سومین شب از ویژه برنامه محرم انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علامه طباطبایی با سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین محمد سروش محلاتی در دانشکده ادبیات دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد.
به گزارش ایلنا، حجت الاسلام والمسلمین محمد سروش محلاتی سخنان خود را با طرح یک سوال آغاز کرد و گفت: جدیترین مساله در قیام امام حسین (ع) یافتن پاسخ این پرسش هست که آیا امام (ع) غیر از جنگ به فکر دیگری هم بود؟ آیا راه مذاکره با دشمن را باز میدید یا این راه مسدود بود؟
این کارشناس مسائل دینی با بیان اینکه از نظر تاریخی قطعی است که امام حسین (ع) ملاقاتهایی با عمربن سعد داشته، خاطر نشان کرد: اما موضع گیری علمای ما درباره این ملاقاتها متفاوت است. موضع اول این است که امام (ع) به دنبال مذاکره و پیدا کردن راه حل برای توافق طرفین بود. تفسیر دوم این است که امام (ع) با این ملاقاتها درصدد بود تا عمربن سعد را از جنگ منصرف و از سپاه دشمن جدا کند. قهرا وقتی عمر از جنگ منصرف میشد اختلاف در سپاه دشمن پیش میآمد. اما باید توجه کرد حضرت درصدد مذاکرات برای داد و ستد یا تفاهم نبود. بلکه درصدد بود وی را جذب کند و یا از جنگ منصرف کند. موضع سوم هم این است که ما درباره محتوای این ملاقاتها چیزی نمیدانیم چراکه گزارش معتبری در این زمینه وجود ندارد و باید سکوت کنیم و هدف ما تحلیل اندیشه متفکران و فقیهان درباره این موضوع است.
محلاتی ادامه داد: درباره مذاکره به معنای رسیدن به یک توافق؛ در بین علمای ما مساله از سه مرحله قابل بررسی است. مرحله اول این است که گزارشات تاریخی درباره این مذاکرات چیست؟ مرحله دوم این است که گزارشهای تاریخی به لحاظ مبانی کلامی چگونه قابل ارزیابی است چراکه مساله امامت است و باید روشن شود متکلمان اسلامی درباره این گزارشها چه موضعی دارند و آیا این موضع با مبانی اعتقادی ما سازگار است؟ مرحله سوم تحلیل فقهی است که فقیه هم باید اظهار نظر کند و مقصود این است که از آن جهت که به استنباط احکام شرعی میپردازد به دنبال تکلیف است. فقها معمولا گرایش ندارند که وظیفه امام معصوم در اینجا چیست و معتقد هستند اگر آن تکلیف به تکلیف ما ارتباط پیدا کند در قلمرو بحثهای فقهی قرار میگیرد.
حجت الاسلام والمسلمین سروش محلاتی با اشاره به کتاب «تاریخ طبری» یادآور شد: مطابق با این کتاب اما حسین (ع) نمایندهای را به سوی عمرسعد فرستاد. همه منابع بر اینکه پیش دستی در مذاکرات با امام حسین (ع) بود، توافق دارند. پیشنهاد امام حسین توسط پیک این بود که ملاقاتی در منطقهای بین دو سپاه داشته باشیم. عمر سعد هم چون امام با ۲۰ سواره به سوی یکدیگر آمدند و به همراهان خود گفتند که از آنها فاصله بگیرند و این فاصله به حدی بود که همراهان کلام و صدای آنها را نمیشنیدند. در همه تاریخهای مکتوب نوشته شده که این دو با یکدیگر گفتوگو کردند و صحبت آنها تا پاسی از شب به طول انجامید. این موضوع نشان میدهد که بحثهای آنها جدی بوده و ابعاد مختلف داشته است. در تاریخ طبری نوشته شده که بعد از این حدسهایی درباره محتوای ملاقاتها زده شد که از جمله آنها این بود که امام (ع) به عمر گفته با هم نزد یزید برویم و مشکل را حل کنیم اما عمر گفته اگر سپاه را رها کنم خانه و زندگی من را در کوفه خراب میکنند و من چنین اجازهای از طرف عبیدالله ندارم و حضرت نیز در پاسخ گفتهاند من این خسارات را جبران میکنم. البته اینها شایعات بین مردم بود.
وی خاطرنشان کرد: تاریخ ابن مخلب از آثاری است که درباره تاریخ عاشورا روایتهایی دارد اما از بین رفته و طبری نقلهایی را از آن میآورد. از او نقل شده که امام (ع) و عمر سه تا چهار بار با یکدیگر ملاقات کردند. ابن مخلب میگوید پس از ملاقاتها نتیجه این شد که عمر به عبیدالله نامه نوشت. از مضمون آن میتوان حدس زد که محور گفتوگوها چه بوده است. در این نامه او نوشته که خدا را شکر آتش جنگ خاموش و اختلاف نظرها حل شد و خدا با لطفش کار امت را سامان داد. حسین (ع) پذیرفته که یکی از این چند کار را انجام دهد؛ ۱- به همان جا که آمده بازگردد-۲-حسین (ع) را به یکی از نقاط مرزی بفرستیم-۳-به شام برود و به طور مستقیم با یزید ملاقات کند. در نقلهایی که میشود اینطور آمده که عبیدالله از این پیشنهادات استقبال کرد و گفت معقول است و میتوان آن را تغییر داد و یا تفسیر کرد. اما شمر و برخی دیگر مخالفت کردند و گفتند حسین (ع) در دسترس ماست و ما چنین اجازهای از طرف یزید نداریم و راه حل دیگری جز جنگ نیست. عبیدالله هم منصرف شد و گفت تو نماینده سیاسی ما برای حل و فصل اختلاف با حسین (ع) نیستی. یا باید بجنگیم و یا حسین (ع) باید خود را تسلیم ما کند.
این مدرس حوزه و دانشگاه اضافه کرد: از بزرگترین علمای شیعه شیخ مفید است که در کتاب الارشاد خود نوشته است هزار نفر با عمرسعد روز سوم نزد امام آمدند حسین (ع) و عمرسعد نمایندهای را فرستاد و امام (ع) گفتند «این نامههای مردم شهر شماست و من به خاطر دعوت آنها آمدهام. اگر مردم نمیخواهند و یا پشیمان شدهاند برمی گردم.» همین مطلب حتی نسبت به قبل از برخورد با عمرسعد هم هست. که حضرت به حربن یزید هم همین پیشنهاد را دادند که ما برمی گردیم. اما حر گفت: «من اجازه ندارم شما را رها کنم.» امام حسین (ع) که دید سپاه عمر پیوسته در حال افزایش هستند و خود را برای جنگ آماده میکنند پیام به عمر سعد دادند که میخواهم تو را ببینم؛ شب با یکدیگر گفتگوی طولانی و مفصل به صورت نجوا داشتند. عمر سعد و امام برگشتند و عمر به عبیدالله نامه نوشت که محتوای این نامه با نامهای که در تاریخ طبری و روندی که در آنجا ذکر شده، یکسان است.
وی در ادامه به بررسی این روندها از دیدگاه متفکران پرداخت و گفت: شیخ مفید در کتابی که درباره امامت نوشته این گزارش را میآورد و مخالفتی با اصول شیعه ندیده است. متاسفانه وضع فکری و گرایشهای سیاسی و اجتماعی ما در دهههای اخیر تغییراتی ایجاد کرده و باعث شده از نقل گزارشهایی که در منابع آمده، پرهیز کنیم. اما ذکر این حقایق برای شیخ مفید مشکلی نداشته تا آنها را بنویسد. قرنها این موضوعات در کتابهای تاریخی نوشته میشد اما در دهههای اخیر گویا علمای ما خجالت میکشند بگویند که امام (ع) قصد مذاکره داشت. آنها سعی کردهاند تاریخی را روایت کنند که اینگونه نباشد.
سروش محلاتی در ادامه علاوه بر شیخ مفید، از سید مرتضی و شیخ طوسی هم در ردیف اولین متکلمان نام برد و گفت: شیخ مفید در کتاب الارشاد موضع خود را مشخص کرده که این روایات از نظر او قابل قبول است. سید مرتضی در کتاب الشافی و شیخ طوسی هم در تلخیص کتاب الشافی مینویسند پس از اینکه وضع کوفه دگرگون شد حضرت تمایل پیدا کرد که بازگردد و مسیر را ادامه ندهد اما عموزادهها آمدند و گفتند باید ادامه دهیم. سپس سپاهیان حر آمدند و گفتند باید فرمان عبید را بپذیری. وقتی حضرت دید راهی برای برگشت نیست و نمیتواند آزادانه به کوفه برود فرمودند: «به طریق شام حرکت میکنیم و نزد یزید میرویم.» چراکه امام میدانست یزید انعطاف پذیرتر از عبیدالله است و راحتتر میتواند با او کنار بیاید اما عبیدالله عمر را فرستاد. حضرت به عمر گفت: «یا قبول کنید برگردم همانجا که بودم، یا ببینم یزید خودش چه میگوید و یا من را به یکی از نقاط مرزی تبعید کنید.»
وی در ادامه بررسی تاریخی خود به کتاب تنزیه الانبیا سید مرتضی اشاره کرد و گفت: در این کتاب آورده شده که اگر حسین (ع) معصوم بود چرا به کربلا رفت و خود را به کشتن داد؟ او میگوید امام (ع) تصمیم بر جنگ نداشته و راههای دیگر را مسدود نمیدانسته است. فاضل مقداد هم همین مطلب را نقل میکند و متکلمین ما هم این مواضع را پذیرفتهاند. یکی از اصحاب امام غلام رباب است که جان سالم به در برد و در کتب تاریخی نقل است که میگوید نشنیدم از امام که بگوید میخواهم به شام بروم و با یزید صحبت کنم اما میگوید شنیدهام که میگفته میخواهم برگردم. در این بحث تقریبا توافقی بین مورخین و متکلمین وجود دارد.
این استاد حوزه و دانشگاه در ادامه این مباحث را از دیدگاه فقها پیگیری کرد و گفت: موضع فقیه این است که صلح با دشمن جایز است یا خیر؟ اگر او فتوا داد که جایز است این سوال پیش میآید که چرا امام صلح نکرد و اگر بخواهد توضیح دهد که امام در شرایطی بود که امکان صلح برای او مسدود بود و امام مصلحت جنگ یا صلح را تشخیص میدهد. فقها وقتی به این مرحله میرسند میگویند صلح جایز است. یک راه را خود حضرت نپذیرفت اینکه تسلیم شود.
وی در ادامه سخنی از علامه حلی را مطرح کرد و گفت: او در کتاب قواعد میفرماید: «اگر مصلحت مسلمین اقتضا کند عهد و پیمان برای ترک جنگ جایز است و اگر جامعه اسلامی نیاز دارد ترک جنگ واجب است.» این یعنی جنگ و صلح تابع شرایط و انعطاف پذیر است. محقق کرکی در شرح خود بر قواعد میگوید: «امام با توجه به مصلحت عمل کرده و میدانست اگر قراردادی با یزید ببندد او وفا نمیکند و وضعیت به گونهای است که به ضرر جامعه اسلامی است.
سروش محلاتی با تاکید بر اینکه مجموعا فقها هیچ تصلبی برای اینکه صلح را درصورتی که مصلحت است، بپذیرند، ندارند؛ گفت: اصلا در کلام بزرگان و فقهای خودمان خودداری از بیان اینکه میخواهیم مذاکره و صلح با دشمن کنیم و این کار قبیح است، وجود ندارد. این تحلیل که گفته میشود امام ملاقات کردند نه مذاکره و اخطار و موعظه اخلاقی دادند شاهد تاریخی ندارد بلکه شاهد عکس هم دارد.
وی با بیان اینکه فضای کلی سیاسی و اجتماعی ما این است که در این باره چیزی نگوییم و مسائل را مسکوت بگذاریم، گفت: در ۳۰ مهر ماه ۹۳ حسن روحانی در سخنرانی خود در زنجان گفت: «درس و پیام امام حسین (ع) درس برادری، وحدت، گذشت و قبول توبه از یکدیگر است و درس کربلا هم درس تعامل سازنده و مذاکره در چارچوب منطق و موازین میباشد. در شب تاسوعایی که شما مردم زنجان بزرگترین مراسم گرامیداشت را برای آن برگزار میکنید به طوری که مایه افتخار و غرور همه ایرانیان است، امام حسین (ع) خیمهای برپا کرد و عمر سعد را به مذاکره دعوت نمود؛ امامی که آگاه است که فردا او و یارانش توسط همین عمر بن سعد و یاران نادانش به شهادت خواهند رسید، اما خواست که با دنیا اتمام حجت کند و از همینرو در آن شب، ساعتها با عمر سعد مذاکره کرد، تا نتیجه رویارویی آنان به جنگ ختم نشود. این به معنای آن نیست که امام حسین (ع) از شهادت میترسید، بلکه امام حسین (ع) از شهادت استقبال هم میکرد اما با این حرکت خود به ما یاد داد که حتی با دشمن خود باید به گونهای رفتار کنیم که دنیا منطق ما را در صحنه مذاکره پیروز بداند.»
وی ادامه داد: بعد از این موضع گیری رییس جمهوری غوغایی پیش آمد که اصلا مذاکره غلط است و حضرت، عمرسعد را برای توبیخ فراخوانده است. برخی تشکلها اطلاعیه دادند که مراقب باشید که امام را مصادره کردهاند. متاسفانه در فضایی پیش میرویم که در برخی مسائل که علما باید تکلیف مسائل و بحثها را روشن کنند، هزینهبر میشود و این کار را دشوار میکند و زیبنده نظام ما نیست. اسلام جنگ و صلح را به صورت مطلق مطرح نکرده و این به شرایط و مصالح خودمان بستگی دارد. جای اینکه از امام (ع) خرج کنیم کار خود را استدلال کنیم و اثبات کنیم که افزایش تشنجات به صلاح ما نیست. در گذشته علمای ما درگیر مسائل سیاسی به صورت مستقیم نبودند و در استدلالهای خود مستقل عمل میکردند، اکنون هم فقها و علما باید استقلال خود را حفظ کنند.
نائب رئیس مجلس شورای اسلامی با اشاره به نامه عذرخواهی سعید مرتضوی در مورد وقایع بازداشتگاه کهریزک گفت که مرتضوی در این نامه خطای خود را پذیرفته و با به کار بردن عنوان «شهید» برای کشته شدگان کهریزک در واقع معترضان سال 88 را محق دانسته است.
علی مطهری در گفتوگو با ایسنا اظهار کرد: نامه آقای مرتضوی در مجموع یک کار مثبت بود. در این نامه او خطای خود را پذیرفت و خوب است نامه ای هم در مورد زهرا کاظمی بنویسد و موضوع را روشن کند.
واکنش ها به نامه مرتضوی را در اینجا به خوانید.
گزیده سخنان مطهری را می خوانید:
بسمهتعالی
جناب آقای سعید مرتضوی
قاضی و دادستان سابق قوه قضاییه جمهوری اسلامی ایران،
با سلام و تحیات
من همیشه در نامههایم از باب احترام سمت و جایگاه مسئولین را مینویسم؛ اما در مورد جنابعالی دقیقاً نمیدانم چه عنوانی را باید بکار ببرم؟ من همیشه جنابعالی را بهعنوان قاضی مرتضوی معروف میشناختم که بهاندازه موهای سرش روزنامه، هفتهنامه، ماهنامه و فصلنامه تعطیل نموده و نویسندگان آنها را هم روانه زندان نموده. شاید هم حق با شما میبوده و آنها سزاوار محکومیت بودند. بگذریم.
خبر عذرخواهیتان از خانوادههای قربانیان کهریزک را در رسانهها دیدم. برخی آن را خیلی دیر و برخی هم آن را به انگیزه تأثیرگذاری بر تعیین مجازاتتان میدانند. من اما معتقدم که فقط خداوند سبحان از دل مخلوقاتش آگاهی دارد و ایبسا شما واقعاً هم بر این باور رسیدهاید که میتوانستید جلوی اعزام بازداشتشدگان اعتراضات سال۸۸ به بازداشتگاه کهریزک را میگرفتید؛ ایبسا میتوانستید جلوی پرپرشدن سه جگرگوشهای که بهجز شرکت در اعتراضات خیابانی جرم دیگری مرتکب نشده بودند را میگرفتید.
البته فقط تراژدی کهریزک و رفتار مأمورین با بازداشتشدگان نیست که همچنان در پرده ابهام قرار دارد. فیالواقع بسیاری از حوادث و رویدادهای سال۸۸ بعد از گذشت ۷سال همچنان در تاریکیاند؛ و همچون عذرخواهی شما بالاخره روزی روشن خواهند شد. البته دنیا خیلی زیباتر میشد اگر قاضی مرتضویهای آن حوادث، نه بعد از ۷ سال، بلکه درهمان خرداد ۸۸ متوجه میشدند؛ اما و درعینحال هم اگر اینچنین میشد آنوقت ارزش انسانهایی همچون ماهاتما گاندی، محمد مصدق، مهدی بازرگان، آیتالله حسینعلی منتظری یا نلسون ماندلا هیچوقت هویدا نمیشد.
آمریکا که کدخداست باید دمش را دید
اروپا که پیشرفته است و قوی ، فقط باید به او چشم بگوییم
و امروز کار به جایی رسیده که اگر به ملتمان تجاوز کنند و هزار تا هزار تا از ما بکشند ، و صدایمان در بیاید افتاده ایم در دام طرف مقابل
اگر به اسرائیل بگوییم چه و چه ، داریم در دام آمریکا می افتیم
اگر به ترکیه چیزی بگوییم می گویند روسیه را رها کردید
اگر ....
تنها چیزی که این اصلاح طلبان به آن راضی می شوند ، سکوت مطلق است
تحرکات اخیر در جبهه اصلاحطلبان درباره حمایت از روحانی به چه علت است؟ آیا اصلاحطلبان در حمایت از حسن روحانی دچار تردید شدهاند؟
بله، همان طور که شما فرمودید تحرکاتی در هفته گذشته اتفاق افتاده است. آقای عارف برای نخستین بار انتقادات جدی نیست به آقای روحانی به عمل آوردند و خبرهایی هم درباره دیدار برخی روحانیون با دکتر ظریف منتشرشده است؛ اما هیچ کدام از این تحرکات به این معنی نیست که اصلاحطلبان به گزینه دیگری درانتخابات سال آتی میاندیشند.
اگر گزینه دیگری برای اصلاحطلبان در مقابل روحانی مطرح نیست، علت تحرکات اخیر در جبهه اصلاحطلبان چیست؟ دلیل ابراز ناراحتی ازسوی آقای عارف نسبت به روحانی چیست؟ آقای عارف شخصیت محافظهکاری دارند ولی اینبار به صورت جدی و علنی از آقای روحانی انتقاد کردند و اتفاقا انتقادات خوبی درباره عدم تغییر و تحول در مدیران ارشد پیرامون روحانی داشتهاند. شاید واقعا اصلاحطلبان از روحانی رضایت ندارند.
اصلاحطلبان ممکن است از آقای روحانی در برخی موارد ناراضی باشند و شاید بیشترین انتقاد را خود من از آقای روحانی در سه سال و اندی پیش داشتهام. بنده در همین امسال از برخی انتصابات که باید صورت میگرفت و روحانی از کنار آن گذشت و از برخی انتظارات درباره زندانیهای سیاسی شخصا به آقای روحانی انتقاد داشتهام ولی تا آنجا که من اطلاع دارم هیچ گونه بحثی درباره اینکه اصلاحطلبان از آقای روحانی حمایت نکنند، وجود ندارد.
منظورشما این است که اصلاحطلبان همچنان پشت آقای روحانی هستند؟
بله، بله؛ وما همچنان تمام قد پشت روحانی هستیم و هیچ تردیدی در ما وجود ندارد.
اگر قرار است از روحانی حمایت کنید، به چه علت از دولت انتقاد میکنید؟
ببینید! گفتن اینکه ما تمام قد پشت روحانی هستیم، اعلام اینکه ما بعد از سه سال و نیم از روحانی حمایت میکنیم، به معنی این نیست که از ایشان رضایت داریم و اتفاقا انتقادهای زیادی به دولت آقای روحانی و شخص رئیسجمهور وارد میکنیم و این انتقاد از دولت را صرفا به عنوان انتقاد مطرح نمیکنیم. اگر انتقاداتی از روحانی از سوی اصلاحطلبان صورت میگیرد، این انتقادات با توجه به محدودیتهای کشور به آقای روحانی است.
ولی این محدودیتها ومعذوریتها را رئیسجمهورهای دیگر هم داشتهاند. احمدینژاد هم از قدرت کامل برخوردار نبود؟
محدودیتهای آقای احمدینژاد با محدودیتهای آقای روحانی متفاوت است. شما چطور حمایتی که مراکز اصلی قدرت از آقایاحمدینژاد انجام میدادند را با نوع نگرش مراکز قدرت در حمایت از روحانی مقایسه میکنید. احمدینژاد بعد از قهر ۱۱ روزه، حمایت از دولت خود را از دست داد. ضمن اینکه خیلی از اصولگرایان حتی بعد از خانهنشینی ۱۱ روزه احمدینژاد همچنان از احمدینژاد حمایت میکردند و امروز هم از وی حمایت میکنند. لذا حمایت مراکز قدرت از احمدینژاد با حمایت از روحانی کاملا متفاوت بود. از همان روز اول اصولگرایان ساز مخالف با روحانی را کوک کردند و تا به امروز هم شاهد هستیم که چگونه با وی از سوی اصولگرایان مخالفت میشود؛ بنابراین هرگونه انتقاد ما به روحانی با توجه به محدودیتهای دولت و توانمندیهای اجرایی مدیران روحانی است اما به هیچوجه مساله به این شکل نیست که اصلاحطلبان به دنبال گزینه دیگری در انتخابات ۹۶ باشند.
این نظر شخصی شماست یا اینکه با یک جمعبندی به این نکات رسیدهاید؟
نه، این حدس و گمان و تحلیل نیست. بههیچوجه شخص دیگری برای اصلاحطلبان مطرح نیست مگر اینکه...
مگر اینکه چه؟
مگر اینکه آقای روحانی بنا به دلایلی خود علاقهای به ایستادگی نداشته باشند یا اینکه مانند آیتا... هاشمی رد صلاحیت شوند. در این شرایط باید دید رهبری اصلاحات چه تصمیمی خواهند گرفت، بعد از رد صلاحیت آقای هاشمی هم خود حاج آقا و هم سایر رهبران اصلاحطلب به هیچوجه نمیگفتند که ما از انتخابات کنارهگیری میکنیم. اتفاقا یکی از امیدهای اصولگرایان این بود که با رد صلاحیت حاجآقا اصلاحطلبان اعلام کنند که در انتخابات شرکت نخواهند کرد، تا اصولگرایان ازخداخواسته با حداقل آرا بتوانند رئیسجمهور بعدی را تعیین کنند. اما آیتا... هاشمی اجازه ندادند که اصلاحطلبان در چنین دام و تلهای که اصولگرایان برای آنها طراحی کرده بودند بیفتند؛ ودر ساعتی که وی رد صلاحیت شدند بلافاصله اعلام کردند که با تمام وجود در انتخابات شرکت خواهند کرد و پشت آقای روحانی خواهند ایستاد. در حال حاضر هم همین طور باید دید به فرض رد صلاحیت روحانی، رهبری اصلاحات چه تصمیمی خواهند گرفت.
یعنی شما احتمال رد صلاحیت آقای روحانی را میدهید؟
امیدوار هستم این اتفاق نیفتد. شاید تنها راهی که اصولگرایان میتوانند جلوی آقای روحانی را بگیرند، این است که آرزو کنند وی رد صلاحیت شود و طبق معمول اعلام کنند که دلایلی برای رد صلاحیت آقای روحانی وجود دارد. ممکن است اصولگرایان مخالف روحانی بگویند ما میگوییم ایشان صلاحیت این پست را ندارند نه اینکه صلاحیت ندارد! هرچند احتمال رد صلاحیت ایشان ضعیف است ولی درباره آقای هاشمی هم کسی این تصور را نمیکرد که وی رد صلاحیت شود که شدند. چون این مسالهای نیست که بهسادگی از آن عبور شود، اما اگر آقای روحانی تایید صلاحیت شد و تمایل داشت در دور دوم ایستادگی کند، آنگاه خیلی علنی اعلام میکنیم که نه آقای ظریف و نه آقای عارف و نه هیچ شخص دیگری نامزد اصلاحطلبان نیست و ما پشت روحانی خواهیم ایستاد.
پس انتقادات آقای دکترعارف درباره حداقل انتظار از دولت چیست؟
زمانی ممکن است تغییری در کابینه اعمال شود، به صرف اینکه اعلام کنید تغییر انجام شده است. من اعتقادی به چنین تغییری ندارم که آقای روحانی وزیر ورزش و جوانان، نوبخت و نعمتزاده را عوض کنند. من حقیقتا به چنین تغییراتی که صرفا به مردم اعلام شود که آقای روحانی دست به تغییرات زدهاند، اعتقادی ندارم.
یعنی شما ضرورتی برای تغییر نمیبینید؟
من هیچ ارتباطی بین انتخابات و تغییر دردولت نمیبینم و اعتقاد دارم که اگر این وزیر یا آن وزیر باید تغییر پیدا کنند چون کارایی ندارند و مدیریت ضعیفی داشتهاند، ربطی به انتخابات ندارد. فرض کنیم اصلاحطلبان در انتخابات اخیر پیروز نشده بودند، این بدان معناست که اگر مدیری ناتوان است آقای روحانی همچنان او را نگاه دارد.
نه مقصود آقای دکتر عارف این بود که با توجه به تغییری که در مجلس به وجود آمده و حمایت از آقای روحانی بیش از گذشته شده، انتظار تغییر به وجود آمده است. به چه علت رئیسجمهور دست به تغییرات نمیزنند؟
نه، من خیلی با آقای عارف همراه نیستم و اعتقاد دارم اگر قرار است وزیری تغییر کند باید دغدغه آقای روحانی مشخص باشد. اگر حقیقت این مطلب را بخواهید، به اعتقاد من جز چند وزیر یعنی ظریف، زنگنه، رحمانی فضلی، آخوندی و طیب نیا بقیه وزرای دولت در یک سطح هستند. من هیچ تفاوت بنیادین بین وزیر علوم با سایر وزرا نمیبینم. اگر قرار است این وزرا تغییر یابند آنگاه سایر وزرا هم باید تغییر کنند. چون من اعتقاد دارم جز چند نفر نامبردهشده تمامی وزرا در یک سطح هستند. اگر علی جنتی را کنار بگذاریم، نوبخت با کناری چه قدر فاصله خواهد داشت؟ من نگاهی اینچنینی به ترکیب دولت آقای روحانی دارم و معتقد هستم از نظر اجرایی تفاوتی میان روحانی، جنتی، ربیعی، سیف و قاضیزاده هاشمی وجود ندارد. اگر قرار است معدل بگیریم که کسانی که زیر ده یا پانزده از نظر اجرایی نمره دریافت میکنند را کنار بگذاریم، آنگاه اکثریت کابینه را باید کنار گذاشت. به همین علت است که من با آقای عارف اختلاف نظر دارم. من اعتقاد دارم که تغییر به صرف تغییر نباید باشد. بلکه تغییر باید دلایل منطقی داشته باشد.
یعنی شما نمره قبولی به کابینه آقای روحانی میدهید؟
من کجا گفتم که نمره قبولی میدهم. تمام استدلال من این است که وقتی شما میخواهید چند نفر از وزرا را تغییر دهید باید دلایل و استدلال شما برای تغییر کابینه درست باشد و چرا فقط آن وزیر را کنار بگذاریم، چون همه وزرا در یک سطح هستند. اگر قرار است همه را کنار بگذارم آنگاه کابینه روحانی جدید خواهد شد. این در صورتی است که آقای عارف اعلام کردهاند که تنها باید تغییراتی همین طور به وجود آید. مشکل دیگر اینکه آقای احمدینژاد زمانی که رئیسجمهور شدند پشت تراکتور نشستند و از مدیران ارشد تا آبدارچی را تغییر دادند. یعنی هرکسی که در دوران اصلاحات پستی داشت، آقای احمدینژاد به صرف همین مورد آن شخص را کنار گذاشتند. حال سوال از آقای عارف این است که آیا آقای احمدینژاد شیوه درستی را اجرا کردند. اینکه یک مقام اجرایی را به صرف مدیریت وی در دولت احمدینژاد کنار بزنیم، اشتباه است و من بهشدت با این نگرش فکری مخالف هستم. من اعتقاد دارم اگر قرار است استاندار احمدینژاد را به صرف مدیریتش در آن دوران تغییر دهیم، رویکرد درستی نیست و نباید خطای احمدینژاد و اصولگرایان را تکرار کنیم و به منافع ملی ضربه بزنیم. اگر مدیری را آقای روحانی قرار است تغییر دهند باید بر اساس عملکرد نامطلوب، وی را تغییر دهند و تا آنجا که من میدانم نه اصلاحطلبان و نه اعتدالیون و میانه روها هیچ گونه بررسی در این مورد انجام ندادهاند. اینکه به صورت فلهای اعلام شود که در سطح استانها باید تغییرات صورت بگیرد، روش احمدینژاد است. من اعتقاد دارم اگر ده سال هم طول بکشد باید مدیریت مدیران را در نظر بگیریم. به این معنا که آقای روحانی باید یک جمع ۵ تا ۱۰ نفره را که تصمیمگیری جهتدار ندارند، مامور کنند که عملکرد مدیران استانهای مختلف را بررسی کنند و اگر یک مدیری ازنظر اجرایی خوب کار میکند و با تجربه و موفق است، چرا باید به صرف مدیریت وی در زمان احمدینژاد وی را کنار بگذاریم.
ولی آقای احمدینژاد همین کار را کرد
تمام حرف من همین است. مگر آقای احمدینژاد معلم اخلاق اصلاحطلبان است؟ ما نباید کارهای اشتباه احمدینژاد را تکرار کنیم. اگرآقای احمدینژاد یک مدیر موفق و استاندار موفقی را کنار گذاشتند، روحانی هم باید همین کار را بکند؟ بسیاری از مدیرانی که در زمان احمدینژاد کنار گذاشته شدند، مدیران بدی نبودند ولی چون زمان دو دولت قبل سمت داشتند، باید کنار گذاشته میشدند. این سیاست ضربه به مملکت است. ما باید مدیر توانمند خود را نگاه داریم حتی اگر عکس احمدینژاد را بالای سرخود نصب کند و بگوید من احمدینژادی هستم ولی اگر او مدیر موفقی است، باید از وی استفاده کرد.
