشت طرف مقابل متفاوت از برداشت ایران است و عنوان می کنند ایران نمی تواند درباره برنامه موشکی هر کاری که می خواهد انجام دهد.»

وی افزود: «مثال دوم درباره استفاده ایران از سیستم بانکی بین المللی است. آمریکا عنوان می کند مانعی برای استفاده ایران از سیستم بانکی بین المللی ایجاد نکرده است و بانک ها خود به دلایلی، نوعی محافظه کاری و نگرانی درباره همکاری با ایران دارند. حتی جان کری صریحا از بانک ها خواست که با ایران همکاری کنند و مشکلی از این بابت وجود ندارد اما بازهم بانک ها حاضر نشدند به همین راحتی با ایران همکاری کنند. این در حالی است که در ایران عده ای معتقدند این از حقه بازی آمریکا است که در ظاهر به بانکها عنوان می کند برای همکاری با ایران آزاد هستند اما در عمل خط و نشان هایی برای آنها کشیده شده است و در واقع با دست پس می زنند و با پا پیش می کشند.»

زیباکلام اظهار کرد: «اما برجام با دو حوزه مشکل دیگر روبرو بوده که حوزه دوم رادیکال های مخالف برجام در آمریکا و حوزه سوم تندروهای مخالف برجام در داخل ایران است.»

وی ادامه داد: «در آمریکا دونالد ترامپ نامزد جمهوری خواه به صورت رسمی عنوان کرده هیچ تعهدی به برجام ندارد و از ساعتی که وارد کاخ سفید شود برجام را باید کان لم یکن تلقی کرد. خانم کلینتون نیز اگرچه به این صراحت برجام را رد نکرده است اما ایشان نیز اما و اگرهای خیلی زیادی درباره برجام مطرح کرده است. همچنین کنگره آمریکا نیز تاکنون مخالفت ها و سنگ اندازی های مختلفی در اجرای برجام داشته است.»

وی افزود: «اما مشکل سوم برجام مخالفین آن در ایران است که کماکان کارد خود را تیز می کنند تا گلوی برجام را پاره کنند. آنها همچنان خطاب به آقای روحانی و ظریف عنوان می کنند ببینید که برجام کاغذپاره ای بیشتر نبود و هیچ تعهدی برای طرف آمریکایی بوجود نیاورد. لذا در یک سال گذشته این سه حوزه یعنی متن برجام، مخالفین برجام در آمریکا و مخالفین برجام در ایران هیچ فرصتی را برای سنگ اندازی در اجرای برجام از دست ندادند.»

این استاد دانشگاه اظهار کرد: «اما در خصوص نکات مثبت برجام باید گفت در یک سال گذشته یک موضوع مشخص شده و آن اینکه ایران در انجام تعهدات هسته ای خود صادق است و آژانس بین المللی هسته ای نیز به عنوان داور اقدامات ایران را تایید کرده است.»

وی ادامه داد: «قوت قلب دیگر برجام که خیلی مهم است اتحادیه اروپا است. علی رغم مخالفت ها در واشنگتن، باید گفت فرانسه، آلمان، انگلستان و ایتالیا با اصرار و آغوش باز در بخش هایی همچون انرژی و صنعت خودرو به سمت و سوی ایران آمده اند و در حال سرمایه گذاری هستند.»

وی افزود: «لذا در مجموع من معتقدم افکار عمومی در آمریکا علی رغم برخی موضع گیری هایی که در ایران شده همچنان به نفع برجام است و نه خانم کلینتون و نه آقای ترامپ به این سادگی نمی توانند زیر برجام بزنند چراکه آن وقت صرفا با ایران روبرو نیستند، بلکه با اتحادیه اروپا طرف خواهند بود و خیلی بعید به نظر می رسد که واشنگتن بتواند اجماعی که در سالهای 90 تا 92 علیه ایران ایجاد کرده بود را دوباره تکرار کند.»

این استاد دانشگاه تصریح کرد: «بنابراین من معتقدم مشکلات همچنان باقی خواهد ماند با این حال و علی رغم سنگ اندازی های مخالفان برجام در ایران و آمریکا ارزیابی من از برجام کاملا مثبت است و در مجموع بسیار بسیار به آینده خوش بین هستم.»

زیباکلام در پاسخ به این سوال که چه میزان از تصوراتی که در روز 23 تیرماه 94 و بعد از امضای برجام درباره آینده در ذهن شما نقش بست امروز به واقعیت تبدیل شده است؟، گفت: «اگر بخواهم به برجام نمره دهم نه نمره ردی و نه نمره 20 می دهم. نمره من به برجام بیشتر از 13 یا 14 نخواهد بود اگرچه در عین حال از برجام کاملا راضی هستم.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۵ ، ۱۴:۳۰
محسن مطلبی کربکندی
اولا کشتی انقلاب به کوری چشم همه ی کسانی که 24 ساعته کوس ناامیدی می زنند سوراخ نشده و نخواهد شد

کشتی انقلاب ، قلب مردم ایران است که سوراخ شدنی نیست

ثانیا، شما خودتان نا امیدید چرا به مردم سرایت می دهید . 88 مدام گفتید اعتماد مردم رفت ، کجا رفت ؟ در انتخابات های بعدی جوابتان را گرفتید

بعد گفتید اگر نظام فلان نکند، چه می شود . مدام اینطور چیزها را می گویید. حالا هم دو تا نقد منصفانه را بسته اید به سوراخ شدن کشتی انقلاب


ثالثا، چطور آن زمان که یکه تازی می کردید و می گفتید که دیگر امام زمان هم نمی تواند مشکلات را حل کند، کشتی سوراخ نمی شد ، حالا که سرمان را شیره مالیدند و رفتند و ما می گوییم آش با جایش کو، شد سوراخ کردن کشتی انقلاب ؟










بلاگ قبلی من

momoko.blog.ir

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۵ ، ۱۰:۱۶
محسن مطلبی کربکندی





بلاگ قبلی من

momoko.blog.ir

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۵ ، ۱۳:۵۴
محسن مطلبی کربکندی

تو آقایی خدا




بلاگ قبلی من

momoko.blog.ir

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۵ ، ۱۰:۰۶
محسن مطلبی کربکندی

رسانه های اصلاح طلب مدام می نویسند موج پیوستن بازیگران


کدام موج؟


یک عده شان که فیلمشان در آمده بود .


یک عده سال هاست که فیلم بازی نمی کردند و فرسوده بودند.


یک عده که آنقدر چاق و زشت شده بودند که شوهرشان هم جوابشان کرده بود . 


یک عده که اساسا کلا سرجمع ده دقیقه فیلم بازی نکرده بودند . آن هم در نقش نظافت چی بودند که پشتش به دوربین بود و یک لحظه عکسشان را گذاشته اند


حقیقتا ایران باید دست شبکه جم را به خاطره این بیمه مجانی بیکاری ببوسد


شبکه جم ، متشکریم


بازم خواستی هستا





بلاگ قبلی من

momoko.blog.ir

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۵ ، ۱۰:۰۵
محسن مطلبی کربکندی

کاشانی 4

بحث مهدویت از گذشته تا به امروز چه در تشیع و چه در تسنن مطرح بوده است .

خیلی از فتنه ها با نام مهدی رخ داده است .

در روایات فتنه آخرالزمان ، شبیه ترین فتنه به فتنه زمان امام کاظم بیان شده است . در زمان امام کاظم و بعد از فوت ایشان، شایعه شد که ایشان به غیبت رفته اند.

بزرگترین فتنه سقیفه نیست بلکه فتنه آخرالزمان و زمان امام کاظم است .

به جز علی علیه السلام، هیچکدام از ائمه نصی دال بر امام شدن و بودنشان نداشتند. برخی از ائمه را حتی شیعیان و یا خلفا هم نمی‌شناختند و در موردشان شک داشتند.

فتنه معمولا توسط بزرگترین انسان ها رخ می دهد. به طور مثال فتنه های زمان اهل بیت توسط موکلین و یا برخی فقهای ائمه رخ داد.

موضوع و علت فتنه سازی انسان های بزرگ، مباحث و مسائل سخیفی مثل حسادت می باشد.

یکی از فتنه های امروز، بحث داعش است.

تطبیق مداوم شرایط امروز با شرایط ظهور چیز خیلی خوبی نیست زیرا ظهور را پدیده ای شانسی نشان می‌دهد بلکه ما باید شاخص های فردی و اجتماعی (گروهی) ظهور را به جامعه ی مهدوی تطبیق دهیم و در پی ساخت و تبدیل جاممعه خود به جامعه مهدوی باشیم.

ظهور آرزوی ما نیست بلکه مقصود ماست، یعنی ظهور مقدماتی دارد و تا آنها رخ ندهند، حضرت نخواهند آمد.

داعش آنطور که به ما شناسانده اند نیست . یک فتنه قوی است .

هیچکدام از مفتی های داعش حکم به جهاد نکاح نداده اند .

شعارهای داعش گسترش عدل و قسط و جهانی سازی عزت مسلمین است . اینها چیزهایی است که اهل تسنن به آن بی توجهی می‌کردند. به طور مثال اهل تسنن جائر و ظالم بودن را رافع حکم خلیفه بودن یک فرد برای مسلمین نمی دانند . یعنی خلیفه می تواند جائر و ظالم باشد بدون اینکه به حکم دینی اش خللی وارد شود. بحث دیگری که اهل تسنن به آن توجه نداشته اند، عزت مسلمین است.

علت اینکه داعش از قلب اروپا نیرو می گیرد این است که بسیاری از مسلمانان اروپا علی الخصوص حاشیه نشین‌ها که آن خلا عزت و عدم قسط را در اروپا دیده اند ، به داعش و شعارهایش روی می آورند.

داعش باید درست شناخته شود و به مردم شناسانده شود وگرنه مثل سایر مکان ها، داعش بسیاری از نیروهای خود را از درون کشور خودمان می گیرد.

زمانه ظهور ویژگی اصلیش رشد عالمان و یاران خاص است . به همین علت در توصیف ویژگی اصلی حضرت در احادیث به بیرون ایشان اشاره شده است و گفته اند : ای کسی که توسط یارانت فتنه ها، منکشف می‌شوند.

امروز بهترین راه تبلیغ برای حضرت این است که جامعه خودمان را مهدوی نماییم و خوبی های جامعه مهدوی را به جهان نشان دهیم. این بهترین راه تبلیغ است نه اینکه حدیث خوانی نماییم.

                                                                               



بلاگ قبلی من

momoko.blog.ir                                         

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۵ ، ۱۵:۵۰
محسن مطلبی کربکندی

کاشانی 3

حکمیت در نقطه اوج درگیری و تسلط تشیع رخ داد.

پیام خواستاران حکمیت ، مذاکرات طرفین بود.

مذاکرات معمولا در زمان قدرت حکوت ها رخ می دهد و نه در ضعف حکومت ها.

برعکس نگاه عامه ، خوارج خشکه مقدسان نبودند، خیر عرب های قحطانی بودند که می دانستند با آمدن علی ، علی اهل کنار آمدن نیست و جیره و مواجیبشان قطع می شود.

عمده فتوحات اسلام ، توسط اعراب قحطانی انجام شد.

تجربه نشان داده است که می توان در مقابل یک پیام عمومی و قطعی ایستاد و حرف خلاف آنرا زد. مثل ماجرای ولایت امیرالمومنین. مثل قضیه عمار که سوء استفاده کردند و نگذاشتند اثر کند. امروز نیز سایت آقای هاشمی می گوید: پیامبر فرمودند حضرت علیر را مردم باید بخواهند. این دروغ آشکار است.

جامعه نه توسط امام و نه مردم هدایت می شود، بلکه این وظیفه خواص است. کما اینکه حضرت بارها به سرداران سپاهش فرمودند که بعد از ایشان سخنرانی کنند چون خواص باید سپر امام باشند و حرفشان هم اثر خاصی دارد.

سوال : اگر خواص کوتاهی و کندی کردند چه ؟

مردم نباید آرام بگیرند و از طریقه ایجاد مطالبه عمومی، خواص را به تحرک وادار نمایند.

همواره تاکید حضرت بر این بود که جواب دشمن داده شود. کما اینکه حضرت به ابن عباس فرمودند، جواب نامه عمروعاص را بده ، البت جواب شعرش را خودت نده و بگذار برادرت که شاعر خوبی است شعری در جواب آن بگوید.

رسانه عمومی آن مان ، روزنامه بود.

در جنگ صفین، برای معایه ذواکلاه مهمتر از عمار بود زیرا پس از شهادت عمار گفتند : اسفا من الموت العمار ولکن بشر بالموت ذوالکلاه .  معاویه می گوید درست است که عمار نشانه است ولی اگر ذوالکلاه بود تمام لشکر را بر ضد من می شوراند.



بلاگ قبلی من

momoko.blog.ir

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۵ ، ۱۵:۱۷
محسن مطلبی کربکندی

کاشانی 2

موضوع فاطمیه غیر قابل تنش زدایی است . این سیره اهل بیت است . قابل فراموشی هم نیست.

ائمه اجازه فراموش شدن اصل موضوع فاطمیه را نداده اند.

روی موضوع فاطمیه از اول ، اهل تسنن نیز واکنش نشان داده اند. مثلا گفته اند شیعیان یک همچنین اعتقادی دارند. یعنی برایشان خیلی جدی و مهم بوده است .

ما در مناظراتمان و رفتارمان به طور کلی با اهل تسنن پیرامون این موضوع به دو نکته باید توجه داشته باشیم :

اولا، ما نیاز به مراجعه به شکیات و شبهات و جعلیات نداریم . اگر به مستنداتمان مراجعه نماییم کفایت می کند.

در دهه گذشته علمایی مثل علامه قزوینی و حلی چنان کتاب های محکم و مستدلی می نوشتند که تا صدها ردیه از طرف اهل تسنن به آنها نوشته می شد ولی برخی از کتاب های امروزی شایسته ردیه از طرف آنها نیستند و در ماهواره می‌خوانند و می‌خندند.

دوما، اهل تسنن جاهل قاصر اند، یعنی آنها نیز قاتل حضرت را دوست ندارند ولی قبول ندارند که فلانی قاتل است .

سوما، بی انصافی در بحث نداشته باشیم. به عنوان مثال : بنی امیه برای تخریب پیامبر احادیثی با به عایشه نسبت دادن که اگر کسی بخواند به خاندان و خود رسول الله بدبین می شود. نمونه این احادیث: رضاء کبیر (شیر خوردن مرد بزرگ برای محرمیت) بیرون آمدن مردان از خانه عایشه با حالت احتلام . نکته این است که تمام اینها دروغ اند و ما اصلا نباید وارد زمینه بنی امیه شویم. اینها جعلیات اند . ما به جای اینها باید به قضایای روشن استدلال کنیم. مثلا در مورد عایشه به جمل استنباط کنیم . ( در برخی از موارد بیان این جعلیات باعث درگیری شیعه و سنی شده که طی آن شیعیان زیادی سربریده شدن)

چهارم، اینکه ما میدانیم آنها تندروی دارند که اشتباه هم هست ولی دیگر خودمان تندروی نکنیم و بهانه ندهیم دستشان. به طور مثال از تندوری های تشیع : رساله مقامات فی بقر بطن فلانی یعنی رساله در ثواب دریدن شکم فلانی و ... .

ایجاد تنش های کاذب و از بین بردن وحدت باعث دو موضوع می شود:

الف) صد عن سبیل الله ...

ب) انگیزه دادن به دشمن برای قتل شیعیان

برخی از علمای ما که حالت اخباری گری داشته اند صرفا به لعن روی آوردند.

درگیری های لفظی و گاها کنش هایی میان تسنن و تشیع برقرار بود تا زمان صفویه.

صفویه خدمات زیادی داشت مثل اینکه تشیع را مذهب رسمی کشور اعلام کرد ولی تندروی کرد و این تندروی‌ها او را زمین زد. نمونه این تندروی ها : به کوفه رفت و قبر ابوحنیفه را تخریب کرد. یا نوه تفتازانی که از علمای برجسته تسنن بود را کشت. این کارها ولو کم باعث حساس شدن طرف مقابل شد.

علمای درجه یک تسنن به علت همین چالش‌ها به عثمانی مهاجرت کردند.

علمای تسنن در عثمانی حکم به تکفیری بودن تشیع دادن. سلطان سلیم، پادشاه عثمانی گفت که تمام علما به قتل شیعیان حکم داده‌اند و جنگ چالدران رخ داد . جنگی که در آن زن‌های شیعیان رو در بازار مصر به عنوان برده فروختند.

بعد از صفویه ، نادر شاه افشار روی کار آمد.

شرط نادرشاه برای شاه شدن این بود که شیعه و سنی اختلاف را کنار بگذارند که اتفاقا طرفین با توجه به وخامت اوضاع قبول کردند. در همین جهت یک وثیقه ای (عهدنامه) طراحی کرد و گفت همه امضا کنند .

اما نتیجه و مفاد وثیقه چه بود؟

نتیجه آن ، حذف تشیع و اضافه شدن تشیع به عنوان مذهب پنجم به مذاهب چهارگانه. در عهدنامه به طور کلی حق را به تسنن داده است .

این عهدنامه ایست که برخی از علمای تشیع امضا کردند و برخی مقابل آن ایستاندن. در حقیقت این وحدت مذموم است . آن وحدتی که برخی از علما با آن مخالفت کرده اند این وحدت بوده است که عملا وحدت نیست بلکه حذف تشیع است.

اما نکته اساسی اینجاست که امروز شرایط عوض شده است. در فاطمیه همه جای کشور سیاه پوش است و فکرعامه حذف تشیع نیست و منظور از وحدت حذف تشیع نیست.

 

 

بلاگ قبلی من

momoko.blog.ir

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۵ ، ۱۴:۴۲
محسن مطلبی کربکندی

*وضعیت سیاسی کشور را در سال پایانی عمر دولت چطور ارزیابی می‌کنید؟

من تصور می‌کنم ما نباید خود را محدود و منحصر به بحث های روز مربوط به اصلاح طلبی و اصولگرایی کنیم. بلکه باید عملکردها را ارزیابی کرد؛ چرا که یکی از مشکلات موجود، نبود حزب در کشور است و همین نبود حزب باعث می شود شرایط کشور به گونه ای باشد که همیشه یکی دو ماه  قبل از انتخابات جریانی در زمان انتخابات شکل بگیرد و تا چند هفته بعد از انتخابات نیز ادامه داشته و بعد پایان می‌گیرد.

*تحلیل شما از دلیل وجود این شرایط در فضای سیاسی کشور چیست؟

درصد بالایی از مردم بسیاری از نمایندگان منتخب خود را نمیشناسند. حتی اگر الان از آنها بپرسیم به چه کسانی رای دادید نمیتوانند اسم همه آنها را دوباره بنویسند. همه می آیند رای میدهند که گروه دیگر سرکار نیاید.

علت اصلی شکل گیری این جریان ها نیز نبود پایگاه و فعالیت حزبی در کشور و نبود فضایی برای ارایه نظرات است. آقایان خاتمی، احمدی‌نژاد و حتی روحانی همگی در دوره زمانی کوتاهی پیش از انتخابات مورد اقبال قرار گرفته و رای آوردند. اگر با دقت نگاه کنیم، انتخابات مجلس نیز به همین نحو است و در انتخابات ۷ اسفند این موضوع کاملا مشهود بود. من به جرات می‌گویم درصد بالایی از مردم بسیاری از نمایندگان منتخب را نمی‌شناسند و حتی اگر الان از آنها بپرسیم به چه کسانی رای دادید، نمی‌توانند اسم همه نمایندگان خود را ببرند یا دوباره آن اسامی را بنویسند.

در عین حال افرادی با نظرات یکسان 

تنها راه نجات کشور و حل مشکلات، آزادی بیان، آزادی رسانه‌ها و برداشته شدن خط قرمزها است. با این روش استحکام نظام و اعتماد مردم به آن بیشتر میشود. چرا مسئولین برای برگزاری کرسی آزاداندیشی به دانشگاه ها نمی‌روند؟ چون جوابی برای سوالات جوانان ندارند.
در دوره های مختلف مجلس با عنوان های متفاوتی کاندیدا شدند. مثلا در دوره ای با عنوان آبادگران، دور دیگر اصولگرایان و یا با عنوان تحول خواه در انتخابات شرکت کردند در حالی که گروه و افراد مشخصی هستند. این تغییرات عنوانی نشان می‌دهد آن پایگاه قوی حزبی وجود ندارد.

نکته مورد توجه دیگر این است که هنوز تعریف درستی از اصولگرایی و اصلاح طلبی وجود ندارد و تمام تعاریف کلی هستند، بنابراین در همین جریان ها نیز در حوزه های مختلف اقتصادی و سیاسی اختلاف نظراتی با یکدیگر دارند. این موضوع باعث شده تصمیماتی که در مقاطع مختلف گرفته می‌شود تصمیمات سنجیده و عمیقی نباشد و اکثر حرکات در کشور سینوسی است. به عنوان مثال در جریان اصولگرایی در مقاطع مختلف بنا بوده در انتخابات ها با یکدیگر اتفاق نظر داشته باشند، اما در عرصه عمل دیدیم چند کاندیدا وارد میدان شده و هر کدام نظرات و دیدگاه های متفاوتی با دیگری داشته اند و این نشان می‌دهد در این گروه اتحاد و اتفاق نظری که خود مدعی آن هستند، وجود ندارد. از طرفی وقتی عملکردشان را در دورانی که  دولت و مجلس را در اختیار داشتند ارزیابی می‌کنیم می‌بینیم عملکرد موفقی هم نداشتند و با توجه به امکاناتی که در اختیارشان بوده پیشرفت و توسعه کافی را رقم نزدند.

از طرفی در جبهه اصلاحات نیز همیشه اتحاد و همبستگی وجود نداشته همانطور که اکنون آقای عارف اعلام می‌کند تمام لیست امید در مجلس بر سر تصمیم گیری ها با یکدیگر اتفاق نظر نداشتند. این یعنی به دلیل عدم شناخت کافی از افراد، آنها در لیست ها قرار گرفتند در حالی که گاها نظرات متفاوتی با اصلاح طلبان دارند و این موضوع قطعا به کشور آسیب می‌زند.

این مسائل همگی به همان نبود حزب در کشور برمی‌گردد و در کشور شرایطی پیش آمده که همه می آیند رای می‌دهند که گروه دیگر بر سر کار  نیاید، رای می‌دهند تا اینها نباشند اما هر کس دیگری می‌خواهد باشد. حتی اگر کسانی که روی کار می آیند را نشناسند.

موضوع دیگری که وجود دارد این است که هیچ دولتی سرکار نیست مگر اینکه آمار و ارقامی مبنی بر عدم پیشرفت در گذشته ارایه دهد و همه مدعی پیشرفت و توسعه در زمان خود هستند اما وقتی دولت بعدی روی کار می آید آمار و ارقام دولت قبل زیر سوال رفته و مباحث جدیدی مطرح می‌شود. این یک ایراد است که جایی که سطح توسعه و پیشرفت را ارزیابی می‌کند نباید دولتی باشد اما متاسفانه در کشور ما دولتی است.

*چطور میتوان این شرایط را اصلاح کرد؟

مردم اگر می‌خواهند در انتخابات ریاست جمهوری آینده انتخاب درستی داشته باشند باید ابتدا عملکرد دولت یازدهم را بررسی کنند. ببینند این دولت چه توفیقاتی در عرصه های مختلف داشته و بر مبنای آن تصمیم گیری کنند. من تصور می‌کنم اگر می‌خواهیم به موفقیت و پیشرفت برسیم  باید برای انتخاب نگاه سیاسی نداشته باشیم و بیشتر با نگاه مدیریتی و کارشناسی به انتخاب مسئولین بپردازیم.

طبق چشم انداز ۲۰ ساله ما باید قدرت اول منطقه باشیم اما واقعا کجای منطقه ایستاده ایم؟ ایراد اصلی این است که کشور ما سیاست زده است و مسائل با نگاه کارشناسی مورد بررسی قرار نمی‌گیرد و همه چیز سیاسی شده که موجب کاهش توفیقات ما می‌شود. ما از نظر منابع، رتبه بالایی داریم اما هنوز از نظر اقتصادی لنگ می‌زنیم و دلیل اصلی نبود برنامه بلند مدت کارشناسی است.

باید شرایطی فراهم شود تا از این فضای سیاست زده دور شویم اما نمی‌دانم در آینده نزدیک این توفیق به دست می آید یا خیر. تا وقتی کشور از این فضا دور نشود راه به جایی نخواهیم برد. ما باید سیاست اقتصادی داشته باشیم نه اقتصاد سیاسی. به این معنا که سیاست های توسعه ای مشخصا وجود داشته باشد. اقتصاد سیاسی یعنی اینکه به طور مثال در هدفمندی یارانه ها به همه یارانه بدهید تا همه راضی شوند. این وضعیت کشور را پیش نمی‌برد.

حدود ۱۰ تا ۱۵ درصد تورم با انتخاب دولت یازدهم و به دلیل پایان دولت دهم اتفاق افتاد چون تشنج و استرس وجود آن دولت در جامعه یک شبه کاهش یافت. این را می‌توان به پای حماسه سیاسی مردم گذاشت و نباید این کاهش تورم را به حساب دولت نوشت و یا کاهش تورم در یک سال اخیر به دلیل رکود است چون همه امکانات متوقف شده و با نبود تقاضا قطعا تورم پایین می آید. اقتصاد را یک جا نشاندیم تا تکان نخورد بعد می گوییم نرخ تورم کاهش یافته در حالی که اکثر مردم با مشکلات جدی اقتصاد مواجه هستند.

باید به سمتی برویم که فضای بحث کارشناسی با تحلیل های کارشناسی در کشور فراهم شود. باید از اقتصاد دستوری دوری کرد. کدام بانک با یک دستور نرخ خود را پایین می آورد؟ باید چرخ اقتصاد را به حرکت درآوریم.

مباحثی که درباره برجام نیز مطرح می‌شود را من قبول ندارم چون هر دولت دیگری هم سرکار می آمد قرار بود برجام انجام شود.

*حتی اگر آقای احمدی‌نژاد همچنان سرکار بود برجام به سرانجام می‌رسید؟

در 
احمدی نژاد قدرت، رسانه و مطرح شدن را دوست دارد اما شاید اقبال عمومی را برای حضور در عرصه نداشته باشد. من توصیه می‌کنم شورای نگهبان تاییدش نکند تا همه راحت باشند.
مذاکرات هسته ای طرف مقابل تمایل نداشت برجام با آقای احمدی‌نژاد به نتیجه برسد. این یک واقعیت است.

به هرحال مذاکرات در زمان آقای احمدی‌نژاد آغاز شده بود اما باید توجه داشت طرف مقابل هم تمایل نداشت این کار را با آقای احمدی‌نژاد به نتیجه برساند و این یک واقعیت است. با روی کار آمدن دولت آقای روحانی با بن بست هایی که کشور با آنها مواجه شده بود، نهایتا تمایلی دو طرفه ایجاد شد تا توافق نهایی صورت گیرد پس کار خیلی شاقی انجام نشده است. باید واقع بین باشیم.

نداشتن نگاه واقع بینانه و داشتن تحلیل های غلط فقط منجر به گذشت زمان، از دست رفتن منابع، افزایش بیکاری، نداشتن رشد اقتصادی چشمگیر و ارایه سیاست های نا مناسب توسط مسئولین هر دولت می‌شود. باید به سمتی برویم که از حال و هوای هیجانی خارج شده و اجازه ارائه نظرات کارشناسی و مدیریتی به کسانی که به خدمت علاقه مند هستند داده شود تا آن موقع ببینیم کدام گروه سیاسی قدرت بیشتری در این زمینه دارد.

*مطالبی که شما بیان کردید بایدهایی است که برای بهتر شدن وضعیت کشور باید مورد توجه قرار گیرد و تحقق این بایدها شاید در درازمدت امکان پذیر باشد. نگاه واقع بینانه شما به وضعیت کشور چیست؟

این باید ها راه نجات کشور است وسوال اینجاست که درازمدتی که شما می‌گویید چه زمان باید آغاز شود؟ باید از یک جا شروع کنیم. هر انتخاباتی می آید و می‌گذرد و میگوییم شرایط مطلوب باشد بعدا.

*راهکار خروج از این شرایطی که شما ارزیابی می‌کنید چیست؟

تنها راه نجات کشور و حل مشکلات، آزادی بیان، آزادی رسانه ها و برداشته شدن خط قرمزها است. با این روش استحکام نظام و اعتماد مردم به آن بیشتر میشود. چرا مسئولین برای برگزاری کرسی آزاداندیشی به دانشگاه ها نمیروند؟ چون جوابی برای سوالات جوانان ندارند.

باز شدن فضای نقد در کشور تنها راه نجات ماست. رسانه ها نقش بسیار اثرگذاری در این زمینه دارند. بنظر من رسانه ملی وظیفه خود را به درستی انجام نمی‌دهد. نباید در کشور چیزی تحت عنوان  خط قرمز داشته باشیم. این باور من است و حاضرم درباره اش بحث کنم.

خداوند درقرآن می فرمایند "بشارت باد بر کسانی که همه حرفها را می‌شنوند و بهترین آن را انتخاب می‌کنند ". این آیه را باید بر سر در دانشکده های مدیریت بزنند. چون مدیر و مسئول است که باید ظرفیت شنیدن حرف ها را داشته باشد و بتواند اظهار نظر های تند و مختلف را بشنود. همین موضوع م‌یتواند فضای کشور را سالم سازی کند و افراد با تحلیل غلط و مغرضین خواه ناخواه کنار می‌روند؛ چرا که نقدهای سازنده، مشخص شده، مورد بررسی قرار گرفته و نهایتا به کار می آیند.

چرا مسئولین برای برگزاری کرسی های آزاد اندیشی که رهبری بر آن تاکید دارند به دانشگاه ها نمی‌روند؟ باید این جلسات پرسش و پاسخ مستقیم برگزار شود اما سوالات آنقدر زیاد است که جوابی برای جوانان نداریم.

تنها راه برون رفت از وضعیت فعلی آزادی بیان، آزادی رسانه ها و برداشته شدن خط قرمزها است و اصلا نباید از این موضوع نگران بود چون انقلاب اسلامی، چارچوب ها و ارزش های آن محکم تر از این است که با انتقاد و ارزیابی مورد هجمه قرار گیرد. اتفاقا با این روش پایبندی مردم به نظام، استحکام نظام و محبوبیت و اعتماد به نظام به مراتب بیشتر خواهد شد.

*به نظر شما در یک سال باقی مانده به انتخابات از گزینه های موجود در جریان اصولگرایی و اصلاح طلبی و افراد مطرح شده ای همچون محمود احمدی‌نژاد که حضور در انتخابات را هنوز رد نکرده، کدام می‌توانند اقبال عمومی را داشته باشند و آیا در مجموع گزینه ای وجود دارد که توان رقابت با آقای روحانی را داشته باشد؟

آقای احمدی‌نژاد قدرت، رسانه و مطرح شدن را دوست دارد اما شاید اقبال عمومی برای حضور در عرصه نداشته باشد. البته ممکن است در انتخابات پیش رو همان اتفاقی که گفتم بیفتد، مردم بیایند و بگویند اینها نباشند، هرکس دیگری باشد. در انتخابات ۹۲ نیز چنین اتفاقی افتاد و اگر در هفته منتهی به انتخابات آقای هاشمی رفسنجانی و آقای خاتمی از آقای روحانی حمایت نمی‌کردند ایشان رای نمی آورد و کسی نمی‌تواند منکر این موضوع شود.

من تصور می‌کنم در انتخابات آینده نیز همین اتفاق بیفتد. تجربه نشان داده در کشور ما کسی که دور اول رای می آورد دور دوم هم انتخاب می‌شود چون هم امکانات بیشتری در اختیار دارد و هم بیشتر در چشم است. البته دولت آقای روحانی باید بهتر از این کار کند. هرچند گفتنش آسان است و 
قبل از مناظره ها به میرحسین موسوی پیام دادم که احمدی نژاد دروغ گو و بی حیا است. هر دوی این اتفاق ها افتاد. هم دروغ گویی هم بی حیایی. اما چرا شورای نگهبان با این مسئله برخورد نکرد؟
کار سختی را در پیش دارد اما تیمی که برای حل مشکلات انتخاب شده تیمی در حد مسائل و مشکلات موجود نیست به همین دلیل با گذشت سه سال از عمر دولت هنوز رضایت اقتصادی در مردم وجود ندارد.

*گاهی در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری رقابت جدی و حساس تر می‌شود که نمونه آن را در سال ۸۸ دیدیم. فکر می‌کنید در انتخابات آینده می‌توانیم شاهد رقابتی جدی بین آقای روحانی با فرد یا افراد دیگر به خصوص از جریان اصولگرایی باشیم؟ بنظرتان اصولگرایان گزینه ای مطرح می‌کنند یا امکان حمایت این جریان از آقای روحانی وجود دارد؟

واقعیت این است که اصولگرایان شکست فاحشی در انتخابات مجلس خوردند هرچند خودشان مدعی هستند اکثریت مجلس دهم اصولگراست. با احتساب حدود ۸۰ نفر مستقل در مجلس، سایر ترکیب مجلس بین اصولگرایان و اصلاح طلبان برابر است. بعضا در برخی مسائل همین افراد طرف اصولگرایان و زمانی دیگربه اصلاح طلبان تمایل پیدا می‌کنند.

در مجموع فکر می‌کنم رقابت به شدت سال ۸۸ نخواهد بود و شاید خیلی هم هیجانی نباشد چرا که فضا، فضای هیجانی نیست و اصولگرایان به جهت شکستی که خوردند، بعید می‌دانم  بتوانند روی یک نفر اتفاق نظر داشته باشند. اصلاح طلبان نیز به احتمال قوی حمایت از آقای روحانی را ادامه می‌دهند بنابراین نهایتا به نظر نمی‌رسد انتخابات هیجانی و پر شوری در پیش داشته باشیم. مگر اینکه فضای بازی ایجاد شده و افراد مختلف با نظرات متفاوت به میدان آمده و دیدگاه های خود را مطرح کنند که در این شرایط ممکن است کارنامه آقای روحانی نیز ارزیابی شده و به چالش کشیده شود. این شرایط میتواند فضای انتخابات را عوض کند.

*شما در مصاحبه ای گفته بودید اگر آقای احمدی‌نژاد فرد دیگری شود و تغییر دیدگاه داشته باشد می‌تواند به عرصه بازگردد. فکر می‌کنید ایشان برای بازگشت به قدرت این تغییر را در برنامه های خود قرار می‌دهد؟

احمدی‌نژاد قدرت، رسانه و مطرح شدن را دوست دارد اما شاید اقبال عمومی را برای حضور در عرصه نداشته باشد. من توصیه میکنم شورای نگهبان تاییدش نکند تا همه راحت باشند.

ویژگی آب خیس کردن است و اگر این ویژگی را از آن بگیریم دیگر آب نیست. احمدی نژاد هم احمدی‌نژاد است. شاید ایشان در پیام ها وسخنرانی های خود اظهار نظراتی مبنی بر تغییر رویه داشته باشد اما تصور می‌کنم ایشان با توجه به ویژگی های رفتاری که دارد نمی‌تواند تغییر رویه دهد. شاید هم خیلی مناسب نباشد کسی که دو دوره رییس جمهور بوده باز قدرت را در دست گیرد.

*فکر میکنید شورای نگهبان ایشان را تایید می‌کند؟

من توصیه می‌کنم تایید نکند تا همه راحت باشند. البته من دیدگاهی هم در این رابطه دارم که برای جمع شدن این گونه مباحث در کشور، ریاست جمهوری یک دوره ۶ یا ۷ ساله شده تا خیال همه راحت شود. بعد از آن هم فرد هیچوقت نتواند رییس جمهور شود. تجربه نشان داده ریاست جمهوری ها دو دوره هستند بنابراین با یک دوره ای شدن ریاست جمهوری بسیاری مسائل حل می‌شود.

هر رییس جمهوری سال اول به دنبال کسب تجربه است. دو سال میانی خوب کار می‌کند و سال آخر نیز درگیر مباحث انتخاباتی است. بنابراین سال اول و آخر از دست می‌رود و در دور دوم نیز حساسیت های کاری لازم را ندارد نهایتا از ۸ سال ریاست جمهوری، ۶ یا ۷ سال عمر مفید آن است که می‌توان با تغییر قانون اساسی در این زمینه، به بسیاری از حواشی کشور پایان داد.

*شما از حدود سال ۹۰ به بیان مشکلات مدیریتی و ایرادات دولت نهم و دهم پرداختید و تفاسیری از شخصیت آقای احمدی‌نژاد داشتید که شاید پیش از آن هیچکس از کابینه چنین مباحثی را مطرح نکرده بود. سوال من اینجاست که چرا افرادی همچون شما در کابینه که به این آگاهی از شخصیت و مدیریت ایشان رسیده و از تیم اجرایی کنار رفتند، در سال ۸۸ که امکان تغییر وجود داشت این آگاهی و روشنگری را به مردم ندادند تا دولتی همچون دولت نهم ادامه پیدا نکند یا تلنگری به ایشان بخورد تا رویه گذشته را ادامه ندهد؟

انتخابات دور دوم آقای احمدی‌نژاد ۲۲ خرداد بود. من چهارشنبه همان هفته یعنی ۲۰ خرداد جلسه ای خصوصی با آقای لاریجانی داشتم و با ایشان مطرح کردم که اگر آقای احمدی‌نژاد روی کار بیاید چه اتفاقی در کشور می افتد. گفتم که اگر ایشان مجددا روی کار بیاید کشور خسارتی می‌بیند که قابل جبران نیست. اگر آمریکا و اسرائیل قصد تضعیف جمهوری اسلامی را دارد ایشان همه کارها را در این راستا انجام می‌دهد. من به آقای لاریجانی گفتم شما به عنوان رییس قوه مقننه اگر می‌توانید کاری 
تنها راه نجات کشور و حل مشکلات، آزادی بیان، آزادی رسانه‌ها و برداشته شدن خط قرمزها است
کنید که از انتخاب مجدد ایشان جلوگیری شود.

*فکر نمیکنید ۲۰ خرداد برای این کار دیر بود؟

قبل از مناظره ها به میرحسن موسوی پیام دادم که احمدی‌نژاد دروغ گو و بی حیا است. هر دوی این اتفاق ها افتاد. هم دروغ گویی هم بی حیایی. اما چرا شورای نگهبان با این مسئله برخورد نکرد؟

به هرحال شورای نگهبان ایشان را تایید کرده و برای ریاست جمهوری مجدد جلو آمده بود. آقای لاریجانی هم در آن جلسه به گفتند من نمی‌دانم این چه پدیده ای است که نمی‌توانیم کنترلش کنیم.

حتی من به آقای میرحسین موسوی قبل از مناظره ها پیغام دادم که آقای احمدی‌نژاد دو موضوع را دنبال میکند. اول اینکه دورغ می‌گوید دوم هم اینکه بی حیا است و در مناظره با آقای موسوی هر دو این اتفاق ها افتاد، هم بی حیایی هم دروغ گویی. دروغ گویی آن مدرکی بود که از خانم رهنورد نشان داد که بعدا هم من گفتم اگر ایشان ۴ سال رییس جمهور بوده و این موضوع را می‌دانسته چرا آمده و پشت تلویزیون گفته؟ که بعدا هم سازمان بازرسی کشور اعلام کرد این موضوع واقعیت نداشته است. دروغ گویی و بی حیایی در این جایگاه و در برنامه زنده تلویزیونی چه معنی دارد؟ چرا شورای نگهبان با این مسئله برخورد نکرد؟

البته شاید حق با شما باشد. شاید من باید در سال ۸۸ همان زمان قبل از انتخابات به موضوع ورود پیدا کرده و به شدت هم مسائل را مطرح می‌کردم. اما باید این موضوع را در نظر گرفت که در تحلیل شخصیت آقای احمدی‌نژاد باید گفت احمدی‌نژاد سال اول ریاست جمهوری در سال ۸۴، سال دوم و تا سال آخر که متفاوت می‌شود و انحراف همینطور شدت یافت. در دور دوم نیز از فردای انتخابات و از میدان ولیعصر همه چیز را آغاز کرد.

این نکته نیز قابل توجه است که شاید باید زمان می‌گذشت و دستش رو میشد که در مقابل مقام معظم رهبری می ایستد، آن ۱۱ روز خانه نشینی را انجام می‌دهد،  آقای مشایی را معاون خود می‌کند و می‌گوید مجلس در راس امور نیست. خیزی که آقای احمدی‌نژاد در دور دوم برداشت چیز دیگری بود.

اگر دقت کنیم می‌بینیم او هیچ وقت و هیچ جا از فتنه صحبت نکرده و نمی‌کند چون خودش باعث و بانی فتنه ۸۸ بود.

*آقای روحانی در یک سال باقی مانده چه اصلاحاتی باید داشته باشد تا به تداوم ریاست جمهوری اش در دور بعد بیانجامد؟

بنظر من تغییر خاصی در این یک سال اتفاق نمی افتد. این نیست که نتوانند اما تغییرات باید معنی دار و جهت دار باشد. دولت گویا نمی‌خواهد اینگونه قدم بردارد. مثلا رکود را به وجود آورده تا تورم را پایین بیاورد و قاعدتا برای انتخابات آینده نمی‌خواهد دست به وضعیت موجود بزند. ترجیح می‌دهد این آرامش را تا انتخابات حفظ کند.

*شما اگر پیشنهاد کار اجرایی داشته باشید قبول می‌کنید؟

اگر توانش را داشته باشم چرا که نه. کشور برای ما هزینه کرده تا بتوانیم یک روز به مردم خدمت کنیم. من یک سال مدیر نمونه صادراتی کشور شدم. به هرحال چیزهایی بلد بودم که این اتفاق افتاده است. اگر خواستند از تجربیات ما استفاده شود مخلصشان هم هستیم اگر نه که برایشان دعا می‌کنیم.

*صحبت پایانی؟

آدم دلش می‌سوزد. در کشور خیلی کارها می‌شود کرد. اما باید شهامت واطلاعات لازم برای تصمیم گیری و شناخت کافی از شرایط کشور را داشته باشیم. همانطور که گفتم کشور ما سیاست زده است و این سیاست زدگی به ما آسیب زده کمااینکه این آسیب همچنان وجود دارد.

جوانان ما امروز می‌گویند روزی که احمدی نژاد رییس جمهور شد من ۲۰ ساله بودم و حالا ۳۰ سال دارم. چه کسی جوابگوی این عمر رفته جوانان در این چند ساله با مشکلات فراوان است؟

زمانی صحبت از این کردند که ما صدور مغز می‌کنیم. چه صدور مغزی؟ چرا خودمان را گول بزنیم. این فرار مغز است. با رفتن هر یک از این جوانان ژن او نیز از کشور خارج می‌شود. پس ما سرمایه ملی کشور را از دست می‌دهیم. باید خیلی جدی به فکر چرخه اقتصاد و ایجاد فرصت برای این جوانان باشیم.

طبق سرشماری سال ۸۵، آمار سرپرست خانواده های تک نفره ۵.۲ درصد بوده و این آمار در سال ۹۰ به ۷ درصد می‌رسد. این به معنی فاجعه در کشور است اما چه کسی این آمار و دلایل آن را تحلیل کرد؟ مسئولیت این وضعیت با حاکمیت و حکومت است.



بلاگ قبلی من

momoko.blog.ir

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۵ ، ۱۴:۲۹
محسن مطلبی کربکندی

دیدار با نخبگان استان بود؛ استان یزد. "مهدی آذر یزدی" هم حضور داشت. هرچند که مریضی و بستری شدن روزهای قبلش در بیمارستان، توان کمی برایش گذاشته بود.
 
آقا که ایشان را دیدند، گفتند که دلشان می‌خواسته نکته‌ای به استاد آذر یزدی بگویند. همه منتظر شنیدن بودند. پیرمرد کمی خودش را جابه‌جا کرد و شوری در دلش افتاد. آقا با همان لبخند همیشگی گفتند: "حال که ایشان را می‌بینم، می‌گویم که من خودم از جهت رسیدگی به فرزندانم، بخش‌هایی را از این مرد و کتاب او می‌دانم... دوره‌ای بود که فرزندان من به دوران بلوغ رسیده بودند و در دوره‌ی طاغوت که فضا برای نوجوانان و جوانان گمراه کننده بود، کتاب ایشان (قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب) کمک بزرگی به من کرد... این کتاب را بسیار خوب دیدم و جلدهای اول تا ششم این کتاب را برای فرزندان خود تهیه کردم و به همه‌ی کسانی هم که فرزندان هم‌سِن فرزندان من داشتند این کتاب را توصیه کردم... ایشان در یک برهه از زمان، خلاء زنجیره فرهنگی کشور را پر کردند. این کتاب یک فرصت بسیار بزرگ بود و اطمینان دارم که خداوند اجر شما را خواهد داد!"



بلاگ قبلی من

momoko.blog.ir

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۵ ، ۱۲:۲۷
محسن مطلبی کربکندی

عباس کیارستمی در نامه‌ای خطاب به محمود احمدی نژاد نوشت: 
 
پسرم وقتی ۵ساله بود روزی مشغول خوردن بیسکویت بود، دوستی از او بیسکویت خواست و من هم از او خواستم که بیسکویتی به من بدهد. اما بهمن یک بیسکویت بیش‌تر نداشت. بلاتکلیف به هر دوی ما نگاه کرد که تنها بیسکویتش را به کدام یک از ما دهد. دوست من مشکل را ساده کرد و به او گفت: "بیسکویت را به کسی بده که بیش‌تر دوستش داری." 
 
بهمن نگاهی به هر دوی ما انداخت و به من گفت: " بابا من تو را بیش‌تر دوست دارم اما دلم می‌خواهد بیسکویتم را به او بدهم." هنوز نمی‌دانم آن روز، آن بیست چند سال پیش در ذهن پسر ۵ساله‌ام چه گذشت که بیسکویتش را به آن دیگری داد، که کم‌تر از من دوستش می‌داشت. ولی من دلیلی دارم که چرا رأی‌ام را به دیگری خواهم داد. 
 
آقای احمدی‌نژاد، برای من دلایل بسیار ساده‌ای وجود دارد که تو را بیش‌تر از او دوست دارم. تو برای من یادآور سال ۵۷ هستی. در آن زمان اخلاق، آرمان و از خودگذشتگی برای تغییر زندگی مردم مفاهیمی انتزاعی نبودند؛ 
 
چیزهای طبیعی و جزییاتی زنده از روحیه و عملکرد میلیون‌ها جوان معتقد و سالم و راستگویی بودند که می‌خواستند از انقلاب فرصتی فراهم آورند تا طبقه‌ی محروم جامعه شرایط بهتری برای زندگی داشته باشند. بعد از بیست و چند سال نگاه که می‌کنم به وضوح آن اعتراض را همراه با افسردگی درونی تو را درک می‌کنم. 
 
تو هم‌چنان بی‌دروغ «ما»ی سال ۵۷ را زنده می‌کنی. من تو را دوست دارم چون نمی‌توانم به خودم راست نگویم که می‌دانم آن‌چه می‌گویی راست می‌گویی. این واقعیت است که در جهان کنونی قله‌های ثروت با دست‌اندازی به پله‌های قدرت جایی برای رشد مردم باقی نمی‌گذارند. 
 
در این میان، آقای احمدی‌نژاد اما چیزی وجود دارد که تو را در دنیای ۲۰۰۵ ما وصله‌ی ناجور می‌کند. پس اکنون با کمال تأسف تو تنها به درد آن می‌خوری که از دنیایی چنین آرمان‌باخته و بازیگر، افسرده شوی. دنیایی که در ۲۷ سال ساخته شده است و ما هم جزیی از این دنیا هستیم. دنیا شرایط دشواری برای برای بازی راستگویان آفریده است اما هم‌جنسان قادرند دست یکدیگر را بخوانند و... 
 
دوست عزیز، به‌سادگی بگویم ما نمی‌توانیم خود را در سال ۵۷ متوقف کنیم. دیگر آن آن باورها از زندگی واقعی رخت بربسته است و در معادلات سخت کنونی، ما تنها تصمیم‌گیرندگان بازی کنونی نیستیم.
 
 تو درست‌تر از آن و اصولگراتر از آن هستی که بتوانی در بازی پیچیده‌ی سیاستگذاران آلوده به قدرت بازی کنی، پس به قول مدرس " اکنون کسی لازم است که قاعده‌های بازی این جهان را آموخته باشد." 
 
برای همین من رأی‌ام را به کسی می‌دهم که او را کم‌تر از تو دوست دارم اما کسی توانمندتر از تو در درک واقعیت‌های امروز زندگی است. همه‌ی امیدم آن است که او لااقل این‌بار با عطف به آرای تو بداند هنوز مردم محروم ما چشم به راه‌اند.
 
 پس گوشه‌چشمی به طبقه‌ی محروم داشته باشد و به سلامت اداره‌ی جامعه بها دهد. دوست عزیز من، تا کنون دو بار رأی داده‌ام و هر دو بار پشیمان. این بار با آمادگی بیش‌تر بار دیگر پای صندوق رأی خواهم رفت و اما رآی‌ام را به دیگری خواهم داد که او را به اندازه‌ی تو دوست نمی‌دارم. روزگار غریبی است برادر.



بلاگ قبلی من

momoko.blog.ir

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۵ ، ۱۲:۲۳
محسن مطلبی کربکندی

سگ ها را زنده زنده می خورند


حیوان ها را زنده زنده ، مرگ کش می کنند


آن وقت به ایران می گویند ضد حقوق بشر ، چرا؟ چون ازدواج همجنس ها حرام است






بلاگ قبلی من

momoko.blog.ir

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۵ ، ۱۱:۵۴
محسن مطلبی کربکندی

وحشی گریشان را به علت پیشرفت در پشت پرده نگهداشته اند ولی همان انسان قرون وسطی اند.


آب باشد ، شناگر خوبی هستند 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۵ ، ۱۱:۵۳
محسن مطلبی کربکندی

کاشانی 1

پس از فوت پیامبر، طرفداران علی باورشان نمی شد که با آن همه تاکیدات پیامبر، حکومت از دستشان در بیاید.

جریان مقابل به محض دریافت حکومت شروع به کادرسازی، موافق سالاری، استبداد علیه مخالفان و بازگرداندن برخی عقاید جاهلیت کرد.

استبداد علیه مخالفان: فضایی ایجاد کرده بودند که کسی جرات مخالفت نداشت و اگر مخالفت می کرد او را نابود می کردند. این باعث شده بود وقتی مستشرقان به ممالک اسلامی می آمدند در توصیف آنها می‌نوشتند که از لحاظ مناسک و رفتارهای اسلامی همه جامعه اسلامی با هم یکی اند. نکته اول، البت برخی از شکایات جزئی که به اصل نظام مربوط نمی شد را خیلی جدی هم می گرفتند که بگویند فضای عدالت و آزاداندیش هست، مثلا فلانی یک تخم مرغ مرا دزدید یا فلان حاکم امسال انقدر مالیات زیاد گرفت . نکته دوم، باید توجه داشت که در دل ها تفاوت بود ولی زمینه بروز این تفاوت ها به علت اختناق نبود، به عبارتی دیگر زمینه ارائه فقه اهل بیت نبود به طوری که بنی هاشم نیز تا امام سجاد نماز مسافر را مثل تسنن کامل می‌خواندند.