نظرشما درباره خبر حمایت برخی از روحانیون از ظریف برای کاندیداتوری چیست؟
من دقیقا از کم و کیف این مساله خبر ندارم ولی از نظر من صورت مساله روشن است و ۱۹ میلیونی هم که به آقای روحانی رای دادند از جامعه مدرسین حوزه و روحانیت مبارز حرف شنوی ندارند؛ بنابراین اینکه جامعه مدرسین از ظریف حمایت کنند، بعید است وی چندان رای بیاورد. زیرا بدنه اجتماعی روحانی از جامعه روحانیت خیلی حرف شنوی ندارند؛ و اینکه جامعه روحانیت مبارز و سایر جوامع از روحانی یا عارف یا ظریف حمایت کنند چندان بازی را تغییر نخواهد داد.
پس شما اعتقاد دارید گزینه اصلاحطلبان تنها روحانی خواهد بود؟
بله، من معتقدم تنها گزینه اصلاحطلبان روحانی است و ما تمام قد از روحانی حمایت خواهیم کرد.
تا سال ها این گروه برای بررسی مبحث پولشویی بود
ولی در یازدهم سپتامبر ، بحث برخورد با تامین مالی تروریسم نیز به آن افزوده شد
اما سوالها :
1- چرا در تمام این سال های قبل از یازدهم سپتامبر این موضوع مطرح نشد؟ چرا با تمام عملیات های تروریستی در ایران این مبحث مطرح نشد؟
2- در ابتدا صرفا موضوع های برخورد با پولشویی و مباحث مالی مطرح بود که همان 50 تا پیشنهاد است . اما بعدا موضوع تروریست هم به آن اضافه شد. خب چرا بحث های اعتیاد و بحث های فرهنگی را هم پوشش نداد . تروریست چه ربطی دارد به سلامت فرآیندهای مالی ؟
چرا یک کمیته تخصصی را با سوء استفاده و پروپاگاندا تبدیل کردند به یک کمیته سیاسی ؟
سوال سوم از مسئولان خودمان :
شما می گویید که این کمیته تعیین مصادیق تروریست را به خودمان سپرده . این درحالی است که ما خودمان جزو تروریست طبقه بندی می شویم.
داشتند کمی شفاف سازی می کردند که روحانی سخنرانی کرد و گفت که با دخالت در زندگی مردم مخالف است
با سرک کشی مخالف است
چرا مردم مخالف باشند ؟ مگر مال زیاد یا بادآورده ای دارند؟ مگر دزدی کرده اند
شما ها مخالفید که کاخ هایتان رو می شود ، ما که از خدامان است زندگیمان را بررسی کنند تا مجبور شوند تا بهمان برسند
وای بر دروغ هایتان
تفکر فرهادی یعنی طوری ایران را نشان بده که یاس و نا امیدی هم را بگیرد
تازه ژست بگیر که نه من می خواهم عیب هایمان را نشان دهم
چه جالب
اگر همان تفکر را به حوزه خبر بیاوریم می شود خبر ذیل :
بحث نویسنده این است که با توجه به کاهش ازدواج ها به علت مشکلات اقتصادی سه سال اخیر و بالارفتن سن ازدواج ، تعداد مراسمات و درخواست برای فیلم برداری افزایش یافته .
ولی با توجه به گسترش بحث نیاز به فیلمبردار بخشی از حوزه کارهای جدید در مراسمات عزا و ... انجام می شوند .
ولی نویسنده اصلاح طلب می خواهد سوء استفاده کند و بنویسد که فرهنگ ما مرده پرست است و ما به غم ها نزدیک شده ایم و در حال رفتن به سمت بداخلاقی ها هستیم . یعنی جامعه رو به افول و ....
یعنی از ماست کره می گیرند این اصغر فرهادی ها .
وای بر فرهادیسم
آقای روحانی چه نسبتی را بین خود و جناحهای سیاسی تعریف کرده است؟
به نظر من آقای روحانی در مدت سه سال سعی کرد در مرکز یا وسط طیف سیاسی کشور حرکت کند. بهعبارت دیگر عمده مناسبات او متوجه دو بخش میانهرو اصولگرایان و اصلاحطلبان بود. یعنی عملا مناسبترین رابطه را سعی کرد با اصولگرایان معتدل و میانهرو و اصلاحطلبان معتدل و میانهرو داشته باشد. در عین حال مخالفت و انتقاد از او عمدتا از ناحیه اصولگرایان رادیکال جبهه پایداری و طرفداران آقای احمدینژاد و اصلاحطلبان رادیکال بود چون این دو گروه کارنامه او را خیلی مثبت ارزیابی نمیکنند بنابراین میشود گفت که بیشترین حمایت و تلاش و موفقیت را در زمینه ایجاد ارتباط سیاسی با بخش میانهرو داشت.
الان نه اصولگرایان و نه اصلاحطلبان هیچ کدام از آقای روحانی راضی نیستند، اصلاحطلبان که برای حمایت از آقای روحانی در انتخابات سال 96 بحث تعیین شرط و شروط را مطرح میکنند، جریان آقای عارف که کلا منتقد آقای روحانی هستند. از این طرف اصولگرایان سنتی معتقدند آقای روحانی برعکس شعار اعتدالی که داد از نیروهای اصولگرا استفاده نکرد بلکه خودش را به همکاری با آقای لاریجانی محدود کرد و فقط از برخی نیروهای همسو با رئیس مجلس بهرهبرد؛ شما این نظر را قبول دارید؟
وقتی موضوع حرکت آقای روحانی گام برداشتن در مرکز ثقل میانه طیف سیاسی ایران است طبیعتا مجبور میشود امتیازاتی را هر چند که خیلی با آن موافق نیستند به هر دو جریان میانهرو کشور بدهد. براساس این خطمشی آقای روحانی تلاش کرد فاصله خودش را با اصلاحطلبان حفظ کند و خیلی اظهار نزدیکی با اصلاحطلبان نداشته باشد چون نگران این است که شاید اصولگرایان معتدل و میانهرو ناراحت شوند. در عین حال خیلی نیز به اصولگرایان نزدیک نشد چون نگران این است که داد اصلاحطلبان دربیاید. این استراتژی کلی آقای روحانی بود اما در عمل طبیعی است که هم اصلاحطلبان از او رضایت کاملی نداشته باشند و هم اصولگرایان؛ منتها باید یادمان باشد که این عدم رضایت هر چقدر که به طرف رادیکالها و تندروهای دو جناح سیاسی نزدیکتر میشویم تشدید میشود. ضمن آنکه اضافه کنم در سال 92 هم آقای روحانی هیچ وقت اصلاحطلب تعریف نشد و هم اصلاحطلبان هیچ وقت او را به چشم و عنوان یک شخصیت اصلاحطلب نگاه نکردند. حتی میگویم اگر به اصلاحطلبی، میانهروی، اعتدال، خواسته باشیم نمره دهیم قطعا نمره ناطقنوری از آقای روحانی خیلی بیشتر میشود، منتها آقای ناطقنوری مسئولیت نداشت، اگر آقای ناطقنوری مسئولیت داشت و مجبور بود بدهبستانهایی هم با جریان اصلاحطلب و هم با جریان اصولگرا داشته باشد آن وقت این نگاه و این نظر متبوعی که نسبت به او وجود دارد نسبت به آقای ناطقنوری هم مقداری خدشهدار میشد، بنابراین در بهترین حالت باید اصطلاحی را که غربیها به کار میبرند مطرح کنم، غربیها از اصطلاح راست میانه استفاده میکنند، به عبارت بهتر ما یک راست، یک چپ، یک راست میانه و یک چپ میانه داریم. به گمان من آقای روحانی را میتوانیم در بهترین حالت راست میانه تعریف کنیم به همین دلیل گفته میشود اصلاحطلبان که سمت چپ سیاسی ایران هستند از دست آقای روحانی دلخورند که درست هم هست و بعد اضافه میشود که راستهای رادیکال هم از آقای روحانی رضایت ندارند که این حرف هم درست است چون جایگاه سیاسی آقای روحانی راست میانه است و براساس همین خط مشی حرکت میکند.
فکر میکنید آقای روحانی در سه سال بعد از قرار گرفتن در جایگاه ریاستجمهوری هر چه زمان گذشت محافظهکارتر شد یا صریحتر حرف میزند؟
من فکر میکنم کارنامه آقای روحانی در مجموع از این نظر مثبت بود. بعضی جاها او موضعگیریاش خیلی شفاف و درست و اصولی و شجاعانه و تا حدودی رادیکال بود که باعث خشم و غضب اصولگرایان رادیکال نسبت به او شد و آنها عصبانیت و ناراحتی خود را به سوی دولت یازدهم سرازیر کردند، در عین حال یک جاهایی نیز او پرهیز کرد و خیلی رادیکال نبود که باعث دلخوری اصلاحطلبان شد. حالا میتوانم مثال بزنم در جریان ایستادگی و اصرارش روی رفع حصر و آزادی زندانیان سیاسی اصلاحطلبان خیلی به آقای روحانی انتقاد دارند و معتقدند بهرغم اینکه تلویحا رفع حصر و تلاش در جهت رفع حصر یکی از تعهدات و وعدههای او بود ولی در عمل آقای روحانی ظرف سه سال گذشته ترجیح داد کاری به حصر نداشته باشد و جوری رفتار کرد که اساسا حصر در یک کشور دیگری اتفاق افتاده و ادامه دارد و به ایران ارتباط پیدا نمیکند. این مساله خیلی باعث رنجش بسیاری از اصلاحطلبان از او شد.
این تحلیل را که برخی میگویند وزرای آقای روحانی مقابل برخیاصولگرایان در حال عقبنشینی هستند، قبول دارید؟ از دولت آقای هاشمی نقل میشود که او به وزرای خود گفت شما به سیاست کاری نداشته باشید و سیاست با من؛ این جمله معروفی است. آیا آقای روحانی نیز همین جمله را به وزرای خودش گفت یا خیر وزرا با او همراهی و هماهنگی ندارند و دائم مقابل انتقاد برخیاصولگرایان عقبنشینی میکنند؟
خیر. تفاوتی میان آقای هاشمی و کابینهاش با آقای روحانی و کابینهاش وجود دارد و آن اینکه صرفنظر از اینکه دولتمردان و اعضای کابینه آقای هاشمی چقدر رادیکال بودند و چقدر میخواستند در مسائل سیاسی موضعگیری کنند اما آقای هاشمی عملا موافق این مساله نبود و آنها را بیشتر تشویق میکرد که به کارهای وزارتخانهشان بپردازند. یک بار هم آقای هاشمی گفت: «کابینه من، کابینه تکنوکرات است». حالا اگر هم خیلی اعضای کابینه آقای هاشمی تکنوکرات نبودند، آقای هاشمی انتظار داشت مثل تکنوکراتها رفتار کنند. درباره آقای روحانی اینطور نیست که از وزرایش خواسته باشد به مسائل سیاسی کاری نداشته باشند. ذاتا و خصلتا نزدیکان و اطرافیان و وزرای آقای روحانی آدمهای محافظهکاری هستند. شاید رادیکالترین آنها آقای مهندس زنگنه و آقای آخوندی و با مقداری فاصله آقای دکتر ظریف و مهندس اکبر ترکان هستند. اگر اینها استثنا شوند مابقی چه آقای روحانی به آنها میگفتند که دست از پا خطا نکنند و چه نمیگفتند فرقی نمیکرد. چون کسانی نبودند که یک مقدار جسارت سیاسی داشته باشند که یکسری مباحث را بگویند و یکسری موضعگیریها را انجام دهند. نمونه بارزش همین آقای جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی است که میبینیم با کوچکترین نهیبی که به او میزنند، او فوری دستهایش را بالا میبرد و تسلیم میشود. آقای نوبخت از آقای جنتی بدتر، آقای نهاوندیان از هر دوی آنها بدتر، آقای نعمتزاده از همه بدتر. هیچ کدام جسارت و شهامت اینکه سر مواضع اصولی خود بایستند ندارند. خیلی جالب است من فکر میکنم آقای رحمانیفضلی که یک اصولگرای به تمام معناست جسارت و شهامت و ایستادگی او روی مواضع اصولی و عقلمدارانه دولت خیلی از آقای نوبخت، نعمتزاده، اسحاق جهانگیری، نهاوندیان و حسامالدین آشنا بیشتر است و نگرانی از اینکه واکنش جناح راست چه باشد ندارد.
شما این تحلیل را قبول دارید که دولتمردان آقای روحانی و نه شخص آقای روحانی حاضر هستند به هر قیمتی در قدرت بمانند، بر همین اساس وزرا در مقابل انتقادهایی که به آنها وارد میشود پلهپله از اصول و مواضع خود عقب مینشینند تا همچنان بر کرسی وزارت تکیه بزنند و هیچ تهدیدی متوجه جایگاه آنها نشود؟
حداقل ظاهرش اینطور است، حتی یک مورد در سه سال گذشته نمیتوان یافت که مثلا آقای نوبخت، جهانگیری، نعمتزاده و نهاوندیان موضعگیری کرده باشند که این موضعگیری برحق باشد و جسارت آنها را نشان دهد. هیچکدام آنها از گل نازکتر نگفتند چون خوف این را داشتند که مبادا اصولگرایان از دست ما ناراحت شوند و برنجند. همه همّ و غمشان این بود که مبادا کاری کنیم یا حرفی بزنیم که به تریج قبای اصولگرایان بربخورد و این خیلی برای دولتی که از پشتوانه رای 19 میلیونی برخوردار است جای تأسف دارد.
یکسری همچون شما معتقد بودند بعد از برجام آقای روحانی باید تغییری در ترکیب کابینهاش بدهد، حتی در اردیبهشت امسال خیلی قوی خبر تغییرات کابینه مطرح شد که با روی کار آمدن مجلس دهم این کار انجام میشود، به نظر شما چرا آقای روحانی این کار را انجام نداد؛ ترجیح داد تا آخر دوره نخست ریاستجمهوریاش با همین ترکیب کابینه کار کند با این استدلال که مبادا تغییرات در ماههای پایانی دولت خللی در کارهای اجرایی ایجاد کند و همین مساله دستاویز منتقدان و مخالفان برای هجمه بیشتر به دولت یازدهم شود؟
همانطور که گفتم کابینه و دولت آقای روحانی، یک کابینه ائتلافی راست میانه است و همه هموغمشان این است که دل اصولگرایان را بهدست بیاورند و هر کاری میکنند تا مبادا اصولگرایان از دست آنها ناراحت شوند. حالا این ترکیب و ساختار اصلی دولت آقای روحانی است. اگر او خواسته باشد این ساختار و پارادایم و رویکرد کلی دولت را عوض کند آن وقت خیلیها را او باید عوض کند یعنی از آقای نهاوندیان گرفته تا خیلیهای دیگر. یعنی مجبور است دست به یک خانهتکانی وسیع در کابینه بزند. در واقع جز آقای ظریف، زنگنه، ترکان، رحمانیفضلی، آخوندی و خانم ابتکار بقیه باید تغییر کنند و این مساله هم عملا نشدنی است.
اما شما یک زمانی میگفتید آقای روحانی در اولین گام بعد از اجرای برجام حتما باید وزیر کشور خود را عوض کند، چه طور امروز او را حتی برای دیگر وزرا الگو میخوانید؟
من سال 92 و 93 برای سخنرانی به شهرستانهای مختلف میرفتم، کسانی که مدعو بودند، اصلاحطلبان یا اعضای ستادهای انتخاباتی آقای روحانی خیلی شاکی بودند از اینکه تغییری در مسئولیتهای استانی به وجود نیامده است. میگفتند مدیران استانی احمدینژاد همچنان در استان مدیر هستند و آقای رحمانیفضلی و سایر وزرا مدیران استانی خود را تغییر ندادند. من فکر میکردم آقای رحمانیفضلی اگر واقعا نمیخواهد با دولت آقای روحانی همراه شود، چرا اصرار داشت که او وزیر کشور باشد اما به تدریج متوجه شدم درست است که آقای رحمانیفضلی خیلی دست به تغییر نزد و خیلی از مدیران استانی دولت احمدینژاد همچنان بر سر کار بودند و حتی یکسری از منصوبانش اصلاحطلب یا در طیف سیاسی آقای روحانی تعریف نمیشوند اما باز صدرحمت به آقای رحمانیفضلی. یعنی وقتی عملکرد آقایان نوبخت، نهاوندیان، نعمتزاده و سیف را دیدم، متوجه شدم من اشتباه میکردم و اتفاقا شاگرد اول کابینه همان رحمانیفضلی اصولگراست که من میگفتم چرا او باید وزیر کشور شود، بنابراین درست است من در یک مقطعی حد انتظارات و توقعاتم خیلی بالا بود ولی به تدریج متوجه شدم، اشتباه میکنم و ارزیابیام از شهامت و جسارت دولتمردان آقای روحانی زیاد است و باید انتظاراتم را پایین بیاورم. در این صورت آقای رحمانیفضلی نه تنها مشمول کنار رفتن نمیشود بلکه او یک سر و گردن از نوبخت، نهاوندیان، نعمتزاده و سیف از نظر ایستادگی روی اصول بالاتر است.
اصلاحطلبان گلایههایی از آقای روحانی دارند و بحث حمایت مشروط از او را در انتخابات ریاستجمهوری سال 96 مطرح میکنند، میگویند او باید یکسری استانداران و فرمانداران را عوض کند تا ما بتوانیم دوباره بدنه رایمان را دعوت کنیم، بیایند و به آقای روحانی رای بدهند، فکر میکنید چرا آقای روحانی این کار را انجام نمیدهد؟ آقای علی صوفی، عضو شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان میگوید «ما دیگر دلسرد شدیم از اینکه آقای روحانی این شجاعت را به خرج دهد»، آیا ایستادگی آقای روحانی مقابل این خواسته به خاطر شجاعت نداشتن است یا میخواهد در چند ماه باقیمانده تزلزل در بحث مدیریتهای استانی ایجاد نشود؟
واقع مطلب این است که اصلاحطلبان چارهای ندارند جز آنکه از آقای روحانی دفاع و حمایت کنند. من یک مرحله جلوتر میآیم و برخلاف آنچه آقای صوفی گفت یا برخی نزدیکان آقای عارف یا سایر اصلاحطلبان میگویند معتقدم ما همچنان باید تمامقد از آقای روحانی دفاع کنیم و در کنارش بایستیم. دلیلش هم واضح است چون در شرایطی که آقای روحانی زیرسنگینترین حملات از جانب اصولگرایان قرار دارد و ما شاهد هستیم بعد از هفتم اسفند 94 شبانه روز دارند به دولت روحانی حمله میکنند و دارند تخریبش میکنند و حتی اصولگرایان معتدل و میانهرو هم حاضر نیستند از او به دفاع برخیزند ما نمیتوانیم واقعیتهای جامعه را نادیده بگیریم و بگوییم که ما دست از روحانی شستیم یا یکسری شروط بگذاریم و بگوییم آقای روحانی باید به این شروط و بحثهای ما تن دهد. واقعیت امر این است که اصلاحطلبان و آقای روحانی مثل زن و شوهری هستند که بهرغم همه دلخوریهایی که از همدیگر دارند مجبورند بهخاطر بچهها با همدیگر زندگی کنند. اصلاحطلبان با وجود همه گلایههایی که دارند مجبورند با آقای روحانی همراهی کنند چون آلترناتیو دیگری ندارند. به فرض شورای راهبردی یا سیاستگذاری یا هر مجموعه تصمیمگیر دیگری در جناح اصلاحات به جمعبندی برسد که دیگر حاضر به حمایت از آقای روحانی نیست چون حرفها را به رئیسجمهور منتقل کرده و رئیسجمهور حاضر نشده شرطهای حداقلی را بپذیرد و بر همین اساس اصلاحطلبان رسما اعلام کنند دیگر از آقای روحانی در انتخابات اردیبهشت 96 حمایت نمیکنند، سوال این است که از چه کسی میخواهند حمایت کنند؟ یا باید بگویند مردم جریان اصلاحات در انتخابات شرکت نمیکند و نامزدی ندارد یا باید بگویند آقای روحانی نه ولی مردم بیایید به این گزینه که رهبری اصلاحات میگوید رای بدهید که هیچ کدام از این دو حالت نمیشود.
امکان دارد آقای ظریف یا آقای جهانگیری به صحنه بیایند؟
آقای جهانگیری هیچ فرقی با آقای روحانی ندارد و رئیسجمهور شدن او هیچ تغییری به وجود نمیآورد اما گزینه دم دستیتر و شناختهتر را میگویم که آقای دکتر عارف است. واقع امر بر این است که اگر اصلاحطلبان روحانی را کنار بگذارند و نامزد خود را در انتخابات ریاستجمهوری سال 96 عارف انتخاب کنند، جریان اصلاحات از چاله درمیآید و به چاه میافتد. دستاوردهای اصلاحات در شرایطی که آقای عارف رئیسجمهور شود به مراتب بدتر و محدودتر از دوران ریاستجمهوری آقای روحانی خواهد شد. مثال میزنم؛ در جریان انتخابات مجلس دهم کدورتهایی بین من و اصلاحطلبان بر سر ریاست مجلس به وجود آمد چون من میگفتم ریاست مجلس باید همچنان در دست آقای علی لاریجانی بماند اما دوستان اصلاحطلب میگفتند، نباید این اتفاق رخ دهد ما از مردم دعوت کردیم مردم به پای صندوقهای رای آمدند حماسه 7 اسفند 94 و 10 اردیبهشت 95 خلق شد و بیش از یک صد نماینده جدید اصلاحطلب وارد مجلس شدند، پس آقای عارف حتما باید رئیس مجلس شود اما من مخالف این تحلیل بودم و میگفتم خیر آقای عارف نباید رئیس مجلس شود، همچنان باید علی لاریجانی بر کرسی ریاست مجلس باقی بماند. الان نزدیک به سه ماه گذشته آقای عارف و بیش از یکصد نماینده جدید اصلاحطلب راه یافته به مجلس واقعا چه کار کردند؟ یعنی عملکرد آقای عارف و یکصد نماینده اصلاحطلب بهترین دلیلی است که من میتوانم بگویم آن روزها درست فکر میکردم و درست ماجرا را دیده بودم. آقای عارف یا یکی دیگر از نمایندگان ائتلاف امید حتی یک سخنرانی و یک نطق پنجدقیقهای قوی میان دستور نکردند که ما همان را برای مردم مصداق و دلیل بیاوریم که این نتیجه مثبت بارز و ملموس رای دادن به لیست امید بود، دیدید فلانی چه نطقی کرد شجاعت و شهامتش را مشاهده کردید. ما حتی عُرضه نداشتیم یک کمیسیون ابتدایی و ساده را هم بگیریم. یعنی مایی که مدعی گرفتن ریاست مجلس بودیم حتی عُرضه نداشتیم مدیریت یک کمیسیون ساده و ابتدایی را بگیریم. بنابراین هنوز اصلاحطلبترین نماینده مجلس علی مطهری است و تنها صدای اصلاحطلبی اوست. الان خیلیها دارند متوجه میشوند که صادق زیباکلام درست میگفت ما قدرت نداریم، ما کسی را نداریم که بایستیم و مدعی شویم و خواسته باشیم که ریاست مجلس را بگیرد. بنابراین اگر بیاییم و روحانی را کنار بگذاریم کسی را نداریم که به مردم بگوییم روحانی دیگر تحت حمایت اصلاحطلبان نیست چون عملکردش خوب نبود بیایید به این فرد رای دهید. حالا دیگر مساله ردصلاحیت و مسائلی از این دست بماند. فرض کنید شورای نگهبان نوشته بدهد که شورای هماهنگی اصلاحطلبان هر کسی را نامزد کرد، تایید صلاحیت میشود، آن وقت چه کسی را میخواهیم جای آقای روحانی بگذاریم تا حداقل انسجام و مدیریتی که ما در دولت یازدهم و شخص آقای روحانی سراغ داریم بتواند همان را به اجرا بگذارد. اگر گزینه اصلاحطلبان آقای عارف است، ما نزدیک به سه ماه گذشته تواناییهای اجرایی و عملی آقای عارف را در مجلس دهم دیدیم. انگار نه انگار اصلا آقای عارف در مجلس حضور دارد نه آقای عارف بلکه هیچیک از نمایندگانی که با این همه تلاش و تقلّای مردم وارد مجلس شدند اقدام و حرکت محسوس و ملموسی انجام ندادند.
آقای حجاریان گفته اصولگرایان در نهایت سمت آقای روحانی میآیند، منطق حرف او چیست؟
آقای حجاریان در حقیقت اصولگرایان معتدل و میانهرو را میگوید. در واقع جریانات میانهرو اعم از اصلاحطلب و اصولگرا هیچ آلترناتیو دیگری به جز حمایت از آقای روحانی ندارند. یعنی همان سوالی که مطرح کردم که اگر اصلاحطلبان نخواهند از آقای روحانی حمایت کنند از چه کسی میتوانند حمایت کنند؟ این سوال اتفاقا درباره اصولگرایان معتدل و میانهرو هم مطرح است. اصولگرایان معتدل و میانهرو اگر از آقای روحانی حمایت نکنند واقعا از چه شخصیت اصولگرایی میخواهند حمایت کنند که حداقل شانس موفقیت داشته باشد؛ قالیباف، رضایی، احمدینژاد، جلیلی و پرویز فتاح کسانی نیستند که اصولگرایان معتدل و میانهرو بخواهند از او حمایت کنند بنابراین حرفی که آقای حجاریان میگوید در تجزیه و تحلیل نهایی چه اصولگرایان معتدل و میانهرو و چه اصلاحطلبان معتدل و میانهرو چارهای جز حمایت از آقای روحانی و ایستادن پشت سر او ندارند، چون بدیل آقای روحانی چه برای اصلاحطلبان و چه برای اصولگرایان فردی نیست که از او بهتر باشد بلکه بدیلش فردی خواهد بود که در حقیقت میگوییم صدرحمت به خود آقای روحانی.
به نظر شما آقای هاشمی حاضر است بعد از سالها به جلسه جامعه روحانیت مبارز برود و آنها را مجاب کند که از آقای روحانی حمایت کنند؟
آقای هاشمیرفسنجانی نشان داده برای نظام و انقلاب و پیشرفت کشور و پیشبرد اعتدال و میانهروی هر کاری که لازم باشد میکند. بالاترین کاری که کرد سکوت و همراهی با نظام بود وقتی آن توهین بزرگ به او شد و او را ردصلاحیت کردند، باوجود این اتفاق هاشمی حاضر نشد دست از همکاری و همیاری و کمک به نظام بکشد بنابراین اگر ضرورت پیدا کند که او در جلسه روحانیت مبارز حاضر شود این کار را خواهد کرد و غرورش را بهخاطر نظام و انقلاب زیر پا میگذارد و میروند با روحانیت مبارز مینشیند تا آنها را مجاب کند پشت آقای روحانی قرار بگیرند.
آقای روحانی به آقای هاشمی در این سه سال نزدیکتر شد یا دورتر؟
آقای روحانی سعی کرد خودش را از آقای هاشمی دور نشان دهد، فقط و فقط برای اینکه دلربایی و دلفریبی از اصولگرایان کند. یعنی این طور جلوه داد که ببینید من چقدر خوبم، ببینید من با آقای هاشمی کاری ندارم ببینید من با او مراوده و رفت و آمدی ندارم چون آقای روحانی میداند بغض و کینه اصولگرایان رادیکال از آقای هاشمی رفسنجانی به مراتب بیشتر از خاتمی است. ممکن است آقای روحانی با آقای خاتمی سلام وعلیک کند و اصولگرایان رادیکال این مساله را هضم کنند اما اگر ببینند آقای روحانی حشر و نشر و سر و سری با آقای هاشمی دارد به هیچ وجه از گناه آقای روحانی نمیگذرند.
آقای مسیحمهاجری گفته آقای روحانی برای نامزدی در انتخابات ریاستجمهوری سال 96تردید داشت اما راضیاش کردیم، این تردید از کجا ناشی میشود؟
نه من فکر نمیکنم این روایت خیلی درست باشد و خود آقای روحانی تمایل دارد دوباره نامزد انتخابات ریاستجمهوری شود.
رأی آقای روحانی نسبت به سال 92 کمتر یا بیشتر میشود؟
به هر حال نارضایتی از آقای روحانی کم نیست. در میان کسانی که در سال 92 به او رای دادند، فکر میکنم که به هر حال آنها هم به این نقطه خواهند رسید که چارهای جز رای دادن مجدد به آقای روحانی ندارند.
از کابینه کسی رقیب او میشود، مثل آقایان قاضیزاده، رحمانیفضلی، ظریف یا جهانگیری؟
خیر شاید دلشان بخواهد ولی هیچ کدام نامزد نمیشوند چون میدانند هیچ شانسی ندارند. البته ممکن است برخی اصولگرایان با وعده حمایت دکتر قاضیزاده، او را وسوسه کنند که بیاید.
بسمه تعالی
سرور مکرم
جناب آقای دکتر حسن روحانی
ریاستمحترم جمهوری اسلامی ایران شیدالله ارکانه
با سلام وتحیات ،در آخرین سخن رانیتان برای چندمین بار بگونه ایی بسیارقاطع سخن از ضرورت مبارزه با فساد بمیان آوردید. با این تفاوت که برای نخستین بارضرورت ریشه یابی فساد رامطرح فرمودید و اینکه بدون پرداختن به اسباب وعلل عمیق تر بوجود آمدن فساد، نمی توان با صرف گرفتن، زدن و بستن امید چندانی به پیشرفت در از بین بردن آن داشت.
هنوز سخنان تان در فضا بود که موضوع فساد در"صندوق فرهنگیان" مطرح شد؛ و هنوز کم وکیف پرونده این مورد جدید فساد روشن نشده بودکه باز خبر فساد دیگری آمد. این بار پای شهرداری و برخی از اعضاء شورای شهر به میان آمده بود. البته در این فقره چون پای"خودیها" در میان است سر و صدایی که برای "فیش های حقوقی"براه افتاد اتفاق نخواهد افتاد و برعکس سعی خواهد شد تا موضوع جمع وجور شود. من فرضم بر آنست که جنابعالی در خصوص معضل عظیم فساد صادق هستید و واقعا آنگونه که فرمودید بدنبال اسباب و علل بوجود آمدن و ریشه یابی آن هستید.