نکته سوم، خیلی از فرق به علت این اختناق حذف می‌شدند. مثل فرقه های زیدیه که انواع مختلفی داشتند ولی امروز یکی شده اند.

یک سری از عوامل باعث می‌شد تا در عین استبداد و اختناق بنی امیه، جریان تشیع روز به روز تقویت شود:

الف) بروز برخی مخالفت های اقلیت (اهل البیت) با اکثریت (سواد اعظم): آنچه باعث می‌شد شیعیان در هاضمه اکثریت حذف نشوند ، فاطمیه بود. منظور از فاطمیه ، قیام حضرت زهرا در مخالفت با سقیفه است . آنها می گفتند فاطمه هم مقابل آنها ایستاد که امروز حتی قبرش معلوم نیست.

نکته: در عین سکوت اهل بیت در برخی از مواقع، باز هم اهل بیت اجازه تنش زدایی از جریان فاطمیه را نداده‌اند و در مواقع مختلف و حتی نامربوط یادی از فدک و فاطمیه کرده اند. به طور مثال علی علیه السلام در نامه 45 نهج البلاغه در حال تذکر به عثمان بن حنیف، در مورد شرکت در مجالس اغنیا هستند که به یک باره به موضوع فدک می پردازند.

متن نامه : ... « پس سوگند به خدا من از دنیاى شما طلا و نقره‏اى نیندوخته، و از غنیمت‏ هاى آن چیزى ذخیره نکرده ‏ام، بر دو جامه کهنه‏ام جامه‏اى نیفزودم، و از زمین دنیا حتى یک وجب در اختیار نگرفتم و دنیاى شما در چشم من از دانه تلخ درخت بلوط ناچیزتر است. آرى از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده، فدک  در دست ما بود که مردمى بر آن بخل ورزیده، و مردمى دیگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند، و بهترین داور خداست. مرا با فدک و غیر فدک چه کار در حالى که جایگاه فرداى آدمى گور است ...»

ب) خستگی ناپذیری اهل بیت در قیام سیاسی و فرهنگی

در عین اینکه حضرات هم شناخته شده بودند و هم کم کاری نداشتند ، باز هم نمی‌گفتند که بس است و دیگر ما با شما کاری نداریم. خیر. یعنی در عین اینکه علی فتح الفتوح بود و رسول آنقدر او را معرفی کرد و به عبارتی دیگر فردی شناخته شده  بود علی نگفت حجت تمام است . خیر. در بدترین شرایط که به همسرش یورش بردند باز هم او را سوار اسب می کردند و برای هدایت به درب خانه ها می بردند . یا حضرت زهرا با آن حالشان باز هم نگفتند که بس است و خطبه فدکیه را خواندند.

آنها با اهل بیت خیلی بد می کردند ولی اهل بیت عقب نشینی نمی‌کردند. مثال اینکه خلیفه ها هرگز از علی مشورت نگرفتند تا زمانی که دیگر به مشکل جدی برمیِ‌خوردند آن هم به تعداد انگشت هاست. در برخی از موارد نیز حضرت برای مشخص شدن حقانیت برخی از قضاوت‌های آنها را زیر سوال می‌برد.

 

اما یک سوال جدی : خب رفتار تبلیغی ما و به طور کلی رفتار ما با اهل تسنن امروز باید چگونه باشد؟

نکته اول، اینکه امروز حتی علمای تسنن که آن زمان را ندیده اند و صرفا با این کتاب ها ایمان دارند، قاطبه‌شان مستضعف فکری اند. در زمان علی، آنها غدیر را دیده بودند و باز خیانت کردند ولی حضرت کنار نشستن.

نکته دوم، رفتار خود اهل بیت بنابر تبلیغ بی چون و چرا بوده است. از این جمله می توان به خطبه امام حسین در کربلا در میان اشقیا و یا پاسخ امام حسین به نامه کوفیان در عین دیدن تمام آن بی مروتی‌ها اشاره کرد.

نکته سوم، آنکه هر یک از اهل بیت در زمان خود از شیوه خاصی از تبلیغ استفاده نمودند. ما هم باید متناسب با زمان خود یک روش را برگزینیم.

سوال : اما شرایط فرهنگی-سیاسی حال جامعه ما بیشتر با کدام یک از اهل بیت تطبیق دارد؟

جواب: امام سجاد علیه السلام

سوال : شرایط زمانی ایشان اولا و شرایط تبلیغی ایشان ثانیا، چطور بود؟

شرایط زمانی: پس از عاشورا، جامعه به طور عجیبی از دین برگشت . یعنی مردم از دین بی زار شدند. یعنی مردم نسبت به کارآیی دین شک پیدا کرده بودند. می گفتند این چه دینی است که سر نوه رسول را اینطور بریدند و والی اش شراب خور است. علتش هم این بود که اسلام یزید را دیده بودند و پای خطبه های زهری سخنور نامرد نشسته بودند.

شرایط تبلیغی ایشان :

در آن زمان امام سجاد به شکل خاصی مدیریت بحران کردند. ایشان نمونه خاصی از اسلام ارائه کردند که اقدامات ذیل را می توان جزو آنها برشمرد:

·   شدت زهد ( عبادت بالاتر از زهاد هشت گانه که دربار آنها را به عنوان نمونه برای آنهایی که دنبال اسلام بازی بودند نگه داشته بود. حضرت پوز آنها را هم زد )

·        عبادت عاشقانه ( یعنی در کنار زهد، عشق نیز داشتند )

·        برخورد مناسب با مردم ( برده ها فرزندان امام را کشتند ولی امامان چیزی نگفتند )

·        شدت حزن برای امام حسین

·        در کنار مردم بودن و با مردم زیستن ( مثال: از حال همسایه با خبر بودن و ... )

·        کمک مالی به مردم

امام سجاد کاری کردند که بعد از شهادت ایشان، از اقصی نقاط بلاد اسلامی سفر کردند تا فرزند ایشان را ببینند برای اینکه بفهمند چه کسی جانشین ایشان است. این همان زیرساختی بود که باعث شد امام باقر، باقرالعلوم بشوند. علامه سیدجعفر مرتضی مقاله ای دارند با نام الامام علی ابن الحسین باعث الاسلام من جدید. یعنی ایشان دین را زنده کردند. علت اینکه اهل تسنن نیز به بهره گیری از علم امام باقر روی آوردند همان زمینه سازی امام سجاد علیه السلام بود. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۵ ، ۱۱:۵۰
محسن مطلبی کربکندی

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، نوه مؤسس حوزه علمیه قم، فرزند آیت‌الله محقق داماد و داماد آیت‌الله میرزا هاشم آملی است و این بزرگان را ناظر بر اعمال خود می‌داند. می‌گوید هر کاری که می‌کنم و هر چیزی که می‌نویسم، با خود می‌اندیشم پدربزرگ و پدرم چه نظری دارند؟!

نوه آیت‌الله حائری یزدی و فرزند یکی از مراجع سنتی قم و همدوره امام خمینی(ره)، به شیوه علمای سنتی با جهان پیرامون مواجه می‌شود. او مردی که طعم فقر را در دوران طلبگی چشیده در عین حال آنقدر استعداد از خود نشان داده که در 25 سالگی به اجتهاد می‌رسد. این استعداد بعدها هم ادامه یافت و به دریافت درجه دکتری از دانشگاه لون بلژیک انجامید.

هنوز وقتی از علامه طباطبایی صحبت می‌کند، چشمانش خیس می‌شود. به بزرگی از آیت‌الله شهید مطهری یاد می‌کند و خود را شاگرد او می‌داند و معتقد است آیت‌الله مصباح یزدی در فلسفه اسلامی کم‌نظیر است.

غروب یکی از روزهای نیمه اول بهمن، برای مصاحبه با آیت‌الله دکتر مصطفی محقق داماد در محل برگزاری دروس خارج خود قرار گذاشتیم. آن روز هنوز شایعاتی مبنی بر حضور وی میان کاندیداهای ریاست جمهوری دوره یازدهم به گوش نرسیده بود، هر چند که پس از مطرح شدن این شایعات توسط اصلاح‌طلبان، آیت‌الله محقق داماد به شدت آن را تکذیب کرد و تأکید داشت وظیفه او در مقطع کنونی فقط و فقط تدریس است.

شما را به خواندن بخش اول از این مصاحبه دو ساعته و بدون سانسور دعوت می‌کنیم:

 

 

*به عنوان نخستین سؤال بفرمایید نوه مؤسس بزرگترین حوزه علمیه شیعی جهان بودن چه حسی دارد؟

ـ آن زمان که بچه بودم از خدا اینقدر نمی‌‌ترسیدم که از این موضوع می‌ترسیدم [با خنده] که مبادا خلافی مرتکب شوم، بگویند نوه آیت‌الله حائری خلافی مرتکب شده است! به محض اینکه ششم دبستان را تمام کردم، وارد حوزه علمیه قم شدم.

همیشه ملکه ذهنم این بود که من نوه مؤسس حوزه علمیه قم هستم و پدرم آیت‌الله محقق داماد است، کاری انجام ندهم که مورد سرزنش مردم قرار بگیرم و این ملکه نفسم شده بود تا امروز که 68 سال دارم و با شما صحبت می‌کنم، این حس با من همراه بوده است. هر مقاله‌ای که می‌نویسم نخست تصور جدم، پدرم و دایی‌های بزرگوارم در ذهنم است که آنان چه واکنشی نشان می‌دهند.

 

 

برخی طلاب دیر به دیر موی سرشان را می‌تراشیدند تا در هزینه‌ها صرفه‌جویی کنند، من این امکان را نداشتم و باید موی سرم را همیشه کوتاه نگه می‌داشتم تا نگویند نوه آیت‌‌الله حائری فوکول گذاشته است

 

آن زمان طلبه‌های جوان یک آزادی عمل‌هایی داشتند که من نداشتم، به طور مثال برخی طلاب گاهی دیر به دیر موی سرشان را می‌تراشیدند تا در هزینه‌ها صرفه‌جویی کنند، من این امکان را نداشتم و باید موی سرم را همیشه کوتاه نگه می‌داشتم تا نگویند نوه آیت‌‌الله حائری فوکول گذاشته است! طلاب در لباس آزاد بودند ولی از ما انتظار بود که لباس‌هایمان تمیز باشد البته انتظار لباس فاخر نداشتند اما لباس و کفش مندرس برای ما مصلحت نبود.

 

 

 

* تحصیل در حوزه علمیه را به سنت خانوادگی انتخاب کردید یا علاقه داشتید؟

ـ اولاً پدر من مرحوم آیت‌الله محقق داماد جزو اساتید درجه یک مرجعیت مکتب قم بود. درست است که مراجع فعلی آیت‌الله بروجردی را درک کردند اما درس ایشان بیشتر حالت تشریفاتی داشت.

دروس آموزشی حوزه علمیه قم آن موقع دو مرجع داشت: یکی پدر بنده و دیگری امام خمینی(ره). آقایان مراجعی که امروز هستند، بیشترشان شاگردان این دو بزرگوار هستند؛ آیت‌الله‌ مکارم شیرازی، آیت‌الله حاج‌آقا موسی شبیری زنجانی، آیت‌الله موسوی اردبیلی و بسیاری از فقهای دیگر از شاگردان مرحوم پدرم آیت‌الله سیدمحمد محقق داماد بودند، به جز آیت‌الله سبحانی که شاگرد امام خمینی بود.

علمای قم از جمله بیت ما با حکومت موضع منفی داشتند، حکومت ایران را نامشروع دانسته، رضاخان را ظالم تلقی می‌کردند

این در حالی است که ما در فضایی تربیت شدیم که علمای قم از جمله بیت ما با حکومت موضع منفی داشتند، حکومت ایران را نامشروع دانسته، رضاخان را ظالم تلقی می‌کردند. بسیاری از بزرگان معتقد بودند جد بزرگوارم آیت‌الله حائری یزدی از شدت ناراحتی‌ها به خاطر ظلم رضاخان و ماجرای کشف حجاب فوت کرده است.

پدرم برای من و دو برادرهایم (که یکی در قم تشریف دارند و از من بزرگتر و یکی دیگر کوچکتر است و به رحمت ایزدی پیوسته) شناسنامه نگرفته بود. معتقد بود شناسنامه دو خطر دارد: یکی اینکه؛ فرزندانم باید به سربازی بروند که لشکر نامشروع است. دوم؛ اگر شناسنامه بگیرم زمانی که بزرگ شدند به ادارات دولتی می‌روند و ادارات نیز مشروع نیستند. بدون شناسنامه به دبستان می‌رفتم آن زمان دبستان غیردولتی افرادی را که بدون شناسنامه بودند، ثبت‌نام می‌کردند اما نتوانستم امتحان نهایی را بگذرانم گفتند: شما شناسنامه ندارید از مدرسه بیرون آمدم و به حوزه رفتم من و برادرم خودمان اقدام کردیم و شناسنامه گرفتیم، امتحان ششم ابتدایی را متفرقه دادم، دیپلم متفرقه گرفتم و سال 1336 که دبستان ما تمام شد، وارد حوزه علمیه قم شدم.

 

 

 

وقتی که دبستان تمام شد پدرم گفت: اصرار ندارم به حوزه علمیه بروید اما من پولی ندارم به شما بدهم که درس جدید (یعنی دبیرستان ودانشگاه) بخوانید، نه توان مالی دارم و نه مجوز شرعی دارم! شما اختیار دارید یا دروس حوزوی یاد بگیرید یا اگر دوست ندارید طلبه شوید به یکی از بازاری‌ها می‌گویم بروید نزد او شاگردی کنید و شغلی یاد بگیرید تا کسب و کار کنید. البته پدر ما یک زرنگی‌های هم داشت، یک حاج میرزاعلی کاسب بازار بود، روبه‌روی مسجدی که پدرم امامت آن را برعهده داشت. پدرم می‌گفت: من به میرزا می‌سپارم بروید نزد او کسب و کاری یاد بگیرد اما اگر شاگردی مغازه را انتخاب کردید موظفید بروید برای حاجی نان بگیرد و صبحانه تهیه کنید، بعد دکان را تمیز کنید و ... پدرم چنان وظایف شاگردی را کاری سخت و سنگین برای ما تصویر می‌کرد که ما خود بخود از کار کردن در مغازه زده شدیم.

زمانی که امتحان شرح لمعه دادم، مرحوم آیت‌الله بروجردی نفرات اول را خواست و به دست مبارک خودشان یک 10 تومانی جایزه دادند که به پول آن زمان خیلی بود

به علت اینکه فقر بر خانه ما حاکم بود، شرایط زندگی بسیار دشوار بود. زمانی که آیت‌الله العظمی بروجردی مرجعیت قم را بر عهده داشت، پدر من یک استاد درجه یک قم بود اما درآمدهای بسیار محدودی داشت، از این جهت ناراحت بودیم که این زندگی به ما نان نمی‌رساند به این جهت که پدرمان را دیده بودیم که چه شرایطی قرار دارد و فکر می‌کردیم که برای ما نیز همین است کسب و کاری که پدرمان برای ما ترسیم می‌کرد حوزه علمیه رفتن برای ما اولی بود. بعد از مدت کوتاهی به حوزه آمدیم به دلیل اینکه تازه دبستان را پشت‌سر گذاشتم به سرعت در کلاس‌های درس خوش درخشیدم، بزرگان حوزه مرتب ما را تشویق می‌کردند و ما نیز به علت آقازاده بودن خیلی موقر رفتار می‌کردیم، آقایانی که در مدرسه فیضیه بودند اظهار احترام می‌کردند مثلاً هر جا که ما را می‌شناختند به دلیل آنکه نوه آیت‌الله حائری یزدی بودم خیلی احترام می‌کردند، چون هر کس آنجا بود از شاگردهای حاج‌آقا عبدالکریم حائری یزدی بود. زمانی که امتحان شرح لمعه دادم، مرحوم آیت‌الله بروجردی نفرات اول را خواست و به دست مبارک خودشان یک 10 تومانی جایزه دادند که به پول آن زمان خیلی بود!

به خاطر دارم آقای بروجردی آدم محتشمی بود و پولی که به عنوان جایزه می‌داد، نو بود، اما من برای تحصیل به آن پول نیاز داشتم و آن را خرج کردم.

 

 

 

 

در زمان ما کسانی که در قم خانه داشتند به آنها حجره نمی‌دادند و اولویت در حجره‌دادن با طلاب غیر قمی بود

 

* از همدوره‌‌ای‌ها یا هم‌حجره‌ای‌هایتان افرادی که امروز مشهور باشند و ما بشناسیم،‌ کسی هست؟

ـ من حجره نداشتم! یکی از تفاوت آقازادگی با دیگران همین بود. در زمان حاج عبدالکریم پسرش که دایی بزرگوار ما بود، زمانی که طلبه شده بود مرحوم پدرش یک حجره انتخاب کرده بود که مانند سایرین در کنار طلاب دیگر درس بخواند اما در زمان ما کسانی که در قم خانه داشتند به آنها حجره نمی‌دادند. طلبه‌ها آن زمان زیاد بودند و اولویت در حجره‌دادن با طلاب غیر قمی بود.

کسانی با من هم مباحثه و همدرس بودیم برخی آنها به رحمت ایزدی پیوستند هم‌درس و هم مباحثه من در ادبیات عرب، سیدی بود که امروز در یزد ساکن است به نام صدرالدین طباطبایی از علمای فعلی یزد. ما سیوطی و برخی دیگر از درس‌ها را با همدیگر مباحثه کردیم و هم‌درس بودیم. شیخ حسین فروغی با همدیگر مباحثه کردیم و بسیار بااستعداد بود. ایشان تا سطوح عالیه در قم بود بعد از قم به دانشکده حقوق رفت و دکتر حسین مهرپور شد مدتی در شورای نگهبان بود و در دیوان عالی کشور وفعلا رییس دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی است.

در درس مکاسب با سیدکاظم نورمفیدی هم‌بحث‌ بودم که اکنون امام جمعه و نماینده رهبری در استان گلستان است. ما بعد از دوران درس سطح به درس خارج هم که رفتیم بازهم به مباحثه ادامه دادیم تا وقتی ایشان در قم بودند بحث می‌کردیم.

یکی دیگر از هم مباحثه‌ها که سه نفری مباحثه می‌کردیم مرحوم آیت‌الله سیداحمد حق‌شناس و آیت‌الله غیاث‌الدین محمدی بود که امروز امام جمعه همدان است. در دوران درس خارج هم با سیدحسین مدرسی طباطبایی هم‌مباحثه بودیم که بعدها در لندن دکتر شد و امروز در پرینستون استاد بسیار عالی‌قدری است. یکی دیگر از هم مباحثه‌هایمان مرحوم آیت‌الله عبایی خراسانی بود. با آیت‌الله مجتهدی در اراک هم زمانی مباحثه می‌کردم.

 

 

 

* در فلسفه با چه کسانی هم مباحثه بودید؟

ـ من در قم بعد از مدت کوتاهی خودم مدرس شدم در عین اینکه سطوح عالیه را می‌خواندم سطوح پایین‌ را تدریس می‌کردم. بعد از مدتی ادبیات‌گوی مشهور قم شدم و مطول می‌گفتم؛ از طرفی دانشگاه تهران نیز تحصیل می‌کردم، اشعار فارسی زیادی از حفظ بودم ادبیات عرب را به صورت مقایسه‌ای درس می‌دادم اشعار حافظ و سعدی می‌خواندم که برای طلاب جاذبه داشت.

فلسفه را در قم نزد افراد مختلف رفتم و نپسندیدم، بعد از آن آیت‌الله جوادی آملی از تهران به قم آمدند و تدریس فلسفه را شروع کردند، مقداری فلسفه را نزد ایشان خواندم

حاشیه ملاعبدالله در منطق را نزد آقا سید اسدالله خراسانی خواندم، بعد در سال 1338 منطق منظومه را پیش استاد مصباح یزدی خواندم.

فلسفه را در قم نزد افراد مختلف رفتم و نپسندیدم، بعد از آن آیت‌الله جوادی آملی از تهران به قم آمدند و تدریس فلسفه را شروع کردند، مقداری فلسفه را نزد ایشان خواندم تا اینکه در سال 1345 خدمت استاد مرحوم مطهری سر سپردم و در قم  علامه طباطبایی تدریس می‌کردند و خدمت ایشان می‌رفتیم تا اواسط جلد سوم اسفار نزد علامه خواندم تا اینکه علامه سکته قلبی کردند و درس ایشان تعطیل شد.

بنابراین نزد علامه نتوانستم فلسفه را به طور کامل ادامه دهم، با معرفی علامه طباطبایی و همچنین تمجیدهای که پدرم از شهید مطهری کرد نزد ایشان درس خواندم. برنامه‌ای گذاشتم نزد آیت‌الله مطهری فلسفه را بخوانم تا اینکه یکی از استادهای فلسفه‌گوی حوزه علمیه قم شدم و استاد شرح منظومه  حکمت همزمان اصول مظفر،شرح‌لمعه در قم تدریس می‌کردم که جزو جلسه‌های گرم و به اصطلاح آبرومند قم بود و تا اینکه در سال 1360 به دعوت شورای عالی قضایی همکاری‌ام را با این سازمان برای تدوین قوانین آغاز کردم و کم کم از تدوین قوانین به سازمان بازرسی کل کشور منتقل شدم.

 

* چرا با وجود اینکه جزو مدرسان حوزه علمیه قم بودید، تحصیلات در دانشگاه را انتخاب کرد؟

ـ انتخاب دانشگاه به علت فقر خانواده نبود، بلکه علاقه‌مند بودم علوم جدید را نیز فرا بگیرم و بخوانم. بنده در دوره متفرقه، رشته‌های علمی (ریاضی) خواندم اما دیپلم علوم انسانی گرفتم. بعد از دیپلم، ازدواج کردم. من به این دلیل در کنکور شرکت کردم که به جوّ جدید آموزشی و علوم آشنا شوم اما اکثر افرادی که آن وقت به دانشگاه می‌آمدند صرفاً برای این بود که شغل اداری بگیرند.

دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی فعلی که آن وقت‌ها ابراهیمی بود، پس از تحصیل در دانشگاه عمامه را برداشتند و شغل اداری گرفتند

همراه من عده زیادی تحصیلات دانشگاهی را انتخاب کردند که نخست مرحوم آقا سید ابراهیم شبیری زنجانی، پسر ‌آیت‌الله زنجانی هم‌دوره‌ام بود، ایشان دبیر شد. آقای دیگری به نام آل‌محمد از لباس روحانیت در آمد و وکیل دادگستری شد. دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی فعلی که آن وقت‌ها ابراهیمی بود، البته همدوره بنده نبودند امثال ایشان زیاد بودند که عمامه را برداشتند و شغل اداری گرفتند. اما من این گونه فکر نمی‌کردم، چون همه به من می‌گفتند حوزه متعلق به شماست و نباید آن را رها کنید (چون نوه مؤسس حوزه بودم) بنابراین دانشگاه را که تمام کردم به قم برگشتم و در قم ماندم و تدریس کردم. در واقع 1343 به دانشگاه آمدم و 1348 تحصیلات دانشگاهی را تمام کردم؛ دانشگاه که آمدم فرزند نداشتم، دانشگاه را که تمام کردم دو فرزند داشتم اما به دلیل اینکه مشغله پیدا کردم دوره دکتری را پایان نبردم.

 

واسطه ازدواج ما فردی بود که هم در درس آیت‌الله میرزا هاشم آملی و هم درس آیت‌الله محقق داماد (پدرم) شرکت می‌کرد و او «آیت‌الله جوادی آملی» بود

* شما با دختر آقای آیت‌الله میرزا هاشم آملی ازدواج کردید. ماجرای ازدواجتان را برای ما شرح می‌دهید؟

ـ آیت‌الله میرزا هاشم آملی سال 1340 به قم آمدند، آقای آملی با پدرم دوستی صمیمانه‌ای داشت. منزلی اجاره‌ای نزدیک منزل پدری من داشتند. پدر و مادرم شنیده بودند که ایشان یک دختر دارد. بر اثر رفت و آمد زیادی که پدرم با ایشان داشت در سال 1343 ازدواج ما اتفاق افتاد. واسطه ازدواج ما فردی بود که هم در درس آیت‌الله میرزا هاشم آملی و هم درس آیت‌الله محقق داماد (پدرم) شرکت می‌کرد و او آیت‌الله جوادی آملی بود.

آقای جوادی درس پدرم را تقریر می‌کرد، چه گفت‌و‌گویی میان آن‌ها انجام شد من در جریان نیستم. آن زمان قصد ازدواج نداشتم، ناگهان چنین صحبتی شده بود. نخستین کسی که مرا مطلع کرد، دایی بزرگم بود. دایی من مرحوم حاج آقا مرتضی حائری توصیه کردند که من تردید نکنم و قبول کنم. گفتم: من تصمیم داشتم که برای تحصیل به لبنان بروم.

 

 

 

* چرا لبنان؟ قصد رفتن به جبل عامل و بهره‌مندی از اساتید عاملی را داشتید؟

ـ خیر، خود بیروت، چون آن زمان آمریکا و اروپا مقصد نبود. قصد داشتم به دانشگاه بیروت بروم تا آنجا زبان عربی و انگلیسی را مانند زبان مادری صحبت کنم. آن زمان مجلات لبنانی العرفان را می‌خواندم ،شنیده بودم آنجا بورسیه می‌دهند و دیدم می‌توانم مستقل شوم و از پدرم پولی نگیرم.

به هر حال پدرم گفت مانعی ندارد به آقای حائری گفتم من فعلا تمایلی به ازدواج ندارم. برای ادامه تحصیل قصد دارم به لبنان بروم آقای حائری خیلی صریح الهجه بود گفت: «زن نگیری ضرر می‌کنی. ازدواج کن هرجا خواستی برو، ازدواج مانعت نمی‌شود!» در هر صورت مرا قانع کرد... آقا، جوادی آملی واسطه بود و خانم، دختر دایی بزرگم که عروس امام خمینی(ره) و همسر حاج آقا مصطفی به نام معصومه خانم بود.