تصور میکنم جنابعالی هم با بنده هم رای باشید که حجم مفاسد اقتصادی آنقدر در جامعه مان زیادشده که کمتر هفته ایی میگذرد که در آن خبر یک فساد اقتصادی جدید بیرون نیامده باشد. جوامع پیشرفته که جای خود را دارند، آیا در هیچ جامعه همردیف خودمان هم آمار مفاسد اقتصادی حتی نزدیک به آمار مفاسد اقتصادی در ایران میشود؟
جنابعالی بالاترین خدمتی که در مبارزه با فساد میتوانید بنمایید آنست که از جایگاه رئیس جمهور کشور این پرسش ابتدایی و ساده را مطرح فرمایید که "ما را چه میشود که اینقدر مفاسد اقتصادی در جامعه مان عمومیت پیداکرده است؟" آیا در ساختار ژنتیکی ما ایرانیان کمبودی وجود دارد که این همه تمایل به مفاسد اقتصادی در میان مان رواج دارد؟ یا بقول عباس میرزا به موسیو ژوبرفرانسوی در۲۰۰ سال پیش: "درآبی که مینوشیم، در خاکمان و یا در آفتابی که بر سرما میتابد عناصری وجوددارند" که ما ایرانیان را این همه متمایل به مفاسد اقتصادی مینمایند؟ آیا در کشورهای دیگر هم این همه دستگاه، سازمان، نهادهای مراغبتی، حفاظتی، حراستی، بازرسی، نظارتی، تعزیراتی، اطلاعاتی، امنیتی و.... که در نظام ما برای کنترل و مراغبت تشکیل شده، وجوددارند؟ آیا در جوامع دیگر هم این همه دقت، وسواس، بررسی، موشکافی و رسیدگی های عقیدتی، سیاسی، اخلاقی، اطلاعاتی و امنیتی که ما در جریان انتصاب، انتخاب، استخدام و گزینش مدیرانمان بکار میبریم، اساسا وجوددارند و اعمال میشوند؟
می دانیم که پاسخ به همه این پرسش ها منفی است. در جوامع دیگر نه این همه دستگاههای عریض و طویل مراقبتی، نظارتی و "مچ گیری" وجود دارند، و نه این همه بررسی، دقت و مته به خشخاش گذاردن بهنگام استخدام و یا عزل و نصب های مدیران و مسئولین شان صورت میگیرد؛ معذالک نه این همه فساد در جوامع شان وجود دارد، و نه مدیران و مسئولین شان این همه مثل ما خطاکار و "کج دست" از آب درمی آیند.
جناب دکتر روحانی بزرگوار
بزرگترین گامی که در جهت مبارزه با فساد و بقول خودتان "ریشه یابی" آن میتوانید بردارید، طرح همین پرسش ساده است که "مارا چه میشود که این همه فساد در جامعه مان بوجود آمده؟" طرح این سئوال باعث میشود که بجای رفتن بدنبال آدرس های بیهوده ایی که یک عمر است در مبارزه با فساد بدنبال آنها رفته ایم همچون "ضرورت یک عزم واراده ملی (بمنظور مبارزه با فساد)"؛ "همکاری و هماهنگی میان سه قوه"؛ "برخورد قاطع و انقلابی با مفسدین (تا دیگران درس عبرت بگیرند)"؛"وضع قوانین و اجرای مقررات سخت گیرانه تر"و سایر راه حل های بی حاصل، برای یکبار هم که شده از خودمان بپرسیم که چرا در جوامع دیگر که نه این همه دستگاه های بگیر و ببند دارند، نه این همه اصرار می ورزند که مدیران و مسئولین شان متدین و طرفدار نظام های شان باشند، نه جرمی بنام"مفسد فی الارض"دارند، و نه کسی را به این اتهام تا کنون اعدام کرده اند، یک دهم و شاید یک صدم ما مفاسد اقتصادی ندارند؟
شاید اگر جنابعالی این پرسش را مطرح نمایید سرانجام موفق به این کشف بزرگ شویم که ریشه فساد نه در آب ایران است نه درخاک آن؛ نه ما ایرانی ها بیشتر از دیگران تمایل به فساد داریم و نه مشکل در توطئه های دشمنان نظام است و نه در نبود قوانین و مقررات. مشکل درنظام اقتصادی بیمار، ناکارآمد و فاسد دولتی حاکم برکشورمان است. ظرف ۲۵۰سالی که از انقلاب صنعتی و شکل گرفتن اقتصاد آزاد میگذرد تا به امروز حتی محض نمونه یک اقصاد دولتی موفق نتوانسته ظاهر شود. اقتصادفاسد و ناکارآمد دولتی حاکم بر ایران هم نخواهد توانست استثنایی براین قاعده تاریخی شود. تنها محصول موفق اقتصاد دولتی ایران فساد وفساد و بازه فسادبیشتر بوده است.
بیست و هفت سال پیش جناب هاشمی رفسنجانی که قدرت و اقتدارشان بسی بیش ازجنابعالی میبود بعلاوه مخالفین شان هم به همان نسبت از مخالفین امروزی شما کم عده وعده ترمی بودند، با یک عزم واراده راسخی به سودای تخریب اقتصاد درمانده دولتی کشور (که آنروز یک صدم فساد امروزی هنوزدرآن ظاهرنشده بود) وارد پاستورشدند.
اما هنوز به نیمه راه ریاست جمهوری شان نرسیده بودند که مجبور شدند سودای اقتصاد آزاد آدام اسمیت را از سر بدر کنند و به همان"سازندگی"بسنده نمایند. هنوز بعد از گذشت سه دهه ایشان متهم هستند که "نسخه بانک جهانی را میخواسته اند درکشور اجرء نمایند و الگوی توسعه شان این بوده که ایران را تبدیل به "ژاپن اسلامی" نمایند". واقعا هم باورنکردنی نیست که کسی خواسته باشد چنین ضربه و لطمه ایی به کشورش وارد کرده باشد و آنرا تبدیل به ژاپن نماید. احتمال موفقیت جنابعالی دردست بگریبان شدن با ریشه های عمیقتر مفاسد اقتصادی و جایگزین نمودن اقتصاد فاسد دولتی ایران با اقتصاد آزاد ادام اسمیت یقینا و بطریق اولی از آقای هاشمی رفسنجانی هم بمراتب کمتر میباشد.
میماند این پرسش که پس چرا مینویسم و امیدم به چیست؟ مینویسم چون امیدم بحضرت باریتعالی است. مینویسم تا جنابعالی را وادار نمایم تا مرتبه بعدی که در تلویزیون ظاهر شدید، به این پرسش مجبور شوید پاسخ دهید که چرا روز به روزما داریم بیشتر و بیشتر در فساد فرو میرویم؟ مینویسم تا شاید فردا روزی فرزندان مان توانستند گامی را که نسل ما نتوانست بردارد، و نتوانستیم این بنای اقتصاد فاسد و ناکارآمد دولتی را از جای برکنیم و برروی ویرانه های آن بنای اقتصاد مدرن و موفق ادام اسمیت را بنا نهیم تحقق ببخشند. مینویسم تا نسل های بعدی بدانند که اجدادشان آنقدر ایدئولوژیک زده بودند که اقتصاد آزاد و ژاپن شدن را ننگ و عار میپنداشتند.
تابلو نه حالت خاصی دارد
و نه مضمون خاصی
فقط چون دیوانه بوده است و دیوانگی را انعکاس داده است و چند تن از خانواده به فنا رفته اند ، شده است گران ترین تابلو در چه و چه .
واقعا که از این حالت های روشنفکرانه بیزارم
محققان راز لکه سفیدرنگ و مرموز روی تابلوی «جیغ» ادوارد مونک را تشخیص دادند.
به گزارش ایسنا، «آرت نت» نوشت: دانشمندان سالها در مورد لکه سفیدرنگی که روی بوم نقاشی «جیغ» ـ معروفترین اثر «ادوارد مونک» ـ به چشم میآمد، تحقیق کردند و با وجود گمانهزنیهای بسیار به این نتیجه رسیدند که این لکه، موم آبشده شمع است.
پیش از این تصور میشد این لکه سفیدرنگ که بالای شانه راست مرد جیغکشان نقاشی این هنرمند بزرگ نروژی دیده میشود، فضله پرنده است اما حالا مشخص شده که این لک، موم آبشده از شمع است.
پژوهشگران دانشگاه «انترپ» بلژیک با بررسی شاهکار پاستل سال 1890 این نقاش به این نتیجه رسیدهاند. این تابلو اولین اثر از چهار نسخهای است که «مونک» در مجموعه «جیغ» خلق کرد.
عکسهایی که از قرن نوزدهم به جای مانده نشان میدهد، «مونک» نقاشیهایش را در فضای باز و بدون هیچ حفاظی روی بومها میکشیده و همین باعث شد برخی تصور کنند این لکه بر اثر فضله پرندگان به وجود آمده است. اما تحقیقات جدیدی که با اسکنرهای اشعه ایکس مایکرو انجام شد، نشان داد، آب شدن شمعی که احتمالا در استودیوی این نقاش روشن بوده، این لکه را ایجاد کرده است.
«جیغ» شاهکار اکسپرسیونیست «ادوارد مونک» است که عنوان گرانترین اثر هنری حراجیهای جهان را یدک میکشد. چند سال پیش یکی از نسخههای «جیغ» به قیمت بینظیر 120 میلیون دلار در شعبه نیویورک حراجی بزرگ «ساتبی» به فروش رسید و به شهرت این نقاش نروژی افزود.
«مونک» در این تابلو، فردی وحشتزده را در پسزمینهای به رنگ قرمز نشان میدهد که صورتش را میان دو دست گرفته و فریاد میزند. در حال حاضر سه نسخه از «جیغ» موجود است که همگی در نروژ (دو تابلو در موزه «مونک» و سومی در ناسیونال گالری نروژ) نگهداری میشوند.
«مونک» مادرش را در سال 1868 میلادی بهخاطر بیماری سل از دست داد و بعد از او نیز خواهرش درگذشت. پس از مرگ مادرش، پدر «مونک» این ترس را در ذهن کودکانهی او جا داد که اگر به هر طریقی گناه کند، بدون هیچ بخششی محکوم به مرگ و فنا خواهد شد. یکی از خواهران این هنرمند در سن جوانی به بیماری روحی مبتلا شد. «مونک» نیز تقریبا بیمار بود. از این شش خواهر و برادر، فقط یکی از برادران «مونک» ازدواج کرد که او نیز مدتی پس از عروسی مرد.
وی بعدها در اینباره گفت: بیماری، دیوانگی و مرگ، فرشتههایی بودند که تمام زندگی من را احاطه کرده بودند.
چرا یک عده در ایران نمی گویند چون زن ها به سربازی نمی روند پس حتما اسلام زن را برتر از مرد می داند؟
فقط به دیه و ارث گیر می دهند .
چرا نمی گویید چون زن مهریه می گیرد پس اسلام زن را بالاتر از مرد می داند ؟
شاید روزی بفهمند که تمام اینها ناشی از نقش افراد است و تبعی است و نه مربوط به ذات افراد
اما نکته دیگر :
این هم اروپایی که سنگش را به سینه می زنیم
زنان معصوم را درگیر تانک و اسلحه و ... می کنند !!!!!!!!!!!!!!
روزی هزار مرتبه بازنده میشوم
از بازی ظریف تو شرمنده میشوم
اینبار فرق میکند اما به شوق برد
آماده جدال درآینده میشوم
موعود می رسد تو سفیدی ومن سیاه
بر شاه بی شکست تو تازنده میشوم
یک لحظه میخروشم و زورم نمی رسد
با این خیال خام که کوبنده میشوم
باران کیش های تو آغاز می شود
چون مرغ پرشکسته ی سرکنده میشوم
یکجا تمام قدرتم از دست می رود
تا کیش آن وزیر برازنده میشوم
می تازد اسب سرکش عشقت به هر طرف
وقتی که محو آن رخ تابنده میشوم
بی هیچ قلعه های مرا فتح می کنی
در خانه ی سیاه پناهنده میشوم
حالا میان صفحه ی تاریک زندگی
از مهره های سوخته آکنده میشوم
من مات می شوم به همین سادگی وباز
روزی هزار مرتبه بازنده میشوم
از دولت هاشمی به بعد پدیده ای در دولت های ایران شکل گرفته که قابل تامل است. چهار رئیس جمهور قبلی ایران هرکدام مسئولیت های مهمی در نهاد ریاست جمهوری را به نزدیکان نسبی یا سببی خود واگذار کرده اند.
در دولت هاشمی خواهرزاده همسر آقای هاشمی مسئول دفتر رئیس جمهور بود و پسر ارشد رئیس جمهور مسئول بازرسی ویژه رئیس جمهوری و بعد رئیس دفتر رئیس جمهور شد. در دولت آقای خاتمی نیز اول خواهرزاده ایشان رئیس دفتر رئیس جمهور بود و بعد از وی برادر رئیس جمهور این سمت را تحویل گرفت. در دولت احمدی نژاد برادر وی به ریاست بازرسی نهاد ریاست جمهوری منصوب شد و پدر عروس رئیس جمهور ابتدا به معاونت اولی انتخاب شد اما بعد از مخالفت ها رئیس دفتر رئیس جمهور شد. در دولت آقای روحانی نیز برادر ایشان سمت دستیار ارشد رئیس جمهور را یدک می کشد.
این مسئولیت ها در حالی به این افراد واگذار شده که در تمام دوره های مذکور منتقدان برای تخریب رئیس جمهور وقت به طرح اتهاماتی علیه این افراد پرداخته اند. با این حال بازهم این اصرار از سوی روسای جمهور برای دادن مسئولیت به نزدیکان خود ادامه دارد؟
چرا در ایران روسای جمهور مسئولیت های مهمی را به نزدیکان نسبی و سببی خویش واگذار می کنند؟
دکتر صادق زیباکلام استاد دانشگاه و کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با فرارو گفت: «این پدیده ناشی از فقدان تحزب و فعالیت سیاسی حزبی و تشکیلاتی در ایران است. در جوامع توسعه یافته احزاب و تشکل های سیاسی در انتخابات پیروز می شوند و دولت جدید را تشکیل می دهند. لذا سمت های اجرایی مهم میان رهبران حزب پیروز تقسیم می شود. اما در ایران متاسفانه چون تحزب و فعالیت حزبی وجود ندارد یا بسیار کم رنگ است، در انتخابات احزاب پیروز نمی شوند بلکه اشخاص و چهره های سیاسی پیروز می شوند.»
وی ادامه داد: «البته این چهره های سیاسی در خلاء پیروز نمی شوند و قطعا از یک عقبه اجتماعی برخوردار هستند. اما عقبه اجتماعی برای روسای جمهور در ایران خیلی نمی تواند جای حزب را بگیرد و بدون آنکه یک تشکیلات سازمان یافته و نیرومند که در سطح استان ها، دانشگاهها و نهادهای مختلف اجتماعی پایگاه و شبکه داشته باشند قوه مجریه را در دست می گیرند. لذا در نهایت روسای جمهور در ایران مجبور می شوند در فقدان یاران حزبی و شرکای سیاسی از کسانی که می شناسند که طبیعی است اعضای خانواده هستند در پُست های مهم و حساس استفاده کنند.»
وی افزود: «البته کارآمدی این افراد، دیگر به شانس و اقبال مردم ایران بستگی دارد. به عنوان مثال آقای حسین مرعشی واقعا یکی از بهترین مدیران اجرایی بعد از انقلاب بودند که در عین حال می توانست یکی از بدترین مدیران هم باشد. یعنی این موضوع به شانس، بخت و اقبال مردم ایران بستگی دارد که نزدیکان روسای جمهور از چه صلاحیت و کارآمدی برخوردار باشند.»
زیباکلام در پاسخ به این سوال که چرا علی رغم وجود این تجربه در ایران که برای تخریب رئیس جمهور نزدیک ترین فرد به وی را مورد اتهام قرار می دهند باز هم روسای جمهور اصرار دارند به نزدیکان خود پست و مقامی بدهند؟، گفت: «دلیلش این است که چاره دیگری ندارند. روسای جمهور به فردی نیاز دارند که هم نزدیک به وی باشد، هم مورد اعتماد وی باشد و هم اسرار رئیس جمهور را فاش نکند.»
وی ادامه داد: «آقای هاشمی باید چکار می کرد؟ آیا باید در روزنامه همشهری آگهی می کرد که به یک رئیس دفتر با این مشخصات نیاز دارد؟! رئیس دفتر رئیس جمهور را که نمی توان با استخدام به کار گماشت. البته در جوامع توسعه یافته احزاب و تشکل های سیاسی کلی نیرو دارند و لذا لازم نیست به طور مثال رئیس جمهور فرانسه خواهرزاده یا برادر خود را به کار بگمارد.»
زیباکلام در پاسخ به این سوال که اتهامات وارده به نزدیکان روسای جمهور در دوره های اخیر تا چه اندازه وجه سیاسی داشته و تا چه اندازه واقعی می تواند باشد؟، گفت: «بخشی از این اتهامات سیاسی است و به همین دلیل شرایط را تا حدودی کدر و تیره می کند.»
وی ادامه داد: «درباره اتهاماتی که به نزدیکان روسای جمهور در دوره های اخیر وارد شده یک نکته وجود دارد: اینکه اگر تخلفی از سوی این افراد صورت گرفته سوال این است که چقدر این تخلف در ایران استثناء بوده است. یعنی اگرچه ممکن است این افراد تخلفی هم مرتکب شده باشند اما سوال این است که چه کسی در ایران چنین تخلفی انجام نداده است. چراکه گر حکم شود که مست گیرند، در شهر هر آنکه هست گیرند.»
وی افزود: «به عبارت دیگر ممکن است همه این تخلف را انجام دهند اما با آنها برخورد سیاسی نمی شود اما با نزدیکان روسای جمهور به دلیل آنکه هدف اصلی تخریب رئیس جمهور است این برخورد سیاسی صورت می گیرد و اینجاست که معلوم نمی شود آیا واقعا این نزدیکان روسای جمهور اساسا تخلفی انجام داده اند یا خیر.»
این استاد دانشگاه اظهار کرد: «تخلفی که ممکن است نزدیکان روسای جمهور مرتکب شوند قطعا در جوامع توسعه یافته پذیرفته نیست و غیراخلاقی محسوب می شود. اما متاسفانه در جامعه ایران این موضوعات باب است و تبدیل به هنجار شده است.»
وی ادامه داد: «بنده از این تخلفات دفاع نمی کنم اما صحبتم این است که این تخلفات در جامعه وجود دارد. در ایران آبدارچی هم بخواهید بشوید باید از جایی توصیه داشته باشید. این عبارت در ایران کاملا آشناست که افراد به همدیگر عنوان می کنند که مثلا «در شهرداری آشنا نداری؟»، «در آموزش و پرورش آشنا نداری؟» و ... . اما در جوامع توسعه یافته این موضوعات وجود ندارد.»
امام سجاد علیهالسلام در دعای شانزدهم صحیفه سجادیه میفرماید: «وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِذَا اسْتَقَالَ مِنْ ذُنُوبِهِ، أَوْ تَضَرَّعَ فِی طَلَبِ الْعَفْوِ عَنْ عُیُوبِهِ»؛
اقاله در بیع و معامله هم پیش میآید، اقاله یعنی اینکه شما یک زمانی منزلی را میفروشید و بعداً پشیمان میشوید، آدمهای فرصتطلبی وجود دارند که در این مواقع سوءاستفاده میکنند و میگویند این خانه اکنون مال من است و اگر بخواهی آن را به تو میفروشم. من پول تو را به تو نمیدهم بلکه آن را به تو میفروشم.
«اقاله» یعنی اینکه بیع و شراء را نادیده گرفتن. کسی که خانه تو را خریده است، پول تو را پس میدهد و تو خانه را تحویل میگیری. معامله را اقاله میکند یعنی نادیده میگیرد و چیزی اضافی بر آن از تو دریافت نمیکند.
اقاله در بیع، ثواب دارد
میفرماید: «مَنْ أقالَ اَخاهُ مُؤمِناً أقالَهُ اللّهُ عز و جل عَثْرتَهُ یَومَ القیامةِ»؛ هر کس با برادر دینیاش بیع را اقاله کند خداوند هم در روز قیامت، نادیده میگیرد و انگار اصلاً او گناه نکرده است.
یکی از دعاهای خیلی مهم که اگر عوامبازی در نیاوریم و متوجه معنایش باشیم دعای «یا مقیل العثرات» است یعنی؛ ای خدایی که لغزشها را اقاله میکنی، ای خدایی که لغزشها را نادیده میگیری. گاهی وقتها بعضی از توفیقات از انسان سلب میشود اگر این ذکر را در سجده یا قنوت بگویید، این توفیقات بازمیگردد. خدایی که گناهان و لغزشها را نادیده میگیرد؛ «مقیلالعثرات».
ما هم از امام سجاد (ع) یاد میگیریم خدایی داریم که گناهان ما را اقاله میکند این قدر مهربان است یعنی اگر ما پشیمان شویم و توبه کنیم با ما یک معاملهای میکند که گویی اصلاً گناه نکردهایم.
«اللَّهُمَّ یَا مَنْ بِرَحْمَتِهِ یَسْتَغیثُ الْمُذْنِبُونَ»؛ اگر بخواهیم نقل به معنا کنیم معنای این عبارت میشود: ای کسی که گناهکاران از او فریادخواهی میکنند و کمک میخواهند.
گنهکاران به سبب و به کمک رحمت خداوند، استغاثه میکنند «وَ یَا مَنْ إِلَى ذِکْرِ إِحْسَانِهِ یَفْزَعُ الْمُضْطَرُّونَ»؛ ای خدایی که بیچارگان به ذکر احسان او پناه میبرند. ذکر به یاد افتادن است ما به خدا پناه میبریم یا به یاد او. مقصود این است که به احسان او پناه میبرند.
چرا «ذکر» آورده است. انسان اول یک چیزی را یاد میکند و سپس به دنبال آن میرود شاید مقصود این باشد که گناهکاران یادشان میافتد چه خدای مهربانی دارند و متنبه میشوند به این معنا و بعد به احسان او پناه میبرند.
«وَ یَا مَنْ لِخِیفَتِهِ یَنْتَحِبُ الْخَاطِئُونَ»؛ گریه چند جور است یک گریهای است که اشکی به چشم انسان میآید و صدایی هم ظاهر نمیشود. یک گریهای هم با صدای بلند است و وقتی فرد،گریه میکند دیگران نیز صدای او را میشنوند به این گریه در زبان عربی «انتحاب» میگویند.
«یَا أُنْسَ کُلِّ مُسْتَوْحِشٍ غَرِیبٍ»؛ ای خدایی که تو انس هر غریب وحشتزده هستی.
غربت، مراتب دارد یک وقتی ما یک غربتهای نیکو داریم یک وقتی غربتی داریم که به مدح و ذم اعتنا نمیکند و هر چه این افراد غربت بیشتری داشته باشند حالشان بهتر است.
غربتهای سطح پایین، انسان را وحشتزده میکند مثل اینکه من بگویم «امروز روز تولدم بود و کسی به من تبریک نگفت»! یک غربتهای سطح بالا داریم که فرد اصلاً دوست ندارد کسی متوجه این غربت او شود و بداند چه خبر است.
یک آقایی که از معارف الهی محروم بود، میگفت علامه طباطبایی نور ندارد، یک طلبه سادهلوحی این مطلب را گذاشت کف دست علامه طباطبایی. آقای طباطبایی خندید. گفته میشود شاید به آن کیفیت در عمرش نخندیده بود. علامه طباطبایی اینقدر خوشش آمد احساس کرد هنوز بعضی از دیوارهای غربت از آن باقی است. طوبی للغربا، همه چیز در غربت درست میشود. سجدههای نماز شب باید در غربت باشد.
آیتالله العظمی بهجت اگر یکی از کراماتش کشف میشد حالش بد میشد چرا چون یکی از دیوارهای غربتش شکسته میشد. بناست که ما غریب باشیم.
نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَقُولُونَ إِذْ یَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِیقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا یَوْمًا ﴿۱۰۴﴾
وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ یَنْسِفُهَا رَبِّی نَسْفًا ﴿۱۰۵﴾
فَیَذَرُهَا قَاعًا صَفْصَفًا ﴿۱۰۶﴾
لَا تَرَى فِیهَا عِوَجًا
کتاب حاضر، متن سخنرانی مریم رجوی در یک کنفرانس بینالمللی در پاریس به مناسبت روز جهانی علیه اعدام در روز ۱۸ مهر ۹۴ است. در این سخنرانی مریم رجوی اعلام کرد: طرح ما برای آینده، یک ایران بدون اعدام و برچیدن احکام شریعت آخوندی است.
در این جلسه شماری از شخصیتهای بینالمللی و اروپایی، منتخبان مردم فرانسه، فعالان حقوق بشری و حقوق زنان شرکت داشتند و به سخنرانی پرداختند از جمله: از فرانسه ژیلبر میتران، نماینده سابق مجلس و رئیس بنیاد فرانس لیبرته دانیل میتران؛ حقوقدانان و وکلای برجسته از جمله هانری لوکلرک، فرانسوا کلکومبه و پاتریک بودوئن؛ راما یاد، وزیر سابق حقوق بشر؛ شماری از منتخبان مردم فرانسه از جمله ژان فرانسوا لوگاره، شهردار منطقه یک پاریس و ژان پیر بکه، شهردار سابق اورسوراواز و ژان پیر برار نماینده سابق مجلس ملی و پیر برسی، رئیس سازمان حقوق بشر نوین و اسقف ترقیخواه ژاک گایو؛ فوما ماگازیوه ماندلا، فعال حقوق زنان و دختر نلسون ماندلا رهبر فقید آفریقای جنوبی؛ از آلبانی خانم ارمونافای وزیر رابط دولت با مجلس؛ ادموند اسپاهو، معاون پارلمان و شماری از نمایندگان مجلس این کشور شامل خانمها اویس کوشی، بلرینا گیومتی؛ و آقایان طاهیرموحدینی، آربن چوکو، موسی یولکینی، بدری هوجا که به نمایندگی از سوی یک هیأت بزرگ سیاسی در این برنامه شرکت کرده بودند،
ژانی ویکتور سیکو، رهبر ارکسترسمفونیک آلبانی نیز، برنامه هنری زیبایی را به همراه هیأتی از هنرمندان این کشور به اجرا درآورد. از دیگر سخنرانان این برنامه، دیوید جونز و مارک ویلیامز، از اعضای مجلس عوام انگلستان، حنان البلخی، نماینده ائتاف سوریه در اسلو؛ و طاهر بومدرا، رئیس سابق حقوق بشر ملل متحد در عراق بودند.
در این اجاس نمایشگاهی به یاد ۱۲۰ هزار تن از شهیدان راه آزادی ایران، ازجمله ۳۰ هزار زندانی سیاسی قتلعام شده برپا شده بود که مورد بازدید و استقبال شرکت کنندگان قرار گرفت.
لااکراه فی الدین
آزادی گوهر و پیام اسلام است. پس آنچه بر اساس آزادی نیست و آنچه مبتنی بر جهل و اجبار و تحمیل است، اسلام نیست
۳۸ سال پس از روی کار آمدن یک حکومت خودکامه تحت نام اسلام در ایران، ربع قرن بعد از جنگ کویت، 15 سال بعد از 11 سپتامبر 2001 و جنگ افغانستان، 13 سال پس از جنگ آمریکا علیه عراق و باز شدن درهای آن بر روی بنیادگرایان حاکم بر ایران و در ششمین سال کشتار مردم سوریه توسط بشار اسد و رژیم ایران، کمتر نقطهای از جهان از آسیب بنیادگرایی تحت نام اسلام و تروریسم برخاسته از آن بهدور مانده است. حملات تروریستی ژانویه و نوامبر 2015 در پاریس، دسامبر ۲۰۱۵ در کالیفرنیا، مارس ۲۰۱۶ در بلژیک و انفجار هواپیمای روسی در شبهجزیره سینا در نوامبر 2015 بهخوبی نشان میدهد که این پدیده شوم خود را به کشورهای اسلامی محدود نکرده است.
هیچکس نمیتواند تاثیر تعیینکنندة تحولات در خاورمیانه، در پیدایش داعش و کوتاهی جامعة بینالمللی در حمایت از مردم سوریه در برابر جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت توسط بشار اسد را کتمان کند. هم چنین سکوت در مقابل کشتار مردم عراق توسط رژیم ایران و حکومت دستنشاندهاش در عراق، قبل از ظهور و گسترش داعش، قابل کتمان نیست. هم چنان که هیچکس نمیتواند سوء استفاده بنیادگرایان را که بر برخی نارساییها در میان جوامع مسلمان در اروپا انگشت میگذارند نادیده بگیرد.
در این میان دیدگاههایی هم وجود دارد که تلاش میکنند اسلام و افراطگرایی را در یک سبد بریزند، و وضعیت کنونی را بهطور اساسی ناشی از رویکردهای خود اسلام معرفی کنند و نظامهایی مانند رژیم ایران، دولت مالکی و بشار اسد را تبرئه نموده و یا عوامل فرعی قلمداد کنند. عدهای نیز تلاش میکنند که فقط دایره تهدید را به یک فرقه محدود کنند و سلفیسم و افراطیگری سنی را تهدید اصلی معرفی کنند و جنبههای دیگر افراطگرایی تحت نام اسلام را به فراموشی بسپارند و تا آنجا پیش بروند که بگویند باید بنیادگرایی سنی را با کمک گرفتن از بنیادگرایی شیعه در هم شکست. تداخل منافع پشت پرده، مسئله را بغرنجتر ساخته است.
هدف از گردآوری این مجموعه نیز، یک بررسی همهجانبه از این پدیده نیست. بلکه تلاشی است برای روشنگری و پاسخ دادن به این سؤال که بهطور طبیعی بعد از وقایع اخیر، یکبار دیگر مطرح شده است و شاید کلید حل مشکل نیز در آن باشد که: دیدگاه واقعی اسلام در مورد این گونه جنایات چیست و آیا کسانی که دست به چنین جنایاتی میزنند، واقعا اسلام را نمایندگی میکنند؟ بدون تردید جواب منفی است. بنابراین، سؤال بعدی این است که موضع اسلام درمورد موضوعاتی مانند حاکمیت مردم، اصل آزادی و استفاده ازخشونت کور و تروریسم چیست؟
مجموعة حاضر گزیدههایی است از سخنرانیهای مریم رجوی، یک زن مسلمان که مبارزة بیوقفهای برای برقراری آزادی و دمکراسی در ایران را رهبری میکند.
او پیوسته سوءاستفاده استبداد مذهبی از اسلام و تاریکاندیشی و تحجری را که از تفسیر ارتجاعی از آیینپاک محمدی به مثابه ایدئولوژی سرکوبی و زنستیزی و تروریسم سود میبرد، افشا کرده و صدایی را نمایندگی میکند که مدافع اسلام اصیل یعنی اسلام دمکراتیک و بردبار است.
طبیعی است که این سخنرانیها در ظرف زمانی خاص خود و برای پرداختن به موضوعات همان زمان بوده است. مشخصة این مطالب، این است که حاصل رویارویی همهجانبه با رژیمی است که منشأ و الهامبخش بنیادگرایی اسلامی است. به علاوه، راهنمای عمل یک مقاومت گسترده و طولانی بوده و هست. به نحوی که مفاهیم، سنتها و ارزشهای اصیل اسلامی، که از صبغههای ارتجاعی و بهرهکشانه پیراسته شده، به رهنمون روابط جمعی و طرز عمل مبارزاتی تبدیل شده است.
«یک سالی که از امضای برجام گذشت سالی دشوار برای برجام بود که این دشواری از سه موضوع نشات می گیرد.»
وی ادامه داد: «موضوع اول مربوط به متن برجام است که متنی فنی، تکنیکی، حقوقی و بسیار پیچیده است که طرفین باید وقتی اختلافی پیش می آید به طور منظم به آن رجوع کنند. به طور مثال یکی از مهم ترین اختلاف ها درباره برنامه موشکی ایران بود. ایران معتقد است برنامه موشکی آن هیچ ارتباطی با برجام و توافق هسته ای ندارد و لذا از همان ابتدا چند آزمایش موشکی انجام داد و دلمان خواست که روی موشک ها هم بنویسیم فلان کشور باید نابود شود. اما برداشت طرف مقابل متفاوت از برداشت ایران است و عنوان می کنند ایران نمی تواند درباره برنامه موشکی هر کاری که می خواهد انجام دهد.»
وی افزود: «مثال دوم درباره استفاده ایران از سیستم بانکی بین المللی است. آمریکا عنوان می کند مانعی برای استفاده ایران از سیستم بانکی بین المللی ایجاد نکرده است و بانک ها خود به دلایلی، نوعی محافظه کاری و نگرانی درباره همکاری با ایران دارند. حتی جان کری صریحا از بانک ها خواست که با ایران همکاری کنند و مشکلی از این بابت وجود ندارد اما بازهم بانک ها حاضر نشدند به همین راحتی با ایران همکاری کنند. این در حالی است که در ایران عده ای معتقدند این از حقه بازی آمریکا است که در ظاهر به بانکها عنوان می کند برای همکاری با ایران آزاد هستند اما در عمل خط و نشان هایی برای آنها کشیده شده است و در واقع با دست پس می زنند و با پا پیش می کشند.»
زیباکلام اظهار کرد: «اما برجام با دو حوزه مشکل دیگر روبرو بوده که حوزه دوم رادیکال های مخالف برجام در آمریکا و حوزه سوم تندروهای مخالف برجام در داخل ایران است.»
وی ادامه داد: «در آمریکا دونالد ترامپ نامزد جمهوری خواه به صورت رسمی عنوان کرده هیچ تعهدی به برجام ندارد و از ساعتی که وارد کاخ سفید شود برجام را باید کان لم یکن تلقی کرد. خانم کلینتون نیز اگرچه به این صراحت برجام را رد نکرده است اما ایشان نیز اما و اگرهای خیلی زیادی درباره برجام مطرح کرده است. همچنین کنگره آمریکا نیز تاکنون مخالفت ها و سنگ اندازی های مختلفی در اجرای برجام داشته است.»
وی افزود: «اما مشکل سوم برجام مخالفین آن در ایران است که کماکان کارد خود را تیز می کنند تا گلوی برجام را پاره کنند. آنها همچنان خطاب به آقای روحانی و ظریف عنوان می کنند ببینید که برجام کاغذپاره ای بیشتر نبود و هیچ تعهدی برای طرف آمریکایی بوجود نیاورد. لذا در یک سال گذشته این سه حوزه یعنی متن برجام، مخالفین برجام در آمریکا و مخالفین برجام در ایران هیچ فرصتی را برای سنگ اندازی در اجرای برجام از دست ندادند.»
این استاد دانشگاه اظهار کرد: «اما در خصوص نکات مثبت برجام باید گفت در یک سال گذشته یک موضوع مشخص شده و آن اینکه ایران در انجام تعهدات هسته ای خود صادق است و آژانس بین المللی هسته ای نیز به عنوان داور اقدامات ایران را تایید کرده است.»
وی ادامه داد: «قوت قلب دیگر برجام که خیلی مهم است اتحادیه اروپا است. علی رغم مخالفت ها در واشنگتن، باید گفت فرانسه، آلمان، انگلستان و ایتالیا با اصرار و آغوش باز در بخش هایی همچون انرژی و صنعت خودرو به سمت و سوی ایران آمده اند و در حال سرمایه گذاری هستند.»
وی افزود: «لذا در مجموع من معتقدم افکار عمومی در آمریکا علی رغم برخی موضع گیری هایی که در ایران شده همچنان به نفع برجام است و نه خانم کلینتون و نه آقای ترامپ به این سادگی نمی توانند زیر برجام بزنند چراکه آن وقت صرفا با ایران روبرو نیستند، بلکه با اتحادیه اروپا طرف خواهند بود و خیلی بعید به نظر می رسد که واشنگتن بتواند اجماعی که در سالهای 90 تا 92 علیه ایران ایجاد کرده بود را دوباره تکرار کند.»
این استاد دانشگاه تصریح کرد: «بنابراین من معتقدم مشکلات همچنان باقی خواهد ماند با این حال و علی رغم سنگ اندازی های مخالفان برجام در ایران و آمریکا ارزیابی من از برجام کاملا مثبت است و در مجموع بسیار بسیار به آینده خوش بین هستم.»
زیباکلام در پاسخ به این سوال که چه میزان از تصوراتی که در روز 23 تیرماه 94 و بعد از امضای برجام درباره آینده در ذهن شما نقش بست امروز به واقعیت تبدیل شده است؟، گفت: «اگر بخواهم به برجام نمره دهم نه نمره ردی و نه نمره 20 می دهم. نمره من به برجام بیشتر از 13 یا 14 نخواهد بود اگرچه در عین حال از برجام کاملا راضی هستم.»
بلاگ قبلی من
رسانه های اصلاح طلب مدام می نویسند موج پیوستن بازیگران
کدام موج؟
یک عده شان که فیلمشان در آمده بود .
یک عده سال هاست که فیلم بازی نمی کردند و فرسوده بودند.
یک عده که آنقدر چاق و زشت شده بودند که شوهرشان هم جوابشان کرده بود .
یک عده که اساسا کلا سرجمع ده دقیقه فیلم بازی نکرده بودند . آن هم در نقش نظافت چی بودند که پشتش به دوربین بود و یک لحظه عکسشان را گذاشته اند
حقیقتا ایران باید دست شبکه جم را به خاطره این بیمه مجانی بیکاری ببوسد
شبکه جم ، متشکریم
بازم خواستی هستا
بلاگ قبلی من
کاشانی 4
بحث مهدویت از گذشته تا به امروز چه در تشیع و چه در تسنن مطرح بوده است .
خیلی از فتنه ها با نام مهدی رخ داده است .
در روایات فتنه آخرالزمان ، شبیه ترین فتنه به فتنه زمان امام کاظم بیان شده است . در زمان امام کاظم و بعد از فوت ایشان، شایعه شد که ایشان به غیبت رفته اند.
بزرگترین فتنه سقیفه نیست بلکه فتنه آخرالزمان و زمان امام کاظم است .
به جز علی علیه السلام، هیچکدام از ائمه نصی دال بر امام شدن و بودنشان نداشتند. برخی از ائمه را حتی شیعیان و یا خلفا هم نمیشناختند و در موردشان شک داشتند.
فتنه معمولا توسط بزرگترین انسان ها رخ می دهد. به طور مثال فتنه های زمان اهل بیت توسط موکلین و یا برخی فقهای ائمه رخ داد.
موضوع و علت فتنه سازی انسان های بزرگ، مباحث و مسائل سخیفی مثل حسادت می باشد.
یکی از فتنه های امروز، بحث داعش است.
تطبیق مداوم شرایط امروز با شرایط ظهور چیز خیلی خوبی نیست زیرا ظهور را پدیده ای شانسی نشان میدهد بلکه ما باید شاخص های فردی و اجتماعی (گروهی) ظهور را به جامعه ی مهدوی تطبیق دهیم و در پی ساخت و تبدیل جاممعه خود به جامعه مهدوی باشیم.
ظهور آرزوی ما نیست بلکه مقصود ماست، یعنی ظهور مقدماتی دارد و تا آنها رخ ندهند، حضرت نخواهند آمد.
داعش آنطور که به ما شناسانده اند نیست . یک فتنه قوی است .
هیچکدام از مفتی های داعش حکم به جهاد نکاح نداده اند .
شعارهای داعش گسترش عدل و قسط و جهانی سازی عزت مسلمین است . اینها چیزهایی است که اهل تسنن به آن بی توجهی میکردند. به طور مثال اهل تسنن جائر و ظالم بودن را رافع حکم خلیفه بودن یک فرد برای مسلمین نمی دانند . یعنی خلیفه می تواند جائر و ظالم باشد بدون اینکه به حکم دینی اش خللی وارد شود. بحث دیگری که اهل تسنن به آن توجه نداشته اند، عزت مسلمین است.
علت اینکه داعش از قلب اروپا نیرو می گیرد این است که بسیاری از مسلمانان اروپا علی الخصوص حاشیه نشینها که آن خلا عزت و عدم قسط را در اروپا دیده اند ، به داعش و شعارهایش روی می آورند.
داعش باید درست شناخته شود و به مردم شناسانده شود وگرنه مثل سایر مکان ها، داعش بسیاری از نیروهای خود را از درون کشور خودمان می گیرد.
زمانه ظهور ویژگی اصلیش رشد عالمان و یاران خاص است . به همین علت در توصیف ویژگی اصلی حضرت در احادیث به بیرون ایشان اشاره شده است و گفته اند : ای کسی که توسط یارانت فتنه ها، منکشف میشوند.
امروز بهترین راه تبلیغ برای حضرت این است که جامعه خودمان را مهدوی نماییم و خوبی های جامعه مهدوی را به جهان نشان دهیم. این بهترین راه تبلیغ است نه اینکه حدیث خوانی نماییم.
بلاگ قبلی من
کاشانی 3
حکمیت در نقطه اوج درگیری و تسلط تشیع رخ داد.
پیام خواستاران حکمیت ، مذاکرات طرفین بود.
مذاکرات معمولا در زمان قدرت حکوت ها رخ می دهد و نه در ضعف حکومت ها.
برعکس نگاه عامه ، خوارج خشکه مقدسان نبودند، خیر عرب های قحطانی بودند که می دانستند با آمدن علی ، علی اهل کنار آمدن نیست و جیره و مواجیبشان قطع می شود.
عمده فتوحات اسلام ، توسط اعراب قحطانی انجام شد.
تجربه نشان داده است که می توان در مقابل یک پیام عمومی و قطعی ایستاد و حرف خلاف آنرا زد. مثل ماجرای ولایت امیرالمومنین. مثل قضیه عمار که سوء استفاده کردند و نگذاشتند اثر کند. امروز نیز سایت آقای هاشمی می گوید: پیامبر فرمودند حضرت علیر را مردم باید بخواهند. این دروغ آشکار است.
جامعه نه توسط امام و نه مردم هدایت می شود، بلکه این وظیفه خواص است. کما اینکه حضرت بارها به سرداران سپاهش فرمودند که بعد از ایشان سخنرانی کنند چون خواص باید سپر امام باشند و حرفشان هم اثر خاصی دارد.
سوال : اگر خواص کوتاهی و کندی کردند چه ؟
مردم نباید آرام بگیرند و از طریقه ایجاد مطالبه عمومی، خواص را به تحرک وادار نمایند.
همواره تاکید حضرت بر این بود که جواب دشمن داده شود. کما اینکه حضرت به ابن عباس فرمودند، جواب نامه عمروعاص را بده ، البت جواب شعرش را خودت نده و بگذار برادرت که شاعر خوبی است شعری در جواب آن بگوید.
رسانه عمومی آن مان ، روزنامه بود.
در جنگ صفین، برای معایه ذواکلاه مهمتر از عمار بود زیرا پس از شهادت عمار گفتند : اسفا من الموت العمار ولکن بشر بالموت ذوالکلاه . معاویه می گوید درست است که عمار نشانه است ولی اگر ذوالکلاه بود تمام لشکر را بر ضد من می شوراند.
بلاگ قبلی من
کاشانی 2
موضوع فاطمیه غیر قابل تنش زدایی است . این سیره اهل بیت است . قابل فراموشی هم نیست.
ائمه اجازه فراموش شدن اصل موضوع فاطمیه را نداده اند.
روی موضوع فاطمیه از اول ، اهل تسنن نیز واکنش نشان داده اند. مثلا گفته اند شیعیان یک همچنین اعتقادی دارند. یعنی برایشان خیلی جدی و مهم بوده است .
ما در مناظراتمان و رفتارمان به طور کلی با اهل تسنن پیرامون این موضوع به دو نکته باید توجه داشته باشیم :
اولا، ما نیاز به مراجعه به شکیات و شبهات و جعلیات نداریم . اگر به مستنداتمان مراجعه نماییم کفایت می کند.
در دهه گذشته علمایی مثل علامه قزوینی و حلی چنان کتاب های محکم و مستدلی می نوشتند که تا صدها ردیه از طرف اهل تسنن به آنها نوشته می شد ولی برخی از کتاب های امروزی شایسته ردیه از طرف آنها نیستند و در ماهواره میخوانند و میخندند.
دوما، اهل تسنن جاهل قاصر اند، یعنی آنها نیز قاتل حضرت را دوست ندارند ولی قبول ندارند که فلانی قاتل است .
سوما، بی انصافی در بحث نداشته باشیم. به عنوان مثال : بنی امیه برای تخریب پیامبر احادیثی با به عایشه نسبت دادن که اگر کسی بخواند به خاندان و خود رسول الله بدبین می شود. نمونه این احادیث: رضاء کبیر (شیر خوردن مرد بزرگ برای محرمیت) – بیرون آمدن مردان از خانه عایشه با حالت احتلام . نکته این است که تمام اینها دروغ اند و ما اصلا نباید وارد زمینه بنی امیه شویم. اینها جعلیات اند . ما به جای اینها باید به قضایای روشن استدلال کنیم. مثلا در مورد عایشه به جمل استنباط کنیم . ( در برخی از موارد بیان این جعلیات باعث درگیری شیعه و سنی شده که طی آن شیعیان زیادی سربریده شدن)
چهارم، اینکه ما میدانیم آنها تندروی دارند که اشتباه هم هست ولی دیگر خودمان تندروی نکنیم و بهانه ندهیم دستشان. به طور مثال از تندوری های تشیع : رساله مقامات فی بقر بطن فلانی یعنی رساله در ثواب دریدن شکم فلانی و ... .
ایجاد تنش های کاذب و از بین بردن وحدت باعث دو موضوع می شود:
الف) صد عن سبیل الله ...
ب) انگیزه دادن به دشمن برای قتل شیعیان
برخی از علمای ما که حالت اخباری گری داشته اند صرفا به لعن روی آوردند.
درگیری های لفظی و گاها کنش هایی میان تسنن و تشیع برقرار بود تا زمان صفویه.
صفویه خدمات زیادی داشت مثل اینکه تشیع را مذهب رسمی کشور اعلام کرد ولی تندروی کرد و این تندرویها او را زمین زد. نمونه این تندروی ها : به کوفه رفت و قبر ابوحنیفه را تخریب کرد. یا نوه تفتازانی که از علمای برجسته تسنن بود را کشت. این کارها ولو کم باعث حساس شدن طرف مقابل شد.
علمای درجه یک تسنن به علت همین چالشها به عثمانی مهاجرت کردند.
علمای تسنن در عثمانی حکم به تکفیری بودن تشیع دادن. سلطان سلیم، پادشاه عثمانی گفت که تمام علما به قتل شیعیان حکم دادهاند و جنگ چالدران رخ داد . جنگی که در آن زنهای شیعیان رو در بازار مصر به عنوان برده فروختند.
بعد از صفویه ، نادر شاه افشار روی کار آمد.
شرط نادرشاه برای شاه شدن این بود که شیعه و سنی اختلاف را کنار بگذارند که اتفاقا طرفین با توجه به وخامت اوضاع قبول کردند. در همین جهت یک وثیقه ای (عهدنامه) طراحی کرد و گفت همه امضا کنند .
اما نتیجه و مفاد وثیقه چه بود؟
نتیجه آن ، حذف تشیع و اضافه شدن تشیع به عنوان مذهب پنجم به مذاهب چهارگانه. در عهدنامه به طور کلی حق را به تسنن داده است .
این عهدنامه ایست که برخی از علمای تشیع امضا کردند و برخی مقابل آن ایستاندن. در حقیقت این وحدت مذموم است . آن وحدتی که برخی از علما با آن مخالفت کرده اند این وحدت بوده است که عملا وحدت نیست بلکه حذف تشیع است.
اما نکته اساسی اینجاست که امروز شرایط عوض شده است. در فاطمیه همه جای کشور سیاه پوش است و فکرعامه حذف تشیع نیست و منظور از وحدت حذف تشیع نیست.
بلاگ قبلی من
*وضعیت سیاسی کشور را در سال پایانی عمر دولت چطور ارزیابی میکنید؟
من تصور میکنم ما نباید خود را محدود و منحصر به بحث های روز مربوط به اصلاح طلبی و اصولگرایی کنیم. بلکه باید عملکردها را ارزیابی کرد؛ چرا که یکی از مشکلات موجود، نبود حزب در کشور است و همین نبود حزب باعث می شود شرایط کشور به گونه ای باشد که همیشه یکی دو ماه قبل از انتخابات جریانی در زمان انتخابات شکل بگیرد و تا چند هفته بعد از انتخابات نیز ادامه داشته و بعد پایان میگیرد.
*تحلیل شما از دلیل وجود این شرایط در فضای سیاسی کشور چیست؟
درصد بالایی از مردم بسیاری از نمایندگان منتخب خود را نمیشناسند. حتی اگر الان از آنها بپرسیم به چه کسانی رای دادید نمیتوانند اسم همه آنها را دوباره بنویسند. همه می آیند رای میدهند که گروه دیگر سرکار نیاید.
علت اصلی شکل گیری این جریان ها نیز نبود پایگاه و فعالیت حزبی در کشور و نبود فضایی برای ارایه نظرات است. آقایان خاتمی، احمدینژاد و حتی روحانی همگی در دوره زمانی کوتاهی پیش از انتخابات مورد اقبال قرار گرفته و رای آوردند. اگر با دقت نگاه کنیم، انتخابات مجلس نیز به همین نحو است و در انتخابات ۷ اسفند این موضوع کاملا مشهود بود. من به جرات میگویم درصد بالایی از مردم بسیاری از نمایندگان منتخب را نمیشناسند و حتی اگر الان از آنها بپرسیم به چه کسانی رای دادید، نمیتوانند اسم همه نمایندگان خود را ببرند یا دوباره آن اسامی را بنویسند.
در عین حال افرادی با نظرات یکسان
بلاگ قبلی من
بلاگ قبلی من
بلاگ قبلی من
سگ ها را زنده زنده می خورند
حیوان ها را زنده زنده ، مرگ کش می کنند
آن وقت به ایران می گویند ضد حقوق بشر ، چرا؟ چون ازدواج همجنس ها حرام است
بلاگ قبلی من
کاشانی 1
پس از فوت پیامبر، طرفداران علی باورشان نمی شد که با آن همه تاکیدات پیامبر، حکومت از دستشان در بیاید.
جریان مقابل به محض دریافت حکومت شروع به کادرسازی، موافق سالاری، استبداد علیه مخالفان و بازگرداندن برخی عقاید جاهلیت کرد.
استبداد علیه مخالفان: فضایی ایجاد کرده بودند که کسی جرات مخالفت نداشت و اگر مخالفت می کرد او را نابود می کردند. این باعث شده بود وقتی مستشرقان به ممالک اسلامی می آمدند در توصیف آنها مینوشتند که از لحاظ مناسک و رفتارهای اسلامی همه جامعه اسلامی با هم یکی اند. نکته اول، البت برخی از شکایات جزئی که به اصل نظام مربوط نمی شد را خیلی جدی هم می گرفتند که بگویند فضای عدالت و آزاداندیش هست، مثلا فلانی یک تخم مرغ مرا دزدید یا فلان حاکم امسال انقدر مالیات زیاد گرفت . نکته دوم، باید توجه داشت که در دل ها تفاوت بود ولی زمینه بروز این تفاوت ها به علت اختناق نبود، به عبارتی دیگر زمینه ارائه فقه اهل بیت نبود به طوری که بنی هاشم نیز تا امام سجاد نماز مسافر را مثل تسنن کامل میخواندند.
نکته سوم، خیلی از فرق به علت این اختناق حذف میشدند. مثل فرقه های زیدیه که انواع مختلفی داشتند ولی امروز یکی شده اند.
یک سری از عوامل باعث میشد تا در عین استبداد و اختناق بنی امیه، جریان تشیع روز به روز تقویت شود:
الف) بروز برخی مخالفت های اقلیت (اهل البیت) با اکثریت (سواد اعظم): آنچه باعث میشد شیعیان در هاضمه اکثریت حذف نشوند ، فاطمیه بود. منظور از فاطمیه ، قیام حضرت زهرا در مخالفت با سقیفه است . آنها می گفتند فاطمه هم مقابل آنها ایستاد که امروز حتی قبرش معلوم نیست.
نکته: در عین سکوت اهل بیت در برخی از مواقع، باز هم اهل بیت اجازه تنش زدایی از جریان فاطمیه را ندادهاند و در مواقع مختلف و حتی نامربوط یادی از فدک و فاطمیه کرده اند. به طور مثال علی علیه السلام در نامه 45 نهج البلاغه در حال تذکر به عثمان بن حنیف، در مورد شرکت در مجالس اغنیا هستند که به یک باره به موضوع فدک می پردازند.
متن نامه : ... « پس سوگند به خدا من از دنیاى شما طلا و نقرهاى نیندوخته، و از غنیمت هاى آن چیزى ذخیره نکرده ام، بر دو جامه کهنهام جامهاى نیفزودم، و از زمین دنیا حتى یک وجب در اختیار نگرفتم و دنیاى شما در چشم من از دانه تلخ درخت بلوط ناچیزتر است. آرى از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده، فدک در دست ما بود که مردمى بر آن بخل ورزیده، و مردمى دیگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند، و بهترین داور خداست. مرا با فدک و غیر فدک چه کار در حالى که جایگاه فرداى آدمى گور است ...»
ب) خستگی ناپذیری اهل بیت در قیام سیاسی و فرهنگی
در عین اینکه حضرات هم شناخته شده بودند و هم کم کاری نداشتند ، باز هم نمیگفتند که بس است و دیگر ما با شما کاری نداریم. خیر. یعنی در عین اینکه علی فتح الفتوح بود و رسول آنقدر او را معرفی کرد و به عبارتی دیگر فردی شناخته شده بود علی نگفت حجت تمام است . خیر. در بدترین شرایط که به همسرش یورش بردند باز هم او را سوار اسب می کردند و برای هدایت به درب خانه ها می بردند . یا حضرت زهرا با آن حالشان باز هم نگفتند که بس است و خطبه فدکیه را خواندند.
آنها با اهل بیت خیلی بد می کردند ولی اهل بیت عقب نشینی نمیکردند. مثال اینکه خلیفه ها هرگز از علی مشورت نگرفتند تا زمانی که دیگر به مشکل جدی برمیِخوردند آن هم به تعداد انگشت هاست. در برخی از موارد نیز حضرت برای مشخص شدن حقانیت برخی از قضاوتهای آنها را زیر سوال میبرد.
اما یک سوال جدی : خب رفتار تبلیغی ما و به طور کلی رفتار ما با اهل تسنن امروز باید چگونه باشد؟
نکته اول، اینکه امروز حتی علمای تسنن که آن زمان را ندیده اند و صرفا با این کتاب ها ایمان دارند، قاطبهشان مستضعف فکری اند. در زمان علی، آنها غدیر را دیده بودند و باز خیانت کردند ولی حضرت کنار نشستن.
نکته دوم، رفتار خود اهل بیت بنابر تبلیغ بی چون و چرا بوده است. از این جمله می توان به خطبه امام حسین در کربلا در میان اشقیا و یا پاسخ امام حسین به نامه کوفیان در عین دیدن تمام آن بی مروتیها اشاره کرد.
نکته سوم، آنکه هر یک از اهل بیت در زمان خود از شیوه خاصی از تبلیغ استفاده نمودند. ما هم باید متناسب با زمان خود یک روش را برگزینیم.
سوال : اما شرایط فرهنگی-سیاسی حال جامعه ما بیشتر با کدام یک از اهل بیت تطبیق دارد؟
جواب: امام سجاد علیه السلام
سوال : شرایط زمانی ایشان اولا و شرایط تبلیغی ایشان ثانیا، چطور بود؟
شرایط زمانی: پس از عاشورا، جامعه به طور عجیبی از دین برگشت . یعنی مردم از دین بی زار شدند. یعنی مردم نسبت به کارآیی دین شک پیدا کرده بودند. می گفتند این چه دینی است که سر نوه رسول را اینطور بریدند و والی اش شراب خور است. علتش هم این بود که اسلام یزید را دیده بودند و پای خطبه های زهری سخنور نامرد نشسته بودند.
شرایط تبلیغی ایشان :
در آن زمان امام سجاد به شکل خاصی مدیریت بحران کردند. ایشان نمونه خاصی از اسلام ارائه کردند که اقدامات ذیل را می توان جزو آنها برشمرد:
· شدت زهد ( عبادت بالاتر از زهاد هشت گانه که دربار آنها را به عنوان نمونه برای آنهایی که دنبال اسلام بازی بودند نگه داشته بود. حضرت پوز آنها را هم زد )
· عبادت عاشقانه ( یعنی در کنار زهد، عشق نیز داشتند )
· برخورد مناسب با مردم ( برده ها فرزندان امام را کشتند ولی امامان چیزی نگفتند )
· شدت حزن برای امام حسین
· در کنار مردم بودن و با مردم زیستن ( مثال: از حال همسایه با خبر بودن و ... )
· کمک مالی به مردم
امام سجاد کاری کردند که بعد از شهادت ایشان، از اقصی نقاط بلاد اسلامی سفر کردند تا فرزند ایشان را ببینند برای اینکه بفهمند چه کسی جانشین ایشان است. این همان زیرساختی بود که باعث شد امام باقر، باقرالعلوم بشوند. علامه سیدجعفر مرتضی مقاله ای دارند با نام الامام علی ابن الحسین باعث الاسلام من جدید. یعنی ایشان دین را زنده کردند. علت اینکه اهل تسنن نیز به بهره گیری از علم امام باقر روی آوردند همان زمینه سازی امام سجاد علیه السلام بود.
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، نوه مؤسس حوزه علمیه قم، فرزند آیتالله محقق داماد و داماد آیتالله میرزا هاشم آملی است و این بزرگان را ناظر بر اعمال خود میداند. میگوید هر کاری که میکنم و هر چیزی که مینویسم، با خود میاندیشم پدربزرگ و پدرم چه نظری دارند؟!
نوه آیتالله حائری یزدی و فرزند یکی از مراجع سنتی قم و همدوره امام خمینی(ره)، به شیوه علمای سنتی با جهان پیرامون مواجه میشود. او مردی که طعم فقر را در دوران طلبگی چشیده در عین حال آنقدر استعداد از خود نشان داده که در 25 سالگی به اجتهاد میرسد. این استعداد بعدها هم ادامه یافت و به دریافت درجه دکتری از دانشگاه لون بلژیک انجامید.
هنوز وقتی از علامه طباطبایی صحبت میکند، چشمانش خیس میشود. به بزرگی از آیتالله شهید مطهری یاد میکند و خود را شاگرد او میداند و معتقد است آیتالله مصباح یزدی در فلسفه اسلامی کمنظیر است.
غروب یکی از روزهای نیمه اول بهمن، برای مصاحبه با آیتالله دکتر مصطفی محقق داماد در محل برگزاری دروس خارج خود قرار گذاشتیم. آن روز هنوز شایعاتی مبنی بر حضور وی میان کاندیداهای ریاست جمهوری دوره یازدهم به گوش نرسیده بود، هر چند که پس از مطرح شدن این شایعات توسط اصلاحطلبان، آیتالله محقق داماد به شدت آن را تکذیب کرد و تأکید داشت وظیفه او در مقطع کنونی فقط و فقط تدریس است.
شما را به خواندن بخش اول از این مصاحبه دو ساعته و بدون سانسور دعوت میکنیم:
*به عنوان نخستین سؤال بفرمایید نوه مؤسس بزرگترین حوزه علمیه شیعی جهان بودن چه حسی دارد؟
ـ آن زمان که بچه بودم از خدا اینقدر نمیترسیدم که از این موضوع میترسیدم [با خنده] که مبادا خلافی مرتکب شوم، بگویند نوه آیتالله حائری خلافی مرتکب شده است! به محض اینکه ششم دبستان را تمام کردم، وارد حوزه علمیه قم شدم.
همیشه ملکه ذهنم این بود که من نوه مؤسس حوزه علمیه قم هستم و پدرم آیتالله محقق داماد است، کاری انجام ندهم که مورد سرزنش مردم قرار بگیرم و این ملکه نفسم شده بود تا امروز که 68 سال دارم و با شما صحبت میکنم، این حس با من همراه بوده است. هر مقالهای که مینویسم نخست تصور جدم، پدرم و داییهای بزرگوارم در ذهنم است که آنان چه واکنشی نشان میدهند.