بعد از ازدواج مرحوم آیت‌الله آملی پدر جدید برای من بود، به قدری با محبت و مهربان بود که نقش بسیاری در ساخته شدن علمی من داشت

بعد ازدواج فهمیدم حق با دایی‌ام بود. اگر آن زمان ازدواج نمی‌کردم راه زندگی من با اکنون فرق می‌کرد. بعد از ازدواج -بینی و بین‌الله- مرحوم آیت‌الله آملی پدر جدید برای من بود، به قدری با محبت و مهربان بود که نقش بسیاری در ساخته شدن علمی من داشت.

نخست خیلی مهربان و با محبت بود، پشت و پناه زندگی من بود من از ازدواجم خیلی راضی هستم. خانم خیلی همدل، همفکر و همسر واقعی هستند، در تلخی‌ها و شادی‌ها و مشورت‌های زندگی همراه واقعی من بوده‌اند. مشاور و مدیر خوب بوده و هست، در حال حاضر از نظر قوای جسمی کسالت دارد اما هنوز هم ذهن مدیریتی بسیار عالی دارد. ایشان همیشه در فعالیت‌های علمی من مشوق من بوده‌اند و اطمینان دارم که اگر ایشان نبودند من به همین مراحل علمی دست نمی‌یافتم.

 

همه برادرهای خانم من آن زمان حکم فرزندان من را داشتند... مقداری نقش برادر بزرگتر برادران لاریجانی را من داشتم و برای موفقیت همه برادران دعا می‌کنم

 

* حاج آقا جرأت می‌خواست با دختری ازدواج کنید که پنج برادر دارد...

ـ همه برادرهای خانم من آن زمان حکم فرزندان من را داشتند. در زمان ازدواج آقا باقر بسیار کوچک بود. علی آقا بچه بود تازه دبستان می‌رفت، آقا صادق هم هنوز به دبستان نمی‌رفت آقا فاضل دبستان می‌رفت. تقریباً همه برادر خانم‌ها نزد من درس خواندند، آقا جواد زبان انگلیسی را نزد من خوانده است، باقر لاریجانی که بعد از انقلاب فرهنگی تصمیم گرفت طلبه شود در کلاس عمومی درس فلسفه من شرکت می‌کرد. مقداری نقش برادر بزرگتر برادران لاریجانی را من داشتم و برای موفقیت همه برادران دعا می‌کنم.

 

اصلاح‌طلب‌های مصطلح امروز در دوره‌ای چپ بودند که من هیچ وقت با چپ سازگاری نداشته و ندارم

 

* اجازه دهید اندکی بحث را سیاسی کنیم! دیدگاه شما به اصلاح‌طلبان نزدیک‌تر است و دیدگاه برادر خانم‌هایتان به اصولگرایان. آیا در جلسات و مهمانی‌های خانوادگی به مشکل بر نمی‌خورید و جدل سیاسی پیش نمی‌آید؟

ـ واقعیت است که برادر خانم‌های بنده می‌دانند من فکرم اصلاح‌طلبی به معنای صحیح کلمه است نه به معنای حزبی آن. آنان می‌دانند که من عضو حزب کسی نیستم، هیچ وقت در هیچ حزبی نبوده‌ام. خودشان می‌دانند که از لحاظ فکری آنگونه نیست که صد در صد با اصولگرایان مخالف باشم، و نه صددرصد با اصلاح‌طلبان موافق. راست‌های سنتی به بنده احترام دارند و من هم برای آنان احترام قائلم. اصلاح‌طلب‌های مصطلح امروز در دوره‌ای چپ بودند که من هیچ وقت با چپ سازگاری نداشته و ندارم.

حتی قانون اساسی ما خالی از گرایش‌های چپ‌گرایانه نیست‌. قانون اساسی در مجلس خبرگانی نوشته شده که آیت‌الله طالقانی با مواضع اقتصادی خودش در آن عضو بوده است. به هرحال جوّ آن روز چنین بود، من از روز نخست انقلاب نسبت به مصادره‌ها معترض بودم و هنوز هم بر این نظرم که به هیچ وجه ملت ایران از این امر نه تنها سودی نبرد که زیان هم کرد.

 

 

 

* از چه نظر با چپ مخالف بودید؟

ـ گاهی اقدامات چپ اسلامی را از نظر اقتصادی منطبق با موازین شرعی و حقوقی نمی‌دانستم. من در قضیه بند «ج» همان موضعی را داشتم که مقام معظم رهبری داشتند (که آن زمان رئیس جمهور بودند) در آن زمان مخالف دیدگاه ایشان، میرحسین موسوی نخست وزیر و حتی هاشمی رفسنجانی بود.

 

من به عنوان اصلاح‌‌طلب حرفه‌ای شناخته نمی‌شوم. منظورم از حرفه‌ای یعنی جزء گروه نیستم. چون در ایران حزب رسمی وجود ندارد. حزب در ایران فعلی چیزی شبیه  «باند» است

من به عنوان اصلاح‌‌طلب حرفه‌ای شناخته نمی‌شوم. منظورم از حرفه‌ای یعنی جزء گروه نیستم. چون در ایران حزب رسمی وجود ندارد. حزب در ایران فعلی چیزی شبیه «باند» است، فرق حزب با باند این است که حزب مرامنامه دارد، اساسنامه دارد، معلوم است چه می‌خواهد و چه هدفی را دنبال می‌کند، در حالی که باند این طور نیست. برخی از افرادی که به اصلاح‌طلبی شهره‌اند به هیچ روی اصلاً نمی‌دانند که آزادی چیست! بعضی از آنان از دموکراسی و آزادی دم می‌زنند ولی نمی‌دانند چیست! من همیشه طرفدار تفکر آزاد، حقوق بشر، اسلام عقلانی، مهربان، معتدل و قانون‌گرا بوده و هستم.

فریادی که از بدو مسئولیت‌هایم یک ذره هم عوض نشده، قانون‌گرایی بوده و هنوز هم به همان معتقدم و راهی برای نجات کشور جز قانون‌گرایی نمی‌دانم.

 

زمانی که من رئیس سازمان بازرسی و آقای خاتمی وزیر ارشاد بود، بر سر قانون میانمان جدل شد... به نظر من قانون باید اجرا شود، با همین دیدگاه قانون‌گرایی با میرحسین موسوی درگیر شدیم

* از آقای رفسنجانی و میرحسین موسوی گفتید. درباره خاتمی چطور؟

ـ زمانی که من رئیس سازمان بازرسی و آقای خاتمی وزیر ارشاد بود، بر سر قانون میانمان جدل شد. بازرس فرستاده بودم برای بازرسی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،‌ خاتمی به من تلفن کرد که فلانی حالا دیگر برای من بازرس می‌فرستی؟! گفتم: بازرس فرستادم اگر خلاف قانون وجود دارد بررسی شود و شاید در وزارتخانه ارشاد اسلامی خلاف قانون صورت گرفته باشد و ان‌شاء‌الله نگرفته باشد. به ایشان عرض کردم به نظر من قانون باید اجرا شود. به موجب قانون تمام ارگان‌ها و سازمان‌ها باید بازرسی شوند.

با همین دیدگاه قانون‌گرایی با میرحسین موسوی درگیر شدیم. به خاطر دارم میرحسین موسوی به آقای موسوی اردبیلی گفت: آقای محقق داماد آمد کابینه را به هم پیچید! وقتی جلسه مشترک کابینه و شورای عالی قضائی تشکیل شد همه از من گله می‌کردند.

 

 

 

در هر صورت من شعارم اجرای قانون است. اگر این اصلاح‌طلبی است من اصلاح‌طلب هستم، به دلیل اینکه من طرفدار قانون هستم. من فکر نمی‌کنم آقایان معنی اصلاح‌طلبی را اجرای قانون بدانند؟! قانون اساسی باید اجرا شود.

 

معتقدم قوانین عادی که در مجلس تصویب و توسط شورای نگهبان تایید می‌شود باید اجرا شود

من معتقدم قوانین عادی که در مجلس تصویب و توسط شورای نگهبان تایید می‌شود باید اجرا شود. الان هم معتقدم نجات کشور اجرای قانون است، بنده می‌گویم اگر مرّ قانون اجرا شود، بسیاری از مشکلات کشور حل می‌شود.

ولی همه می‌دانند که یکی از دوستان دوران جوانی من آقای سیدمحمد خاتمی رئیس‌جمهور سابق بوده است، تقریباً از دوره‌ای که هر دو یک مو در صورت نداشتیم با هم دوست بودیم.

آقای خاتمی وقتی به قم آمد توسط پدر من معمم شد. ایشان با اینکه دو سال از من بزرگ‌تر است چون من زودتر از او طلبه شدم از نظر دروس حوزوی همدرس نبودیم. من بعد از گذراندن ششم ابتدایی به حوزه علیمه رفتم اما خاتمی بعد از دیپلم به حوزه علمیه آمد.

آقای خاتمی متولد 1322 است و من متولد 1324 هستم. ناطق نوری نیز متولد 1322 است. راستی یکی از دوستان دوران جوانی من آقای ناطق نوری است، خیلی با آقای ناطق دوست هستم. آقای خاتمی زمانی که کاندیدای ریاست جمهوری شد بعضی از من خواستند که برای آقای خاتمی اقدامی بکنم. همه می‌گفتند که تو که دوست جوانی آقای خاتمی هستی، انتظار از توست که برای او اقدام کنی. گفتم من، هم دوست آقای خاتمی هستم و هم دوست آقای ناطق، بنابراین نمی‌توانم دخالت کنم. به خاطر دارم مرحوم آقای صدوقی وقتی شنیدند، گفتند: حق با شماست! و جالب است بدانید که از بزرگواری آقای خاتمی هم همین بس که ایشان خودشان هم به رغم آن همه دوستی و مودت فیمابین از من هیچ توقعی نداشتند.

به هرحال آقایان لاریجانی‌ها می‌دانند که من دوست و رفیق قدیمی خاتمی بوده و هستم و ربطی به دوران دولتمردی ایشان ندارد.

 

یکی از موفقیت‌های من این بود که از مراجع درجه یک حوزه اجازه اجتهاد گرفتم. مطابق قانون آن زمان کسی که از مراجع درجه اجازه اجتهاد می‌گرفت از خدمت سربازی معاف دائم می‌شد

 * داشتید درباره دوران طلبگی می‌گفتید...

ـ بله، من و خاتمی در سال 1343 کنکور شرکت کردیم، هر دانشگاهی به صورت جداگانه آزمون برگزار می‌کرد. من به دانشگاه تهران آمدم. آقای خاتمی اصفهان قبول شد و همان دانشگاه را ترجیح داد و به اصفهان رفت، چون پدر مرحومش هم مدتی در اصفهان بوده‌اند. آن زمان من ازدواج کرده بودم. تا سال 1348 که دوره دانشگاهمان تمام شد و سرباز شدیم. طلبه‌هایی که دانشگاه می‌آمدند باید به سربازی می‌رفتند، آقای خاتمی سرباز شد.

یکی از موفقیت‌های من این بود که از مراجع درجه یک حوزه اجازه اجتهاد گرفتم. مطابق قانون آن زمان کسی که از مراجع درجه اجازه اجتهاد می‌گرفت از خدمت سربازی معاف دائم می‌شد و با این موضوع، من معاف دائم شدم. حتی با مدرک اجتهاد می‌توانستم بلافاصله استاد دانشگاه شوم که البته این کار را نکردم و به قم باز گشتم.

 

من همیشه با لباس روحانیت هستم، دانشگاه بلژیک هم با لباس رفتم

* پس چه شد که باز دانشگاه رفتید؟ مراد دوران دکتری خارج از کشور است

ـ دلم می‌خواست در دانشگاه معتبر خارج از کشور درس بخوانم، 1988 میلادی بود که من به داوری‌های لاهه رفت و آمد می‌کردم. دانشگاه «لُوِن» با لاهه نزدیک است، امتحان ورودی دادم با مصاحبه قبول شدم و در زبان فرانسه و انگلیسی امتحان دادم و برای گذراندن دکتری پذیرفته شدم.

* با لباس روحانیت رفتید؟

ـ بله، من همیشه با لباس هستم. دانشگاه بلژیک هم با لباس رفتم 7 سال طول کشید، 1995 دفاع کردم و با امتیاز عالی درجه دکتری گرفتم.

 

 

 

* چرا از مناصب دولتی کناره‌گیری کردید؟

ـ زمانی که کار بازرسی می‌کردم درس هم می‌دادم. تا الان یک روز هم کار تدریس را رها نکرده‌ام و حتی زمانی که رئیس سازمان بازرسی شدم در دانشگاه علوم قضایی تدریس می‌کردم. آرام آرام علاقه‌‌ام به تدریس بیشتر از کار اجرایی شد، تجربه سازمان بازرسی خیلی برایم مفید است، الان تسلطی که در حقوق مدنی و اصولا مسائل  حقوقی دارم، به حضورم در سازمان بازرسی کشور بر می‌گردد.


* معمولاً یک شبانه‌روز آیت‌الله محقق داماد به چه صورت می‌گذرد؟

ـ بناست راست بگوییم، اگر هم خواستیم بنابر مصلحتی راست را نگوییم، دروغ نباید گفت. برای اینکه معتقدم دروغ گفتن حرام است ولی همه راست‌ها را گفتن واجب نیست.

من خیلی بیشتر از یک نفر کار می‌کنم، در طول شبانه‌روز بیکار نیستم تا شنبه گذشته 7 ساعت در طول شبانه‌روز می‌خوابیدم. به علت بیماری پروستات نمی‌توانم یکسره بخوابم. البته جالب است بگویم پزشک به من توصیه کرد بیشتر از 7 ساعت هم نخوابم.

بعد از نماز صبح اولین کاری که می‌کنم قرآن می‌خوانم... معتقدم هر طلبه باید حداقل به لغات قرآن آشنا باشد

بعد از نماز صبح اولین کاری که می‌کنم قرآن می‌خوانم، البته نه صرفاً برای ثواب و اجر اخروی، بیشتر به دلیل اینکه از ادبیات قرآن لذت می‌برم و معتقدم کسی که معنی قرآن را بفهمد معجزه بودن آن را لمس می‌کند. دوم اینکه کم می‌خوانم تا به لغات قرآن مراجعه کنم و یادداشت می‌کنم و معتقدم هر طلبه باید حداقل به لغات قرآن آشنا باشد.

* مثل «مفردات راغب»؟ مگر قرار است تفسیر قرآن بنویسید و چاپ شود؟

ـ البته مفردات هم یکی از این کتاب‌های مرجع من است. راجع به تفسیر البته خیر.

اگر در روز ایمیلم را چک نکنم مانند این است که یک واجبی از من ساقط شده

پس از تلاوت قرآن، اندکی نرمش می‌کنم. نرمش کردنم معمولاً منظم نیست اما دکتر توصیه کرده انجام بدهم. سوم بدون فوت وقت ایمیلم را چک می‌کنم که اعتیاد عجیبی برای من شده است! اگر در روز ایمیلم را چک نکنم مانند این است که یک واجبی از من ساقط شده است! من معلمی جدی هستم، تمام تکالیفی را که دانشجویان می‌فرستند، می‌خوانم و پاسخ می‌دهم.

سپس صبحانه می‌خورم. یک مشت دوا هم می‌خورم که شامل کپاسیل و اقراص متعدد است [در این هنگام آیت‌الله محقق داماد از اینکه کلمه کپسول را تعمداً جمع مکسر عربی بسته، خنده‌اش می‌گیرد و ما را هم به خنده وا می‌دارد]

بعد از صبحانه روزهایی که ساعت 8 صبح کلاس دارم بلافاصله به دانشگاه می‌روم. روزهای شنبه کلاس نگرفتم برای اینکه که اگر مجالی دست داد و آخر هفته مسافرت یا قم رفتیم، دغدغه شنبه را نداشته باشیم و راحت بمانیم؛ ولی این موضوع یک بار هم پیش نیامده!

یکشنبه‌ها فرهنگستان علوم می‌روم، تا قبل از ساعت 10 شاید دیداری با دانشجویان داشته باشم، در غیر اینصورت هم که مطالعه می‌کنم. ساعت 10 جلسه شورای علوم فرهنگستان است، ساعت 12 هم جلسه گروهمان است به اتفاق دکتر دینانی، دکتر اعوانی و دکتر احمد احمدی که تا 2 بعدازظهر طول می‌کشد.

استخر را سعی می‌کنم ترک نشود و حدود 20 سال است که استخر می‌روم

روزهای شنبه و یکشنبه ساعت دو و نیم بعدازظهر به استخر می‌روم که معمولاً یک ساعت طول می‌کشد. استخر را سعی می‌کنم ترک نشود و حدود 20 سال است که استخر می‌روم.

 

در سال‌های اول انقلاب به اتفاق آقای ناطق نوری به تیراندازی رفتم، ایشان تیر در می‌کردند و من فقط می‌ترسیدم

* از آن سه ورزش مورد سفارش پیامبر(ص)، جز شنا آیا اهل تیراندازی هم هستید؟

ـ خیر. یک دفعه به اتفاق آقای ناطق نوری در سال‌های اول انقلاب به تیراندازی رفتم و ایشان تیر در می‌کردند و من فقط می‌ترسیدم! بعداً که رئیس بازرسی شدم یک کلت برای من آوردند همان ابتدا پس دادم، گفتم این دست من باشد خودم را به کشتن می‌دهم... [با خنده]

 

 

 

هیچ وقت حضور و غیاب نکردم و کمترین غایب در کلاس من است

* به نظر می‌رسد از آن استادهای سخت‌گیر هستید. روش تدریس شما چگونه است، آیا از پاورپوینت هم استفاده می‌کنید؟

ـ برای درسی که به دانشجویان می‌دهم اهمیت قایل هستم چگونه درس را بیان کنم. از قبل انقلاب که تدریس دارم تا به امروز هیچ زمانی فکر نکنم دیر به سر کلاس رفته باشم. همیشه به موقع سر کلاس رفتم. هیچ وقت حضور و غیاب نکردم و کمترین غایب در کلاس من است. به گونه‌ای درس می‌گفتم که خود دانشجویان حضور به هم می‌رسانند.

در دانشگاه شهید بهشتی فقط یک کلاس مجهز به نمایش اسلاید و پاوروپینت است که برای دفاع از پایان‌نامه‌هاست اما در دانشگاه شهید مطهری با پاورپوینت درس می‌دهم.

 

وارد کوپه قطار شدم دیدم همکوپه‌ها با پیجامه نشسته‌اند دارند پاسور بازی می‌کنند

* رابطه شما با ادبیات چگونه است؟ چون قبلا اشاره کردید اشعار زیادی از بر دارید...

ـ من شعرهای بسیاری از حفظ هستم. بگذارید خاطره‌ای در این‌باره برایتان بگویم.

در سال 1350 یا 51 برای منبر به شهرستان فریدون‌کنار از توابع استان مازندران دعوت شدم تا سخنرانی کنم. زمستان بود و رفتن از جاده هراز رفتن خطر داشت. در چنین مواقعی گاهی اوقات با هواپیما و گاهی با قطار می‌رفتم. آن زمان قطار به شاهی سابق (قائم‌شهر فعلی) می‌رفت و آنجا دوستان به دنبال من می‌آمدند. وارد کوپه قطار شدم دیدم همکوپه‌های من چند نفر مردند بعد از اینکه وارد کوپه شدند لباس رسمی را از تن درآوردند و با پیجامه نشستند، دیدم دارند پاسور بازی می‌کنند! من به همقطارانم گفتم: درست نیست که شما بازی کنید و من فقط شما را نگاه کنم (قطار ما درجه 2 شش صندلی بود و تخت‌خوابی نبود که استراحت کنم) آنها گفتند: به شما بازی را یاد می‌دهیم. گفتم: من آدم با استعدادی نیستم و نمی‌توانم به سرعت یاد بگیرم، یک بازی کنید که من بلد باشم. بعد پرسیدم شغل شما چیست؟ گفتند: ما دبیر ادبیات هستیم! گفتم: چه خوب، پس بیایید با هم مشاعره کنیم. با تعجب پرسیدند مگر شما شعر بلد هستید؟ (چون فکر نمی‌کردند یک روحانی اهل شعر هم باشد) گفتم: بله و پیشنهاد می‌کنم چند نفر شما یک طرف، من یک طرف و مشاعره کنیم! آن‌ها بعدها جزو رفقای من شدند و بعد از انقلاب در استان مازندران شغل‌های دولتی رده بالا گرفتند.

 

عرفان مولوی عرفان است اما شعرش جالب نیست

* شاعر مورد علاقه‌ شما کیست؟‌

ـ حافظ و سعدی. مولوی هم می‌خوانم، عرفان او عرفان است اما شعرش جالب نیست. من الان تفسیر قرآن در حکمت متعالیه در انجمن فلسفه تدریس می‌کنم. معمولاً در لابه‌لای آن اشعار حافظ و سعدی را می‌خوانم. در کتابی به نام «روشنگری دینی» هم که به تازگی منتشر کرده‌ام، بهره زیادی از اشعار حافظ و سعدی برده‌ام.

* تا به حال خودتان هم شعر گفته‌اید؟

ـ من تنها یک غزل گفتم و اخوانیات زیاد گفتم.

* رابطه‌تان با شعر معاصر و نیمایی چطور است؟‌

ـ به شعر معاصر علاقه‌مند نیستم، اما از شعرای معاصر تحت‌ تأثیر «مهدی حمیدی شیرازی» (ادیب، شاعر و مترجم 1293-1365) هستم، او به من خیلی علاقه داشت.

* شاعر و فیلسوف چه فرقی با هم دارند؟

ـ شعر ذوق است و شاعر چیزی نیاموخته. ذوق، درون شاعر است و با توجه به الهاماتی که به شاعر می‌شود، او شعر می‌گوید. شاعر خبری بیان نمی‌کند.

اما فیلسوف خبر می‌دهد و می‌گوید به این استدلال منطقی این ‌سخن را می‌گویم. عالم می‌گوید با توجه به این تجربه‌ای که من در آزمایشگاه کردم، فلان موضوع را می‌گویم. در حقیقت هم عالم و هم فیلسوف در حال گزارش دادن هستند.

* منظورتان از خبر «نبأ» که نیست؟! یعنی شعر از حکمت تهی است؟

ـ خیر. حکمت غیر از خبر است، فیلسوف می‌گوید عالم متغیر است، کل معتبر حادث است، پس در نتیجه کل عالم حادث است. این یک استنتاج منطقی است. براساس یک صغری و کبری، فیلسوف به این نتیجه رسیده است.

یا مثلا عالم می‌گوید: آب در حرارت 100 درجه جوش می‌آید. تا به او بگویند چرا؟ دلایل خود را توضیح می‌دهد. اما اگر کسی از ذوق درونی خود بگوید ذوق است و استدلال اثباتی ندارد.

مثلاً حافظ می‌گوید:

اگرچه عرض ادب پیش یار بی‌ادبی است / زبان خموش ولیکن دهان پر از عربی است

پری نهفته رخ و دیو در کرشمه حسن / بسوخت دیده ز حسرت که این چه بوالعجبی است

همین مضمون را به گونه‌ای دیگر گفته است:

خوش است صحبت اگر یار یار من باشد / نه من بسوزم او شمع انجمن باشد

همای کومفکن سایه شرف هرگز / بر آن دیار که طوطی کم از زغن باشد

این ابیات از جایی خبر نمی‌دهد استنتاج منطقی ندارد و ذوق درونی است.

 

* از آنجایی که با اشعار عرفانی مولوی میانه خوبی دارید، آیا با علامه جعفری به عنوان شارح مثنوی حشر و نشر نداشتید؟

ـ من با علامه جعفری رفیق بودم اما ایشان فیلسوف برای ما آنگونه تجلی نکرد. مرد خوبی بود. دوست‌داشتنی بود.

 

قائل به حرمت موسیقی نیستم... آقای سراج گاهی به جلساتم می‌آید

* شعر ارتباط تنگاتنگی با ریتم و آهنگ دارد. با توجه به اینکه درجه اجتهاد دارید، آیا قائل به حرمت موسیقی هستید؟ یا موسیقی گوش می‌کنید...

ـ خیر، قائل به حرمت نیستم. با صدای محمدرضا شجریان و حسام‌الدین سراج خیلی مأنوس هستم و با آن‌ها دوستی دارم. آقای حسام‌الدین سراج گاهی به خانه ما می‌‌آید، در جلسات من می‌آید. چندین بار هم قبل از سخنان من ‌نواهای عاشورایی و محزون خواند که آخرین آن شب عاشورای پارسال بود. صدای قرآن شجریان به خصوص ربنای اول افطار جداً آهنگ قرآنی است به نوای ایرانی.

*آیا سینما هم می‌روید؟‌

ـ در عمرم سینما نرفتم!

 

قضیه قطام در سریال امام علی(ع) دروغ بود... علی(ع) را جز خود دین نمی‌تواند بکشد

*رابطه‌تان با تلویزیون چطور است؟ سریال‌های تاریخی-مذهبی را دنبال نمی‌کنید؟‌

ـ این نقص در من است. خیلی اهل فیلم نیستم، مجموعه‌های تلویزیونی مانند «سربداران»، «سلطان و شبان» و «دلیران تنگستان» را دیدم و خوشم آمد. از فیلم‌های تاریخی هم هیتلر و گاندی را دیدم.