برخی طلاب دیر به دیر موی سرشان را میتراشیدند تا در هزینهها صرفهجویی کنند، من این امکان را نداشتم و باید موی سرم را همیشه کوتاه نگه میداشتم تا نگویند نوه آیتالله حائری فوکول گذاشته است |
آن زمان طلبههای جوان یک آزادی عملهایی داشتند که من نداشتم، به طور مثال برخی طلاب گاهی دیر به دیر موی سرشان را میتراشیدند تا در هزینهها صرفهجویی کنند، من این امکان را نداشتم و باید موی سرم را همیشه کوتاه نگه میداشتم تا نگویند نوه آیتالله حائری فوکول گذاشته است! طلاب در لباس آزاد بودند ولی از ما انتظار بود که لباسهایمان تمیز باشد البته انتظار لباس فاخر نداشتند اما لباس و کفش مندرس برای ما مصلحت نبود.
* تحصیل در حوزه علمیه را به سنت خانوادگی انتخاب کردید یا علاقه داشتید؟
ـ اولاً پدر من مرحوم آیتالله محقق داماد جزو اساتید درجه یک مرجعیت مکتب قم بود. درست است که مراجع فعلی آیتالله بروجردی را درک کردند اما درس ایشان بیشتر حالت تشریفاتی داشت.
دروس آموزشی حوزه علمیه قم آن موقع دو مرجع داشت: یکی پدر بنده و دیگری امام خمینی(ره). آقایان مراجعی که امروز هستند، بیشترشان شاگردان این دو بزرگوار هستند؛ آیتالله مکارم شیرازی، آیتالله حاجآقا موسی شبیری زنجانی، آیتالله موسوی اردبیلی و بسیاری از فقهای دیگر از شاگردان مرحوم پدرم آیتالله سیدمحمد محقق داماد بودند، به جز آیتالله سبحانی که شاگرد امام خمینی بود.
علمای قم از جمله بیت ما با حکومت موضع منفی داشتند، حکومت ایران را نامشروع دانسته، رضاخان را ظالم تلقی میکردند |
این در حالی است که ما در فضایی تربیت شدیم که علمای قم از جمله بیت ما با حکومت موضع منفی داشتند، حکومت ایران را نامشروع دانسته، رضاخان را ظالم تلقی میکردند. بسیاری از بزرگان معتقد بودند جد بزرگوارم آیتالله حائری یزدی از شدت ناراحتیها به خاطر ظلم رضاخان و ماجرای کشف حجاب فوت کرده است.
پدرم برای من و دو برادرهایم (که یکی در قم تشریف دارند و از من بزرگتر و یکی دیگر کوچکتر است و به رحمت ایزدی پیوسته) شناسنامه نگرفته بود. معتقد بود شناسنامه دو خطر دارد: یکی اینکه؛ فرزندانم باید به سربازی بروند که لشکر نامشروع است. دوم؛ اگر شناسنامه بگیرم زمانی که بزرگ شدند به ادارات دولتی میروند و ادارات نیز مشروع نیستند. بدون شناسنامه به دبستان میرفتم آن زمان دبستان غیردولتی افرادی را که بدون شناسنامه بودند، ثبتنام میکردند اما نتوانستم امتحان نهایی را بگذرانم گفتند: شما شناسنامه ندارید از مدرسه بیرون آمدم و به حوزه رفتم من و برادرم خودمان اقدام کردیم و شناسنامه گرفتیم، امتحان ششم ابتدایی را متفرقه دادم، دیپلم متفرقه گرفتم و سال 1336 که دبستان ما تمام شد، وارد حوزه علمیه قم شدم.
وقتی که دبستان تمام شد پدرم گفت: اصرار ندارم به حوزه علمیه بروید اما من پولی ندارم به شما بدهم که درس جدید (یعنی دبیرستان ودانشگاه) بخوانید، نه توان مالی دارم و نه مجوز شرعی دارم! شما اختیار دارید یا دروس حوزوی یاد بگیرید یا اگر دوست ندارید طلبه شوید به یکی از بازاریها میگویم بروید نزد او شاگردی کنید و شغلی یاد بگیرید تا کسب و کار کنید. البته پدر ما یک زرنگیهای هم داشت، یک حاج میرزاعلی کاسب بازار بود، روبهروی مسجدی که پدرم امامت آن را برعهده داشت. پدرم میگفت: من به میرزا میسپارم بروید نزد او کسب و کاری یاد بگیرد اما اگر شاگردی مغازه را انتخاب کردید موظفید بروید برای حاجی نان بگیرد و صبحانه تهیه کنید، بعد دکان را تمیز کنید و ... پدرم چنان وظایف شاگردی را کاری سخت و سنگین برای ما تصویر میکرد که ما خود بخود از کار کردن در مغازه زده شدیم.
زمانی که امتحان شرح لمعه دادم، مرحوم آیتالله بروجردی نفرات اول را خواست و به دست مبارک خودشان یک 10 تومانی جایزه دادند که به پول آن زمان خیلی بود |
به علت اینکه فقر بر خانه ما حاکم بود، شرایط زندگی بسیار دشوار بود. زمانی که آیتالله العظمی بروجردی مرجعیت قم را بر عهده داشت، پدر من یک استاد درجه یک قم بود اما درآمدهای بسیار محدودی داشت، از این جهت ناراحت بودیم که این زندگی به ما نان نمیرساند به این جهت که پدرمان را دیده بودیم که چه شرایطی قرار دارد و فکر میکردیم که برای ما نیز همین است کسب و کاری که پدرمان برای ما ترسیم میکرد حوزه علمیه رفتن برای ما اولی بود. بعد از مدت کوتاهی به حوزه آمدیم به دلیل اینکه تازه دبستان را پشتسر گذاشتم به سرعت در کلاسهای درس خوش درخشیدم، بزرگان حوزه مرتب ما را تشویق میکردند و ما نیز به علت آقازاده بودن خیلی موقر رفتار میکردیم، آقایانی که در مدرسه فیضیه بودند اظهار احترام میکردند مثلاً هر جا که ما را میشناختند به دلیل آنکه نوه آیتالله حائری یزدی بودم خیلی احترام میکردند، چون هر کس آنجا بود از شاگردهای حاجآقا عبدالکریم حائری یزدی بود. زمانی که امتحان شرح لمعه دادم، مرحوم آیتالله بروجردی نفرات اول را خواست و به دست مبارک خودشان یک 10 تومانی جایزه دادند که به پول آن زمان خیلی بود!
به خاطر دارم آقای بروجردی آدم محتشمی بود و پولی که به عنوان جایزه میداد، نو بود، اما من برای تحصیل به آن پول نیاز داشتم و آن را خرج کردم.
در زمان ما کسانی که در قم خانه داشتند به آنها حجره نمیدادند و اولویت در حجرهدادن با طلاب غیر قمی بود |
* از همدورهایها یا همحجرهایهایتان افرادی که امروز مشهور باشند و ما بشناسیم، کسی هست؟
ـ من حجره نداشتم! یکی از تفاوت آقازادگی با دیگران همین بود. در زمان حاج عبدالکریم پسرش که دایی بزرگوار ما بود، زمانی که طلبه شده بود مرحوم پدرش یک حجره انتخاب کرده بود که مانند سایرین در کنار طلاب دیگر درس بخواند اما در زمان ما کسانی که در قم خانه داشتند به آنها حجره نمیدادند. طلبهها آن زمان زیاد بودند و اولویت در حجرهدادن با طلاب غیر قمی بود.
کسانی با من هم مباحثه و همدرس بودیم برخی آنها به رحمت ایزدی پیوستند همدرس و هم مباحثه من در ادبیات عرب، سیدی بود که امروز در یزد ساکن است به نام صدرالدین طباطبایی از علمای فعلی یزد. ما سیوطی و برخی دیگر از درسها را با همدیگر مباحثه کردیم و همدرس بودیم. شیخ حسین فروغی با همدیگر مباحثه کردیم و بسیار بااستعداد بود. ایشان تا سطوح عالیه در قم بود بعد از قم به دانشکده حقوق رفت و دکتر حسین مهرپور شد مدتی در شورای نگهبان بود و در دیوان عالی کشور وفعلا رییس دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی است.
در درس مکاسب با سیدکاظم نورمفیدی همبحث بودم که اکنون امام جمعه و نماینده رهبری در استان گلستان است. ما بعد از دوران درس سطح به درس خارج هم که رفتیم بازهم به مباحثه ادامه دادیم تا وقتی ایشان در قم بودند بحث میکردیم.
یکی دیگر از هم مباحثهها که سه نفری مباحثه میکردیم مرحوم آیتالله سیداحمد حقشناس و آیتالله غیاثالدین محمدی بود که امروز امام جمعه همدان است. در دوران درس خارج هم با سیدحسین مدرسی طباطبایی هممباحثه بودیم که بعدها در لندن دکتر شد و امروز در پرینستون استاد بسیار عالیقدری است. یکی دیگر از هم مباحثههایمان مرحوم آیتالله عبایی خراسانی بود. با آیتالله مجتهدی در اراک هم زمانی مباحثه میکردم.
* در فلسفه با چه کسانی هم مباحثه بودید؟
ـ من در قم بعد از مدت کوتاهی خودم مدرس شدم در عین اینکه سطوح عالیه را میخواندم سطوح پایین را تدریس میکردم. بعد از مدتی ادبیاتگوی مشهور قم شدم و مطول میگفتم؛ از طرفی دانشگاه تهران نیز تحصیل میکردم، اشعار فارسی زیادی از حفظ بودم ادبیات عرب را به صورت مقایسهای درس میدادم اشعار حافظ و سعدی میخواندم که برای طلاب جاذبه داشت.
فلسفه را در قم نزد افراد مختلف رفتم و نپسندیدم، بعد از آن آیتالله جوادی آملی از تهران به قم آمدند و تدریس فلسفه را شروع کردند، مقداری فلسفه را نزد ایشان خواندم |
حاشیه ملاعبدالله در منطق را نزد آقا سید اسدالله خراسانی خواندم، بعد در سال 1338 منطق منظومه را پیش استاد مصباح یزدی خواندم.
فلسفه را در قم نزد افراد مختلف رفتم و نپسندیدم، بعد از آن آیتالله جوادی آملی از تهران به قم آمدند و تدریس فلسفه را شروع کردند، مقداری فلسفه را نزد ایشان خواندم تا اینکه در سال 1345 خدمت استاد مرحوم مطهری سر سپردم و در قم علامه طباطبایی تدریس میکردند و خدمت ایشان میرفتیم تا اواسط جلد سوم اسفار نزد علامه خواندم تا اینکه علامه سکته قلبی کردند و درس ایشان تعطیل شد.
بنابراین نزد علامه نتوانستم فلسفه را به طور کامل ادامه دهم، با معرفی علامه طباطبایی و همچنین تمجیدهای که پدرم از شهید مطهری کرد نزد ایشان درس خواندم. برنامهای گذاشتم نزد آیتالله مطهری فلسفه را بخوانم تا اینکه یکی از استادهای فلسفهگوی حوزه علمیه قم شدم و استاد شرح منظومه حکمت همزمان اصول مظفر،شرحلمعه در قم تدریس میکردم که جزو جلسههای گرم و به اصطلاح آبرومند قم بود و تا اینکه در سال 1360 به دعوت شورای عالی قضایی همکاریام را با این سازمان برای تدوین قوانین آغاز کردم و کم کم از تدوین قوانین به سازمان بازرسی کل کشور منتقل شدم.
* چرا با وجود اینکه جزو مدرسان حوزه علمیه قم بودید، تحصیلات در دانشگاه را انتخاب کرد؟
ـ انتخاب دانشگاه به علت فقر خانواده نبود، بلکه علاقهمند بودم علوم جدید را نیز فرا بگیرم و بخوانم. بنده در دوره متفرقه، رشتههای علمی (ریاضی) خواندم اما دیپلم علوم انسانی گرفتم. بعد از دیپلم، ازدواج کردم. من به این دلیل در کنکور شرکت کردم که به جوّ جدید آموزشی و علوم آشنا شوم اما اکثر افرادی که آن وقت به دانشگاه میآمدند صرفاً برای این بود که شغل اداری بگیرند.
دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی فعلی که آن وقتها ابراهیمی بود، پس از تحصیل در دانشگاه عمامه را برداشتند و شغل اداری گرفتند |
همراه من عده زیادی تحصیلات دانشگاهی را انتخاب کردند که نخست مرحوم آقا سید ابراهیم شبیری زنجانی، پسر آیتالله زنجانی همدورهام بود، ایشان دبیر شد. آقای دیگری به نام آلمحمد از لباس روحانیت در آمد و وکیل دادگستری شد. دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی فعلی که آن وقتها ابراهیمی بود، البته همدوره بنده نبودند امثال ایشان زیاد بودند که عمامه را برداشتند و شغل اداری گرفتند. اما من این گونه فکر نمیکردم، چون همه به من میگفتند حوزه متعلق به شماست و نباید آن را رها کنید (چون نوه مؤسس حوزه بودم) بنابراین دانشگاه را که تمام کردم به قم برگشتم و در قم ماندم و تدریس کردم. در واقع 1343 به دانشگاه آمدم و 1348 تحصیلات دانشگاهی را تمام کردم؛ دانشگاه که آمدم فرزند نداشتم، دانشگاه را که تمام کردم دو فرزند داشتم اما به دلیل اینکه مشغله پیدا کردم دوره دکتری را پایان نبردم.
واسطه ازدواج ما فردی بود که هم در درس آیتالله میرزا هاشم آملی و هم درس آیتالله محقق داماد (پدرم) شرکت میکرد و او «آیتالله جوادی آملی» بود |
* شما با دختر آقای آیتالله میرزا هاشم آملی ازدواج کردید. ماجرای ازدواجتان را برای ما شرح میدهید؟
ـ آیتالله میرزا هاشم آملی سال 1340 به قم آمدند، آقای آملی با پدرم دوستی صمیمانهای داشت. منزلی اجارهای نزدیک منزل پدری من داشتند. پدر و مادرم شنیده بودند که ایشان یک دختر دارد. بر اثر رفت و آمد زیادی که پدرم با ایشان داشت در سال 1343 ازدواج ما اتفاق افتاد. واسطه ازدواج ما فردی بود که هم در درس آیتالله میرزا هاشم آملی و هم درس آیتالله محقق داماد (پدرم) شرکت میکرد و او آیتالله جوادی آملی بود.
آقای جوادی درس پدرم را تقریر میکرد، چه گفتوگویی میان آنها انجام شد من در جریان نیستم. آن زمان قصد ازدواج نداشتم، ناگهان چنین صحبتی شده بود. نخستین کسی که مرا مطلع کرد، دایی بزرگم بود. دایی من مرحوم حاج آقا مرتضی حائری توصیه کردند که من تردید نکنم و قبول کنم. گفتم: من تصمیم داشتم که برای تحصیل به لبنان بروم.
* چرا لبنان؟ قصد رفتن به جبل عامل و بهرهمندی از اساتید عاملی را داشتید؟
ـ خیر، خود بیروت، چون آن زمان آمریکا و اروپا مقصد نبود. قصد داشتم به دانشگاه بیروت بروم تا آنجا زبان عربی و انگلیسی را مانند زبان مادری صحبت کنم. آن زمان مجلات لبنانی العرفان را میخواندم ،شنیده بودم آنجا بورسیه میدهند و دیدم میتوانم مستقل شوم و از پدرم پولی نگیرم.
به هر حال پدرم گفت مانعی ندارد به آقای حائری گفتم من فعلا تمایلی به ازدواج ندارم. برای ادامه تحصیل قصد دارم به لبنان بروم آقای حائری خیلی صریح الهجه بود گفت: «زن نگیری ضرر میکنی. ازدواج کن هرجا خواستی برو، ازدواج مانعت نمیشود!» در هر صورت مرا قانع کرد... آقا، جوادی آملی واسطه بود و خانم، دختر دایی بزرگم که عروس امام خمینی(ره) و همسر حاج آقا مصطفی به نام معصومه خانم بود.
بعد از ازدواج مرحوم آیتالله آملی پدر جدید برای من بود، به قدری با محبت و مهربان بود که نقش بسیاری در ساخته شدن علمی من داشت |
بعد ازدواج فهمیدم حق با داییام بود. اگر آن زمان ازدواج نمیکردم راه زندگی من با اکنون فرق میکرد. بعد از ازدواج -بینی و بینالله- مرحوم آیتالله آملی پدر جدید برای من بود، به قدری با محبت و مهربان بود که نقش بسیاری در ساخته شدن علمی من داشت.
نخست خیلی مهربان و با محبت بود، پشت و پناه زندگی من بود من از ازدواجم خیلی راضی هستم. خانم خیلی همدل، همفکر و همسر واقعی هستند، در تلخیها و شادیها و مشورتهای زندگی همراه واقعی من بودهاند. مشاور و مدیر خوب بوده و هست، در حال حاضر از نظر قوای جسمی کسالت دارد اما هنوز هم ذهن مدیریتی بسیار عالی دارد. ایشان همیشه در فعالیتهای علمی من مشوق من بودهاند و اطمینان دارم که اگر ایشان نبودند من به همین مراحل علمی دست نمییافتم.
همه برادرهای خانم من آن زمان حکم فرزندان من را داشتند... مقداری نقش برادر بزرگتر برادران لاریجانی را من داشتم و برای موفقیت همه برادران دعا میکنم |
* حاج آقا جرأت میخواست با دختری ازدواج کنید که پنج برادر دارد...
ـ همه برادرهای خانم من آن زمان حکم فرزندان من را داشتند. در زمان ازدواج آقا باقر بسیار کوچک بود. علی آقا بچه بود تازه دبستان میرفت، آقا صادق هم هنوز به دبستان نمیرفت آقا فاضل دبستان میرفت. تقریباً همه برادر خانمها نزد من درس خواندند، آقا جواد زبان انگلیسی را نزد من خوانده است، باقر لاریجانی که بعد از انقلاب فرهنگی تصمیم گرفت طلبه شود در کلاس عمومی درس فلسفه من شرکت میکرد. مقداری نقش برادر بزرگتر برادران لاریجانی را من داشتم و برای موفقیت همه برادران دعا میکنم.
اصلاحطلبهای مصطلح امروز در دورهای چپ بودند که من هیچ وقت با چپ سازگاری نداشته و ندارم |
* اجازه دهید اندکی بحث را سیاسی کنیم! دیدگاه شما به اصلاحطلبان نزدیکتر است و دیدگاه برادر خانمهایتان به اصولگرایان. آیا در جلسات و مهمانیهای خانوادگی به مشکل بر نمیخورید و جدل سیاسی پیش نمیآید؟
ـ واقعیت است که برادر خانمهای بنده میدانند من فکرم اصلاحطلبی به معنای صحیح کلمه است نه به معنای حزبی آن. آنان میدانند که من عضو حزب کسی نیستم، هیچ وقت در هیچ حزبی نبودهام. خودشان میدانند که از لحاظ فکری آنگونه نیست که صد در صد با اصولگرایان مخالف باشم، و نه صددرصد با اصلاحطلبان موافق. راستهای سنتی به بنده احترام دارند و من هم برای آنان احترام قائلم. اصلاحطلبهای مصطلح امروز در دورهای چپ بودند که من هیچ وقت با چپ سازگاری نداشته و ندارم.
حتی قانون اساسی ما خالی از گرایشهای چپگرایانه نیست. قانون اساسی در مجلس خبرگانی نوشته شده که آیتالله طالقانی با مواضع اقتصادی خودش در آن عضو بوده است. به هرحال جوّ آن روز چنین بود، من از روز نخست انقلاب نسبت به مصادرهها معترض بودم و هنوز هم بر این نظرم که به هیچ وجه ملت ایران از این امر نه تنها سودی نبرد که زیان هم کرد.
* از چه نظر با چپ مخالف بودید؟
ـ گاهی اقدامات چپ اسلامی را از نظر اقتصادی منطبق با موازین شرعی و حقوقی نمیدانستم. من در قضیه بند «ج» همان موضعی را داشتم که مقام معظم رهبری داشتند (که آن زمان رئیس جمهور بودند) در آن زمان مخالف دیدگاه ایشان، میرحسین موسوی نخست وزیر و حتی هاشمی رفسنجانی بود.
من به عنوان اصلاحطلب حرفهای شناخته نمیشوم. منظورم از حرفهای یعنی جزء گروه نیستم. چون در ایران حزب رسمی وجود ندارد. حزب در ایران فعلی چیزی شبیه «باند» است |
من به عنوان اصلاحطلب حرفهای شناخته نمیشوم. منظورم از حرفهای یعنی جزء گروه نیستم. چون در ایران حزب رسمی وجود ندارد. حزب در ایران فعلی چیزی شبیه «باند» است، فرق حزب با باند این است که حزب مرامنامه دارد، اساسنامه دارد، معلوم است چه میخواهد و چه هدفی را دنبال میکند، در حالی که باند این طور نیست. برخی از افرادی که به اصلاحطلبی شهرهاند به هیچ روی اصلاً نمیدانند که آزادی چیست! بعضی از آنان از دموکراسی و آزادی دم میزنند ولی نمیدانند چیست! من همیشه طرفدار تفکر آزاد، حقوق بشر، اسلام عقلانی، مهربان، معتدل و قانونگرا بوده و هستم.
فریادی که از بدو مسئولیتهایم یک ذره هم عوض نشده، قانونگرایی بوده و هنوز هم به همان معتقدم و راهی برای نجات کشور جز قانونگرایی نمیدانم.
زمانی که من رئیس سازمان بازرسی و آقای خاتمی وزیر ارشاد بود، بر سر قانون میانمان جدل شد... به نظر من قانون باید اجرا شود، با همین دیدگاه قانونگرایی با میرحسین موسوی درگیر شدیم |
* از آقای رفسنجانی و میرحسین موسوی گفتید. درباره خاتمی چطور؟
ـ زمانی که من رئیس سازمان بازرسی و آقای خاتمی وزیر ارشاد بود، بر سر قانون میانمان جدل شد. بازرس فرستاده بودم برای بازرسی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، خاتمی به من تلفن کرد که فلانی حالا دیگر برای من بازرس میفرستی؟! گفتم: بازرس فرستادم اگر خلاف قانون وجود دارد بررسی شود و شاید در وزارتخانه ارشاد اسلامی خلاف قانون صورت گرفته باشد و انشاءالله نگرفته باشد. به ایشان عرض کردم به نظر من قانون باید اجرا شود. به موجب قانون تمام ارگانها و سازمانها باید بازرسی شوند.
با همین دیدگاه قانونگرایی با میرحسین موسوی درگیر شدیم. به خاطر دارم میرحسین موسوی به آقای موسوی اردبیلی گفت: آقای محقق داماد آمد کابینه را به هم پیچید! وقتی جلسه مشترک کابینه و شورای عالی قضائی تشکیل شد همه از من گله میکردند.
در هر صورت من شعارم اجرای قانون است. اگر این اصلاحطلبی است من اصلاحطلب هستم، به دلیل اینکه من طرفدار قانون هستم. من فکر نمیکنم آقایان معنی اصلاحطلبی را اجرای قانون بدانند؟! قانون اساسی باید اجرا شود.
معتقدم قوانین عادی که در مجلس تصویب و توسط شورای نگهبان تایید میشود باید اجرا شود |
من معتقدم قوانین عادی که در مجلس تصویب و توسط شورای نگهبان تایید میشود باید اجرا شود. الان هم معتقدم نجات کشور اجرای قانون است، بنده میگویم اگر مرّ قانون اجرا شود، بسیاری از مشکلات کشور حل میشود.
ولی همه میدانند که یکی از دوستان دوران جوانی من آقای سیدمحمد خاتمی رئیسجمهور سابق بوده است، تقریباً از دورهای که هر دو یک مو در صورت نداشتیم با هم دوست بودیم.
آقای خاتمی وقتی به قم آمد توسط پدر من معمم شد. ایشان با اینکه دو سال از من بزرگتر است چون من زودتر از او طلبه شدم از نظر دروس حوزوی همدرس نبودیم. من بعد از گذراندن ششم ابتدایی به حوزه علیمه رفتم اما خاتمی بعد از دیپلم به حوزه علمیه آمد.
آقای خاتمی متولد 1322 است و من متولد 1324 هستم. ناطق نوری نیز متولد 1322 است. راستی یکی از دوستان دوران جوانی من آقای ناطق نوری است، خیلی با آقای ناطق دوست هستم. آقای خاتمی زمانی که کاندیدای ریاست جمهوری شد بعضی از من خواستند که برای آقای خاتمی اقدامی بکنم. همه میگفتند که تو که دوست جوانی آقای خاتمی هستی، انتظار از توست که برای او اقدام کنی. گفتم من، هم دوست آقای خاتمی هستم و هم دوست آقای ناطق، بنابراین نمیتوانم دخالت کنم. به خاطر دارم مرحوم آقای صدوقی وقتی شنیدند، گفتند: حق با شماست! و جالب است بدانید که از بزرگواری آقای خاتمی هم همین بس که ایشان خودشان هم به رغم آن همه دوستی و مودت فیمابین از من هیچ توقعی نداشتند.
به هرحال آقایان لاریجانیها میدانند که من دوست و رفیق قدیمی خاتمی بوده و هستم و ربطی به دوران دولتمردی ایشان ندارد.
یکی از موفقیتهای من این بود که از مراجع درجه یک حوزه اجازه اجتهاد گرفتم. مطابق قانون آن زمان کسی که از مراجع درجه اجازه اجتهاد میگرفت از خدمت سربازی معاف دائم میشد |
* داشتید درباره دوران طلبگی میگفتید...
ـ بله، من و خاتمی در سال 1343 کنکور شرکت کردیم، هر دانشگاهی به صورت جداگانه آزمون برگزار میکرد. من به دانشگاه تهران آمدم. آقای خاتمی اصفهان قبول شد و همان دانشگاه را ترجیح داد و به اصفهان رفت، چون پدر مرحومش هم مدتی در اصفهان بودهاند. آن زمان من ازدواج کرده بودم. تا سال 1348 که دوره دانشگاهمان تمام شد و سرباز شدیم. طلبههایی که دانشگاه میآمدند باید به سربازی میرفتند، آقای خاتمی سرباز شد.
یکی از موفقیتهای من این بود که از مراجع درجه یک حوزه اجازه اجتهاد گرفتم. مطابق قانون آن زمان کسی که از مراجع درجه اجازه اجتهاد میگرفت از خدمت سربازی معاف دائم میشد و با این موضوع، من معاف دائم شدم. حتی با مدرک اجتهاد میتوانستم بلافاصله استاد دانشگاه شوم که البته این کار را نکردم و به قم باز گشتم.
من همیشه با لباس روحانیت هستم، دانشگاه بلژیک هم با لباس رفتم |
* پس چه شد که باز دانشگاه رفتید؟ مراد دوران دکتری خارج از کشور است
ـ دلم میخواست در دانشگاه معتبر خارج از کشور درس بخوانم، 1988 میلادی بود که من به داوریهای لاهه رفت و آمد میکردم. دانشگاه «لُوِن» با لاهه نزدیک است، امتحان ورودی دادم با مصاحبه قبول شدم و در زبان فرانسه و انگلیسی امتحان دادم و برای گذراندن دکتری پذیرفته شدم.
* با لباس روحانیت رفتید؟
ـ بله، من همیشه با لباس هستم. دانشگاه بلژیک هم با لباس رفتم 7 سال طول کشید، 1995 دفاع کردم و با امتیاز عالی درجه دکتری گرفتم.
* چرا از مناصب دولتی کنارهگیری کردید؟
ـ زمانی که کار بازرسی میکردم درس هم میدادم. تا الان یک روز هم کار تدریس را رها نکردهام و حتی زمانی که رئیس سازمان بازرسی شدم در دانشگاه علوم قضایی تدریس میکردم. آرام آرام علاقهام به تدریس بیشتر از کار اجرایی شد، تجربه سازمان بازرسی خیلی برایم مفید است، الان تسلطی که در حقوق مدنی و اصولا مسائل حقوقی دارم، به حضورم در سازمان بازرسی کشور بر میگردد.
* معمولاً یک شبانهروز آیتالله محقق داماد به چه صورت میگذرد؟
ـ بناست راست بگوییم، اگر هم خواستیم بنابر مصلحتی راست را نگوییم، دروغ نباید گفت. برای اینکه معتقدم دروغ گفتن حرام است ولی همه راستها را گفتن واجب نیست.
من خیلی بیشتر از یک نفر کار میکنم، در طول شبانهروز بیکار نیستم تا شنبه گذشته 7 ساعت در طول شبانهروز میخوابیدم. به علت بیماری پروستات نمیتوانم یکسره بخوابم. البته جالب است بگویم پزشک به من توصیه کرد بیشتر از 7 ساعت هم نخوابم.
بعد از نماز صبح اولین کاری که میکنم قرآن میخوانم... معتقدم هر طلبه باید حداقل به لغات قرآن آشنا باشد |
بعد از نماز صبح اولین کاری که میکنم قرآن میخوانم، البته نه صرفاً برای ثواب و اجر اخروی، بیشتر به دلیل اینکه از ادبیات قرآن لذت میبرم و معتقدم کسی که معنی قرآن را بفهمد معجزه بودن آن را لمس میکند. دوم اینکه کم میخوانم تا به لغات قرآن مراجعه کنم و یادداشت میکنم و معتقدم هر طلبه باید حداقل به لغات قرآن آشنا باشد.
* مثل «مفردات راغب»؟ مگر قرار است تفسیر قرآن بنویسید و چاپ شود؟
ـ البته مفردات هم یکی از این کتابهای مرجع من است. راجع به تفسیر البته خیر.
اگر در روز ایمیلم را چک نکنم مانند این است که یک واجبی از من ساقط شده |
پس از تلاوت قرآن، اندکی نرمش میکنم. نرمش کردنم معمولاً منظم نیست اما دکتر توصیه کرده انجام بدهم. سوم بدون فوت وقت ایمیلم را چک میکنم که اعتیاد عجیبی برای من شده است! اگر در روز ایمیلم را چک نکنم مانند این است که یک واجبی از من ساقط شده است! من معلمی جدی هستم، تمام تکالیفی را که دانشجویان میفرستند، میخوانم و پاسخ میدهم.
سپس صبحانه میخورم. یک مشت دوا هم میخورم که شامل کپاسیل و اقراص متعدد است [در این هنگام آیتالله محقق داماد از اینکه کلمه کپسول را تعمداً جمع مکسر عربی بسته، خندهاش میگیرد و ما را هم به خنده وا میدارد]
بعد از صبحانه روزهایی که ساعت 8 صبح کلاس دارم بلافاصله به دانشگاه میروم. روزهای شنبه کلاس نگرفتم برای اینکه که اگر مجالی دست داد و آخر هفته مسافرت یا قم رفتیم، دغدغه شنبه را نداشته باشیم و راحت بمانیم؛ ولی این موضوع یک بار هم پیش نیامده!
یکشنبهها فرهنگستان علوم میروم، تا قبل از ساعت 10 شاید دیداری با دانشجویان داشته باشم، در غیر اینصورت هم که مطالعه میکنم. ساعت 10 جلسه شورای علوم فرهنگستان است، ساعت 12 هم جلسه گروهمان است به اتفاق دکتر دینانی، دکتر اعوانی و دکتر احمد احمدی که تا 2 بعدازظهر طول میکشد.
استخر را سعی میکنم ترک نشود و حدود 20 سال است که استخر میروم |
روزهای شنبه و یکشنبه ساعت دو و نیم بعدازظهر به استخر میروم که معمولاً یک ساعت طول میکشد. استخر را سعی میکنم ترک نشود و حدود 20 سال است که استخر میروم.
در سالهای اول انقلاب به اتفاق آقای ناطق نوری به تیراندازی رفتم، ایشان تیر در میکردند و من فقط میترسیدم |
* از آن سه ورزش مورد سفارش پیامبر(ص)، جز شنا آیا اهل تیراندازی هم هستید؟
ـ خیر. یک دفعه به اتفاق آقای ناطق نوری در سالهای اول انقلاب به تیراندازی رفتم و ایشان تیر در میکردند و من فقط میترسیدم! بعداً که رئیس بازرسی شدم یک کلت برای من آوردند همان ابتدا پس دادم، گفتم این دست من باشد خودم را به کشتن میدهم... [با خنده]
هیچ وقت حضور و غیاب نکردم و کمترین غایب در کلاس من است |
* به نظر میرسد از آن استادهای سختگیر هستید. روش تدریس شما چگونه است، آیا از پاورپوینت هم استفاده میکنید؟
ـ برای درسی که به دانشجویان میدهم اهمیت قایل هستم چگونه درس را بیان کنم. از قبل انقلاب که تدریس دارم تا به امروز هیچ زمانی فکر نکنم دیر به سر کلاس رفته باشم. همیشه به موقع سر کلاس رفتم. هیچ وقت حضور و غیاب نکردم و کمترین غایب در کلاس من است. به گونهای درس میگفتم که خود دانشجویان حضور به هم میرسانند.
در دانشگاه شهید بهشتی فقط یک کلاس مجهز به نمایش اسلاید و پاوروپینت است که برای دفاع از پایاننامههاست اما در دانشگاه شهید مطهری با پاورپوینت درس میدهم.
وارد کوپه قطار شدم دیدم همکوپهها با پیجامه نشستهاند دارند پاسور بازی میکنند |
* رابطه شما با ادبیات چگونه است؟ چون قبلا اشاره کردید اشعار زیادی از بر دارید...
ـ من شعرهای بسیاری از حفظ هستم. بگذارید خاطرهای در اینباره برایتان بگویم.
در سال 1350 یا 51 برای منبر به شهرستان فریدونکنار از توابع استان مازندران دعوت شدم تا سخنرانی کنم. زمستان بود و رفتن از جاده هراز رفتن خطر داشت. در چنین مواقعی گاهی اوقات با هواپیما و گاهی با قطار میرفتم. آن زمان قطار به شاهی سابق (قائمشهر فعلی) میرفت و آنجا دوستان به دنبال من میآمدند. وارد کوپه قطار شدم دیدم همکوپههای من چند نفر مردند بعد از اینکه وارد کوپه شدند لباس رسمی را از تن درآوردند و با پیجامه نشستند، دیدم دارند پاسور بازی میکنند! من به همقطارانم گفتم: درست نیست که شما بازی کنید و من فقط شما را نگاه کنم (قطار ما درجه 2 شش صندلی بود و تختخوابی نبود که استراحت کنم) آنها گفتند: به شما بازی را یاد میدهیم. گفتم: من آدم با استعدادی نیستم و نمیتوانم به سرعت یاد بگیرم، یک بازی کنید که من بلد باشم. بعد پرسیدم شغل شما چیست؟ گفتند: ما دبیر ادبیات هستیم! گفتم: چه خوب، پس بیایید با هم مشاعره کنیم. با تعجب پرسیدند مگر شما شعر بلد هستید؟ (چون فکر نمیکردند یک روحانی اهل شعر هم باشد) گفتم: بله و پیشنهاد میکنم چند نفر شما یک طرف، من یک طرف و مشاعره کنیم! آنها بعدها جزو رفقای من شدند و بعد از انقلاب در استان مازندران شغلهای دولتی رده بالا گرفتند.
عرفان مولوی عرفان است اما شعرش جالب نیست |
* شاعر مورد علاقه شما کیست؟
ـ حافظ و سعدی. مولوی هم میخوانم، عرفان او عرفان است اما شعرش جالب نیست. من الان تفسیر قرآن در حکمت متعالیه در انجمن فلسفه تدریس میکنم. معمولاً در لابهلای آن اشعار حافظ و سعدی را میخوانم. در کتابی به نام «روشنگری دینی» هم که به تازگی منتشر کردهام، بهره زیادی از اشعار حافظ و سعدی بردهام.
* تا به حال خودتان هم شعر گفتهاید؟
ـ من تنها یک غزل گفتم و اخوانیات زیاد گفتم.
* رابطهتان با شعر معاصر و نیمایی چطور است؟
ـ به شعر معاصر علاقهمند نیستم، اما از شعرای معاصر تحت تأثیر «مهدی حمیدی شیرازی» (ادیب، شاعر و مترجم 1293-1365) هستم، او به من خیلی علاقه داشت.
* شاعر و فیلسوف چه فرقی با هم دارند؟
ـ شعر ذوق است و شاعر چیزی نیاموخته. ذوق، درون شاعر است و با توجه به الهاماتی که به شاعر میشود، او شعر میگوید. شاعر خبری بیان نمیکند.
اما فیلسوف خبر میدهد و میگوید به این استدلال منطقی این سخن را میگویم. عالم میگوید با توجه به این تجربهای که من در آزمایشگاه کردم، فلان موضوع را میگویم. در حقیقت هم عالم و هم فیلسوف در حال گزارش دادن هستند.
* منظورتان از خبر «نبأ» که نیست؟! یعنی شعر از حکمت تهی است؟
ـ خیر. حکمت غیر از خبر است، فیلسوف میگوید عالم متغیر است، کل معتبر حادث است، پس در نتیجه کل عالم حادث است. این یک استنتاج منطقی است. براساس یک صغری و کبری، فیلسوف به این نتیجه رسیده است.
یا مثلا عالم میگوید: آب در حرارت 100 درجه جوش میآید. تا به او بگویند چرا؟ دلایل خود را توضیح میدهد. اما اگر کسی از ذوق درونی خود بگوید ذوق است و استدلال اثباتی ندارد.
مثلاً حافظ میگوید:
اگرچه عرض ادب پیش یار بیادبی است / زبان خموش ولیکن دهان پر از عربی است
پری نهفته رخ و دیو در کرشمه حسن / بسوخت دیده ز حسرت که این چه بوالعجبی است
همین مضمون را به گونهای دیگر گفته است:
خوش است صحبت اگر یار یار من باشد / نه من بسوزم او شمع انجمن باشد
همای کومفکن سایه شرف هرگز / بر آن دیار که طوطی کم از زغن باشد
این ابیات از جایی خبر نمیدهد استنتاج منطقی ندارد و ذوق درونی است.
* از آنجایی که با اشعار عرفانی مولوی میانه خوبی دارید، آیا با علامه جعفری به عنوان شارح مثنوی حشر و نشر نداشتید؟
ـ من با علامه جعفری رفیق بودم اما ایشان فیلسوف برای ما آنگونه تجلی نکرد. مرد خوبی بود. دوستداشتنی بود.
قائل به حرمت موسیقی نیستم... آقای سراج گاهی به جلساتم میآید |
* شعر ارتباط تنگاتنگی با ریتم و آهنگ دارد. با توجه به اینکه درجه اجتهاد دارید، آیا قائل به حرمت موسیقی هستید؟ یا موسیقی گوش میکنید...
ـ خیر، قائل به حرمت نیستم. با صدای محمدرضا شجریان و حسامالدین سراج خیلی مأنوس هستم و با آنها دوستی دارم. آقای حسامالدین سراج گاهی به خانه ما میآید، در جلسات من میآید. چندین بار هم قبل از سخنان من نواهای عاشورایی و محزون خواند که آخرین آن شب عاشورای پارسال بود. صدای قرآن شجریان به خصوص ربنای اول افطار جداً آهنگ قرآنی است به نوای ایرانی.
*آیا سینما هم میروید؟
ـ در عمرم سینما نرفتم!
قضیه قطام در سریال امام علی(ع) دروغ بود... علی(ع) را جز خود دین نمیتواند بکشد |
*رابطهتان با تلویزیون چطور است؟ سریالهای تاریخی-مذهبی را دنبال نمیکنید؟
ـ این نقص در من است. خیلی اهل فیلم نیستم، مجموعههای تلویزیونی مانند «سربداران»، «سلطان و شبان» و «دلیران تنگستان» را دیدم و خوشم آمد. از فیلمهای تاریخی هم هیتلر و گاندی را دیدم.
سریالهای مذهبی، مانند امام علی(ع) را دیدم، قضیه قطام دروغ بود. من عقیده ندارم حضرت علی(ع) را سکس بکشد! علی را دین احمقانه ابنملجم میکشد. ابنملجم مرد بزرگی بود و اعتقاد غلط دینی او را به این حماقت وشقاوت رساند. علی(ع) را جز خود دین نمیتواند بکشد.
مجموعه تلویزیونی ملاصدرا را نیز دیدم و در یکی از نوشتههایم ازآن نقل کردم. در سربداران نیز یک دیالوگی بود که نقل کردم یکی این بود شاه از «شیخ باشتین» ملقب به قاضی شارح (احتمالا نامش را از شریح قاضی وام گرفتهاند) پرسید: این مسئله از نظر شرعی چگونه میشود؟ گفت: قربان دایره شرع انور وسیع است تا امیر چه خواهد؟! دیدم این دیالوگ برای من خیلی پیام دارد و حکیمانه است. سریال امام رضا(ع) را نیز دیدم.
سریال ملاصدرا خیلی برایم جالب بود که یک فرد عامی با ساطوری به داخل کاروانسرا دوید، گفت: شنیدم ملاصدرا به این کاروانسرا آمده است. ملاصدرا خودش پیش آمد و درحالی مرد عامی او را نمی شناخت گفت: با او چه کار داری؟ مرد جواب داد میخواهم ملا را بکشم! ملا گفت: مگر چه کار کرده؟ مرد ساطورش را بالاتر برد و گفت: مگر نمیدانید که ملاصدرا قائل به وحدت واجبالوجود است؟! [در اینجا صدای خنده ما و آقای دکتر بلند شد]
مارمولک یکی از بهترین فیلمهای بود که به نقد روحانیت میپرداخت |
* فیلم «مارمولک» را چطور؟ ندیدید؟
ـ من مارمولک را کامل ندیدم و چند قسمت آن را در یک کلیپی دیدم، خیلی خوشم آمد به عقیده من یکی از بهترین فیلمهای بود که به نقد روحانیت میپرداخت. اگر زمان خودش پخش میشد، مهمترین خدمت به روحانیت بود، چرا که نشان میداد تمام مفاسد زیر سر مردمی است که بدون تحقیق و دانستن پیشینه و رزومه آقای خطیب، پای منبرش مینشیند و گفتار و کردار او را پای دین و خدا میگذارند! مارمولک نشان میداد مردمی که پای منبر نشستهاند، چه وظیفهای دارند.
فیلم «جدایی نادر از سیمین» را هم دیدم، پیامی که من گرفتم این است که نخست بگوییم هدف انبیاء «اخلاق» است و عمل به شریعت، مقدمه تربیت است. این فیلم نشان میداد کجاندیشی دینی خطر دارد و چقدر عدم رعایت اخلاق انسان را به بدبختی میکشاند. آن خانم ظاهراً متدین دروغ گفت و بدون اجازه شوهر در خارج از منزل کار میکرد. امّا زمانی که میخواست به پیرمرد دست بزند، از دفتر مراجع پرسید، فکر میکرد فقط این کار حرام است، در صورتی که دروغ هم حرام است. دروغ حلال میشود و خیلی چیزها حرام میشود؛ این خطری است که در جامعه پیش میآید و دردی است که خیلی از افراد داشتند.
در فضای شلوغ عمومی گاهی ممکن است به دلیل اینکه لباس روحانیت بر تن داریم، با مشکل روبرو شوم |
* اهل تفریح هم هستید؟
ـ شنا را که گفتم اما غالباً تفریح ما در این سن و سال، دور هم نشستن و گفتوگو کردن است. یادم میآید با آیتالله نورمفیدی در بهار به کوه میرفتیم و صحبت میکردیم. یادم میآید خیلی قبلتر هم مرحوم مطهری کسالتی داشتند و برای بهبود آن با هم بیرون شهر میرفتیم و قدم میزدیم.
آن زمانی که پای سالمی داشتیم گاهی اوقات با دکتر دینانی به بیرون شهر میرفتیم و قدم میزدیم، آن وقتها گاهی به سمت فشم میرفتیم اما الان به دو دلیل نمیروم: یکی اینکه مثل گذشته پای رفتن ندارم و دیگر اینکه جایی که خلوت باشد کمتر وجود دارد. در فضای شلوغ عمومی گاهی ممکن است به دلیل اینکه لباس روحانیت بر تن داریم، با مشکل روبرو شوم. بنابراین اگر هوس پیادهروی کنم، در محوطه مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی [نزدیک دارآباد] قدم میزنم.
* برخی اسامی را بدون تقدم و تأخر زمانی برای شما بیان میکنیم، لطفاً نظر خود یا هر آنچه به ذهنتان میرسد، بیان کنید.
علامه طباطبایی:
ـ اجازه بدهید خاطرات شخصی خودم را بگویم. من مدتی نزد علامه درس خواندم و به دلیل اینکه دختردایی من که ـ دختر آیتالله حاج مرتضی حائری است ـ با فرزند علامه ازدواج کرد و با ایشان فامیل شدیم. مطلب دوم این بود که وقتی جرقههای انقلاب در سال 1342 شروع شد، پدر من و آقای حائری اصرار داشتند که علما تک تک اعلامیه ننویسند و اطلاعیهها دستهجمعی امضا شود.
به دلیل اینکه ماشیننویسی بلد بودم، اطلاعیههای علمای قم قبل از انقلاب را من تایپ میکردم |
به خاطر دارم آیتالله محقق داماد، علامه طباطبایی، آیتالله زنجانی، آیتالله میرزا هاشم آملی لاریجانی و آیتالله حائری اطلاعیه را با هم امضا میکردند من به دلیل اینکه ماشیننویسی بلد بودم، بنابراین اطلاعیه را تایپ میکردم و به منزل علامه میبردم تا ایشان و دیگران امضا کنند. این کارها به دست من بود و علما دستهجمعی اطلاعیه میدادند تا وقتی که برخی از آنها رحلت کردند.
* طیف سنتی حوزه علمیه منظور شماست؟
بله طیف سنتی حوزه علمیه، اواخر عمر علامه طباطبایی ارتباط من با ایشان نزدیکتر شد، علامه ابتدا در قم خانه نداشت و پس از فروش زمین خود در تبریز موفق به خرید خانهای در قم شد. (پس از رحلت علامه، این خانه با واسطهگری بنده توسط آیتالله سبحانی خریداری شد و اکنون دارالقرآن است)
منزلی که علامه طباطبایی(ره) خرید، در همسایگی منزل بنده بود و من گهگاه نقش فرزند ایشان را داشت و اگر کاری بود از طرف دختردایی به من منتقل میشد. مثلاً دو جریان است که هیچکس نمیداند و برای شما عرض میکنم.
آیتالله مطهری از تهران به من زنگ زدند و گفتند شاه به پیشنهاد برخی تصمیم گرفته به دو نفر، یکی علامه طباطبایی در قم و دیگری حاج میرزا رحیم ارباب در اصفهان، دکترای افتخاری بدهد، تا مقدمات تأسیس یک دانشگاه اسلامی را به ریاست علامه فراهم کند. آقای مطهری به من گفت: شما بروید به علامه طباطبایی بگویید مصلحت نیست قبول کنید.
من آمدم خدمت علامه. خاطرم نیست منزل ایشان آن زمان تلفن نداشت یا بیان این موضوع مصلحت نبود یا شایدم هم منظور آیتالله مطهری این بود که بروم علامه را قانع کنم که دکتری افتخاری را نپذیرند.
در هر صورت خدمت علامه آمدم ماجرا را به آقای طباطبایی گفتم، ایشان گفت: اگر آقای مطهری مصلحت نمیبینند، چشم! شما بگویید حالا من چه کنم؟ گفتم: به نظرم شما از منزل خارج شوید و مسافرت کنید. ایشان از قم به تهران رفتند. آقایان آمدند، هر چه در زدند، کسی خانه علامه طباطبایی نبود که در را باز کند و بالتبع، دکترای افتخاری هم به ایشان داده نشد. بعدها عدهای به دروغ گفتند که علامه دکترای افتخاری از شاه دریافت کرد که این کذب محض است!
من خدمت علامه فلسفه خواندم که متأسفانه به علت کسالت نتوانستند تدریس را ادامه بدهند. زمانی که در قم منظومه میگفتم، مرحوم آیتالله مطهری به من گفتند که علامه طباطبایی مایلند که تا وقتی در حیات هستند این دو کتابی که برای تدریس فلسفه نوشتند (بدایة الحکمة و نهایة الحکمة) در زمان خودشان درس داده شود که اگر نقایصی است برطرف شود. من یادم میآید یک دوره تدریس بدایه را شروع کردم و جاهایی عبارات اجمال داشت، چون منزلم نزدیک منزل علامه بود خدمت ایشان میرفتم و مطرح میکردم و ایشان برخی جاها را توضیح و شاید تغییر میدادند.
خاطره دیگری که از علامه دارم و بیان آن برای جوانان مفید است. این خاطره را قبلا جای دیگری نگفته و ننوشتهام:
علامه طباطبایی مقیّد بودند که هر هفته عصر جمعه سر مزار خانمشان بروند |
بعد از ظهر یکی از جمعههای زمستان سال 53 یا 54 بود. سر کوچه آمدم دیدم علامه طباطبایی عصا زنان از منزل خارج شدند. بیرون هوا بسیار سرد بود چون قم کویری است در زمستان هوا بسیار سرد میشود و سرمایش سوز عجیبی دارد. از آنجایی که در مواجهه با بزرگان فرصت را باید غنیمت بشماریم، من یک سؤال از علامه کردم و همراه ایشان راه افتادم. بعد پرسیدم: آقا کجا تشریف میروید؟ علامه که از پل حجتیه در حال عبور بود، گفت: به قبرستان حاج شیخ عبدالکریم برای فاتحهخوانی مزار همسرم میروم، (علامه مقیّد بودند که هر هفته عصر جمعه سر مزار خانمشان بروند) گفتم اجازه بدهید من هم با شما بیایم. به مزار که رسیدیم ایشان فاتحهای خواند و بعد شروع به قرائت قرآن کردند، من هم شروع به قرائت قرآن کردم. قرائت که تمام شد، موقع برگشت به علامه گفتم: حاج آقا در این سرما برای سلامتی شما مصلحت نیست از خانه بیرون بیایید، هر زمان هوا خوب بود برای فاتحهخوانی بروید. علامه با همان لهجه زیبای ترکی خود فرمودند: «انس است دیگر، انس است...» [بیان این خاطره با اشکهای آیتالله محقق داماد همراه شد]
ابن عربی:
ـ ابن عربی از چهرههای بزرگ اسلامی است. ممکن است من حرف کسی را قبول نداشته باشم امّا نمیتوانم بزرگی او را منکر شوم. مشکل آثار ابن عربی این است انتساب قطعی و غیر قطعی آنها مشخص نیست. بسیاری از سخنان مشکلداری که از ابنعربی نقل میکنند در آثار اصلی او وجود ندارد. به نظرتان امام خمینی(ره) که از ابن عربی در نامه به گورباچوف نام برد، آیا با تمام سخنان ابن عربی موافق است؟ ایشان حتماً با برخی از سخنان ابن عربی مخالف است اما نمیتوان بزرگی ابن عربی را منکر شد.
جدا کردن عقل و دین را نمیفهمم تا بتوانم مخالف یا موافق «تفکیکیها» باشم |
*رابطهتان با پیروان مکتب تفکیک یا نوتفکیکیها چگونه است؟
ـ من اصلاً سخنان تفکیکیها را نمیفهم! مگر میشود دین را از عقل جدا کرد؟! جدا کردن عقل و دین را نمیفهمم تا بتوانم مخالف یا موافق باشم. اصلاً دین بدون عقل، نداشتنش بهتر است! خود ائمه و قرآن، امت را به سمت عقلانیت سوق دادند. دین بدون عقلانیت گاهی جهل مرکب است. کتابی تحت عنوان «فاجعه جهل مقدس» در دست چاپ دارم که عنوان یکی سخنرانیهایم در شب عاشوراست و در آن مفصل این موضوع را بسط دادهام.
امیرکبیر:
امیرکبیر در زمان خودش مرد بزرگ و بنیانگذاری بود. ولی اعتقاد ندارم روش امیرکبیر در جامعه کنونی ما کاربرد داشته باشد. امیرکبیر به آزادی و دموکراسی معتقد نبود، در زمان امیرکبیر آباد کردن کشور جز با دیکتاتوری امکان نداشت اما امروز با توجه به تحولی که برای بشریت پیش آمده، معتقدم تنها راه آباد کردن کشور «قانون» است. در زمان آقای رفسنجانی ایشان ملقب به «سردار سازندگی» شد. بنده معتقد بودم که آقای رفسنجانی یک خشت بالای خشت نمیگذاشت، بهتر بود به جای آن قانونگرایی را نهادینه میکرد. مردم خودشان کشور را آباد میکردند.
با روش رضاخانی و امیرکبیری کاری پیش نمیرود، روشی جز قانون اکنون موفقیتآمیز نیست |
رضاخان (از این جهت میپرسیم که عدهای معتقدند امروز نیاز به یک رضاخان مسلمان داریم):
همیشه همین گونه است که اگر در کشور بینظمی و عدم امنیت رخ دهد مردم به دنبال دیکتاتور میگردند. به عقیده من دیگر زمانی نیست که دیکتاتورها بتوانند در کشور کاری بکند. با روش رضاخانی و امیرکبیری کاری پیش نمیرود، روشی جز قانون اکنون موفقیتآمیز نیست.
حرفهای سید احمد فردید را مانند تفکیکیها نمیتوانم بفهمم |
سید احمد فردید:
ـ حرفهای سید احمد فردید را مانند تفکیکیها نمیتوانم بفهمم، اصلاً نفهمیدم چه میگوید. او را نشناختم، البته سید احمد فردید با من خیلی مأنوس بود، گاهی اوقات 2 ساعت باهم تلفنی حرف میزدیم اما حرفهایش را نمیفهمیدم.
علی شریعتی:
ـ علی شریعتی خطیب خوبی بود اما مکتب عقلانی نداشت.
* تفاوت شریعتی با مرحوم فلسفی چه بود؟
ـ فلسفی و شریعتی هر دو خطیب بودند. شریعتی چون جامعهشناسی خوانده بود موفق میشد که دست روی نقطهای بگذارد که نسل جوان را تحریک کند. او میخواست خدمت کند زیرا دنیای آن زمان دنیای ایدهآلیست بود. شریعتی توانست نسل جوان را از چپ غیر مارکسیستی نجات بدهد اما متأسفانه به طرف عقلانیت نبرد.
سید حسین نصر:
ـ خدمات زیادی به عرفان اسلامی کرده است، خوش قلم و خوش بیان است. تاریخ فلسفه اسلامی را میداند. متدین است و درد اسلام و عرفان اسلامی دارد. اما ای کاش این سید بزرگوار همه وقتش را در همین امر صرف میکرد و به کار سیاسی در آن زمان نمیپرداخت.
* اینکه گفتید «تاریخ فلسفه اسلامی را میداند» یعنی با فلسفه اسلامی عمیقاً آشنا نیست؟
ـ فلسفه اسلامی ژرف است و باید سالها استاد دید. ایشان مدتی اساتیدی را درک کردهاند ولی نمیتوان گفت همه عمرشان را در یادگیری فلسفه اسلامی صرف کردهاند. انصافا قلم و بیان کمنظیری دارند.
استاد دینانی اخیراً عصبانی شده و نمیتوان با او مباحثه کرد |
غلامحسین ابراهیم دینانی:
ایشان و اساتید دیگر مانند رضا داوری اردکانی، غلامرضا اعوانی، کریم مجتهدی، عزتالله فولادوند و دکتر معصومی، دوستانی هستند که با آنها مراوده دارم و معمولا در جلسات علمی و کاری با همدیگر شرکت میکنیم. معصومی در هوش و ذکاوت کمنظیر و دینانی انصافا خوشفهم و خوشقریحه است. اخیراً عصبانی شده و نمیتوان با او مباحثه کرد، او را دوست دارم و برایش احترام قائلم.
علیاکبر رشاد چطور؟
ـ اطلاعی از سوابق تحصیلی ایشان ندارم.
آیتالله جوادی آملی جامع معقول و منقول است... آیتالله حسنزاده آملی انبانی از اطلاعات است |
حضرات آیات جوادی آملی و حسنزاده آملی:
ـ آیتالله جوادی آملی در حد خودش کمنظیر است. به دلیل اینکه جامع معقول و منقول است. قرآن، فلسفه، عرفان، فقه و اصول میداند. در متون فلسفی خیلی زحمت کشیده است. متخصص متون فلسفی است. تخصص در متون به نظر من یک نقطه قوت است، من متنگو هستم، الان من نیز در مدرسه شهید مطهری شواهد الربوبیه را مطابق متن تدریس میکنم. عدهای با متن مخالف هستند.
آیتالله حسنزاده مرد کم نظیری است، انبانی از اطلاعات است، در تألیف تقویم نیز دست دارند. متون قدما را تحقیق کردهاند.
آیتالله مصباح یزدی:
استادی با سابقه در فلسفه اسلامی است. فلسفه را به خوبی تدریس کردهاند. ولی دو استاد فلسفه که روی من خیلی تأثیر گذاشتند، علامه مطهری و آقای حائری یزدی است که فلسفه را خوب فهم کردند.
* بیژن عبدالکریمی در جدل عبدالکریم سروش با دکتر داوری اردکانی مقالهای نوشت و در آن مقاله، شهید مطهری را متکلم دانست نه فیلسوف، نظر شما چیست؟
ـ البته آقای عبدالکریمی مقاله بسیار خوبی نوشت امّا حیف بود که در مورد آقای مطهری اینگونه سخن بگوید. البته منظور اصلی عبدالکریمی این بود که اسلام فلسفه ندارد و بر این اعتقاد است هرکس درد دین دارد، متکلم است. او معتقد است فلسفه را افرادی دارند که درد دین نداشته باشند!
* برای افرادی که به فلسفه علاقمند هستند و قصد دارند با فلسفه آشنا شوند، چه کتابی را پیشنهاد میکنید؟
ـ برای آشنایی با فلسفه کتاب شهید مطهری به نام «آشنایی با فلسفه اسلامی» کتاب خوبی است.
* «آموزش فلسفه» آیتالله مصباح چطور؟
ـ آن هم کتاب خوبی است اما آقای مصباح در کتاب خود نظرات شخصی را دخالت داده که کار فراگیری را پیچیده کرده است.
* پس برای مراحل بعد از مقدمات مناسب است؟
ـ در مراحل بعدی هم شرح منظومه آقای مطهری کتاب خوبی است و آن را معرفی میکنم.
* به عنوان آخرین سؤال، اخیراً برخی از سایتها و روزنامهها شما را بهترین نامزد برای انتخابات ریاست جمهوری دانستهاند، آیا تایید میکنید؟
ـ بر اساس مبانی فقهی خودم در حال حاضر برای خود وظیفهای شرعی به جز تدریس چیزی نمیدانم. البته از حسن ظن گرامیان نیز سپاسگزارم.
ریشههای تمایل باند آقای هاشمی رفسنجانی برای ارتباط با امریکا از ابتدای پیروزی انقلاب چه بود؟
این موضوع ریشه عمیقی دارد و به نگاه آمریکا به نظام و انقلاب اسلامی برمیگردد، وقوع انقلاب اسلامی ایران برای غرب استکباری واقعه باورنکردنی و سنگین و گیجکننده بود. آمریکا به سبب سیاست غلط، نزدیک بین و عجولی که دارد بلافاصله برای براندازی انقلاب و نظام دست به کار شد. اول طرح کودتای 22 بهمن 57 بود که عمل نکرد. بعد از آن بر سیاست مقابله سریع و نابودکننده انقلاب را پیش گرفت تا قبل از آن که موج انقلاب اسلامی ایران به ملل دیگر برسد آن را کسب کنند و مثل مصر چند سال گذشته، آن را به حال اول و بدتر از آن درآورند.
آمریکا به نفوذیهای خود امید بسته بود
پس از آنکه با عنایت الهی طرح های آمریکا با شکست روبه رو شد، امید به نفوذیهای خود در ایران بستند که بیشتر آنها در آن زمان در نهضت آزادی و جبهه ملی بودند. هوشیاری امام و عزم ملت مسلمان ایران باعث شد که گرچه قدری دیر شده بود ولی امام خمینی (ره) مهدی بازرگان را به کناری بگذارد و نهضت آزادی را که برای اسارت دوباره ملت نقشه ریخته بود، ابطال و برکنار کند.