سریال‌های مذهبی، مانند امام علی(ع) را دیدم، قضیه قطام دروغ بود. من عقیده ندارم حضرت علی(ع) را سکس بکشد! علی را دین احمقانه ابن‌ملجم می‌کشد. ابن‌ملجم مرد بزرگی بود و اعتقاد غلط دینی او را به این حماقت‌ وشقاوت رساند. علی(ع) را جز خود دین نمی‌تواند بکشد.‌

مجموعه تلویزیونی ملاصدرا را نیز دیدم و در یکی از نوشته‌هایم ازآن نقل کردم. در سربداران نیز یک دیالوگی بود که نقل کردم یکی این بود شاه از «شیخ باشتین» ملقب به قاضی شارح (احتمالا نامش را از شریح قاضی وام گرفته‌اند) پرسید: این مسئله از نظر شرعی چگونه می‌شود؟ گفت: قربان دایره شرع انور وسیع است تا امیر چه خواهد؟! دیدم این دیالوگ برای من خیلی پیام دارد و حکیمانه است. سریال امام رضا(ع) را نیز دیدم.

سریال ملاصدرا خیلی برایم جالب بود که یک فرد عامی با ساطوری به داخل کاروانسرا دوید، گفت: شنیدم ملاصدرا به این کاروانسرا آمده است. ملاصدرا خودش پیش آمد و درحالی مرد عامی او را نمی شناخت گفت: با او چه کار داری؟ مرد جواب داد می‌خواهم ملا را بکشم! ملا گفت:‌ مگر چه کار کرده؟ مرد ساطورش را بالاتر برد و گفت: مگر نمی‌دانید که ملاصدرا قائل به وحدت واجب‌الوجود است؟! [در اینجا صدای خنده ما و آقای دکتر بلند شد]

 

 

 

مارمولک یکی از بهترین فیلم‌های بود که به نقد روحانیت می‌پرداخت

* فیلم «مارمولک» را چطور؟ ندیدید؟

ـ من مارمولک را کامل ندیدم و چند قسمت آن را در یک کلیپی دیدم، خیلی خوشم آمد به عقیده من یکی از بهترین فیلم‌های بود که به نقد روحانیت می‌پرداخت. اگر زمان خودش پخش می‌شد، مهمترین خدمت به روحانیت بود، چرا که نشان می‌داد تمام مفاسد زیر سر مردمی است که بدون تحقیق و دانستن پیشینه و رزومه آقای خطیب، پای منبرش می‌نشیند و گفتار و کردار او را پای دین و خدا می‌گذارند! مارمولک نشان می‌داد مردمی که پای منبر نشسته‌اند، چه وظیفه‌ای دارند.

فیلم «جدایی نادر از سیمین» را هم دیدم، پیامی که من گرفتم این است که نخست بگوییم هدف انبیاء «اخلاق» است و عمل به شریعت، مقدمه تربیت است. این فیلم نشان می‌داد کج‌اندیشی دینی خطر دارد و چقدر عدم رعایت اخلاق انسان را به بدبختی می‌کشاند. آن خانم ظاهراً متدین دروغ گفت و بدون اجازه شوهر در خارج از منزل کار می‌کرد. امّا زمانی که می‌خواست به پیرمرد دست بزند، از دفتر مراجع پرسید، فکر می‌کرد فقط این کار حرام است، در صورتی که دروغ هم حرام است. دروغ حلال می‌شود و خیلی چیزها حرام می‌شود؛ این خطری است که در جامعه‌ پیش می‌آید و دردی است که خیلی از افراد داشتند.

 

در فضای شلوغ عمومی گاهی ممکن است به دلیل اینکه لباس روحانیت بر تن داریم، با مشکل روبرو شوم

* اهل تفریح هم هستید؟

ـ شنا را که گفتم اما غالباً تفریح ما در این سن و سال، دور هم نشستن و گفت‌وگو کردن است. یادم می‌آید با آیت‌الله نورمفیدی در بهار به کوه می‌رفتیم و صحبت می‌کردیم. یادم می‌آید خیلی قبل‌تر هم مرحوم مطهری کسالتی داشتند و برای بهبود آن با هم بیرون شهر می‌رفتیم و قدم می‌زدیم.

آن زمانی که پای سالمی داشتیم گاهی اوقات با دکتر دینانی به بیرون شهر می‌‌رفتیم و قدم می‌زدیم، آن وقت‌ها گاهی به سمت فشم می‌رفتیم اما الان به دو دلیل نمی‌روم: یکی اینکه مثل گذشته پای رفتن ندارم و دیگر اینکه جایی که خلوت باشد کمتر وجود دارد. در فضای شلوغ عمومی گاهی ممکن است به دلیل اینکه لباس روحانیت بر تن داریم، با مشکل روبرو شوم. بنابراین اگر هوس پیاده‌روی کنم، در محوطه مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی [نزدیک دارآباد] قدم می‌زنم.

 

 

 

* برخی اسامی را بدون تقدم و تأخر زمانی برای شما بیان می‌کنیم، لطفاً نظر خود یا هر آنچه به ذهنتان می‌رسد، ‌بیان کنید.

علامه طباطبایی:

ـ اجازه بدهید خاطرات شخصی‌ خودم را بگویم. من مدتی نزد علامه درس خواندم و به دلیل اینکه دختردایی من که ـ دختر آیت‌الله حاج مرتضی حائری است ـ با فرزند علامه ازدواج کرد و با ایشان فامیل شدیم. مطلب دوم این بود که وقتی جرقه‌های انقلاب در سال 1342 شروع شد، پدر من و آقای حائری اصرار داشتند که علما تک تک اعلامیه ننویسند و اطلاعیه‌ها دسته‌جمعی امضا شود.

به دلیل اینکه ماشین‌نویسی بلد بودم، اطلاعیه‌های علمای قم قبل از انقلاب را من تایپ می‌کردم

به خاطر دارم آیت‌الله محقق داماد، علامه طباطبایی،‌ آیت‌الله زنجانی، آیت‌الله میرزا هاشم‌ آملی لاریجانی و آیت‌الله حائری اطلاعیه را با هم امضا می‌کردند من به دلیل اینکه ماشین‌نویسی بلد بودم، بنابراین اطلاعیه را تایپ می‌کردم و به منزل علامه می‌بردم تا ایشان و دیگران امضا کنند. این کارها به دست من بود و علما دسته‌جمعی اطلاعیه می‌دادند تا وقتی که برخی از آن‌ها رحلت کردند.

* طیف سنتی حوزه علمیه منظور شماست؟

بله طیف سنتی حوزه علمیه، اواخر عمر علامه طباطبایی ارتباط من با ایشان نزدیک‌تر شد، علامه ابتدا در قم خانه نداشت و پس از فروش زمین خود در تبریز موفق به خرید خانه‌ای در قم شد. (پس از رحلت علامه، این خانه با واسطه‌گری بنده توسط آیت‌الله سبحانی خریداری شد و اکنون دارالقرآن است)

منزلی که علامه طباطبایی(ره) خرید، در همسایگی منزل بنده بود و من گهگاه نقش فرزند ایشان را داشت و اگر کاری بود از طرف دختردایی به من منتقل می‌شد. مثلاً دو جریان است که هیچکس نمی‌داند و برای شما عرض می‌کنم.

آیت‌الله مطهری از تهران به من زنگ زدند و گفتند شاه به پیشنهاد برخی تصمیم گرفته به دو نفر، یکی علامه طباطبایی در قم و دیگری حاج میرزا رحیم ارباب در اصفهان، دکترای افتخاری بدهد، تا مقدمات تأسیس یک دانشگاه اسلامی را به ریاست علامه فراهم کند. آقای مطهری به من گفت: شما بروید به علامه طباطبایی بگویید مصلحت نیست قبول کنید.

من آمدم خدمت علامه. خاطرم نیست منزل ایشان آن زمان تلفن نداشت یا بیان این موضوع مصلحت نبود یا شایدم هم منظور آیت‌الله مطهری این بود که بروم علامه را قانع کنم که دکتری افتخاری را نپذیرند.

در هر صورت خدمت علامه آمدم ماجرا را به آقای طباطبایی گفتم، ایشان گفت: اگر آقای مطهری مصلحت نمی‌بینند، چشم! شما بگویید حالا من چه کنم؟ گفتم: به نظرم شما از منزل خارج شوید و مسافرت کنید. ایشان از قم به تهران رفتند. آقایان آمدند، هر چه در زدند، کسی خانه علامه طباطبایی نبود که در را باز کند و بالتبع، دکترای افتخاری هم به ایشان داده نشد. بعدها عده‌ای به دروغ گفتند که علامه دکترای افتخاری از شاه دریافت کرد که این کذب محض است!

من خدمت علامه فلسفه ‌خواندم که متأسفانه به علت کسالت نتوانستند تدریس را ادامه بدهند. زمانی که در قم منظومه می‌گفتم، مرحوم آیت‌الله مطهری به من گفتند که علامه طباطبایی مایلند که تا وقتی در حیات هستند این دو کتابی که برای تدریس فلسفه نوشتند (بدایة الحکمة و نهایة الحکمة) در زمان خودشان درس داده شود که اگر نقایصی است برطرف شود. من یادم می‌آید یک دوره تدریس بدایه را شروع کردم و جاهایی عبارات اجمال داشت، چون منزلم نزدیک منزل علامه بود خدمت ایشان می‌رفتم و مطرح می‌کردم و ایشان برخی جاها را توضیح و شاید تغییر می‌دادند.

خاطره دیگری که از علامه دارم و بیان آن برای جوانان مفید است. این خاطره را قبلا جای دیگری نگفته و ننوشته‌ام:

علامه طباطبایی مقیّد بودند که هر هفته عصر جمعه سر مزار خانمشان بروند

بعد از ظهر یکی از جمعه‌های زمستان سال 53 یا 54 بود. سر کوچه آمدم دیدم علامه طباطبایی عصا زنان از منزل خارج شدند. بیرون هوا بسیار سرد بود چون قم کویری است در زمستان هوا بسیار سرد می‌شود و سرمایش سوز عجیبی دارد. از آنجایی که در مواجهه با بزرگان فرصت را باید غنیمت بشماریم، من یک سؤال از علامه کردم و همراه ایشان راه افتادم. بعد پرسیدم: آقا کجا تشریف می‌روید؟ علامه که از پل حجتیه در حال عبور بود، گفت: به قبرستان حاج شیخ عبدالکریم برای فاتحه‌خوانی مزار همسرم می‌روم، (علامه مقیّد بودند که هر هفته عصر جمعه سر مزار خانمشان بروند) گفتم اجازه بدهید من هم با شما بیایم. به مزار که رسیدیم ایشان فاتحه‌ای خواند و بعد شروع به قرائت قرآن کردند، من هم شروع به قرائت قرآن کردم. قرائت که تمام شد، موقع برگشت به علامه گفتم: حاج آقا در این سرما برای سلامتی شما مصلحت نیست از خانه بیرون بیایید، هر زمان هوا خوب بود برای فاتحه‌خوانی بروید. علامه با همان لهجه زیبای ترکی خود فرمودند: «انس است دیگر، انس است...» [بیان این خاطره با اشک‌های آیت‌الله محقق داماد همراه شد]

 

 

 

ابن عربی:

ـ ابن عربی از چهره‌های بزرگ اسلامی است. ممکن است من حرف کسی را قبول نداشته باشم امّا نمی‌توانم بزرگی او را منکر شوم. مشکل آثار ابن عربی این است انتساب قطعی و غیر قطعی آن‌ها مشخص نیست. بسیاری از سخنان مشکل‌داری که از ابن‌عربی نقل می‌کنند در آثار اصلی او وجود ندارد. به نظرتان امام خمینی(ره) که از ابن عربی در نامه به گورباچوف نام برد، آیا با تمام سخنان ابن عربی موافق است؟ ایشان حتماً با برخی از سخنان ابن عربی مخالف است اما نمی‌‌توان بزرگی ابن عربی را منکر شد.

 

جدا کردن عقل و دین را نمی‌فهمم تا بتوانم مخالف یا موافق «تفکیکی‌ها» باشم

*رابطه‌تان با پیروان مکتب تفکیک یا نوتفکیکی‌ها چگونه است؟

ـ من اصلاً سخنان تفکیکی‌ها را نمی‌فهم! مگر می‌شود دین را از عقل جدا کرد؟! جدا کردن عقل و دین را نمی‌فهمم تا بتوانم مخالف یا موافق باشم. اصلاً دین بدون عقل، نداشتنش بهتر است! خود ائمه و قرآن، امت را به سمت عقلانیت سوق دادند. دین بدون عقلانیت گاهی جهل مرکب است. کتابی تحت عنوان «فاجعه جهل مقدس» در دست چاپ دارم که عنوان یکی سخنرانی‌هایم در شب عاشوراست و در آن مفصل این موضوع را بسط داده‌ام.

 

امیرکبیر:

امیرکبیر در زمان خودش مرد بزرگ و بنیانگذاری بود. ولی اعتقاد ندارم روش امیرکبیر در جامعه کنونی ما کاربرد داشته باشد. امیرکبیر به آزادی و دموکراسی معتقد نبود، در زمان امیرکبیر آباد کردن کشور جز با دیکتاتوری امکان نداشت اما امروز با توجه به تحولی که برای بشریت پیش آمده، معتقدم تنها راه آباد کردن کشور «قانون» است. در زمان آقای رفسنجانی ایشان ملقب به «سردار سازندگی» شد. بنده معتقد بودم که آقای رفسنجانی یک خشت بالای خشت نمی‌گذاشت، بهتر بود به جای آن قانون‌گرایی را نهادینه می‌کرد. مردم خودشان کشور را آباد می‌کردند.

 

با روش رضاخانی و امیرکبیری کاری پیش نمی‌رود، روشی جز قانون اکنون موفقیت‌آمیز نیست

رضاخان (از این جهت می‌پرسیم که عده‌ای معتقدند امروز نیاز به یک رضاخان مسلمان داریم):

همیشه همین گونه است که اگر در کشور بی‌نظمی و عدم امنیت رخ دهد مردم به دنبال دیکتاتور می‌گردند. به عقیده من دیگر زمانی نیست که دیکتاتورها بتوانند در کشور کاری بکند. با روش رضاخانی و امیرکبیری کاری پیش نمی‌رود، روشی جز قانون اکنون موفقیت‌آمیز نیست.

 

حرف‌های سید احمد فردید را مانند تفکیکی‌ها نمی‌توانم بفهمم

سید احمد فردید:

ـ حرف‌های سید احمد فردید را مانند تفکیکی‌ها نمی‌توانم بفهمم، اصلاً نفهمیدم چه می‌گوید. او را نشناختم، البته سید احمد فردید با من خیلی مأنوس بود، گاهی اوقات 2 ساعت باهم تلفنی حرف می‌زدیم اما حرف‌هایش را نمی‌فهمیدم.

علی شریعتی:

ـ علی شریعتی خطیب خوبی بود اما مکتب عقلانی نداشت.

* تفاوت شریعتی با مرحوم فلسفی چه بود؟

ـ فلسفی و شریعتی هر دو خطیب بودند. شریعتی چون جامعه‌شناسی خوانده بود موفق می‌شد که دست روی نقطه‌ای بگذارد که نسل جوان را تحریک کند. او می‌خواست خدمت کند زیرا دنیای آن زمان دنیای ایده‌آلیست بود. شریعتی توانست نسل جوان را از چپ غیر مارکسیستی نجات بدهد اما متأسفانه به طرف عقلانیت نبرد.

سید حسین نصر:

ـ خدمات زیادی به عرفان اسلامی کرده است، خوش قلم و خوش بیان است. تاریخ فلسفه اسلامی را می‌داند. متدین است و درد اسلام و عرفان اسلامی دارد. اما ای کاش این سید بزرگوار همه وقتش را در همین امر صرف می‌کرد و به کار سیاسی در آن زمان نمی‌پرداخت.

* اینکه گفتید «تاریخ فلسفه اسلامی را می‌داند» یعنی با فلسفه اسلامی عمیقاً آشنا نیست؟

ـ فلسفه اسلامی ژرف است و باید سال‌ها استاد دید. ایشان مدتی اساتیدی را درک کرده‌اند ولی نمی‌توان گفت همه عمرشان را در یادگیری فلسفه اسلامی صرف کرده‌اند. انصافا قلم و بیان کم‌نظیری دارند.

 

استاد دینانی اخیراً عصبانی شده و نمی‌توان با او مباحثه کرد

غلامحسین ابراهیم دینانی:

ایشان و اساتید دیگر مانند رضا داوری اردکانی، غلامرضا اعوانی، کریم مجتهدی، عزت‌‌الله فولادوند و دکتر معصومی، دوستانی هستند که با آن‌ها مراوده دارم و معمولا در جلسات علمی و کاری با همدیگر شرکت می‌کنیم. معصومی در هوش و ذکاوت کم‌نظیر و دینانی انصافا خوش‌فهم و خوش‌قریحه است. اخیراً عصبانی شده و نمی‌توان با او مباحثه کرد، او را دوست دارم و برایش احترام قائلم.

علی‌اکبر رشاد چطور؟

ـ اطلاعی از سوابق تحصیلی ایشان ندارم.

 

آیت‌الله جوادی آملی جامع معقول و منقول است... آیت‌الله حسن‌زاده آملی انبانی از اطلاعات است

حضرات آیات جوادی آملی و حسن‌زاده آملی:

ـ آیت‌الله جوادی آملی در حد خودش کم‌نظیر است. به دلیل اینکه جامع معقول و منقول است. قرآن، فلسفه، عرفان، فقه و اصول می‌داند. در متون فلسفی خیلی زحمت کشیده است. متخصص متون فلسفی است. تخصص در متون به نظر من یک نقطه قوت است، من متن‌گو هستم، الان من نیز در مدرسه شهید مطهری شواهد الربوبیه را مطابق متن تدریس می‌کنم. عده‌ای با متن مخالف هستند.

آیت‌الله حسن‌زاده مرد کم نظیری است، انبانی از اطلاعات است، در تألیف تقویم نیز دست دارند. متون قدما را تحقیق کرده‌اند.

آیت‌الله مصباح یزدی:

استادی با سابقه در فلسفه اسلامی است. فلسفه را به خوبی تدریس کرده‌اند. ولی دو استاد فلسفه که روی من خیلی تأثیر گذاشتند، علامه مطهری و آقای حائری یزدی است که فلسفه را خوب فهم کردند.

* بیژن عبدالکریمی در جدل عبدالکریم سروش با دکتر داوری اردکانی مقاله‌ای نوشت و در آن مقاله، شهید مطهری را متکلم دانست نه فیلسوف،‌ نظر شما چیست؟

ـ البته آقای عبد‌الکریمی مقاله بسیار خوبی نوشت امّا حیف بود که در مورد آقای مطهری اینگونه سخن بگوید. البته منظور اصلی عبد‌الکریمی این بود که اسلام فلسفه ندارد و بر این اعتقاد است هرکس درد دین دارد، متکلم است. او معتقد است فلسفه را افرادی دارند که درد دین نداشته باشند!

 

 

 

* برای افرادی که به فلسفه علاقمند هستند و قصد دارند با فلسفه آشنا شوند، چه کتابی را پیشنهاد می‌کنید؟

ـ برای آشنایی با فلسفه کتاب شهید مطهری به نام «آشنایی با فلسفه اسلامی» کتاب خوبی است.

* «آموزش فلسفه» آیت‌الله مصباح چطور؟

ـ آن هم کتاب خوبی است اما آقای مصباح در کتاب خود نظرات شخصی را دخالت داده که کار فراگیری را پیچیده کرده است.

* پس برای مراحل بعد از مقدمات مناسب است؟

ـ در مراحل بعدی هم شرح منظومه آقای مطهری کتاب خوبی است و آن را معرفی می‌کنم.

* به عنوان آخرین سؤال، اخیراً برخی از سایت‌ها و روزنامه‌ها شما را بهترین نامزد برای انتخابات ریاست جمهوری دانسته‌اند، آیا تایید می‌کنید؟

ـ بر اساس مبانی فقهی خودم در حال حاضر برای خود وظیفه‌ای شرعی به جز تدریس چیزی نمی‌دانم. البته از حسن ظن گرامیان نیز سپاسگزارم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۵ ، ۱۸:۰۸
محسن مطلبی کربکندی

مجری: برخی تحولات این هفته در نیویورک را با فرو ریختن دیوار برلین مقایسه می کنند. آیا فکر می کنید تحولات اخیر در روابط ایران و آمریکا تغییری بنیادین بوده است؟
ظریف: به نظر من، ما اولین گامها را برای حل مسئله ای مهم برداشته ایم ، هم برای ایران و هم برای آمریکا و برای جامعه بین المللی ، مسئله ای که به نظر من نمی بایست اصلا از اول به یک مشکل تبدیل می شد.
اما متاسفانه این مسئله به مشکلی جهانی تبدیل شده  و اکنون لازم است ما آن را حل کنیم و راه حل این مشکل برداشتن گام اول است ، گام اول ضروری به سمت حذف تنشها و تردیدها و بدگمانی و بی اعتمادی که دو طرف در سی سال گذشته درباره یکدیگر داشته اند.

مجری: مشکل اساسی مسئله هسته ای ایران است. اما تردیدهای زیادی درباره توانایی رئیس جمهور ایران برای اینکه بتواند به توافقی برسد، وجود دارد. تحلیلگران می گویند اوباما و روحانی با یکدیگر دست ندادند و فقط مکالمه ای تلفنی انجام شد، به نظر آنها این نشان از ضعف دارد. آیا شما می توانید به آمریکاییها اطمینان دهید که رهبر معظم ایران از توافقی که شما درباره آن مذاکره بکنید، حمایت خواهد کرد؟
ظریف: ایران و آمریکا در بسیاری از جهات شبیه به هم هستند. یکی از آنها این است که ما هر دو جوامعی تکثرگرا داریم که در آنها دیدگاههای متفاوتی وجود دارد و دیدگاههای متفاوت نیز در رسانه ها پخش می شود. من فکر می کنم این مسئله سلامت جامعه را نشان می دهد. 

مجری: مگر نه اینکه ایشان تأیید نهایی را می کنند؟
ظریف: البته ، ما باید این کار را با احترام و منافع متقابل انجام دهیم. ما بر این باوریم اگر آمریکا آماده باشد حقوق ایران را به رسمیت بشناسد و به حقوق ایران احترام بگذارد و از این دیدگاه حرکت کند، در آن صورت ما شانسی واقعی داریم و ما با اختیار کامل از رهبرمان مذاکره می کنیم.  ما می دانیم دنبال چه هستیم. ما می دانیم که ایران دنبال سلاح اتمی نیست. در واقع ، من به وزرای خارجی در نشست سه به علاوه سه یا آن طور که شما نشست پنج به علاوه یک می گویید، گفتم اینکه ایران سلاح اتمی نداشته باشد فقط هدف شما نیست بلکه این اولین و مهمترین هدف خود ماست. 

مجری: همانطور که می دانید در این مورد تردید های زیادی وجود دارد اما جان کری وزیر امور خارجه ی آمریکا در مصاحبه ای که امشب پخش خواهد شد گام های ملموسی را تبیین کرده است که ایران می تواند برای اثبات این نکته که به دنبال سلاح هسته ای نیست ، این گام ها را بردارد.
(سپس تصویر صحبتهای جان کری به این مضمون پخش شد) 
مجری: آیا ایران آماده انجام دادن این کار است؟
ظریف: ایران آماده شروع مذاکرات است. من اطمینان دارم که جان کری نمی خواهد این نشانه را برای ما ارسال کند که ما چه کاری باید انجام بدهیم یا انجام ندهیم. ما تمایل به ورود به مذاکرات داریم. البته که آمریکا می خواهد که برخی چیزها را سریع انجام دهد.

مجری: شما چه چیزی را از آمریکا می خواهید؟
ظریف: اول برچیده شدن تحریم های غیر قانونی علیه ایران است که مردم عادی را هدف قرار می دهد. اکنون برخلاف همه ی ادعاها بازگشایی اعتبار اسنادی از یک بانک برای خرید دارو برای بیماران ایرانی غیر ممکن است چون در واقع علیه بانک هایی که با ایران رابطه دارند تحریم های کور وضع شده است. آمریکا فشارهای بسیار زیادی وارد کرده است البته کل دولت این کار را نکرده است بلکه برخی عناصر در دولت آمریکا تلاش کردند به مردم عادی ایران فشار وارد کنند.
مردم عادی ایران در انتخابات گذشته نشان دادند که به صندوق رأی اعتماد کردند، آنها به دولت اعتماد کردند. آنها می خواهند که دولت از موضع قدرت با دنیا تعامل داشته باشد اما بر حقوق خود اصرار داشته باشد.
تحریم ها ابزاری مفید برای اجرای سیاست نیستند و آمریکا باید این را تغییر دهد.

مجری:من درک می کنم که این خواسته ی شما است، اما در ازای این امر آیا ایران آماده است غنی سازی اورانیوم را در سطحی که آنها الان غنی می کنند ، متوقف کند؟
ظریف: ایران آماده مذاکره است. شما می دانید که هیچ کشوری . . .

مجری: اما این چیزی است که روی میز قرار دارد.
ظریف: مذاکرات روی میز قرار دارند تا درباره جنبه های مختلف برنامه ی غنی سازی ایران بحث و گفتگو شود. حق غنی سازی ما غیر قابل مذاکره است.