امید بعد آمریکا به منافقین و بنی صدر بود که آنهم به شکست انجامید. در این بین و در تمام مدت، توجه اتاق فکر سیاست خارجی آمریکا و گروه صهیونیستی پشت سر آن، به راه دیگری هم بود، اول آنکه اگر شد امام را مستقیم یا غیر مستقیم از بین ببرند و شخصی مناسب و مورد قبول خود را نصب کنند و از آن راه به تدریج انقلاب را به تحلیل ببرند و ساقط کنند و اگر نشد با توجه به بیماری قلبی امام و امکان وقوع رحلت امام با صبر و تأمل به فکر جانشین امام باشند.
همه آگاهان میدانستند که جانشین امام یا شهید مطهری یا آقای منتظری و یا آقای بهشتی است
این فکر از اول انقلاب هم وجود داشت و شهید کردن شهید مطهری بر همین اساس بود چون به طور طبیعی همه آگاهان میدانستند که جانشین امام یا شهید مطهری یا آقای منتظری و یا آقای بهشتی است و دشمن فکر میکرد در صورتی که راهی با توافق با آنها پیدا نشود باید آنها را از سر راه برداشت، پس از شهادت استاد مطهری نگاه به سمت این 2 نفر دیگر رفت. آقای منتظری شخصاً دست دوستی با آمریکا نمیداد ولی در اطراف او کسانی بودند که با ساواک سابقه همکاری داشتند و به آمریکا ندای همکاری داده بودند.
مرحوم شهید بهشتی هم با وجود تمامیتخواهی باز مردی دشوار و علی رغم ظاهری لیبرالیستی، متدین و به انقلاب وفادار بود. و خودش را به غرب نمیفروخت و شهادت او نشان داد که اولاً از همکاری با وی مأیوس بودند ثانیاً مانع توجه و کار کردن آنها روی دیگران از جمله شیخ اکبر هاشمی میشد که آمریکا در گوشه چشم او را هم نامزد کرده بود و بخوبی نقاط ضعف او را میدانست. بنابراین گزینه مورد نظر فقط هاشمی و بیت مرحوم منتظری بود.
آمریکا همواره بیش از یک گزینه و نامزد را در نظر میگیرد
چون آمریکا طبق معمول همواره بیش از یک گزینه و نامزد را در نظر میگیرد و مستقلاً و بدون اطلاع دیگری روی او مطالعه میکند، همانطور که امروز هم یکی از دلایل وقوع سفر مکفارلین به ایران و میهمان هاشمی شدن او و بعد از آن افشای آن توسط بیت منتظری همین رقابت پنهانی بیت منتظری و حواشی هاشمی بر سر تماس و معامله و حتی قرارداد با آمریکا و اقمار او بود. یعنی سفر مک فارلین را بیت منتظری قاپیدن آمریکا توسط رقیب میدانستند و لذا پته هاشمی را بر آب زدند تا به تصور آنها از طرف امام مطرود و منزوی و حتی محاکمه و رسوا شود و خودشان در مقام طرف معامله با آمریکا باقی بمانند.
بخت با هاشمی یار بود که چند نفر نماینده وطندوست احساس مسئولیت کردند و تن به قضا دادند و سؤال خود را مطرح کردند و با یک توطئه همهجانبه بلایی که رسیده بود از سر هاشمی گذشت و به آن چند نماینده مظلوم خورد و سیدمهدی هاشمی هم سرش را بر سر این قمار از دست داد و توسط گروه رقیب به محاکمه و اعدام سپرده شد.
باند هاشمی از مدتها پیش با آمریکا ارتباط داشتند
چرا مک فارلین و هیأت همراه به تهران سفر کردند، تحلیل آمریکاییها از این سفر چه بود؟
باند هاشمی از مدتها پیش با آمریکا ارتباط داشتند مثلاً کنگرلو مشاور سیاسی میرحسین یکی از آنها بود. اقوام نزدیک هاشمی هم به اروپا در رفت و آمد بودند. اصل ارتباط هاشمی و اطرافیانش با آمریکا از چند طریق بود، اولاً ساواکی فراری محکوم به اعدامی قربانیفر که نقش دلال اسلحه را بازی میکرد و طرف سازمانی او همان مشاور موسوی بود، دوم برادرزاده هاشمی که به بهانه تهیه اسلحه با قربانیفر آشنایی پیدا کرده بود و مورد توجه آمریکاییها و امید آنها به وساطت مستقیم قرار گرفته بود.
نهایتاً پس از مطالعات و بررسیهایی که دو طرف ایرانی و آمریکایی درباره نوعی توافق برای مدیریت آینده کشور کرده بودند، اصل توافق نهایی را که مهمترین قسمت روابط مذکور بود به همان ملاقات معروف مک فارلین معاون رئیس جمهور آمریکا با شخص اکبر هاشمی موکول کرده و برنامه سفر کاملاً محرمانه را تدوین و هتل اقامتگاه و امور امنیتی هم پیشبینی شده بود تمام این اقدامات از لحاظ ظاهری و به اصطلاح فیزیکی در پوشش معامله اسلحه و آزادسازی گروگانهای آمریکایی در لبنان بود ولی عمق قضیه سری بود و فقط چند نفر اطلاع داشتند.
تحلیل آمریکایی تثبیت آینده نفوذشان در ایران و به تحلیل بردن تدریجی نظام اسلامی و انقلابی بود و با این سفر میخواستند به موضع مطمئنی برسند.
ملاقات مهم و محرمانه مک فارلین، برای محکمکاری و قرارداد رسمی با طرف ایرانی بود
در واقع ملاقات مهم و محرمانه مک فارلین، برای محکمکاری و قرارداد رسمی با طرف ایرانی بود و شاید به نظر آنها بیت منتظری مهره سوختهای بود و گزینه هاشمی قطعی و تمام شده به نظرشان میرسید. هاشمی در ایران هم اطرافی یا اطرافیانی داشت که این ارتباط را در رقابت با بیت منتظری تقویت و تسریع میکردند و در مذاکرات تهران او را مترجم فیمابین معروف کردند و ارتباط او با ساواک در عراق را بیت منتظری قبلاً منتشر کرده و مدرک آن بطور گسترده در مجلس شورای اسلامی پخش کرده بودند که گویا با حمایت جریان رئیس مجلس ماست مالی شد.
موضوع حفظ آینده ایران بعد از امام موضوعی فوق سری بود که باید کاملاً محرمانه میماند
موضوع اصلی ملاقات مک فارلین و ریسک سفر او که اگر کشف میشد کاخ سفید و حزب متبوع رئیسجمهور آمریکا ریگان را سخت در فشار قرار میداد، موضوع حفظ آینده ایران بعد از امام موضوعی فوق سری بود که باید کاملاً محرمانه میماند و جز اصحاب سرّ، باید حتی کنگره آمریکا و همه مقامات ایرانی ـ چه رسد به مجلس و امام ـ هم بویی نمیبردند.
در صورت قطعی شدن پیمان فیمابین، جان امام هم بیشتر به خطر میافتاد چون ممکن بود آمریکا عجولانه دست به جنایت دیگری بزند، همانطور که طرح ترور امام توسط قطبزاده یکی از آنها توطئهها و از قرار شنیدهها ـ اصرار منافق نفوذی در ریاست جمهوری زمان مرحوم رجائی به نام کشمیری برای بردن کیف محرمانه به همراهی رجایی به ملاقات امام ـ که آقای سیداحمد خمینی اجازه بردن کیف بدون بازدید را نداده و جان امام را حفظ کرده بود ـ توطئه دیگر بود.
به هرحال، این ملاقاتها کاملاً حساب شده و امنیتی بود، مک فارلین با گذرنامه ایرلندی و با نام دروغی به ایران آمده بود. برای آنکه سفر او کشف نشود، به کمک یکی از همدستان آنها در سپاه آن روزگار، او را بدون عبور از گذرگاههای رسمی مستقیماً به هتل برده بودند، بدون آنکه کسی حتی مأمورین حساس دولتی متوجه شوند.
شخص دوم آمریکا حاضر نبود پیام و هدایای خود را به کس دیگری غیر از مقام بالا (رئیس مجلس) بدهد
پس از یک جلسه مقدماتی، قاعدتاً خود هاشمی وارد مذاکره شده بود چون مسلماً شخص دوم آمریکا حاضر نبود پیام و هدایای خود را به کس دیگری غیر از مقام بالا (رئیس مجلس) بدهد گر چه به دروغ این ملاقات را منکر شدند و گفتند که مک فارلین از اینکه با مقامات عالیه روبرو نشده عصبانی بوده. ولی خود هاشمی در جلسه غیر رسمی مجلس (که ضبط شده) پس از بروز فضاحت موضوع هرگز نگفت که ملاقاتی نکرده است بلکه گفت: حیف نگذاشتند که کار به آخر برسد چون این کار یک «فتحالفتوح» بود. اما به دروغ به امام وانمود کردند که مک فارلین بدون اطلاع دادن به ایرانیها سرخود و محرمانه به ایران آمده و هتل گرفته و آرزوی ملاقات با هاشمی را داشته ولی حسرت آن را به دلش گذاشتهاند و ناامید از ایران رفته که ادعایی نامعقول و غیر قابل قبول بود.
به امام وانمود کردند که این هیأت بلندپایه آمریکایی خودسرانه و بدون اطلاع مقامات ایرانی به فرودگاه تهران و سپس هتل آمدهاند و گذرنامه تقلبی داشتهاند و حال آنکه در گزارشها و مصاحبههای بعدی هاشمی و هیأت مربوط ایرانی با تمام تناقضهایی که در گفتارشان هست، به این موضوع اقرار دارند که حداقل از یک سال پیش ازآن یعنی در سال 1364 این روابط برقرار بوده و ایرانیها از خصوصیات سفر و حتی ساعت ورود آنها و اسامی واقعی افراد آمریکایی- اسرائیلی مطلع بودهاند و ساعت شماری میکردهاند. علم و اطلاع هیأت ایرانی به جعل گذرنامه و اقدام قضایی و جزایی نشدن مجرمین، گناه دیگر هیأت ایرانی است جرم جعل چند سال زندانی دارد. سعی و تلاش برای فریب امام و به اصطلاح قانونی «گزارش خلاف» دادن مأمور دولتی هم جرم است که بایستی دنبال میشد.
چه نیازی بود که شخص دوم آمریکا با آن همه ذلت و ترس و نگرانی و گذرنامه مجعول به تهران بیاید
چه نیازی بود که شخص دوم آمریکا با آن همه ذلت و ترس و نگرانی و گذرنامه مجعول به تهران بیاید. دولت آمریکا با زیرکی برای پنهان کردن اصل منظور از سفر (که نوعی توافق سیاسی برای رهبری پس از امام بود) به سرعت خودش موضوع کونتراها را مطرح کرد تا مهرههای آینده سوخته نشوند و فقط موضوع یک تخلف از ناحیه کاخ سفید در برابر کنگره باشد و با مختصر مجازات سیاسی فراموش شود. و به همین دلیل بود که مک فارلین در برابر محاکمه در استیضاح خود در کنگره از ارائه مدارک مذاکره خودداری کرد و گویا به دروغ مدعی شده بود که مدارک از بین برده شده، و حتی تظاهر به خودکشی کرد. امّا اصل قضیه دلالی سیاسی و مهرهسازی برای آینده جمهوری اسلامی ایران تمام نشد و شکل عوض کرد.
اطرافیان هاشمی او را به سمت ریاست جمهوری سوق دادند تا یک پله به رهبر شدن نزدیکتر شود
از جمله اطرافیان هاشمی او را به سمت ریاست جمهوری سوق دادند تا یک پله به رهبر شدن نزدیکتر شود و ضمناً مقدمات یک توافق قطعی را فراهم کنند، البته آمریکا از خامی و بیتجربگی طرف ایرانی استفادههای موردی هم میکرد از جمله آزادسازی گروگانهای آمریکایی در لبنان. طی ریاست جمهوری هم زمزمه مادامالعمر کردن ریاست جمهوری برای هاشمی هم شروع شد که با هوشیاری مقام معظم رهبری توطئه خنثی شد.
ریاست جمهوری هاشمی مقدمهای برای هماهنگسازی امور و زمینهسازی برای ایجاد پایگاه قدرت و خیز به سمت آرزوی دیرینه پس از فوت امام بود ولی قدری دیر شده بود و با حکمت و عنایت الهی و با تصمیم و رأی ناگهانی و تقریباً بیمقدمه مجلس خبرگان رهبری، آقای خامنهای انتخاب شد و کار از کار گذشت و توطئه آمریکایی به راه دیگری افتاد که نمونه آن فتنههای سالهای 78 و 88 است و این حکایت همچنان باقی است.
طبق اظهار خود هاشمی فقط چند نفر آن را میدانستد
سفر مک فارلین و هیأت مرکب آمریکایی- اسرائیلی به ایران کاملاً مخفی بود و کشف آن جرم بزرگی در چشم امام و مردم به حساب میآید و شاید اکبر هاشمی را برای همیشه از اهدافش دور میکرد به همین دلیل طبق اظهار خود هاشمی فقط چند نفر آن را میدانستد که یکی از آنها کنگرلو مشاور سیاسی نخست وزیر موسوی بود گرچه به احتمالی خود موسوی در جریان نبود. البته بعد از رسوایی به سرعت به یکی دو نفر سربسته و تحت عنوان کشف راهی جدید برای تهیه اسلحه مطالبی گفته بودند تا ادعا کنند که موضوع سری نبوده ولی با وجود این، وقتی ما از وزیر خارجه به طور خصوصی پرسیدیم که آیا از این سفر سری اطلاع داشته؟ جواب داد که به هیچ وجه اطلاع نداشته است.
یعنی شخصی غیر مسئول در روابط خارجی دست به ریسک بزرگی برای ایجاد رابطه صمیمی و خودمانی با دشمن انقلاب زده بود که مسئولترین مقامهای جمهوری اسلامی ایران از آن مطلقاً خبری نداشت و این اهمیت سرّی و محرمانهبودن آن را میرساند و علت سرّی بودن آن هم معلوم بود.
چرا باند مهدی هاشمی معدوم ماجرای سفر مک فارلین را افشا کرد؟
به علت افشاگری سید مهدی هاشمی اشاره کردم و نتیجه تعارض و جنگ پنهانی بیت آقای منتظری و باند اکبر هاشمی رفسنجانی و لو رفتن سفر مک فارلین به طرفیت هاشمی که از طرف سیدمهدی هاشمی انجام شده بود، انتقام از او به صورت به میان کشیدن پرونده سیدمهدی و محاکمه و اعدام او بود که نوعی زخم چشم و قدرتنمایی هم محسوب میشود، بعلاوه خود بیت آقای منتظری را از دور سیاست خارج میکرد.
روابط سری و نزاع اخیر این دو باند سابقه زیادی داشت. در اوایل که قرار جانشینی آقای منتظری در میان بود باند هاشمی و افرادی در جماران طمع داشتند که به این وسیله به اهدافشان برسند و با نام منتظری و رهبری او نفوذ و جایگاه خود را حفظ کنند ولی پس از مدتی متوجه شدند که سیدمهدی هاشمی و باند بیت منتظری حصاری دور او کشیدهاند و کسی را در آن مجموعه راه نخواهند داد، وضع برگشت و حمله به سیدمهدی هاشمی شروع شد و موضوع قتل و شهادت مرحوم شمس آبادی و نگهداری اسلحه قاچاق و مانند اینها را مطرح کردند و با وسایطی مؤثر منتظری را بوسیله امام از قائم مقامی عزل و بیت او را زیر نظر قرار دادند، تا قدرت پس از امام دست آنها نیفتد و آن را در دست بگیرند.
شما از چه زمانی وارد این مسأله شدید و زمانی که 8 نماینده از آقای ولایتی سوال پرسیدند چه اطلاعاتی داشتند؟ دلیل سخنان امام خمینی که منجر به پس گرفتن سوالات شد، چه بود؟
من در آن ایام به حوزه انتخابیه خودم رفته بودم وقتی برگشتم این موضوع را شنیدم. ابتدا باور نمیکردم که چنین کار مهم خودسرانهای بدون اذن امام و اطلاع افراد مسئول انجام شده باشد گر چه از مهملکاری و بیمنطقی طرف ایرانی عامل آن خبر داشتم. بلافاصله به تحقیق پرداختم و موضوع مسلم شد بیشتر نمایندگان دلسوز هم ناراحت بودند ولی اقدامی نکرده بودند.
نامه من باعث دستپاچگی رئیس مجلس و باند او شد
من شخصا طبق وظیفه خودم نامهای با طرح یک سؤال کلّی به وزیر خارجه نوشتم دو نفر از دوستان هم مایل به امضا شدند. این موضوع باعث دستپاچگی رئیس مجلس و باند او شده بودند و با مشورت کسانی در جماران و دولت، توطئهای کردند و سؤالاتی را که امام را عصبانی و ناراحت میکردند تهیه و به زور و اصرار برای امضا به دست افرادی داده بودند که به هشت نفر معروف شدند. پیش من هم آوردند من قبول نکردم که آن را امضا کنم ولی خیلی اصرار کردند که شما فقط یک امضا دارید اینجا 7 امضا هست همه را یک کاسه بکنید بهتر است. از دو نفر دیگر هم امضا گرفته بودند. من در آن شدت ناراحتی که از آن موضوع داشتم (که در واقع افتضاح ایران بود نه آمریکا ولی آن را وارونه جلوه دادند) قهراً امضا کردم و به دام آنها افتادم. شیاطین بلافاصله آن را به ضمیمه پیش فرضهای دیگری، در موقع حساسی به امام دادند و حضرت امام را با این روش، عصبانی کردند و امام هم در یک سخنرانی به امضا کنندهها حمله شدید کردند و کار آنها را بدتر از کار اسرائیل دانستند.
وقتی من سخنرانی امام را شنیدم در منزل بودم بجای آنکه ناراحت شوم ،سجده شکر بجا آوردم و گفتم خدا را شکر که امام بار مسئولیت را بعد از این از دوش ما برداشت. ابتدا تصمیم گرفتم که از مجلس استعفا دهم ولی دیدم توهین به امام است و دلم راضی نشد. یکی از دوستان امضاکننده خیلی نگران به منزل ما آمد و پرسید که من چه خواهم کرد آیا صلاح هست به مجلس برویم یا نه؟
من به او آرامش دادم و گفتم ما کار درستی کردهایم و نگرانی ندارد من روز مقرر به مجلس خواهم رفت. ولی با وجود شهامتی که این کار در آن جوّ شدید میخواست من راحت بودم گر چه حتی احتمال میدادم که در مجلس اولین فرد پاسداری که به محض ورود، اسلحه به روی من خواهد کشید.
عجیب این بود که همه پاسداران و حتی مستخدمان مجلس آن روز بطور بیسابقهای با لبخند و شوخی و احوالپرسی با من روبرو شدند و حتی یکی از افراد هیچ وقت جواب سلام مرا نمیداد آن روز با روی خوش خودش به سلام مبادرت کرد و این وضع عجیب خیلی معنی داشت و بعدها هم برخی از خواص و عوام به امام نکاتی را گفته و حرفهایی زده بودند.
رئیس مجلس که شاید باور نمیکرد من در مجلس آن روز شرکت کنم و مرا هم ندیده بود، گفت: آقای خامنهای نیامده!
از قضا آن روز در صحن مجلس طرح سؤال از قوه قضائیه مطرح بود و من یکی از سخنرانان و اولین سخنران موافق طرح بودم. منشی وقتی طرح را مطرح کرد و گفت آقای خامنهای موافق اول صحبت کنند، رئیس مجلس که شاید باور نمیکرد من در مجلس آن روز شرکت کنم و مرا هم ندیده بود، گفت: آقای خامنهای نیامده! منشی گفت: ایشان حضور دارند و من مشغول دفاع از طرح شدم.
هاشمی در این باره در سایت شخصی خودش با عبارت تحقیرآمیزی نوشته که آن روز «محمد خامنهای» بدون آقا و سید و القاب رایج، خیلی ترسیده بود! گوینده این ادعا باید اینقدر شعور داشته باشد که کسی که ترسیده باشد آن گونه اول وقت به مجلس نمیآید و اولین نفر از طرحی که عنوان خطرناک «سؤال از قوه قضائیه» را دارد، دفاع نمیکند.
من آن روز چند بار وسوسه شدم گلهای از حضرت امام بکنم که شما خودتان به ما درس دادید که هر متهم فرضی حق دارد که پاسخ و دفاعش را در محکمه بگوید و بقول فقها «الغایب علی حجّته» پس چرا از ما نپرسیده ما را محکوم کردید و یا قصه دزدی را بگویم که از دیوار منزل کسی افتاده بود و پایش شکسته بود از صاحب خانه به دادگاه شکایت کرده بود که چرا دیوار بلندی ساخته؟ و عجیب آنکه دادگاه صاحبخانه را محکوم کرد نه دزد را ولی صبورانه گذشتم.
دلیل آنکه سؤالی را پس گرفتیم هم، نوعی احترام به اعتراض حضرت امام بود و هم نشان دادن مظلومیت این 8 نفر که با وجود ابراز غیرت ملی و اسلامی و انجام وظیفه در قالب قانون اساسی و قوانین دیگر، برای کار درستی که انجام داده بودند محکوم میشدند و شخص خاطی که دستش را بر خلاف قانون پنهانی در دست دشمن گذاشته بود از خطر مجازات فرار میکرد.
شنیدم بعدها افراد محترمی از حوزه و از بازار تهران به امام اعتراض کرده بودند و ایشان قول داده بود جبران کند. توده مردم هم هر جا به ما میرسیدند در مساجد و نماز جمعه به ما دلداری میدادند و ابراز حمایت میکردند، هیچکس جز معدود مزدوران هاشمی و خط نحس آنها به ما 8 نفر توهین نکرد و هدف آنها نه فقط 8 نفر بلکه به جناح معروف به 99 نفر مخالف موسوی بود و حتی کار به حمله به روزنامه رسالت و بازاریان رسید. همیشه تهمت طرفداری از مالکین و خوانین به این جماعت میزدند.
غیر از این فشار مصنوعی فحاشان باند هاشمی و موسوی و امثال آنها، هیچ فشاری به ما نرسید بلکه همان طور که گفتم جوّ سیاسی جامعه همه به نفع ما و خط امام بود و خط چپ که ادعای مخالفت با آمریکا و لیبرالها را داشتند، مفتضح شده بودند که در جناح طرفداران آمریکا قرار گرفتهاند و به دروغ شعار میدهند.
اگر صلاح میدانید درباره ماجرای 99 نفر و رای منفیتان به نخستوزیری میرحسین موسوی هم بفرمایید.
درباره ماجرای 99 نفر نماینده مجلس که به نخست وزیری میرحسین موسوی در دور دوم نخست وزیریش رأی ندادند من قبلاً مطالبی گفتهام، حاصل موضوع این بود که رئیس جمهور وقت (آقای خامنهای) با آن که در دوره اول ریاست قوه مجریه خود با علاقه و اصرار میرحسین موسوی را برای نخست وزیری انتخاب کرده بود ولی در دو سال اخیر آن دوره حرکات و اقداماتی سیاسی و اجتماعی و اداری از طرف موسوی پدید آمد که رئیس جمهور وقت احساس خطر برای نظام کرده و اندک اندک به این نتیجه رسیده بود که در دوره دوم او را انتخاب نکنند. موسوی با هاشمی و بخشهایی از جماران از جمله فرزند امام ارتباطاتی مستقیم و مؤثر ایجاد کرده بود و به محض اطلاع از نظر آقای خامنهای به آنها متوسل شده بود که امام را واسطه قرار دهند و در نتیجه امام خمینی بدون آنکه دستور و امر شرعی یا قانونی بکند، برای حفظ مصلحت فرضی اظهار میل کرده بودند که موسوی بماند، گفته شد که به امام گفته بودند اگر موسوی نخستوزیر نشود در جبهه جنگ خلل وارد میشود و مدافعان جنگ طرفدار موسوی هستند.
اقلیت طرفدار هاشمی و موسوی آن را چماقی ساختند تا نمایندگان را مرعوب کنند
از این تمایل اخلاقی امام، غوغایی بزرگ بر پا کردند و در مجلس اقلیت طرفدار هاشمی و موسوی آن را چماقی ساختند تا نمایندگان را مرعوب کنند. عدهای از نمایندگان واقعاً به عدم صداقت و صلاحیت میرحسین موسوی و دروغ بودن تأثیر او در جبهه جنگ و روحیه سربازان علم داشتند، عدهای هم مردّد شده بودند. نتیجه تردیدهای نمایندگان این شد که عدهای، 99 نفر وظیفه خود را در این دانستند که به وی رأی ندهند با آنکه مرید و عاشق امام بودند ولی فریب اطرافیان و طرفداران موسوی را هم میدانستند.
خود من تا صبح روز رأیگیری در یک بنبست و برسر یک دو راهی قرار گرفته بودم از طرفی حقیقت امر و دروغی را که به امام گفته بودند میدانستم و از طرفی چهره امام در برابرم مجسم میشد و دلم بر مظلومیت او میسوخت و جرات به رأی مخالفت پیدا نمیکردم. اما اول صبح قبل از حرکت از منزل به خودم جنبیدم و تصمیم گرفتم دل یکدله کنم مخصوصاً عده زیادی از نمایندگان درباره رأیی که میخواستند بدهند همیشه با من مشورت میکردند و من باید برای آنها جواب داشتم، این بود که قرآن را برداشتم و استخاره کردم و جواب عجیبی آمد که تکلیف مرا روشن کرد. آخر آیه آمده بود که «حُرمَّت ذلک علی المؤمنین!»
گفتم که قطعاً رأی نخواهم داد
وقتی به مجلس وارد شدم بسیاری از نمایندگان که از نظر و رأی من پرسش میکردند گفتم که قطعاً رأی نخواهم داد، نتیجه رأی مجلس امضای نخست وزیری میرحسین موسوی شد منهای 99 نفر که رأی نداده بودند و بعدها هم امام با هوشیاری به عمق قضایا پی برده بود و شخص رئیس جمهور (آقای خامنهای) هم بعدها گفته بود که ایشان هم نفر صدم بوده است.
انتخاب میرحسین در دوره دوم وزر و وبالی است که دامن همه را گرفت و ضایعات و صدماتی داشت که ظاهراً هنوز درباره آن چیزی نوشته نشده و یکی از سیئات هاشمی هم شمرده میشود، و یک نمونه و مصداق آن تحمیل پذیرش قطعنامه ضد جنگ به امام و امّت و کمک به صدام و به سیاست آمریکا بود.
تحلیل کلان شما از این ماجرا پس از گذشت نزدیک به 30 سال چیست و آیا ماجرای مک فارلین برای امروز، مخصوصاً اکنون که درگیر مذاکرات هسته ای هستیم درسی دارد؟
ماجرای ارتباط به ظاهر کاخ سفید با باند هاشمی، در واقع فقط ارتباط رئیس جمهور وقت آمریکا با ایرانیها نبود بلکه حکومت در سایه و مدیران سیاست آمریکا که بیشترشان صهیونیست هستند دنبال آن بودند و هستند. یعنی با تغییر رئیس جمهوری آمریکا، آن سیاست از بین نرفت و به صورتهای مختلف، از جمله کارگزاران ـ اصلاحطلبان و امثال آنها ـ خودش را نشان داد و فتنه 88 و فتنه آزمایشی سال 78 هم از جلوههای همان سیاست بوده است.
طرح مسأله خرید اسلحه از آمریکا، برای اداره جنگ یکی از سیاستهای طرف ایرانی بود و مسأله کمک به کونتراهای ضد ساندنیست از سیاستهای طرف آمریکایی و هر دو هدف اصلی مشترک را در پوشش قابل قبول و باورکردنی این دو بهانه دنبال میکردند.
دلایل و قراینی بر این حقیقت همیشه وجود داشته و گاه گاه تکرار میشود. حضور فعال و به اصطلاح تکیهگاه شدن هاشمی در همه وقایعی مثل فتنه سال 88 و قبل از آن و عدم انصراف او از پیگیری رسیدن به رهبری نظام و دفاع از اهداف و منافع آمریکا در نقل قولهای دروغ از امام و اصرارهای چند ساله او در اتمام جنگ و باصطلاح نوشاندن جام زهر قطعنامه منحوس به امام و دیگر گفتهها و مصاحبههای مشابه دیگر و مخصوصاً روابط مستحکم دیپلماتیک و سیاسی با سعودیهای خصم لدود ایران و شیعه، همه قراین و دلایلی عقل پسند بر وجود رابطه پنهانی و اصرار آمریکا بر به قدرت رساندن این شخص است.
این ماجرای به ظاهر شکستخورده و فراموش شده، یک برنامه و سیاست دائمی آمریکاست و در هر مقطعی به صورتی خاص ظاهر و عمل میشود و در ایران هم از طرف افراد سست عنصر و وطن فروش همیشه استعداد همبستگی با آمریکا وجود داشته و خواهد داشت، بنابراین در همه مقاطع سیاسی باید منتظر نوعی نزدیکی با آمریکا و خیانت به ضرر ملت و نظام از طرف برخی افراد طرفدار تماس با آمریکا بود.
*تسنیم: برخی کارشناسان معتقدند برجام علیرغم اینکه می تواند از سویی با توجه به فضای موجود برای دولت آوردههایی از نظر سیاسی داشته باشد، اما همین برجام می تواند به تهدیدی علیه دولت تبدیل شود. چراکه این دولت در دوران پیش از برجام، دلایل مشکلات اقتصادی را میتوانست به مسئله تحریمها و هستهای ارجاع دهد. منتهی الان دیگر این مجال برای دولت وجود ندارد که بتواند مشکلات را به موضوع هستهای وصل کند. لذا اگر دولت در زمینه اقتصادی کارآمدی نداشته باشد همین برجام به تهدید بزرگی علیه دولت تبدیل میشود. به عبارت دیگر هماینک دوپینگ دولت آقای روحانی در زمینه مشکلات اقتصادی که همان موضوع هستهای بود از بین رفته و دولت مجال ناکارآمدی ندارد.