مجری: اما شما به غنی سازی بیش از بیست درصد نیاز ندارید چون این میزان فقط برای مقاصد نظامی مورد استفاده قرار می گیرد.
ظریف: ما اورانیوم غنی شده در سطح نظامی نیاز نداریم. این مسئله قطعی است و ما در این مسیر حرکت نخواهیم کرد اما چیزی که لازم است این است که دو طرف کنار هم بنشینند و به یک هدف مشترک برسند. ما نباید دو هدف داشته باشیم که با یکدیگر در رقابت باشند. اجازه بدهید توضیح بدهم که پس از فروپاشی شوروی ، یکی از نگرانی های شما و غرب این بود که همه ی دانشمندانی که در برنامه ی هسته ای دخیل بودند بیکار شوند و وارد بازار سیاه شوند و به دنبال فرصت های شغلی باشند. من دراینجا(آمریکا ) بوده ام و این نگرانی ها را می دانم. اکنون ما منبع بسیار زیادی از دانشمندان ایرانی داریم. برنامه ی هسته ای ایران یک برنامه بومی است. اسرائیل نمی تواند همه ی دانشمندان ما را بکشد. آنها متاسفانه برخی از این دانشمندان را ترور کردند و هیچ کس در این باره خم به ابرو هم نیاورد، برای ما مایه نگرانی بسیار زیاد است که دنیا و آمریکا که قرار است علیه تروریسم باشد به تروریست ها اجازه می دهد دانشمندان بی گناه ایرانی را بکشند.
 اما اکنون اجازه بدهید به موضوع برگردم و بگویم که بهترین راه برای اطمینان یافتن از اینکه برنامه ی هسته ای ایران برای همیشه صلح آمیز باقی خواهد ماند این است که اطمینان حاصل کنیم که این دانشمندان در یک تاسیسات فعالیت کنند که تحت نظارت بین المللی قرار دارد و آژانس بین المللی انرژی اتمی بر آنها نظارت می کند.

مجری: از جمله بازرسی های سرزده؟
ظریف: بله ما تاکنون هم بازرسی های سرزده داشتیم. ما دراین مسیر حرکت می کنیم. همانطور که می دانید وقتی که من در دهه نخست بعد از دوهزار درباره موضوع هسته ای مذاکره می کردم، ما درحال اجرای داوطلبانه ی پروتکل الحاقی بودیم که اجازه ی بازرسی سرزده را می دهد. متاسفانه در آن زمان دولت آمریکا دیدگاهها و اهداف متفاوتی داشت.

مجری: اما تاسیساتی هم وجود داشت که مخفی بودند.
ظریف: خیر، تمام تاسیسات در آن زمان منظورم فاصله سال 2003 تا 2005 است یعنی زمانی که ما مذاکره می کردیم ، درهای همه ی آن تاسیسات به روی آژانس بین المللی انرژی اتمی باز بودند. آژانس بین المللی انرژی اتمی قادر بود که هم این تاسیسات را ببیند.

مجری: فقط پس از آنکه این موضوع برملا شد( این کار را کردید و اجازه بازرسی دادید)
ظریف: آژانس بین المللی انرژی اتمی اعلام کرد هرچند ایران فعالیت های خود را اعلام نکرده بود اما اکنون ما این فعالیت ها را مشاهده می کنیم و هیچ یک از آنها به سمت کاربرد نظامی منحرف نشده اند.
پس تردیدی نیست که هرگز نیات نظامی نداشته است. ممکن است مشکلات فنی وجود داشته است. ممکن است که مشکلاتی در زمینه ی شفافیت وجود داشته است و ما آماده ایم که این مشکلات را حل کنیم.شما می بینید که بی اعتمادی متاسفانه متقابل است. همانطور که هم رئیس جمهور اوباما و هم رئیس جمهور روحانی گفته اند این بی اعتمادی متقابل در طی سی و چهار سال گذشته شکل گرفته و افزایش یافته است. پس ما باید به سمت از بین بردن برخی از این بی اعتمادی ها ازطریق گام های متقابل حرکت کنیم که لازم است هر یک از طرفین بردارند تا طرف دیگر را متقاعد کند که نیتش مثبت است و برای آینده ی بهتر برای همه ما است.

مجری: البته که یک بازیگر بزرگ در همه این مسائل اسرائیل است. بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل هم اکنون در مسیر حرکت به سمت آمریکا است تا با باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا دیدار کند و در مجمع عمومی سازمان ملل متحد هم سخنرانی کند.
وی در زمان ترک فرودگاه و آغاز سفر به آمریکا اقدامات شما و رئیس جمهور روحانی را در این هفته "حمله لبخندی" توصیف کرد. روزنامه ساندی تایمز انگلیس هم گزارش داد که وی اطلاعاتی را به رئیس جمهور اوباما ارائه خواهد کرد که در آنها گفته می شود ایران هم اکنون به اندازه ی کافی اورانیوم در اختیار دارد . پاسخ شما چیست؟
ظریف:  خوب، "حمله خنده" بهتر از "حمله دروغ" است. آقای نتانیاهو و همکارانش از سال هزار و نهصد و نود و یک می گویند ، شما می توانید در این مورد به سوابق و تصاویری که دارید مراجعه کنید -که ایران شش ماه با تولید سلاح هسته ای فاصله دارد. اکنون بیست و دو سال از آن زمان گذشته است و آنها هنوز هم می گویند که ما شش ماه با تسلیحات هسته ای فاصله داریم. 

مجری: پس شما شش ماه با یک سلاح هسته ای فاصله ندارید؟
ظریف: ما به دنبال تسلیحات هسته ای نیستیم. پس ما شش ماه ، شش سال و شصت سال هم با سلاح هسته ای فاصله نداریم. ما تسلیحات هسته ای نمی خواهیم. ما معتقدیم که تسلیحات هسته ای برای امنیت ما مهلک است. ما معتقدیم آنهایی که تصور می کنند تسلیحات هسته ای امنیت شان را تامین می کند به شدت دچار اشتباه شده اند. ما باید منطقه ای و دنیایی عاری از تسلیحات هسته ای داشته باشیم.
من حدود شانزده سال پیش در مقابل دیوان بین المللی کیفری حاضر شدم و به مدت نود دقیقه استدلال کردم که بکارگیری تسلیحات شیمیایی / هسته ای تحت هر شرایطی غیر قانونی است. رهبر ما حکمی دینی صادر کرده است که در آن بکارگیری تسلیحات هسته ای و حتی داشتن چنین تسیلحاتی مغایر با دکترین دینی اعلام شده است. پس اینها مواضع ما هستند. اسرائیل دویست کلاهک هسته ای دارد. اسرائیل منبع ناامنی در منطقه ی ما است. اسرائیل منبع تهاجم و نقض حقوق بشر مردم فلسطین است. اسرائیل نباید این گستاخی را داشته باشد که به مردم آمریکا و به دنیا دروغ بگوید و همه را گمراه کند.

مجری: اما اگر شما تسلیحات هسته ای نمی خواهید پس چرا اورانیوم را در سطوحی غنی می کنید که اکنون درحال غنی کردن آن هستید؟
ظریف:  چون این حق ما است. ما نیاز داشتیم. ببینید ما به بازار آمدیم و تقاضا کردیم. ما مالک ده درصد از یک شرکت اروپایی هستیم که اورانیوم غنی شده تولید می کند و نام این شرکت « یورو دیف» است .
ما نتوانستیم در سی سال گذشته یک گرم اورانیوم هم از آنها دریافت کنیم. ما نتوانستیم اورانیوم مورد نیاز برای راکتور تحقیقاتی تهران را دریافت کنیم درحالیکه این راکتور تحقیقاتی عمدا بدست رئیس جمهور آیزنهاور تحت برنامه اتمی برای صلح ساخته شد اما نه تنها آمریکا سوخت این راکتور را که خودش در دهه ی هزار و نهصد و پنجاه در ایران ساخته بود تامین نمی کند بلکه مانع از آن می شود که دیگران این سوخت را برای ما تامین کنند. پس ما باید چکار بکنیم؟ آیا باید دراز بکشیم و بمیریم؟ نه! ما این کار را نمی کنیم. ما می رویم و روی دانشمندان خود اتکا می کنیم ما روی توانایی های خود اتکا می کنیم و اینها را ( اورانیوم غنی شده) تولید می کنیم.
آنها امیدوار بودند که ما نتوانیم اورانیوم را غنی کنیم و اکنون پس از آنکه ما توانستیم از جنبه ی فنی این کار انجام دهیم آنها می گویند شما نباید این کار را انجام دهید. ببینید، شروع تاریخ دست ما نیست باید پیش زمینه ها حل شوند باید جنبه های تاریخی را حل کرد. علل تاریخی بی اعتمادی جدی و عمیق ایران به رفتار آمریکا باید حل شود و ما باید گام های ملموس و واقعی را یکی پس از دیگری برداریم. ما این حقیقت را فراموش نکرده ایم که وقتی عراق علیه ایران تسلیحات شیمیایی را بکارگرفت ، آمریکا نه تنها این اقدام را محکوم نکرد بلکه ما را در بکارگیری تسلیحات شیمیایی مقصر دانست. پس همه ی این ها حقایقی تاریخی هستند که در ذهن ایرانی ها تازه اند.
ما آماده انعطاف نشان دادن هستیم اما اینها را فراموش نمی کنیم.ممکن است همانطور که رئیس جمهور ماندلا گفت ما آماده ی بخشیدن باشیم اما آماده ی فراموش کردن نیستیم.

مجری: آیا هولوکاست افسانه است؟
ظریف: خیر، هولوکاست افسانه نیست. هیچ کس درباره افسانه صحبت نمی کند.

مجری: در آنجا( وب سایت) این موضوع گفته می شود.
وزیر امور خارجه ی کشورمان گفت: اگر چنین چیزی گفته شده است ناشی از ترجمه بد است. این جمله خارج از متن ترجمه شده است.

مجری: واژه افسانه افراد را ناراحت می کند؟
ظریف: این مشکل ترجمه از فارسی به انگلیسی است . وقتی که تصویر رد می شود مطلبی در ترجمه گم می شود. ممکن است بخشی از معنی از دست برود. متاسفانه بارها این اتفاق افتاده است.
نکته این است که ما کشتار مردم بی گناه را محکوم می کنیم چه این کشتار در آلمان نازی باشد یا اینکه در فلسطین رخ دهد. هولوکاست هم جنایتی شنیع و نسل کشی بود و نباید هرگز تکرار شود. اما این جنایت نمی تواند و نباید توجیهی برای لگدمال کردن مردم فلسطین به مدت شصت سال باشد. ما باید این بازی را کنار می گذاشتیم و شروع به درک این حقیقت می کردیم که بدون محترم شمردن حقوق فلسطینی ها هرگز در منطقه صلح نخواهیم داشت. من در مورد این موضوع با رهبر صحبت کرده ام. وی کشتار مردم بی گناه را رد و محکوم می کند.

مجری: می خواهم پرسش آخر را از شما بپرسم.شما بخش زیادی از بزرگسالی خود را در آمریکا سپری کردید. وقتی شما شعارهای « مرگ بر آمریکا» را در ایران می شنوید چه فکر می کنید؟ شما به آندسته از ایرانی هایی که می گویند مرگ بر آمریکا چه می توانید بگوئید؟
ظریف: خوب ، فکر می کنم منظور آنها سیاست باشد منظور آنها مردم آمریکا نیست. رهبر ایران و روسای جمهور مختلف ایران بارها و بارها گفته اند که ما با مردم آمریکا نزاع نداریم. مردم آمریکا خوب هستند ، صلح دوست هستند، مردم سخاوتمندی هستند که به کمک نیازمندان در سراسر دنیا آمدند و این چیزی است که من تحسین و احترام زیادی برای آن قائل هستم. متاسفانه این سیاست های دولت آمریکا بوده است که برای سالهای بسیار زیاد عامل بی ثباتی در منطقه ی ما بوده است. آمریکا از دیکتاتورها حمایت کرده است. اگر مردم آمریکا بدانندکه دولت کشورشان از چه نوع دولت هایی در منطقه حمایت می کند متعجب خواهند شد.
ما ایرانی ها این مسئله را با گوشت و پوست خود حس می کنیم که به علت حمایت آمریکا ، چه رژیمی بر ما حکومت می کرد. برخی از کشورهای منطقه همچنان این تجربه را دارند. این واقعیت که آمریکا از هر سیاستی که اسرائیل دنبال کند حمایت می کند نشانه دیگری است که باید در برخی از سیاست های خود بازنگری کند و به سمت جلو حرکت کند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۵ ، ۱۷:۳۵
محسن مطلبی کربکندی

ریشه‌های تمایل باند آقای هاشمی رفسنجانی برای ارتباط با امریکا از ابتدای پیروزی انقلاب چه بود؟

این موضوع ریشه عمیقی دارد و به نگاه آمریکا به نظام و انقلاب اسلامی برمی‌گردد، وقوع انقلاب اسلامی ایران برای غرب استکباری واقعه باورنکردنی و سنگین و گیج‌کننده بود. آمریکا به سبب سیاست غلط، نزدیک بین و عجولی که دارد بلافاصله برای براندازی انقلاب و نظام دست به کار شد. اول طرح کودتای 22 بهمن 57 بود که عمل نکرد. بعد از آن بر سیاست مقابله سریع و نابودکننده انقلاب را پیش گرفت تا قبل از آن که موج انقلاب اسلامی ایران به ملل دیگر برسد آن را کسب کنند و مثل مصر چند سال گذشته، آن را به حال اول و بدتر از آن درآورند.

آمریکا به نفوذی‌های خود امید بسته بود

پس از آنکه با عنایت الهی طرح های آمریکا با شکست روبه رو شد، امید به نفوذی‌های خود در ایران بستند که بیشتر آنها در آن زمان در نهضت آزادی و جبهه ملی بودند. هوشیاری امام و عزم ملت مسلمان ایران باعث شد که گرچه قدری دیر شده بود ولی امام خمینی (ره) مهدی بازرگان را به کناری بگذارد و نهضت آزادی را که برای اسارت دوباره ملت نقشه ریخته بود، ابطال و برکنار کند.

امید بعد آمریکا به منافقین و بنی صدر بود که آنهم به شکست انجامید. در این بین و در تمام مدت، توجه اتاق فکر سیاست خارجی آمریکا و گروه صهیونیستی پشت سر آن، به راه دیگری هم بود، اول آنکه اگر شد امام را مستقیم یا غیر مستقیم از بین ببرند و شخصی مناسب و مورد قبول خود را نصب کنند و از آن راه به تدریج انقلاب را به تحلیل ببرند و ساقط کنند و اگر نشد با توجه به بیماری قلبی امام و امکان وقوع رحلت امام با صبر و تأمل به فکر جانشین امام باشند.

 

همه آگاهان می‌دانستند که جانشین امام یا شهید مطهری یا آقای منتظری و یا آقای بهشتی است

این فکر از اول انقلاب هم وجود داشت و شهید کردن شهید مطهری بر همین اساس بود چون به طور طبیعی همه آگاهان می‌دانستند که جانشین امام یا شهید مطهری یا آقای منتظری و یا آقای بهشتی است و دشمن فکر می‌کرد در صورتی که راهی با توافق با آنها پیدا نشود باید آنها را از سر راه برداشت، پس از شهادت استاد مطهری نگاه به سمت این 2 نفر دیگر رفت. آقای منتظری شخصاً دست دوستی با آمریکا نمی‌داد ولی در اطراف او کسانی بودند که با ساواک سابقه همکاری داشتند و به آمریکا ندای همکاری داده بودند.

مرحوم شهید بهشتی هم با وجود تمامیت‌خواهی باز مردی دشوار و علی رغم ظاهری لیبرالیستی، متدین و به انقلاب وفادار بود. و خودش را به غرب نمی‌فروخت و شهادت او نشان داد که اولاً از همکاری با وی مأیوس بودند ثانیاً مانع توجه و کار کردن آنها روی دیگران از جمله شیخ اکبر هاشمی می‌شد که آمریکا در گوشه چشم او را هم نامزد کرده بود و بخوبی نقاط ضعف او را می‌دانست. بنابراین گزینه مورد نظر فقط هاشمی و بیت مرحوم منتظری بود.

 

آمریکا همواره بیش از یک گزینه و نامزد را در نظر می‌گیرد

چون آمریکا طبق معمول همواره بیش از یک گزینه و نامزد را در نظر می‌گیرد و مستقلاً و بدون اطلاع دیگری روی او مطالعه می‌کند، همانطور که امروز هم یکی از دلایل وقوع سفر مک‌فارلین به ایران و میهمان هاشمی شدن او و بعد از آن افشای آن توسط بیت منتظری همین رقابت پنهانی بیت منتظری و حواشی هاشمی بر سر تماس و معامله و حتی قرارداد با آمریکا و اقمار او بود. یعنی سفر مک فارلین را بیت منتظری قاپیدن آمریکا توسط رقیب می‌دانستند و لذا پته هاشمی را بر آب زدند تا به تصور آنها از طرف امام مطرود و منزوی و حتی محاکمه و رسوا شود و خودشان در مقام طرف معامله با آمریکا باقی بمانند.

بخت با هاشمی یار بود که چند نفر نماینده وطن‌دوست احساس مسئولیت کردند و تن به قضا دادند و سؤال خود را مطرح کردند و با یک توطئه همه‌جانبه بلایی که رسیده بود از سر هاشمی گذشت و به آن چند نماینده مظلوم خورد و سیدمهدی هاشمی هم سرش را بر سر این قمار از دست داد و توسط گروه رقیب به محاکمه و اعدام سپرده شد.

 

باند هاشمی از مدت‌ها پیش با آمریکا ارتباط داشتند 

 

چرا مک فارلین و هیأت همراه به تهران سفر کردند، تحلیل آمریکایی‌ها از این سفر چه بود؟

باند هاشمی از مدت‌ها پیش با آمریکا ارتباط داشتند مثلاً کنگرلو مشاور سیاسی میرحسین یکی از آنها بود. اقوام نزدیک هاشمی هم به اروپا در رفت و آمد بودند. اصل ارتباط هاشمی و اطرافیانش با آمریکا از چند طریق بود، اولاً ساواکی فراری محکوم به اعدامی قربانی‌فر که نقش دلال اسلحه را بازی می‌کرد و طرف سازمانی او همان مشاور موسوی بود، دوم برادرزاده هاشمی که به بهانه تهیه اسلحه با قربانی‌فر آشنایی پیدا کرده بود و مورد توجه آمریکایی‌ها و امید آنها به وساطت مستقیم قرار گرفته بود.

نهایتاً پس از مطالعات و بررسی‌هایی که دو طرف ایرانی و آمریکایی درباره نوعی توافق برای مدیریت آینده کشور کرده بودند، اصل توافق نهایی را که مهمترین قسمت روابط مذکور بود به همان ملاقات معروف مک فارلین معاون رئیس جمهور آمریکا با شخص اکبر هاشمی موکول کرده و برنامه سفر کاملاً محرمانه را تدوین و هتل اقامتگاه و امور امنیتی هم پیش‌بینی شده بود تمام این اقدامات از لحاظ ظاهری و به اصطلاح فیزیکی در پوشش معامله اسلحه و آزادسازی گروگان‌های آمریکایی در لبنان بود ولی عمق قضیه سری بود و فقط چند نفر اطلاع داشتند.

تحلیل آمریکایی تثبیت آینده نفوذشان در ایران و به تحلیل بردن تدریجی نظام اسلامی و انقلابی بود و با این سفر می‌خواستند به موضع مطمئنی برسند.

 

ملاقات مهم و محرمانه مک فارلین، برای محکم‌کاری و قرارداد رسمی با طرف ایرانی بود

در واقع ملاقات مهم و محرمانه مک فارلین، برای محکم‌کاری و قرارداد رسمی با طرف ایرانی بود و شاید به نظر آنها بیت منتظری مهره سوخته‌ای بود و گزینه هاشمی قطعی و تمام شده به نظرشان می‌رسید. هاشمی در ایران هم اطرافی یا اطرافیانی داشت که این ارتباط را در رقابت با بیت منتظری تقویت و تسریع می‌کردند و در مذاکرات تهران او را مترجم فیمابین معروف کردند و ارتباط او با ساواک در عراق را بیت منتظری قبلاً منتشر کرده و مدرک آن بطور گسترده در مجلس شورای اسلامی پخش کرده بودند که گویا با حمایت جریان رئیس مجلس ماست مالی شد.

 

موضوع حفظ آینده ایران بعد از امام موضوعی فوق سری بود که باید کاملاً محرمانه می‌ماند 

موضوع اصلی ملاقات مک فارلین و ریسک سفر او که اگر کشف می‌شد کاخ سفید و حزب متبوع رئیس‌جمهور آمریکا ریگان را سخت در فشار قرار می‌داد، موضوع حفظ آینده ایران بعد از امام موضوعی فوق سری بود که باید کاملاً محرمانه میماند و جز اصحاب سرّ، باید حتی کنگره آمریکا و همه مقامات ایرانی ـ چه رسد به مجلس و امام ـ هم بویی نمی‌بردند.

در صورت قطعی شدن پیمان فیمابین، جان امام هم بیشتر به خطر می‌افتاد چون ممکن بود آمریکا عجولانه دست به جنایت دیگری بزند، همانطور که طرح ترور امام توسط قطب‌زاده یکی از آنها توطئه‌ها و از قرار شنیده‌ها ـ اصرار منافق نفوذی در ریاست جمهوری زمان مرحوم رجائی به نام کشمیری برای بردن کیف محرمانه به همراهی رجایی به ملاقات امام ـ که آقای سیداحمد خمینی اجازه بردن کیف بدون بازدید را نداده و جان امام را حفظ کرده بود ـ توطئه دیگر بود.

به هرحال، این ملاقات‌ها کاملاً حساب شده و امنیتی بود، مک فارلین با گذرنامه ایرلندی و با نام دروغی به ایران آمده بود. برای آنکه سفر او کشف نشود، به کمک یکی از همدستان آنها در سپاه آن روزگار، او را بدون عبور از گذرگاه‌های رسمی مستقیماً به هتل برده بودند، بدون آنکه کسی حتی مأمورین حساس دولتی متوجه شوند.

 

شخص دوم آمریکا حاضر نبود پیام و هدایای خود را به کس دیگری غیر از مقام بالا (رئیس مجلس) بدهد

پس از یک جلسه مقدماتی، قاعدتاً خود هاشمی وارد مذاکره شده بود چون مسلماً شخص دوم آمریکا حاضر نبود پیام و هدایای خود را به کس دیگری غیر از مقام بالا (رئیس مجلس) بدهد گر چه به دروغ این ملاقات را منکر شدند و گفتند که مک فارلین از اینکه با مقامات عالیه روبرو نشده عصبانی بوده. ولی خود هاشمی در جلسه غیر رسمی مجلس (که ضبط شده) پس از بروز فضاحت موضوع هرگز نگفت که ملاقاتی نکرده است بلکه گفت: حیف نگذاشتند که کار به آخر برسد چون این کار یک «فتح‌الفتوح» بود. اما به دروغ به امام وانمود کردند که مک فارلین بدون اطلاع دادن به ایرانی‌ها سرخود و محرمانه به ایران آمده و هتل گرفته و آرزوی ملاقات با هاشمی را داشته ولی حسرت آن را به دلش گذاشته‌اند و ناامید از ایران رفته که ادعایی نامعقول و غیر قابل قبول بود.

به امام وانمود کردند که این هیأت بلندپایه آمریکایی خودسرانه و بدون اطلاع مقامات ایرانی به فرودگاه تهران و سپس هتل آمده‌اند و گذرنامه تقلبی داشته‌اند و حال آنکه در گزارش‌ها و مصاحبه‌های بعدی هاشمی و هیأت مربوط ایرانی با تمام تناقض‌هایی که در گفتارشان هست، به این موضوع اقرار دارند که حداقل از یک سال پیش ازآن یعنی در سال 1364 این روابط برقرار بوده و ایرانی‌ها از خصوصیات سفر و حتی ساعت ورود آنها و اسامی واقعی افراد آمریکایی- اسرائیلی مطلع بوده‌اند و ساعت شماری می‌کرده‌اند. علم و اطلاع هیأت ایرانی به جعل گذرنامه و اقدام قضایی و جزایی نشدن مجرمین، گناه دیگر هیأت ایرانی است جرم جعل چند سال زندانی دارد. سعی و تلاش برای فریب امام و به اصطلاح قانونی «گزارش خلاف» دادن مأمور دولتی هم جرم است که بایستی دنبال می‌شد.

چه نیازی بود که شخص دوم آمریکا با آن همه ذلت و ترس و نگرانی و گذرنامه مجعول به تهران بیاید

چه نیازی بود که شخص دوم آمریکا با آن همه ذلت و ترس و نگرانی و گذرنامه مجعول به تهران بیاید. دولت آمریکا با زیرکی برای پنهان کردن اصل منظور از سفر (که نوعی توافق سیاسی برای رهبری پس از امام بود) به سرعت خودش موضوع کونتراها را مطرح کرد تا مهره‌های آینده سوخته نشوند و فقط موضوع یک تخلف از ناحیه کاخ سفید در برابر کنگره باشد و با مختصر مجازات سیاسی فراموش شود. و به همین دلیل بود که مک فارلین در برابر محاکمه در استیضاح خود در کنگره از ارائه مدارک مذاکره خودداری کرد و گویا به دروغ مدعی شده بود که مدارک از بین برده شده، و حتی تظاهر به خودکشی کرد. امّا اصل قضیه دلالی سیاسی و مهره‌سازی برای آینده جمهوری اسلامی ایران تمام نشد و شکل عوض کرد.

 

اطرافیان هاشمی او را به سمت ریاست جمهوری سوق دادند تا یک پله به رهبر شدن نزدیکتر شود 

از جمله اطرافیان هاشمی او را به سمت ریاست جمهوری سوق دادند تا یک پله به رهبر شدن نزدیکتر شود و ضمناً مقدمات یک توافق قطعی را فراهم کنند، البته آمریکا از خامی و بی‌تجربگی طرف ایرانی استفاده‌های موردی هم می‌کرد از جمله آزادسازی گروگان‌های آمریکایی در لبنان. طی ریاست جمهوری هم زمزمه مادام‌العمر کردن ریاست جمهوری برای هاشمی هم شروع شد که با هوشیاری مقام معظم رهبری توطئه خنثی شد.

ریاست جمهوری هاشمی مقدمه‌ای برای هماهنگ‌سازی امور و زمینه‌سازی برای ایجاد پایگاه قدرت و خیز به سمت آرزوی دیرینه پس از فوت امام بود ولی قدری دیر شده بود و با حکمت و عنایت الهی و با تصمیم و رأی ناگهانی و تقریباً بی‌مقدمه مجلس خبرگان رهبری، آقای خامنه‌ای انتخاب شد و کار از کار گذشت و توطئه آمریکایی به راه دیگری افتاد که نمونه آن فتنه‌های سال‌های 78 و 88 است و این حکایت همچنان باقی است.