-حجاریان:خود آقای روحانی معترف است به این حرف. چند روز پیش ایشان گفت نباید انتظار داشت که از فردا نرخ رشد مثبت شود. حتی ممکن است این وضعیت به عقب هم برگردد. رشدی که 3 درصد بوده میتواند به صفر برگردد. تا اجرایی شدن برجام چند ماه وقت هست. آژانس بینالمللی انرژی اتمی باید گزارش خود را بدهد. مسئله سوئیفت باید حل شود. داراییها برگردد. سرمایه گذاران خارجی بیایند و در بخش نفت و گاز و ... سرمایهگذاری کنند. تا کاری صورت بگیرد. بخصوص بخشهای سرمایهبر ؛ اینها کار میبرد. من گمان دارم تا شش ماه اینده دولت وضعیت سختی خواهد داشت.
این وضعیت حتی بعد از انتخابات مجلس ادامه خواهد یافت. الان دولت حقوق کارمندان شرکت نفت را هم ندارد. این برج به این کارمندانش حقوق نداده است. دولت از بانکها قرض میکند و حقوق میدهد.
از طرف دیگر، گرانی هم حتمی است. دلار را نگاه کنید، سیرصعودی دارد. منظورم این است که دولت به این زودی نمی تواند مشکلات را حل کند. باید جنس بیاید، مواد اولیه بیاید.
تحریمهای ایالات آمریکا و شورای امنیت و ... تعلیق شده و ممکن است در جریان راستی ازمایی خللی ایجاد شود و برگردد سرجایش. یعنی وضعیت کاملاً شکننده است.لذا حتما دولت مشکلاتی خواهد داشت. اما مسئله اینجاست که الان امید وجود دارد. قبل از دولت روحانی، امید هم نبود. الان حداقل امیدی ایجاد شده است که وضعیت بهتر شود. دولت و کابینه هم تلاش میکنند.
وزرا هم همه میگویند بورس وضعیت بدی دارد. نامه 4 وزیر را دیدید. وزرا معترفند. بانک مرکزی تحت فشار است. اگر وام بدهد و پول پرفشار تزریق کند تورم بالا می رود. خلاصه الان هر جا را دست بزنی یک مشکلی پیش می آید. خیلی وضعیت مشکلی است. وضع فعلی دولت خیلی سخت است.
*تسنیم: فکر میکنید با این وضعیت دولت بتواند حداقل ظرف 6 ماه یک خروجی قابل توجهی در عرصه اقتصاد داشته باشد؟ چون در این 2 سالی که گذشت بسیاری از وزرا و شخص رئیس جمهور مدام تاکید می کردند که پس از توافق مشکلات حل میشود و همین باعث شد مردم به امید دوران خوش پساتوافق، از توافق نیز حمایت کنند.
-حجاریان:6 ماه به نظرم زود است. در این 6باید بعضی محرک های اقتصادی را به کارگرفت.اما تحول اساسی فکر میکنم حداقل یک سال طول می کشد.
*تسنیم: بالاخره علائم و شواهد حاکیست که دولت میخواهد از نظر سیاسی یکی از میوههای این توافق را در انتخابات مجلس بچیند. با این فرمایش شما و با این گپ و شکاف زمانی که بین تاثیر برجام و انتخابات مجلس رخ میدهد، عملاً دولت نمیتواند چنین بهرهبرداریای در اسفند امسال داشته باشد؟ افکار عمومی به خاطر وعدههایی که با او داده شده بود چندان منتظر نمیماند.
-حجاریان: دولت ابزارش را الان ندارد. در 6 ماه بعید است دولت بتواند اشتغال ایجاد کند، رشد اقتصادی ایجاد کند و یا تورم را کم کند. تورم را در همین وضعیت هم بتواند حفظ کند خیلی کار کرده است. دولت شانسی که دارد این است که بیبدیل است. بدیلهای این دولت همه امتحان پس دادهاند. دولت احمدینژاد میخواهد بدیل این دولت باشد؟ خب او که امتحانش را پس داده است.بالاخره شما نگاه کنید، بعضی کارهایی که تند است و یک عده میکنند، همین حمله به دفتر آقای جوادی آملی.
*تسنیم: آنگونه که شنیدیم، حملهای نبوده؛ تعدادی از طلبهها از یک برخورد نیروی انتظامی با تحصنشان در مدرسه معصومیه ناراحت بودند و به آیتالله جوادیآملی انتقال دادند.
-حجاریان:بالاخره درس وی تعطیل شد آن روز. آقای جوادی آدم سِلیم النفسی هستند.
یا بحث تحصن جلوی مجلس. اینها حتما به دولت کمک میکند و به نفع دولت است.واقعا اگر تندروها بخواهند بیایند در صحنه با این وضعیت. دستاوردی نخواهند داشت. اینها به سود دولت است.
*تسنیم: یعنی اصلاحطلبان هم خودشان را هیچگاه بدیلی برای دولت تصور نمیکنند؟
-حجاریان: اصلاح طلبان که ابدا. آنها همگی رد هستند. اصلاح طلب نشان دار رد است. همه را رد می کنند از دم. ما خودمان ناامیدیم.. اما امید من این است که خود دولت بتواند کمک کند. اصلاح طلبان بعضیشان میتوانند کمک کنند.
مثلاً شما نگاه کنید به قشقرقی که راه انداختند سر دست دادن آقای ظریف. بگذارید برایتان خاطره ای تعریف کنم. سفر اول خاتمی که به نیویورک رفتیم. من مشاورش بودم و همراهش بودم در نیویورک. من بودم و ابطحی و آقا رضا خاتمی.
*تسنیم: آقای ظریف در آن سفر همراهتان نبود؟
-حجاریان: ظریف بود و کمک کرد. ولی نماینده ایران در سازمان ملل آنموقع آقای نژادحسینیان(محمدهادی) بود. وزیر خارجه هم که آقای کمال خرازی بود.
ما سه تا(آقایان سعید حجاریان، ابطحی و رضا خاتمی) داشتیم میرفتیم در کریدور(راهرو) کنار شورای امنیت. دیدیم یک دفعه کلینتون با گاردش دارد میآید. خاتمی(محمد) هم به ما گفته بود مبادا شما جایی روبرو شوید با اینها. بنا بود بالاخره دست ندهیم دیگر. به ما گفته بود نکنید اینکار را.ما تا دیدیم کلینتون و گاردش دارند میآیند واقعاً ماندیم چه کنیم.(خنده)واقعا تصادفی بود. ساعت 3 بعد از ظهر بود و واقعا بعید بود کلینتون آن موقع بیاید.
خلاصه دیدیم چاره ای نداریم، پریدیم در سالن اندونزی و پشت پردهها قایم شدیم.(خنده) آنها آمدند و رد شدند. ما مدام میترسیدیم که نکند گاردش بفهمد و بگوید اینها ایستادهاند اینجا که کلینتون را ترور کنند! و این بشود اول دعوا.
یک محافظ آقای خاتمی بود که او بیرون ماند و نتوانست بیاید داخل و کلینتون با او دست داد و رفت. میخواهم بگویم واقعاً اقدام اخیر ظریف تصادفی بوده است.آن ساعت بنا نبوده اوباما بیاید داخل. ساعت گفتگویش تمام شده بوده و یک دفعه آمده بود.
*تسنیم: بعضی میگویند بالاخره اینهم یک جور "تصادف تعمدی" یا "تصادف ساختگی" بوده است تا از یک طرف کارشان را بکنند و از طرف دیگر هم هزینهاش را ندهند؟
-حجاریان: نه واقعاً تصادفی بوده. من خودم دارم میگویم تصادفی چنین اتفاقی برایمان افتاد و ما خودمان قایم شدیم.
*تسنیم: یعنی در یک دیدار کاملاً تصادفی 4-5 دقیقه خوش و بش میکنند؟
-حجاریان: مجبور بودند. چه کار کنند؟ آبروریزی می شد.
*تسنیم: خب این دست دادنها از یک طرف باعث ناامیدی دوستداران انقلاب اسلامی از دولت ایران میشود. چون ما نماد ایستادگی در برابر دولت ظالم آمریکا هستیم و اکثر آنها که علیه آمریکا قیام میکنند به پشتوانه و تاسی به ایران است. لذا اینجور تصادفات نمادین مانند دست دادن چنین خسارتی را در منطقه برای ما می تواند به ارمغان بیاورد. از طرف دیگر مسئله منا و شهادت صدها نفر از حاجیان ایرانی مطرح بود. که بیکفایتی آل سعود در این مسئله کاملاً مشهود است. و آل سعود هم به پشتوانه آمریکا قلدری میکرد. حالا وزیر خارجه ما در این وضعیت باید با اوباما دست میداد؟
-حجاریان: ببینید مسئله منا فرق دارد. ما همه اش میگوییم برویم سراغ سازمان کنفرانس اسلامی کمک بگیریم. همه کشورهایی که کشته دادند به آل سعود تبریک گفتند به عنوان اداره خوب حج!!
*تسنیم: بالاخره دلارهای نفتی کارش را در این مواقع برای آل سعود میکند.
-حجاریان: بله بالاخره این دلارها کار میکند. خرج میکنند. عربستان روزانه 10 میلیون بشکه می فروشد. خیلی پول است آقا. خیلی پول دار است. ما به کی میخواهیم بگوییم این موضوع را؟دولتهای منطقه در زمینه حج با ما همکاری نمیکنند.ما باید اندازه ظرفیتمان حرف بزنیم.
*تسنیم: شما قبلا گفتهاید اصلاح طلبان حاضرند دندانه کلید دولت باشند. و از طرف دیگر اصلاحطلبان را "ستون فقرات" دولت یازدهم توصیف کردید. از سوی دیگر نظرات دیگری هم در این مورد مطرح شده است. از سویی آقای اصغرزاده دولت روحانی را "رحم اجارهای" میخواند و میگوید که اصلاح طلبان از فرصت دولت روحانی برای تجدید حیات خود استفاده می کنند. افراد دیگری هم از اصولگرایان هستند که می گویند اصلاحطلبان "آپاندیس" دولت هستند و بالاخره به دولت چسبیدهاند اما دولت زمانی که از نظر پایگاه اجتماعی نیازمند اصلاح طلبان نباشد، این آپاندیس را از خود جدا کرده و دور خواهد انداخت. نظر شما چیست؟
-حجاریان: این تعابیری که گفتید(تعبیر آپاندیس و تعبیر رحماجارهای) حرف خوبی نیست. حرف زشتی است. تعبیر من بهتر بود. اصلاح طلبان واقعا برای بالاآمدن روحانی کمک کردند. ما فکر میکنیم روحانی بدیلی ندارد.
*تسنیم: شما که قطعآً بدیل اصولگرایی برای آقای روحانی معرفی نخواهیدکرد اما حتی هیچ کس از اصلاح طلبان هم نمیتواند به نظر شما بدیل دولت باشد.
-حجاریان: از ما کسی را تایید صلاحیت نمیکنند.
*تسنیم: یعنی آقای عارف که تایید صلاحیت شده بود اصلاحطلب نیست؟
-حجاریان: در دوره های بعدی معلوم نیست چه خواهد شد.اما کسی دراصلاح طلب بودن دکترعارف شکی ندارد.
*تسنیم: اگر عارف و روحانی همزمان در سال 96 کاندیدا شوند کدام را ترجیح میدهید؟
-حجاریان: الان نمیشود تصمیم گرفت. تا آنموقع خدا بزرگ است. آنموقع باید تصمیم گرفت که چه باید بکنیم در اینگونه موارد.
*تسنیم:اصلاح طلبان تا کجا حاضرند برای روحانی هزینه بدهند؟ اگر آقای روحانی از نظر اجتماعی متزلزل شود یا اصطلاحاً غرق شود بازهم اصلاح طلبان حاضرند به پایش بایستند؟
-حجاریان: غرق شدن یعنی چه؟
*تسنیم: فرض کنید روحانی به دلیل ناکارآمدی اقتصادی از نظر پایگاه اجتماعی به شدت متزلزل شود. اصلاح طلبان بازهم از وی در آن شرایط حمایت می کنند؟
-حجاریان: بدیلی برای روحانی هست؟
*تسنیم: من فکر میکنم برخی اصولگراها میتوانند بدیلش باشند.
-حجاریان: چه کسی از اصولگرایان؟ کسی از اصولگرایان برنامه دارد؟ من تا کسی برنامه ندهد دل به او نمیدهم. خود روحانی هم برای من مهم نبود؛ برنامهاش برایم مهم بود.
*تسنیم: اگر اصولگرایی با برنامه بخواهد وارد میدان شود شما از وی دفاع میکنید؟
-حجاریان: برنامه را ببینم بعدش میگویم. اگه برنامه قوی باشد بله. ولی ما آقا محمود را دیدیم و برنامهاش را.
*تسنیم: او که خودش مدعی است اصولگرا نیست.
-حجاریان: پس معلق است در فضای سیاسی؟
*تسنیم: احتمالا معلق است دیگر. وضعیت سیاسی آقای لاریجانی را چطور پیشبینی میکنید؟
-حجاریان: ایشان برنامه نداده تا الان.
*تسنیم: درباره مجلس شایعاتی توسط رسانههای اصلاح طلبان مطرح میشود مبنی بر اینکه شاید آقای علی لاریجانی در فرآیند ائتلاف اصولگرایان قرار نگیرد و ممکن است با دولت ائتلاف کند. اگر آقای لاریجانی این کار را بکند عاقبت سیاسیاش چه می شود؟
-حجاریان:ایشان بالاخره اگر میخواهد برود قم، مطمئناً در قم رای دارد. بعدش میآید مجلس. حال باید دید ترکیب مجلس چه خواهد بود. چه فراکسیونهایی وجود خواهند داشت. آنموقع میشود درباره لاریجانی تصمیم گرفت.
*تسنیم: پس اصلاحطلبان قبل از برگزاری انتخابات و مشخص شدن وضعیت مجلس آینده هیچ کاری با علی لاریجانی ندارند؟
-حجاریان: نه. کاری به وی نداریم. از دولت هم خبرندارم که با آقای لاریجانی چه تعاملی دارند. ممکن است حزب اعتدال و توسعه آقای نوبخت مثلا با آقای لاریجانی تماس گرفته باشد.
*تسنیم: آقای عارف برای سرلیستی اصلاح طلبان در انتخابات مجلس قطعی شده است؟
-حجاریان: سرلیستی معنایش این نیست که رئیس مجلس بشود.
*تسنیم: منظورم سرلیستی در لیست انتخاباتی مورد حمایت اصلاح طلبان در مجلس شورای اسلامی است.
-حجاریان: چرا نمی گویید اسامی لیست به ترتیب الفبا چیده شود؟ مگر ترتیب الفبا بد است؟
*تسنیم: بد نیست ولی آقای عارف قبول میکند در چنین لیستی قرار بگیرد؟
-حجاریان: سرلیست از نظر شما معنایش چیست؟
*تسنیم: سرلیست معنای مشخصی دارد. به نوعی نمادی برای آن لیست محسوب می شود.
-حجاریان: اگر معنایش این است که لیست را عارف بسته، اینطوری که نیست. عارف که نمی بندد. ممکن است برخی را عارف بگوید. عیبی ندارد. ولی معنایش این نیست که حتماً عارف بشود رئیس مجلس. بالاخره باید ترکیب مجلس مشخص شود.
*تسنیم: یعنی ممکن است اصلاحطلبان علیرغم اینکه آقای عارف در انتخابات مجلس رای بیاورد، از فرد دیگری برای ریاست حمایت کنند؟
-حجاریان: بله کاملا. چون ممکن است تعداد اصلاحطلبان یا حامیان آقای عارف قلیل باشد در مجلس. البته میتواند رئیس فراکسیون باشد ولی رئیس مجلس شدنش سخت است.
*تسنیم: تز دولت برای اداره کشور، تحت عنوان تز توسعه از طریق قرار گرفتن در مدار توسعه غربی، یکی از شکاف ها و خلل اصلیش مسئله "استقلال" است. آقای سریع القلم و آقای روحانی میگویند توسعه همانی است که در غرب اتفاق افتاده و راه توسعه ارتباط با کشورهای توسعه یافته است.
-حجاریان: آقای روحانی این را نگفته.
*تسنیم: آقای روحانی هم بنا به شواهد مختلف نظراتی مشابه همین دارد. اما بسیار خب، فرض کنیم ایشان نگفته و این صرفاً تز افرادی مانند آقای سریع القلم است. مهمترین شکاف این گفتمان و تز استقلال نیست؟ در این تز استقلال به مخاطره نمی افتد؟
-حجاریان: ما چند کلمه داریم، یکی کلمه استقلال، دیگری کلمه وابستگی و سومی کلمه همبستگی. بعضی وقتها به جای همبستگی یک عده می گویند "هموابستگی"؛ به نظر من هم این لغت بهتری است.
*تسنیم: اینکه آقای رئیسجمهور میگویند بعد از توافق هر حرفی نمیتوانیم بزنیم، این مصداق چیست؟ چه مفهومی دارد؟
-حجاریان: شما نگاه کنید، همین امروز آقای لاریجانی گفت. شما عضو انپیتی هستید یا خیر؟ نظارت را قبول کردید. این را از زمان شاه قبول کردید. چرا بعد از انقلاب از ان پی تی خارج نشدیم؟ این به معنای وابستگی است؟
*تسنیم: انپیتی مفهوم وابستگی و رفتن زیر سلطه ندارد. اتفاقا همین جواب را هم آقای زاکانی در پاسخ به آقای لاریجانی گفت. جمهوری اسلامی هیچوقت نمیخواسته بمب بسازد، لذا نظارت در این زمینه مشکل زا نیست. ولی اگر بخواهیم فردا علیه اسرائیل و آمریکا و سیاستهای آمریکا حرف بزنیم. آیا طبق گفته رئیس جمهور باید در این موارد هم ملایمت به خرج دهیم و هر حرفی نزنیم چون توافق کرده ایم؟
-حجاریان: نه در این موارد ایران حرفش را می زند. آن طرف هم دارد حرفش را علیه ما می زند. ما نه تنها درحرف بلکه در عمل از حزب الله دفاع میکنیم و مشکلی نیست.
ولی حرف داریم تا حرف. مثلا شما بیایید به اوباما بگویید "کاکاسیاه"(اصطلاحی که جواد لاریجانی استفاده کرد). کاکاسیاه یعنی چه؟ یعنی برده. بردههای زنگی و سیاه راکه از زنگبار به ایران می آوردند را کاکاسیاه می گفتند. اینکه به رئیس جمهور یک کشور بگوییم کاکاسیاه خوب است؟ توهین به نماد یک کشور است. حتی مارتین لوترکینگ هم با این تعبیر احمدی نژاد میشود کاکاسیاه اینجوری.
شمادر فوتبال به یک نفر بگویید نگرو، یعنی افرادی که از نیجریه به آمریکا برده شدند، از فوتبال اخراج میشوید.اینها توهین است.
*تسنیم: پس شما معتقدید این حرف رئیس جمهور به معنای تجدید نظر در سیاست های اصولی ایران نیست. و نیازی نیست که در این جور حرفهای اصولی تجدید نظر شود.
-حجاریان: نه نیازی نیست. برای چه تجدید نظر کنیم؟ اینها سیاستهای ماست. ایران حرفش را میزند. آنها هم گوششان پر است. ولی اهانت خوب نیست. ما درباره شعار "مرگ بر آمریکا" هم بارها گفته ایم که این شعار علیه مردم آمریکا نیست بلکه علیه سیاستهای آمریکاست.
*تسنیم: پس این شعارهای "مرگ بر آمریکا" هم بعد از توافق میتواند ادامه یابد دیگر؟
-حجاریان: بله میتواند.
*تسنیم: فکر میکنید در یک سال آینده دولت کار جدی اقتصادی بکند؟
-حجاریان: تلاش میکند. در بهداشت و درمان و بیمه ها و عرصه آبهای مرزی و ... میتواند کارهایی انجام دهد.
*تسنیم: منظورم این است که گشایش جدی اقتصادی حاصل شود.
-حجاریان: نه گشایش جدی که مردم انرا حس کنند درکوتاه مدت بعید است حاصل شود.لذا نباید به انتظارات دامن زد
*تسنیم: فکر میکنید سرنوشت انتخابات مجلس چگونه باشد؟
-حجاریان: من امیدوارم تندروها به مجلس نروند.
*تسنیم: بالاخره با برخی کارها و اظهاراتی که انجام شد، عملاً مردم گمان کردند که اگر توافقی صورت بگیرد وضعیت اقتصادی زیر و رو میشود به همین دلیل بعضاً چندان علاقهای به آگاهی از جزئیات ندارند و فعلاً منتظرند که آن گشایش اقتصادی بزرگ وعده داده شده را ببینند. لذا ممکن است با برخی اظهارات که به متن برجام میپردازد چندان روی خوشی نشان ندهند. خیلی از مردم بنا بر نظرسنجیهایی که شده نمیدانند دقیقا در متن برجام چه آمده و آیا تحریمها اساساً لغو می شود یا خیر و مسائلی از این دست.
حالا از اینها گذشته فکر میکنید آژانس انرژی اتمی چه تعاملی با ایران در ادامه برجام داشته باشد؟
-حجاریان: آژانس الان میخواهد با ما راه بیاید.آمانومیخواهد با ما راه بیاید. رفته پارچین و میگوید دیدیم. کنگره آمریکا آمانو را مسخره کرد و گفت خود ایرانیها نمونه را بهت دادند. آمانو ولی میگوید من قبول دارم. میخواهد با ما راه بیاید.
*تسنیم: بالاخره آنها در اثنای اجرای برجام برنامه هایی دارند که بیشتر به فکر اجرای آن هستند. و الّا فکر نمیکنم آژانس انرژی اتمی برای رضای خدا بخواهد موشی بگیرد.
-حجاریان: آقای آمانو می توانست مثل سابق این بار هم حرفهایی علیه ایران بزند ولی نزد.
*تسنیم: گفته می شود اصلاح طلبان برای مجلس دوسه ایده دارند، یک گروهی میگوید خوب است که ثبتنام گسترده ای شکل بگیرد و حتی آنها که میدانند ردصلاحیت میشوند ثبت نام کنند. ولی برخی ها هم میگویند بهتر است نیروهایی ثبتنام کنند که میدانند رد نمیشود.
-حجاریان: خودم اعتقاد دارم خیلی سر به سر شورای نگهبان و آقای جنتی نگذاریم. آنهایی که می دانیم رد هستند کاندیدا نشوند. انگشت کردن در چشم شورای نگهبان خوب نیست. معلوم است که یک عده نباید داوطلب شوند.حالا این مجلس چنان آش دهان سوزی هم نیست.
*تسنیم: یعنی منظورتان این است که اصلاحطلبان قوا را بگذارند برای انتخابات ریاست جمهوری آینده؟
-حجاریان: بله برای ریاست جمهوری بهتر است.درباره انتخابات خبرگان هم معتقدم باید رای بالا باشد. یعنی تایید صلاحیتها جوری باشد که رقابت وجود داشته باشد و مردم زیادی در این انتخابات شرکت کنند.نباید میزان شرکت کنندگان خبرگان از بقیه انتخاباتها کمتر باشد. پایگاه رای این نهاد باید بالا باشد.من میترسم آقای جنتی خیلی ها را رد کند. آرا پایین بیاید. و رقابت نباشد و مشارکت پایین بیاید.
*تسنیم: اصلاح طلبان نظرشان روی کاندیداتوری سیدحسن خمینی در خبرگان است؟
-حجاریان: من نمیدانم خوب است بیاید یا نه. او فعلا دارد درس می خواند. درباره کاندیداتوری در خبرگان هم در حال فکر کردن است.
*تسنیم: یعنی هنوز تصمیمی گرفته نشده است؟
-حجاریان: نه هنوز تصمیم نگرفته.
*تسنیم: کاندیداتوری ایشان منتقدانی هم در جناح اصلاحطلبان گویا داشته است.
-حجاریان: نمیدانم. از آقای سیدحسن خمینی بی خبرم.
*تسنیم: آقایان هاشمی و روحانی در خبرگان هر دو از تهران کاندیدا می شوند؟ رقابت بین این دو را در تهران صلاح میدانید؟ بحثهای وجود دارد مبنی بر اینکه اصلاح طلبان به این فکر هستند که اگر این دو از تهران کاندیدا شوند بالاخره قطعا رای یکی بیشتر خواهد شد. اگر آقای روحانی رایش بالاتر باشد خب برای آقای هاشمی مناسب نیست. و اگر آقای هاشمی رایش بالاتر باشد برای روحانی که رئیس جمهور است خوشایند نیست. از طرف دیگر اگر هم بخواهند لیستی بیایند در سرلیست شدن هم مسائلی خواهند داشت.
-حجاریان: روحانی چون رئیس جمهور است از تهران بیاید بهتر است. البته هر دو از تهران باشد بهتر است.
*تسنیم: مسئله آقای هاشمی و اصلاح طلبان هم برای برخیها تبدیل به معما شده است. اصلاح طلبان در یک دوره بویژه پیش از انتخابات مجلس ششم به شدت علیه هاشمی بودند و القاب خاصی هم به ایشان دادند. اما الان آقای هاشمی و اصلاحطلبان خیلی با هم رفیق شده اند. برخی میگویند آقای هاشمی فعلا میخواهد از پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان استفاده کرده و به قدرت بازگردد با این حال به وقتش و آن هنگام که به اصلاحطلبان نیازی نداشت انتقامش را خواهد گرفت. شما فکر میکنید آقای هاشمی عوض شده یا همان هاشمی است؟
-حجاریان: همه عوض شده اند.
*تسنیم: هاشمی عوض شده؟
-حجاریان: خیلی عوض شده است.
*تسنیم: خودش که معتقد است من همان هاشمی هستم.
-حجاریان: خودش بگوید. ولی خیلی عوض شده است.
*تسنیم: هاشمی احساس بینیازی کند، انتقامش را از اصلاحطلبان نمیگیرد؟
-حجاریان: هاشمی فرصت چندانی برای مانور ندارد.ودولت معجزه هزاره کاری کرده که ایشان ما را فراموش کرده است.
*تسنیم: محرم سال پیش مقاله ای از شما در یکی از روزنامهها منتشر شد درباره عاشورا. برخی اینگونه تعبیرکردند که شما قیام عاشورا را مغایر با عقلانیت توصیف کردهاید. در این باره توضیح می دهید که نظرتان چه بوده و چه میخواستید بگویید؟
-حجاریان:ابداً حرف من این نبود که عاشورا مغایر عقل بود. شما این روایت را شنیدهاید که ائمه "مصابیح الدجی و سفن النجاه"(ائمه چراغ های هدایت و کشتیهای نجات هستند). ولی درباره امام حسین فرمودهاند سفینه ایشان هم اسرع است و هم اوسع. یعنی سفینه ایشان هم سریعتر است و هم گسترده تر. همه ائمه چراغ هدایت و سفینه نجات هستند ولی سفینه حسین علیه السلام اسرع و اوسع است. چرا سریعتر از بقیه می رود؟ چرا جادارتر است و بیشتر جا می گیرد؟ جمعیت بیشتری جا میگیرد.
بخاطر ظرفیتش. بخاطر اینکه محرک این سفینه عشق است. رانهاش عشق است. عشق محال است که بدون "معرفت" باشد. مگر میشود امام حسین بدون معرفت باشد و عاشق خدا شود؟ یک عشقهایی هست که مادون معرفت است، اینها عشقهای مجازی است. ولی عشق حقیقی مابعد معرفت است. بالاتر از معرفت است. امام حسین علیه السلام عارف به حق خدا بود. حق معرفت. عشق امام حسین فوق معرفت است. لذا بحث من این بود که از این نظر امام حسین علیه السلام عاشق بود.
یک عده گفتند که حرف من به این معناست که کار امام حسین مغایر عقل است. کجا مغایر عقل بود؟ ما میگوییم . اَشٌهَدُاَنَّکَ قَدٌ اَقَمٌتَ الصَّلاة وَ اتَیٌتَ الزَکاة وَاَمَرٌتَ بآلمَعروف ونَهَیـٌتَ عَنِ المُنکروجاهَدٌتَ فی اللهِ حَقَّ جِهادِهِ وَاَطَعٌتَ الله حتّی اَتَیکَ الیَقینِ بهمرحله یقین رسیده است امام حسین. پردهها از جلوی چشمان ایشان کاملاً رفع شده است. لذاعاشق هم بوده است. رابطه امام حسین علیه السلام با خدا رابطه محب با محبوب بوده است.لذا میخواهم بگویم سفینه امام حسین هم اوسع است و هم اسرع. نسبت به بقیه ائمه.
*تسنیم: بسیار ممنونم از وقتی که در اختیار ما گذاشتید، به عنوان آخرین سوال، این روزها سالگرد درگذشت آیتالله مهدوی کنی هم هست. در باره ایشان هم اگر نظری دارید بفرمایید.
-حجاریان: آقای مهدوی کنی واقعاً مبارز و مستقل الرای بود. اختلاف نظر داشتیم ولی ایشان مرد بود. استقلال رای داشت. من خودم در دانشگاه امام صادق(ع) تدریس میکردم. سلیقه سیاسی من را قبول نداشت ولی بسیاری که همفکر او نبودند در آنجا درس میدادند.
یاد اون سالی افتادم که خاتمی رئیس جمهور بود
خب همه می دونن که بودجه دفاع آمریکا بیشترین بودجه ی دفاعی تمام عالمه
با این حال اون سال سر کل کل و کر کوری، آمریکا گفت برای خواباندن پوز ایران هم که شده بودجه دفاع سه برابر
خاتمی چه کرد : غوغا کرد ، کاهش شدید بودجه دفاع
یعنی از کله پاجه ، یک زبان و دو چشم را گذاشت
حالا نوبت روحانی است
ایرادی ندارد، خدا و به قول امام شن ها این انقلاب را نگه داشته اند
بادها و آب ها نمی گذارند ، هر چند شما ...
یادم نمی رود با افتخاری به خاطر عرض ارادت به احمدی نژاد چه کردند
یادم نمی رود با آن دختر تنیس باز ایرانی چه کردند
یادم نمی رود ....
چون گفتند احمدی نژاد و شد آن چه نباید می شد
بعد هم با افتخار بعد از چند سال فشار توبه نامه ی افتخاری را منتشر کردند که ای کاش یک بار هم که شده اصلاح طلبان آن را می خواندند:
پر بود از فحش به اصلاح طلبان و دیکتاتوری و زورگویی آنها حتی به خانواده افراد
اما سردار آزمون تو راحت باش ، ما اصول گرایان مثل اصلاح طلبان نیستیم
اسما بگوییم آزادی بیان و آن طور رفتار کنیم که ای کاش دیکتاتوری بیان بود