 

طبق اظهار خود هاشمی فقط چند نفر آن را می‌دانستد

سفر مک فارلین و هیأت مرکب آمریکایی- اسرائیلی به ایران کاملاً مخفی بود و کشف آن جرم بزرگی در چشم امام و مردم به حساب می‌آید و شاید اکبر هاشمی را برای همیشه از اهدافش دور می‌کرد به همین دلیل طبق اظهار خود هاشمی فقط چند نفر آن را می‌دانستد که یکی از آنها کنگرلو مشاور سیاسی  نخست وزیر موسوی بود گرچه به احتمالی خود موسوی در جریان نبود. البته بعد از رسوایی به سرعت به یکی دو نفر سربسته و تحت عنوان کشف راهی جدید برای تهیه اسلحه مطالبی گفته بودند تا ادعا کنند که موضوع سری نبوده ولی با وجود این، وقتی ما از وزیر خارجه به طور خصوصی پرسیدیم که آیا از این سفر سری اطلاع داشته؟ جواب داد که به هیچ وجه اطلاع نداشته است.

یعنی شخصی غیر مسئول در روابط خارجی دست به ریسک بزرگی برای ایجاد رابطه صمیمی و خودمانی با دشمن انقلاب زده بود که مسئول‌ترین مقام‌های جمهوری اسلامی ایران از آن مطلقاً خبری نداشت و این اهمیت سرّی و محرمانه‌بودن آن را می‌رساند و علت سرّی بودن آن هم معلوم بود.

چرا باند مهدی هاشمی معدوم ماجرای سفر مک فارلین را افشا کرد؟

به علت افشاگری سید مهدی هاشمی اشاره کردم و نتیجه تعارض و جنگ پنهانی بیت آقای منتظری و باند اکبر هاشمی رفسنجانی و لو رفتن سفر مک فارلین به طرفیت هاشمی که از طرف سیدمهدی هاشمی انجام شده بود، انتقام از او به صورت به میان کشیدن پرونده سیدمهدی و محاکمه و اعدام او بود که نوعی زخم چشم و قدرت‌نمایی هم محسوب می‌شود، بعلاوه خود بیت آقای منتظری را از دور سیاست خارج می‌کرد.

روابط سری و نزاع اخیر این دو باند سابقه زیادی داشت. در اوایل که قرار جانشینی آقای منتظری در میان بود باند هاشمی و افرادی در جماران طمع داشتند که به این وسیله به اهدافشان برسند و با نام منتظری و رهبری او نفوذ و جایگاه خود را حفظ کنند ولی پس از مدتی متوجه شدند که سیدمهدی هاشمی و باند بیت منتظری حصاری دور او کشیده‌اند و کسی را در آن مجموعه راه نخواهند داد، وضع برگشت و حمله به سیدمهدی هاشمی شروع شد و موضوع قتل و شهادت مرحوم شمس آبادی و نگهداری اسلحه قاچاق و مانند اینها را مطرح کردند و با وسایطی مؤثر منتظری را بوسیله امام از قائم مقامی عزل و بیت او را زیر نظر قرار دادند، تا قدرت پس از امام دست آنها نیفتد و آن را در دست بگیرند.

شما از چه زمانی وارد این مسأله شدید و زمانی که 8 نماینده از آقای ولایتی سوال پرسیدند چه اطلاعاتی داشتند؟ دلیل سخنان امام خمینی که منجر به پس گرفتن سوالات شد، چه بود؟

من در آن ایام به حوزه انتخابیه خودم رفته بودم وقتی برگشتم این موضوع را شنیدم. ابتدا باور نمی‌کردم که چنین کار مهم خودسرانه‌ای بدون اذن امام و اطلاع افراد مسئول انجام شده باشد گر چه از مهمل‌کاری و بی‌منطقی طرف ایرانی عامل آن خبر داشتم. بلافاصله به تحقیق پرداختم و موضوع مسلم شد بیشتر نمایندگان دلسوز هم ناراحت بودند ولی اقدامی نکرده بودند.

 

نامه من باعث دستپاچگی رئیس مجلس و باند او شد

من شخصا طبق وظیفه خودم نامه‌ای با طرح یک سؤال کلّی به وزیر خارجه نوشتم دو نفر از دوستان هم مایل به امضا شدند. این موضوع باعث دستپاچگی رئیس مجلس و باند او شده بودند و با مشورت کسانی در جماران و دولت، توطئه‌ای کردند و سؤالاتی را که امام را عصبانی و ناراحت می‌کردند تهیه و به زور و اصرار برای امضا به دست افرادی داده بودند که به هشت نفر معروف شدند. پیش من هم آوردند من قبول نکردم که آن را امضا کنم ولی خیلی اصرار کردند که شما فقط یک امضا دارید اینجا 7 امضا هست همه را یک کاسه بکنید بهتر است. از دو نفر دیگر هم امضا گرفته بودند. من در آن شدت ناراحتی که از آن موضوع داشتم (که در واقع افتضاح ایران بود نه آمریکا ولی آن را وارونه جلوه دادند) قهراً امضا کردم و به دام آنها افتادم. شیاطین بلافاصله آن را به ضمیمه پیش فرض‌های دیگری، در موقع حساسی به امام دادند و حضرت امام را با این روش، عصبانی کردند و امام هم در یک سخنرانی به امضا کننده‌ها حمله شدید کردند و کار آنها را بدتر از کار اسرائیل دانستند.

وقتی من سخنرانی امام را شنیدم در منزل بودم بجای آنکه ناراحت شوم ،سجده شکر بجا آوردم و گفتم خدا را شکر که امام بار مسئولیت را بعد از این از دوش ما برداشت. ابتدا تصمیم گرفتم که از مجلس استعفا دهم ولی دیدم توهین به امام است و دلم راضی نشد. یکی از دوستان امضاکننده خیلی نگران به منزل ما آمد و پرسید که من چه خواهم کرد آیا صلاح هست به مجلس برویم یا نه؟

من به او آرامش دادم و گفتم ما کار درستی کرده‌ایم و نگرانی ندارد من روز مقرر به مجلس خواهم رفت. ولی با وجود شهامتی که این کار در آن جوّ شدید می‌خواست من راحت بودم گر چه حتی احتمال می‌دادم که در مجلس اولین فرد پاسداری که به محض ورود، اسلحه به روی من خواهد کشید.

عجیب این بود که همه پاسداران و حتی مستخدمان مجلس آن روز بطور بی‌سابقه‌ای با لبخند و شوخی و احوالپرسی با من روبرو شدند و حتی یکی از افراد هیچ وقت جواب سلام مرا نمی‌داد آن روز با روی خوش خودش به سلام مبادرت کرد و این وضع عجیب خیلی معنی داشت و بعدها هم برخی از خواص و عوام به امام نکاتی را گفته و حرف‌هایی زده بودند.

 

رئیس مجلس که شاید باور نمی‌کرد من در مجلس آن روز شرکت کنم و مرا هم ندیده بود، گفت: آقای خامنه‌ای نیامده! 

از قضا آن روز در صحن مجلس طرح سؤال از قوه قضائیه مطرح بود و من یکی از سخنرانان و اولین سخنران موافق طرح بودم. منشی وقتی طرح را مطرح کرد و گفت آقای خامنه‌ای موافق اول صحبت کنند، رئیس مجلس که شاید باور نمی‌کرد من در مجلس آن روز شرکت کنم و مرا هم ندیده بود، گفت: آقای خامنه‌ای نیامده! منشی گفت: ایشان حضور دارند و من مشغول دفاع از طرح شدم.

هاشمی در این باره در سایت شخصی خودش با عبارت تحقیر‌آمیزی نوشته که آن روز «محمد خامنه‌ای» بدون آقا و سید و القاب رایج، خیلی ترسیده بود! گوینده این ادعا باید اینقدر شعور داشته باشد که کسی که ترسیده باشد آن گونه اول وقت به مجلس نمی‌آید و اولین نفر از طرحی که عنوان خطرناک «سؤال از قوه قضائیه» را دارد، دفاع نمی‌کند.

من آن روز چند بار وسوسه شدم گله‌ای از حضرت امام بکنم که شما خودتان به ما درس دادید که هر متهم فرضی حق دارد که پاسخ و دفاعش را در محکمه بگوید و بقول فقها «الغایب علی حجّته» پس چرا از ما نپرسیده ما را محکوم کردید و یا قصه دزدی را بگویم که از دیوار منزل کسی افتاده بود و پایش شکسته بود از صاحب خانه به دادگاه شکایت کرده بود که چرا دیوار بلندی ساخته؟ و عجیب آنکه دادگاه صاحبخانه را محکوم کرد نه دزد را ولی صبورانه گذشتم.

دلیل آنکه سؤالی را پس گرفتیم هم، نوعی احترام به اعتراض حضرت امام بود و هم نشان دادن مظلومیت این 8 نفر که با وجود ابراز غیرت ملی و اسلامی و انجام وظیفه در قالب قانون اساسی و قوانین دیگر، برای کار درستی که انجام داده بودند محکوم می‌شدند و شخص خاطی که دستش را بر خلاف قانون پنهانی در دست دشمن گذاشته بود از خطر مجازات فرار می‌کرد.

شنیدم بعدها افراد محترمی از حوزه و از بازار تهران به امام اعتراض کرده بودند و ایشان قول داده بود جبران کند. توده مردم هم هر جا به ما می‌رسیدند در مساجد و نماز جمعه به ما دلداری می‌دادند و ابراز حمایت می‌کردند، هیچکس جز معدود مزدوران هاشمی و خط نحس آنها به ما 8 نفر توهین نکرد و هدف آنها نه فقط 8 نفر بلکه به جناح معروف به 99 نفر مخالف موسوی بود و حتی کار به حمله به روزنامه رسالت و بازاریان رسید. همیشه تهمت طرفداری از مالکین و خوانین به این جماعت می‌زدند.

غیر از این فشار مصنوعی فحاشان باند هاشمی و موسوی و امثال آنها، هیچ فشاری به ما نرسید بلکه همان طور که گفتم جوّ سیاسی جامعه همه به نفع ما و خط امام بود و خط چپ که ادعای مخالفت با آمریکا و لیبرال‌ها را داشتند، مفتضح شده بودند که در جناح طرفداران آمریکا قرار گرفتهاند و به دروغ شعار می‌دهند.

اگر صلاح میدانید درباره ماجرای 99 نفر و رای منفی‌تان به نخست‌وزیری میرحسین موسوی هم بفرمایید.

درباره ماجرای 99 نفر نماینده مجلس که به نخست وزیری میرحسین موسوی در دور دوم نخست وزیریش رأی ندادند من قبلاً مطالبی گفته‌ام، حاصل موضوع این بود که رئیس جمهور وقت (آقای خامنه‌ای) با آن که در دوره اول ریاست قوه مجریه خود با علاقه و اصرار میرحسین موسوی را برای نخست وزیری انتخاب کرده بود ولی در دو سال اخیر آن دوره حرکات و اقداماتی سیاسی و اجتماعی و اداری از طرف موسوی پدید آمد که رئیس جمهور وقت احساس خطر برای نظام کرده و اندک اندک به این نتیجه رسیده بود که در دوره دوم او را انتخاب نکنند. موسوی با هاشمی و بخش‌هایی از جماران از جمله فرزند امام ارتباطاتی مستقیم و مؤثر ایجاد کرده بود و به محض اطلاع از نظر آقای خامنه‌ای به آنها متوسل شده بود که امام را واسطه قرار دهند و در نتیجه امام خمینی بدون آنکه دستور و امر شرعی یا قانونی بکند، برای حفظ مصلحت فرضی اظهار میل کرده بودند که موسوی بماند، گفته شد که به امام گفته بودند اگر موسوی نخست‌وزیر نشود در جبهه جنگ خلل وارد می‌شود و مدافعان جنگ طرفدار موسوی هستند.

 

اقلیت طرفدار هاشمی و موسوی آن را چماقی ساختند تا نمایندگان را مرعوب کنند

از این تمایل اخلاقی امام، غوغایی بزرگ بر پا کردند و در مجلس اقلیت طرفدار هاشمی و موسوی آن را چماقی ساختند تا نمایندگان را مرعوب کنند. عده‌ای از نمایندگان واقعاً به عدم صداقت و صلاحیت میرحسین موسوی و دروغ بودن تأثیر او در جبهه جنگ و روحیه سربازان علم داشتند، عده‌ای هم مردّد شده بودند. نتیجه تردیدهای نمایندگان این شد که عده‌ای، 99 نفر وظیفه خود را در این دانستند که به وی رأی ندهند با آنکه مرید و عاشق امام بودند ولی فریب اطرافیان و طرفداران موسوی را هم می‌دانستند.

خود من تا صبح روز رأی‌گیری در یک بن‌بست و برسر یک دو راهی قرار گرفته بودم از طرفی حقیقت امر و دروغی را که به امام گفته بودند می‌دانستم و از طرفی چهره امام در برابرم مجسم می‌شد و دلم بر مظلومیت او می‌سوخت و جرات به رأی مخالفت پیدا نمی‌کردم. اما اول صبح قبل از حرکت از منزل به خودم جنبیدم و تصمیم گرفتم دل یکدله کنم مخصوصاً عده زیادی از نمایندگان درباره رأیی که می‌خواستند بدهند همیشه با من مشورت می‌کردند و من باید برای آنها جواب داشتم، این بود که قرآن را برداشتم و استخاره کردم و جواب عجیبی آمد که تکلیف مرا روشن کرد. آخر آیه آمده بود که «حُرمَّت ذلک علی المؤمنین

 

گفتم که قطعاً رأی نخواهم داد 

وقتی به مجلس وارد شدم بسیاری از نمایندگان که از نظر و رأی من پرسش می‌کردند گفتم که قطعاً رأی نخواهم داد، نتیجه رأی مجلس امضای نخست وزیری میرحسین موسوی شد منهای 99 نفر که رأی نداده بودند و بعدها هم امام با هوشیاری به عمق قضایا پی برده بود و شخص رئیس جمهور (آقای خامنه‌ای) هم بعدها گفته بود که ایشان هم نفر صدم بوده است.

انتخاب میرحسین در دوره دوم وزر و وبالی است که دامن همه را گرفت و ضایعات و صدماتی داشت که ظاهراً هنوز درباره آن چیزی نوشته نشده و یکی از سیئات هاشمی هم شمرده می‌شود، و یک نمونه و مصداق آن تحمیل پذیرش قطعنامه ضد جنگ به امام و امّت و کمک به صدام و به سیاست آمریکا بود.

تحلیل کلان شما از این ماجرا پس از گذشت نزدیک به 30 سال چیست و آیا ماجرای مک فارلین برای امروز، مخصوصاً اکنون که درگیر مذاکرات هسته ای هستیم درسی دارد؟

ماجرای ارتباط به ظاهر کاخ سفید با باند هاشمی، در واقع فقط ارتباط رئیس جمهور وقت آمریکا با ایرانی‌ها نبود بلکه حکومت در سایه و مدیران سیاست آمریکا که بیشترشان صهیونیست هستند دنبال آن بودند و هستند. یعنی با تغییر رئیس جمهوری آمریکا، آن سیاست از بین نرفت و به صورت‌های مختلف، از جمله کارگزاران ـ اصلاح‌طلبان و امثال آنها ـ خودش را نشان داد و فتنه 88 و فتنه آزمایشی سال 78 هم از جلوه‌های همان سیاست بوده است.

طرح مسأله خرید اسلحه از آمریکا، برای اداره جنگ یکی از سیاست‌های طرف ایرانی بود و مسأله کمک به کونتراهای ضد ساندنیست از سیاست‌های طرف آمریکایی و هر دو هدف اصلی مشترک را در پوشش قابل قبول و باورکردنی این دو بهانه دنبال می‌‌کردند.

دلایل و قراینی بر این حقیقت همیشه وجود داشته و گاه گاه تکرار می‌شود. حضور فعال و به اصطلاح تکیه‌گاه شدن هاشمی در همه وقایعی مثل فتنه سال 88 و قبل از آن و عدم انصراف او از پیگیری رسیدن به رهبری نظام و دفاع از اهداف و منافع آمریکا در نقل قول‌های دروغ از امام و اصرارهای چند ساله او در اتمام جنگ و باصطلاح نوشاندن جام زهر قطعنامه منحوس به امام و دیگر گفته‌ها و مصاحبه‌های مشابه دیگر و مخصوصاً روابط مستحکم دیپلماتیک و سیاسی با سعودی‌های خصم لدود ایران و شیعه، همه قراین و دلایلی عقل پسند بر وجود رابطه پنهانی و اصرار آمریکا بر  به قدرت رساندن این شخص است.

این ماجرای به ظاهر شکست‌خورده و فراموش شده، یک برنامه و سیاست دائمی آمریکاست و در هر مقطعی به صورتی خاص ظاهر و عمل می‌شود و در ایران هم از طرف افراد سست عنصر و وطن فروش همیشه استعداد همبستگی با آمریکا وجود داشته و خواهد داشت، بنابراین در همه مقاطع سیاسی باید منتظر نوعی نزدیکی با آمریکا و خیانت به ضرر ملت و نظام از طرف برخی افراد طرفدار تماس با آمریکا بود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۵ ، ۱۷:۱۰
محسن مطلبی کربکندی
ما ول کردیم ولی دشمن رها نمی کند

آقای مطهری ببینید که خیانت های آقای موسوی چه کرد

چند تحریم بخاطر بحث 88 به این جامعه تحمیل شد

چقدر سوء استفاده که از 88 شد 

آن وقت شما می گویید دیگر مسائل 88 را نگویید

شما نگویید آنها می گویند 

آنها رها نمی کنند.




امروز بعد از گذشت قریب به هفت سال ، یک نویسنده از جریان سال 88 می گوید و شعار : نه غزه ، نه لبنان ، جانم فدای ایران

می گوید که ایرانیان با این شعارشان گفتند که با تامین مالی حزب الله مخالفند و ...

و چه استدلال های چرت و پرت دیگری که 88 تقدیمشان کرد 


سال 88 نه، فتنه گران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۵ ، ۱۵:۰۹
محسن مطلبی کربکندی

*تسنیم: برخی کارشناسان معتقدند برجام علیرغم اینکه می تواند از سویی با توجه به فضای موجود برای دولت آورده‌هایی از نظر سیاسی داشته باشد، اما همین برجام می تواند به تهدیدی علیه دولت تبدیل شود. چراکه این دولت در دوران پیش از برجام، دلایل مشکلات اقتصادی را می‌توانست به مسئله تحریمها و هسته‌ای ارجاع دهد. منتهی الان دیگر این مجال برای دولت وجود ندارد که بتواند مشکلات را به موضوع هسته‌ای وصل کند. لذا اگر دولت در زمینه اقتصادی کارآمدی نداشته باشد همین برجام به تهدید بزرگی علیه دولت تبدیل می‌شود. به عبارت دیگر هم‌اینک دوپینگ دولت آقای روحانی در زمینه مشکلات اقتصادی که همان موضوع هسته‌ای بود از بین رفته و دولت مجال ناکارآمدی ندارد.

 

-حجاریان:خود آقای روحانی معترف است به این حرف. چند روز پیش ایشان گفت نباید انتظار داشت که از فردا نرخ رشد مثبت شود. حتی ممکن است این وضعیت به عقب هم برگردد. رشدی که 3 درصد بوده می‌تواند به صفر برگردد. تا اجرایی شدن برجام چند ماه وقت هست. آژانس بین‌المللی انرژی اتمی باید گزارش خود را بدهد. مسئله سوئیفت باید  حل شود. داراییها برگردد. سرمایه گذاران خارجی بیایند و در بخش نفت و گاز و ... سرمایه‌گذاری کنند. تا کاری صورت بگیرد. بخصوص بخشهای سرمایه‌بر ؛ اینها کار می‌برد. من گمان دارم تا شش ماه اینده دولت وضعیت سختی خواهد داشت.

 

این وضعیت حتی بعد از انتخابات مجلس ادامه خواهد یافت. الان دولت حقوق کارمندان شرکت نفت را هم ندارد. این برج به این کارمندانش حقوق نداده است. دولت از بانکها قرض می‌کند و حقوق می‌دهد.

 

از طرف دیگر، گرانی هم حتمی است. دلار را نگاه کنید، سیرصعودی دارد.  منظورم این است که دولت به این زودی نمی تواند مشکلات را حل کند. باید جنس بیاید، مواد اولیه بیاید.

 

تحریمهای ایالات آمریکا و شورای امنیت و ... تعلیق شده و ممکن است در جریان راستی ازمایی خللی ایجاد شود و برگردد سرجایش. یعنی وضعیت کاملاً شکننده است.لذا حتما دولت مشکلاتی خواهد داشت. اما مسئله اینجاست که الان امید وجود دارد. قبل از دولت روحانی، امید هم نبود. الان حداقل امیدی ایجاد شده است که وضعیت بهتر شود. دولت و کابینه هم تلاش می‌‌کنند.

 

وزرا هم همه میگویند بورس وضعیت بدی دارد. نامه 4 وزیر را دیدید. وزرا معترفند. بانک مرکزی تحت فشار است. اگر وام بدهد و پول پرفشار تزریق کند تورم بالا می رود. خلاصه الان هر جا را دست بزنی یک مشکلی پیش می آید. خیلی وضعیت مشکلی است. وضع فعلی دولت خیلی سخت است.

 

 

 

*تسنیم: فکر میکنید با این وضعیت دولت بتواند حداقل ظرف 6 ماه یک خروجی قابل توجهی در عرصه اقتصاد داشته باشد؟ چون در این 2 سالی که گذشت بسیاری از وزرا و شخص رئیس جمهور مدام تاکید می کردند که پس از توافق مشکلات حل میشود و همین باعث شد مردم به امید دوران خوش پساتوافق، از توافق نیز حمایت کنند.

 

-حجاریان:6 ماه به نظرم زود است. در این 6باید بعضی محرک های اقتصادی را به کارگرفت.اما تحول اساسی  فکر میکنم حداقل یک سال طول می کشد.

 

*تسنیم: بالاخره علائم و شواهد حاکیست که دولت می‌خواهد از نظر سیاسی یکی از میوه‌های این توافق را در انتخابات مجلس بچیند. با این فرمایش شما و با این گپ و شکاف زمانی که بین تاثیر برجام و انتخابات مجلس رخ می‌دهد، عملاً دولت نمی‌تواند چنین بهره‌برداری‌ای در اسفند امسال داشته باشد؟ افکار عمومی به خاطر وعده‌هایی که با او داده شده بود چندان منتظر نمی‌ماند.

 

-حجاریان: دولت ابزارش را الان ندارد. در 6 ماه بعید است دولت بتواند اشتغال ایجاد کند، رشد اقتصادی ایجاد کند و یا تورم را کم کند. تورم را در همین وضعیت هم بتواند حفظ کند خیلی کار کرده است. دولت شانسی که دارد این است که بی‌بدیل است. بدیلهای این دولت همه امتحان پس داده‌‌اند. دولت احمدی‌نژاد میخواهد بدیل این دولت باشد؟ خب او که امتحانش را پس داده است.بالاخره شما نگاه کنید، بعضی کارهایی که تند است و یک عده می‌کنند، همین حمله به دفتر آقای جوادی آملی.

 

*تسنیم: آنگونه که شنیدیم، حمله‌ای نبوده؛ تعدادی از طلبه‌ها از یک برخورد نیروی انتظامی با تحصنشان در مدرسه معصومیه ناراحت بودند و به آیت‌الله جوادی‌آملی انتقال دادند.

 

-حجاریان:بالاخره درس وی تعطیل شد آن روز. آقای جوادی آدم سِلیم النفسی هستند.

 

یا بحث تحصن جلوی مجلس. اینها حتما به دولت کمک می‌کند و به نفع دولت است.واقعا اگر تندروها بخواهند بیایند در صحنه با این وضعیت. دستاوردی نخواهند داشت. اینها به سود دولت است.

 

*تسنیم: یعنی اصلاح‌طلبان هم خودشان را هیچگاه بدیلی برای دولت تصور نمی‌کنند؟

 

 -حجاریان: اصلاح طلبان که ابدا. آنها همگی رد هستند. اصلاح طلب نشان دار رد است. همه را رد می کنند از دم. ما خودمان ناامیدیم..  اما امید من این است که خود دولت بتواند کمک کند. اصلاح طلبان بعضیشان میتوانند کمک کنند.

 

مثلاً شما نگاه کنید به قشقرقی که راه انداختند سر دست دادن آقای ظریف. بگذارید برایتان خاطره ای تعریف کنم. سفر اول خاتمی که به نیویورک رفتیم. من مشاورش بودم و همراهش بودم در نیویورک. من بودم و ابطحی و آقا رضا خاتمی.

 

*تسنیم: آقای ظریف در آن سفر همراهتان نبود؟

 

-حجاریان: ظریف بود و کمک کرد. ولی نماینده ایران در سازمان ملل آنموقع آقای نژاد‌حسینیان(محمدهادی) بود. وزیر خارجه هم که آقای کمال خرازی بود.

 

ما سه تا(آقایان سعید  حجاریان، ابطحی و رضا خاتمی) داشتیم می‌رفتیم در کریدور(راهرو) کنار شورای امنیت. دیدیم یک دفعه کلینتون با گاردش دارد می‌آید. خاتمی(محمد) هم به ما گفته بود مبادا شما جایی روبرو شوید با اینها. بنا بود بالاخره دست ندهیم دیگر. به ما گفته بود نکنید اینکار را.ما تا دیدیم کلینتون و گاردش دارند می‌آیند واقعاً ماندیم چه کنیم.(خنده)واقعا تصادفی بود. ساعت 3 بعد از ظهر بود و واقعا بعید بود کلینتون آن موقع بیاید.

 

خلاصه دیدیم چاره ای نداریم، پریدیم در سالن اندونزی و پشت پرده‌ها قایم شدیم.(خنده) آنها آمدند و رد شدند. ما مدام می‌ترسیدیم که نکند گاردش بفهمد و بگوید اینها ایستاده‌اند اینجا که کلینتون را ترور کنند! و این بشود اول دعوا.

 

یک محافظ آقای خاتمی بود که او بیرون ماند و نتوانست بیاید داخل و کلینتون با او دست داد و رفت. میخواهم بگویم واقعاً اقدام اخیر ظریف تصادفی بوده است.آن ساعت بنا نبوده اوباما بیاید داخل. ساعت گفتگویش تمام شده بوده و یک دفعه آمده بود.

 

 

 

*تسنیم: بعضی می‌گویند بالاخره اینهم یک جور "تصادف تعمدی" یا "تصادف ساختگی" بوده است تا از یک طرف کارشان را بکنند و از طرف دیگر هم هزینه‌اش را ندهند؟

 

-حجاریان: نه واقعاً تصادفی بوده. من خودم دارم می‌گویم تصادفی چنین اتفاقی برایمان افتاد و ما خودمان قایم شدیم.

 

*تسنیم: یعنی در یک دیدار کاملاً تصادفی 4-5 دقیقه خوش و بش می‌کنند؟

 

-حجاریان: مجبور بودند. چه کار کنند؟ آبروریزی می شد.

 

*تسنیم: خب این دست دادن‌ها از یک طرف باعث ناامیدی دوستداران انقلاب اسلامی از دولت ایران می‌شود. چون ما نماد ایستادگی در برابر دولت ظالم آمریکا هستیم و اکثر آنها که علیه آمریکا قیام می‌کنند به پشتوانه و تاسی به ایران است. لذا اینجور تصادفات نمادین مانند دست دادن چنین خسارتی را در منطقه برای ما می تواند به ارمغان بیاورد. از طرف دیگر مسئله منا و شهادت صدها نفر از حاجیان ایرانی مطرح بود. که بی‌کفایتی آل سعود در این مسئله کاملاً مشهود است. و آل سعود هم به پشتوانه آمریکا قلدری می‌کرد. حالا وزیر خارجه ما در این وضعیت باید با اوباما دست میداد؟

 

-حجاریان: ببینید مسئله منا فرق دارد. ما همه اش می‌گوییم برویم سراغ سازمان کنفرانس اسلامی کمک بگیریم. همه کشورهایی که کشته دادند به آل سعود تبریک گفتند به عنوان اداره خوب حج!!

 

*تسنیم: بالاخره دلارهای نفتی کارش را در این مواقع برای آل سعود می‌کند.

 

-حجاریان: بله بالاخره این دلارها کار می‌کند. خرج می‌کنند. عربستان روزانه 10 میلیون بشکه می فروشد. خیلی پول است آقا. خیلی پول دار است. ما به کی میخواهیم بگوییم این موضوع را؟دولتهای منطقه در زمینه حج با ما همکاری نمیکنند.ما باید اندازه ظرفیتمان حرف بزنیم.

 

*تسنیم: شما قبلا گفته‌اید اصلاح طلبان حاضرند دندانه کلید دولت باشند. و از طرف دیگر اصلاح‌طلبان را "ستون فقرات" دولت یازدهم توصیف کردید. از سوی دیگر نظرات دیگری هم در این مورد  مطرح شده است. از سویی آقای اصغرزاده دولت روحانی را "رحم اجاره‌ای" میخواند و میگوید که اصلاح طلبان از فرصت دولت روحانی برای تجدید حیات خود استفاده می کنند. افراد دیگری هم از اصولگرایان هستند که می گویند اصلاح‌طلبان "آپاندیس" دولت هستند و بالاخره به دولت چسبیده‌اند اما دولت زمانی که از نظر پایگاه اجتماعی نیازمند اصلاح طلبان نباشد، این آپاندیس را از خود جدا کرده و دور خواهد انداخت. نظر شما چیست؟

 

-حجاریان: این تعابیری که گفتید(تعبیر آپاندیس و تعبیر رحم‌اجاره‌ای) حرف خوبی نیست. حرف زشتی است. تعبیر من بهتر بود. اصلاح طلبان واقعا برای بالاآمدن روحانی کمک کردند. ما فکر میکنیم روحانی بدیلی ندارد.

 

 

 

*تسنیم‌: شما که قطعآً بدیل اصولگرایی برای آقای روحانی معرفی نخواهیدکرد اما حتی هیچ کس از اصلاح طلبان هم نمیتواند به نظر شما بدیل دولت باشد.

 

-حجاریان: از ما کسی را تایید صلاحیت نمی‌کنند.

 

*تسنیم: یعنی آقای عارف  که تایید صلاحیت شده بود اصلاح‌طلب نیست؟

 

-حجاریان: در دوره های بعدی معلوم نیست چه خواهد شد.اما کسی دراصلاح طلب بودن دکترعارف شکی ندارد.

 

*تسنیم: اگر عارف و روحانی همزمان در سال 96 کاندیدا شوند کدام را ترجیح می‌دهید؟

 

-حجاریان: الان نمیشود تصمیم گرفت. تا آنموقع خدا بزرگ است. آنموقع باید تصمیم گرفت که چه باید بکنیم در اینگونه موارد.

 

*تسنیم:اصلاح طلبان تا کجا حاضرند برای روحانی هزینه بدهند؟ اگر آقای روحانی از نظر اجتماعی متزلزل شود یا اصطلاحاً غرق شود بازهم اصلاح طلبان حاضرند به پایش بایستند؟

 

-حجاریان: غرق شدن یعنی چه؟

 

*تسنیم: فرض کنید روحانی به دلیل ناکارآمدی اقتصادی از نظر پایگاه اجتماعی به شدت متزلزل شود. اصلاح طلبان بازهم از وی در آن شرایط حمایت می کنند؟

 

-حجاریان: بدیلی برای روحانی هست؟

 

*تسنیم: من فکر میکنم برخی اصولگراها می‌توانند بدیلش باشند.

 

-حجاریان: چه کسی از اصولگرایان؟ کسی از اصولگرایان برنامه دارد؟ من تا کسی برنامه ندهد دل به او نمی‌دهم. خود روحانی هم برای من مهم نبود؛ برنامه‌اش برایم مهم بود.

 

 

 

*تسنیم: اگر اصولگرایی با برنامه بخواهد وارد میدان شود شما از وی دفاع می‌کنید؟

 

-حجاریان: برنامه را ببینم بعدش می‌گویم. اگه برنامه قوی باشد بله. ولی ما آقا محمود را دیدیم و برنامه‌اش را.

 

*تسنیم: او که خودش مدعی است اصولگرا نیست.

 

-حجاریان: پس معلق است در فضای سیاسی؟

 

*تسنیم: احتمالا معلق است دیگر. وضعیت سیاسی آقای لاریجانی را چطور پیش‌بینی می‌کنید؟

 

-حجاریان: ایشان برنامه نداده تا الان.

 

*تسنیم: درباره مجلس شایعاتی توسط رسانه‌های اصلاح طلبان مطرح می‌شود مبنی بر اینکه شاید آقای علی لاریجانی در فرآیند ائتلاف اصولگرایان قرار نگیرد و ممکن است با دولت ائتلاف کند.  اگر آقای لاریجانی این کار را بکند عاقبت سیاسی‌اش چه می شود؟

 

-حجاریان:ایشان بالاخره اگر میخواهد برود قم، مطمئناً در قم رای دارد. بعدش می‌آید مجلس. حال باید دید ترکیب مجلس چه خواهد بود. چه فراکسیون‌هایی وجود خواهند داشت. آنموقع می‌شود درباره لاریجانی تصمیم گرفت.

 

*تسنیم: پس اصلاح‌طلبان قبل از برگزاری انتخابات و مشخص شدن وضعیت مجلس آینده هیچ کاری با علی لاریجانی ندارند؟

 

-حجاریان: نه. کاری به وی نداریم.  از دولت هم خبرندارم که با آقای لاریجانی چه تعاملی دارند. ممکن است حزب اعتدال و توسعه آقای نوبخت مثلا با آقای لاریجانی تماس گرفته باشد.

 

*تسنیم: آقای عارف برای سرلیستی اصلاح طلبان در انتخابات مجلس قطعی شده است؟

 

-حجاریان:  سرلیستی معنایش این نیست که رئیس مجلس بشود.

 

*تسنیم: منظورم سرلیستی در لیست انتخاباتی مورد حمایت اصلاح طلبان در مجلس شورای اسلامی است.

 

-حجاریان: چرا نمی گویید اسامی لیست به ترتیب الفبا چیده شود؟ مگر ترتیب الفبا بد است؟

 

*تسنیم: بد نیست ولی آقای عارف قبول میکند در چنین لیستی قرار بگیرد؟

 

-حجاریان: سرلیست از نظر شما معنایش چیست؟

 

*تسنیم: سرلیست معنای مشخصی دارد. به نوعی نمادی برای آن لیست محسوب می شود.

 

-حجاریان: اگر معنایش این است که لیست را عارف بسته، اینطوری که نیست. عارف که نمی بندد. ممکن است برخی را عارف بگوید. عیبی ندارد.  ولی معنایش این نیست که حتماً عارف بشود رئیس مجلس. بالاخره باید ترکیب مجلس مشخص شود.

 

*تسنیم: یعنی ممکن است اصلاح‌طلبان علیرغم اینکه آقای عارف در انتخابات مجلس رای بیاورد، از فرد دیگری برای ریاست حمایت کنند؟

 

-حجاریان: بله کاملا. چون ممکن است تعداد اصلاح‌طلبان یا حامیان آقای عارف قلیل باشد در مجلس. البته می‌تواند رئیس فراکسیون باشد ولی رئیس مجلس شدنش سخت است.

 

*تسنیم: تز دولت برای اداره کشور، تحت عنوان تز توسعه از طریق قرار گرفتن در مدار توسعه غربی، یکی از شکاف ها و خلل اصلیش مسئله "استقلال" است. آقای سریع القلم و آقای روحانی میگویند توسعه همانی است که در غرب اتفاق افتاده و راه توسعه ارتباط با کشورهای توسعه یافته است.

 

-حجاریان: آقای روحانی این را نگفته.

 

*تسنیم: آقای روحانی هم بنا به شواهد مختلف نظراتی مشابه همین دارد. اما بسیار خب، فرض کنیم ایشان نگفته و این صرفاً تز افرادی مانند آقای سریع القلم است. مهمترین شکاف این گفتمان و تز استقلال نیست؟ در این تز استقلال به مخاطره نمی افتد؟

 

-حجاریان: ما چند کلمه داریم، یکی کلمه استقلال، دیگری کلمه وابستگی و سومی کلمه همبستگی. بعضی وقتها به جای همبستگی یک عده می گویند "هم‌وابستگی"؛ به نظر من هم این لغت بهتری است.

 

*تسنیم: اینکه آقای رئیس‌جمهور می‌گویند بعد از توافق هر حرفی نمیتوانیم بزنیم، این مصداق چیست؟ چه مفهومی دارد؟

 

-حجاریان: شما نگاه کنید، همین امروز آقای لاریجانی گفت. شما عضو ان‌پی‌تی هستید یا خیر؟ نظارت را قبول کردید. این را از زمان شاه قبول کردید. چرا بعد از انقلاب از ان پی تی خارج نشدیم؟ این به معنای وابستگی است؟

 

 

 

*تسنیم: ان‌پی‌تی مفهوم وابستگی و رفتن زیر سلطه ندارد. اتفاقا همین جواب را هم آقای زاکانی در پاسخ به آقای لاریجانی گفت. جمهوری اسلامی هیچوقت نمیخواسته بمب بسازد، لذا نظارت در این زمینه مشکل زا نیست. ولی اگر بخواهیم فردا علیه اسرائیل و آمریکا و سیاستهای آمریکا حرف بزنیم. آیا طبق گفته رئیس جمهور باید در این موارد هم ملایمت به خرج دهیم و هر حرفی نزنیم چون توافق کرده ایم؟

 

-حجاریان: نه در این موارد ایران حرفش را می زند. آن طرف هم دارد حرفش را علیه ما می زند. ما نه تنها درحرف بلکه در عمل از حزب الله دفاع می‌کنیم و مشکلی نیست.

 

ولی حرف داریم تا حرف. مثلا شما بیایید به اوباما بگویید "کاکاسیاه"(اصطلاحی که جواد لاریجانی استفاده کرد). کاکاسیاه یعنی چه؟ یعنی برده. برده‌های زنگی و سیاه راکه از زنگبار  به ایران می آوردند را کاکاسیاه می گفتند. اینکه به رئیس جمهور یک کشور بگوییم کاکاسیاه خوب است؟ توهین به نماد یک کشور است. حتی مارتین لوترکینگ هم با این تعبیر احمدی نژاد می‌شود کاکاسیاه اینجوری.

 

شمادر فوتبال به یک نفر بگویید نگرو، یعنی افرادی که از نیجریه به آمریکا برده شدند، از فوتبال اخراج می‌شوید.اینها توهین است.

 

*تسنیم: پس شما معتقدید این حرف رئیس جمهور به معنای تجدید نظر در سیاست های اصولی ایران نیست. و نیازی نیست که در این جور حرفهای اصولی تجدید نظر شود.

 

-حجاریان: نه نیازی نیست. برای چه تجدید نظر کنیم؟ اینها سیاستهای ماست. ایران  حرفش را می‌زند. آنها هم گوششان پر است. ولی اهانت خوب نیست. ما درباره شعار "مرگ بر آمریکا" هم بارها  گفته ایم که این شعار علیه مردم آمریکا نیست بلکه علیه سیاستهای آمریکاست.

 

*تسنیم: پس این شعارهای "مرگ بر آمریکا" هم بعد از توافق می‌تواند ادامه یابد دیگر؟

 

-حجاریان: بله می‌تواند.

 

*تسنیم: فکر می‌کنید در یک سال آینده دولت کار جدی اقتصادی بکند؟

 

-حجاریان: تلاش می‌کند. در بهداشت و درمان و بیمه ها و عرصه آبهای مرزی و ... میتواند کارهایی انجام دهد.

 

*تسنیم: منظورم این است که گشایش جدی اقتصادی حاصل شود.

 

-حجاریان: نه گشایش جدی که مردم انرا حس کنند درکوتاه مدت بعید است حاصل شود.لذا نباید به انتظارات دامن زد

 

*تسنیم: فکر میکنید سرنوشت انتخابات مجلس چگونه باشد؟

 

-حجاریان: من امیدوارم تندروها به مجلس نروند.

 

*تسنیم: بالاخره با برخی کارها و اظهاراتی که انجام شد، عملاً مردم گمان کردند که اگر توافقی صورت بگیرد وضعیت اقتصادی زیر و رو می‌شود به همین دلیل بعضاً چندان علاقه‌ای به آگاهی از جزئیات  ندارند و فعلاً منتظرند که آن گشایش اقتصادی بزرگ وعده داده شده را ببینند. لذا ممکن است با برخی اظهارات که به متن برجام می‌پردازد چندان روی خوشی نشان ندهند. خیلی از مردم بنا بر نظرسنجیهایی که شده نمیدانند دقیقا در متن برجام چه آمده  و آیا تحریمها اساساً لغو می شود یا خیر و مسائلی از این دست.

 

حالا از اینها گذشته فکر می‌کنید آژانس انرژی اتمی چه تعاملی با ایران در ادامه برجام داشته باشد؟

 

-حجاریان: آژانس الان میخواهد با ما راه بیاید.آمانومیخواهد با ما راه بیاید. رفته پارچین و می‌گوید دیدیم. کنگره آمریکا آمانو را مسخره کرد و گفت خود ایرانیها نمونه را بهت دادند. آمانو ولی میگوید من قبول دارم. میخواهد با ما راه بیاید.

 

*تسنیم: بالاخره آنها در اثنای اجرای برجام برنامه هایی دارند که بیشتر به فکر اجرای آن هستند. و الّا فکر نمیکنم آژانس انرژی اتمی برای رضای خدا بخواهد موشی بگیرد.

 

-حجاریان: آقای آمانو می توانست مثل سابق این بار هم حرفهایی علیه ایران بزند ولی نزد.

 

*تسنیم: گفته می شود اصلاح طلبان برای مجلس دوسه ایده دارند، یک گروهی می‌گوید خوب است که ثبت‌نام گسترده ای شکل بگیرد و حتی آنها که میدانند ردصلاحیت می‌شوند ثبت نام کنند. ولی برخی ها هم میگویند بهتر است نیروهایی ثبت‌نام کنند که میدانند رد نمی‌شود.

 

-حجاریان: خودم اعتقاد دارم خیلی سر به سر شورای نگهبان و آقای جنتی نگذاریم. آنهایی که می دانیم رد هستند کاندیدا نشوند. انگشت کردن در چشم شورای نگهبان خوب نیست. معلوم است که یک عده نباید داوطلب شوند.حالا این مجلس چنان آش دهان سوزی هم نیست.

 

*تسنیم: یعنی منظورتان این است که اصلاح‌طلبان قوا را بگذارند برای انتخابات ریاست جمهوری آینده؟

 

-حجاریان: بله برای ریاست جمهوری بهتر است.درباره انتخابات خبرگان هم معتقدم باید رای بالا باشد. یعنی تایید صلاحیت‌ها جوری باشد که رقابت وجود داشته باشد و مردم زیادی در این انتخابات شرکت کنند.نباید میزان شرکت کنندگان خبرگان از بقیه انتخاباتها کمتر باشد. پایگاه رای این نهاد باید بالا باشد.من میترسم آقای جنتی خیلی ها را رد کند. آرا پایین بیاید. و رقابت نباشد و مشارکت پایین بیاید.

 

*تسنیم: اصلاح طلبان نظرشان روی کاندیداتوری سیدحسن خمینی در خبرگان است؟

 

-حجاریان: من نمیدانم خوب است بیاید یا نه. او فعلا دارد درس می خواند. درباره  کاندیداتوری در خبرگان هم در حال فکر کردن است.

 

*تسنیم: یعنی هنوز تصمیمی گرفته نشده است؟

 

-حجاریان: نه هنوز تصمیم نگرفته.

 

*تسنیم: کاندیداتوری ایشان منتقدانی هم در جناح اصلاح‌طلبان گویا داشته است.

 

-حجاریان: نمیدانم. از آقای سیدحسن خمینی بی خبرم.

 

*تسنیم: آقایان هاشمی و روحانی در خبرگان هر دو از تهران کاندیدا می شوند؟ رقابت بین این دو را در تهران صلاح می‌دانید؟ بحثهای وجود دارد مبنی بر اینکه اصلاح طلبان به این فکر هستند که اگر این دو از تهران کاندیدا شوند بالاخره قطعا رای یکی بیشتر خواهد شد. اگر آقای روحانی رایش بالاتر باشد خب برای آقای هاشمی مناسب نیست. و اگر آقای هاشمی رایش بالاتر باشد برای روحانی که رئیس جمهور است خوشایند نیست. از طرف دیگر اگر هم بخواهند لیستی بیایند در سرلیست شدن هم مسائلی خواهند داشت.

 

-حجاریان: روحانی چون رئیس جمهور است از تهران بیاید بهتر است. البته هر دو از تهران باشد بهتر است.

 

*تسنیم: مسئله آقای هاشمی و اصلاح طلبان هم برای برخی‌ها تبدیل به معما شده است. اصلاح طلبان در یک دوره بویژه پیش از انتخابات مجلس ششم به شدت علیه هاشمی بودند و القاب خاصی هم به ایشان دادند. اما الان آقای هاشمی و اصلاح‌طلبان خیلی با هم رفیق شده اند. برخی میگویند آقای هاشمی فعلا میخواهد از پایگاه اجتماعی اصلاح‌طلبان استفاده کرده و به قدرت بازگردد با این حال به وقتش و آن هنگام که به اصلاح‌طلبان نیازی نداشت انتقامش را خواهد گرفت. شما فکر میکنید آقای هاشمی عوض شده یا همان هاشمی است؟

 

-حجاریان: همه عوض شده اند.

 

*تسنیم: هاشمی عوض شده؟

 

-حجاریان: خیلی عوض شده است.

 

*تسنیم: خودش که معتقد است من همان هاشمی هستم.

 

-حجاریان: خودش بگوید. ولی خیلی عوض شده است.

 

*تسنیم: هاشمی احساس بی‌نیازی کند، انتقامش را از اصلاح‌طلبان نمی‌گیرد؟

 

-حجاریان: هاشمی فرصت چندانی برای مانور ندارد.ودولت معجزه هزاره کاری کرده که ایشان ما را فراموش کرده است.

 

*تسنیم: محرم سال پیش مقاله ای از شما در یکی از روزنامه‌ها منتشر شد درباره عاشورا. برخی اینگونه تعبیرکردند که شما قیام عاشورا را مغایر با عقلانیت توصیف کرده‌اید. در این باره توضیح می دهید که نظرتان چه بوده و چه میخواستید بگویید؟

 

-حجاریان:ابداً حرف من این نبود که عاشورا مغایر عقل بود. شما این روایت را شنید‌ه‌اید که ائمه "مصابیح الدجی و سفن النجاه"(ائمه چراغ های هدایت و کشتی‌های نجات هستند). ولی درباره امام حسین فرموده‌اند سفینه ایشان هم اسرع است و هم اوسع. یعنی سفینه ایشان هم سریعتر است و هم گسترده تر. همه ائمه چراغ هدایت و سفینه نجات هستند ولی سفینه حسین علیه السلام اسرع و اوسع است. چرا سریعتر از بقیه می رود؟ چرا جادارتر است و بیشتر جا می گیرد؟ جمعیت بیشتری جا میگیرد.

 

بخاطر ظرفیتش. بخاطر اینکه محرک این سفینه عشق است. رانه‌اش عشق است. عشق محال است که بدون "معرفت" باشد. مگر می‌شود امام حسین بدون معرفت باشد و عاشق خدا شود؟ یک عشقهایی هست که مادون معرفت است، اینها عشقهای مجازی است. ولی عشق حقیقی مابعد معرفت است. بالاتر از  معرفت است. امام حسین علیه السلام عارف به حق خدا بود. حق معرفت.  عشق امام حسین فوق معرفت است. لذا بحث من این بود که از این نظر امام حسین علیه السلام عاشق بود.

 

یک عده گفتند که حرف من به این معناست که کار امام حسین مغایر عقل است. کجا مغایر عقل بود؟ ما می‌گوییم . اَشٌهَدُاَنَّکَ قَدٌ اَقَمٌتَ الصَّلاة وَ اتَیٌتَ الزَکاة وَاَمَرٌتَ بآلمَعروف ونَهَیـٌتَ عَنِ المُنکروجاهَدٌتَ فی اللهِ حَقَّ جِهادِهِ وَاَطَعٌتَ الله حتّی اَتَیکَ الیَقینِ بهمرحله یقین رسیده است امام حسین. پرده‌ها از جلوی چشمان ایشان کاملاً رفع شده است. لذاعاشق هم بوده است. رابطه امام حسین علیه السلام با خدا رابطه  محب با محبوب بوده است.لذا میخواهم بگویم سفینه امام حسین هم اوسع است و هم اسرع. نسبت به بقیه ائمه.

 

*تسنیم: بسیار ممنونم از وقتی که در اختیار ما گذاشتید، به عنوان آخرین سوال، این روزها سالگرد درگذشت آیت‌الله مهدوی کنی هم هست. در باره ایشان هم اگر نظری دارید بفرمایید.

 

-حجاریان: آقای مهدوی کنی واقعاً مبارز و مستقل الرای بود. اختلاف نظر داشتیم ولی ایشان مرد بود. استقلال رای داشت. من خودم در دانشگاه امام صادق(ع) تدریس میکردم. سلیقه سیاسی من را قبول نداشت ولی بسیاری که همفکر او نبودند در آنجا درس می‌دادند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۵ ، ۱۴:۱۷
محسن مطلبی کربکندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۵ ، ۱۴:۰۷
محسن مطلبی کربکندی

یاد اون سالی افتادم که خاتمی رئیس جمهور بود


خب همه می دونن که بودجه دفاع آمریکا بیشترین بودجه ی دفاعی تمام عالمه


با این حال اون سال سر کل کل و کر کوری، آمریکا گفت برای خواباندن پوز ایران هم که شده بودجه دفاع سه برابر 


خاتمی چه کرد : غوغا کرد ،‌ کاهش شدید بودجه دفاع


یعنی از کله پاجه ، یک زبان و دو چشم را گذاشت


حالا نوبت روحانی است 


ایرادی ندارد، خدا و به قول امام شن ها این انقلاب را نگه داشته اند


بادها و آب ها نمی گذارند ، هر چند شما ...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۵ ، ۱۳:۴۹
محسن مطلبی کربکندی

یادم نمی رود با افتخاری به خاطر عرض ارادت به احمدی نژاد چه کردند


یادم نمی رود با آن دختر تنیس باز ایرانی چه کردند 


یادم نمی رود ....


چون گفتند احمدی نژاد و شد آن چه نباید می شد



بعد هم با افتخار بعد از چند سال فشار توبه نامه ی افتخاری را منتشر کردند که ای کاش یک بار هم که شده اصلاح طلبان آن را می خواندند:


پر بود از فحش به اصلاح طلبان و دیکتاتوری و زورگویی آنها حتی به خانواده افراد



اما سردار آزمون تو راحت باش ، ما اصول گرایان مثل اصلاح طلبان نیستیم


اسما بگوییم آزادی بیان و آن طور رفتار کنیم که ای کاش دیکتاتوری بیان بود 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۵ ، ۱۳:۳۹
محسن مطلبی کربکندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۵ ، ۱۳:۳۵
محسن مطلبی کربکندی